نگاهی به تعدادی از نام های توصیفی قیامت در قرآن

توصیفاتی از روز قیامت در قرآن کریم دیده می شود که بیانگر وضعیت انسانها در آن روز است، تعبیراتی که هرکدام از دیگری آموزنده تر است. گویی دست انسان را می گیرد و به عرصه محشر وارد می کند و در جای جای آن سر می دهد و حوادث آن روز عظیم در برابر چشم انسان مجسم می کند.

یومایجعل الولدان شیبا
این توصیف که در یک مورد قرآن مجید آمده ترسیم دیگری از حوادث وحشتناک آن روز بزرگ است، روی سخن را به کفار  و مشرکان کرده و می گوید: «هرگاه کافر شوید ( و بر کفر خود باقی بمانید) چگونه از عذاب الهی خود را بر کنار می دارید، در آن روزی که کودکان را پیر کند»! ( فکیف تتکقون ان کفرتم یومایجعل الولدان شیبا. (مزمل/ 17)

این گویاترین و زنده ترین تعبیری است که می تواند از حوادث هولناک آن روز پرده بردارد. در حقیقت همان گونه که این حوادث بر جهان طبیعت بر کوهها و صحراها اثر می گذارد و آنها را از هم متلاشی می کند، بر این انسان خاکی نیز چنان اضطراب و وحشتی حاکم می سازد که اطفال را پیر می کند. بعضی از مفسران این تعبیر را بر همان معنی حقیقتش حمل کرده اند که به راستی آثار پیری حتی در کودکانی که وارد عرصه محشر می شوند آشکار می شود، در حالی که کودکی با پیری فاصله زیاد زمانی دارد. شواهدی نیز برای این نقل کرده اند. در همین دنیا افرادی را می بینیم که بر اثر سنگینی حادثه ناگهانی طی چند روز، و حتی طی چند ساعت موهای سیاهشان سفید می شود، اگر حوادث این جهان بتواند چنین اثری در انسان بگذارد حوادث محشر که از آن بسیار شدیدتر و سخت تر است قطعا می تواند چنین تأثیری بگذارد. ولی جمعی آیه را حمل بر معنی کنائی آن کرده اند، زیرا این کنایه ای است رایج در زبان عربی و غیر آن که برای بیان عظمت یک حادثه می گویند «این جریان مرا پیر کرد»! هر دو تفسیر برای آیه ممکن است، اما این احتمال که بعضی گفته اند پیر شدن کودکان به خاطر طولانی بودن روز قیامت است بسیار بعید به نظر می رسد، زیرا این آیه مانند بسیاری دیگر از آیات مربوط ناظر به حوادث هولناک آن روز است، و آیات قبل از آن که سخن از متلاشی شدن کوهها به میان آورده نیز شاهد بر این مدعا است.

یوم لا ینطقون
این توصیف نیز یکبار در سوره مرسلات آمده که می فرماید: «این روزی است که در آن سخن نمی گویند» (هذا یوم لا ینطقون ) (مرسلات/ 34 تا 36). آیا هول وحشت عظیم قیامت سبب از کار افتادن زبان آنها می شود، همانگونه که در دنیا نیز گاه زبان انسان بر اثر یک حادثه بسیار عظیم بند می آید؟! یا اصولا سخنی برای گفتن و حجت و عذری برای بیان کاری ندارند؟! و یا اینکه به حکم  آیه "الیوم نختم علی اقواههم و تکلمنا  ایدیهم و تشهد ارجلهم بما کانوار یکسبون" «امروز بر دهان آنها مهر می نهیم و دستهایشان با ما سخن می گویند، و پاهایشان به اعمالی که انجام داده اند گواهی می دهند» (یس/65). زبانها به حکم خدا از کار می افتد و اعضای بدن گواه اعمال انسان می شوند؟ ممکن است هرسه تفسیر در معنی آیه جمع باشد، هرچند تفسیر سوم روشنتر به نظر می رسد و به هرحال این امر مانع از آن نیست که انسانها در بعضی از مواقف قیامت به فرمان خدا سخن بگویند، زیرا قیامت مواقف مختلفی دارد، و مجموع آیات قرآن نشان می دهد که مجرمان در بعضی از این مواقف گنگ و لال و بسته دهن می شوند، و به فرمان خدا در بعضی از مواقف به سخن بیایند.

یوم یکشف عن ساق و یدعون الی السجود فلا یستطیعون
باز در اینجا که تنها  تعبیر در نوع خود است، به چهره  عبوس دیگری از آن روز بزرگ برخورد می کنیم می فرماید: «به خاطر بیاورید روزی را که ساقها از وحشت برهنه می شود، و (مجرمان) دعوت به سجود می شوند اما قادر بر آن نیستند» (یوم یکشف عن ساق و یدعون الی السجود فلا یستطیعون) (قلم/42).

تعبیر "یکشف عن ساق" (ساقها برهنه می شود) به عقیده بسیاری از مفسران کنایه از وخامت کار و شدت ترس و وحشت است، زیرا در گذشته معمول بوده هنگامی که در برابر کار مشکلی قرار می گرفتند آستینها را بالا می زدند، و دامن لباس را به کمر می بستند، تا آمادگی  بیشتر برای مقابله با حادثه داشته باشند، طبعا در این حال ساقها برهنه می شود. بعضی از مفسران احتمال دیگری در تفسیر آیه داده اند  و آن اینکه «ساق» به معنی اصل و اساس هرچیز است (مانند ساقه درخت) بنابراین جمله "یکشف عن ساق" اشاره به ظهور و بروز حقایق اشیاء در آن روز است. به هر حال در آن روز هولناک همگان به سجود در برابر عظمت پروردگار عالم دعوت می شوند، مومنان به سجده می افتند، و شایه همین سجده مایه آرامش قلب و روح آنها است، ولی آنها که آلوده کفر و گناهند قدرت بر سجده را ندارند.

در حدیثی از امام علی بن موسی الرضا(ع) آمده است: «در آن روز حجابی از نور الهی برداشته می شود، و همه مومنان به سجده می افتند، ولی پشت منافقان آنچنان خشک می شود که توانائی ندارند کمر خم کنند و سجده نمایند»! بعضی گفته اند منظور از "یکشف عن ساق" همین ظاهر شدن نور الهی است.

یوم لا ینفع  الظالمین معذرتهم
این توصیف نیز یکی دیگر  از حوادث دردآلود آن روز را باز می کند، می فرماید: «روزی که عذر خواهی ظالمان سودی نمی بخشد، و برای آنها لعنت (خدا) است، و برای آنها جایگاه بدی است» (یوم لا ینفع  الظالمین معذر تهم  و لهم اللعنه و لهم سوء الدار) (مومن/ 52). معمولا یکی از طرق نجات و رهائی از چنگال مجازات در این جهان پناه بردن به معذرت و پوزش است، ولی طبیعت روز قیامت چنان است که هیچ گونه عذری از ظالمان پذیرفته نمی شود چرا که آنجا اصولا جای گرفتن محصول و پاداش عمل است، نه جبران گذشته که نوعی عمل محسوب می شود. در بعضی از آیات گذشته خواندیم که در آن روز اجازه عذر خواهی به آنها داده نمی شود، و در بعضی دیگر می خوانیم اگر زبان به اعتذار بگشایند آن اعتذار نیز بیفایده است، و بنابراین راهی جز قبول لعنت الهی و قرار گاه بد ندارند. پیامی که این نام برای همگان دارد آن است که امروز که می توان با پوزش طلبی به درگاه خدا آثار گناهان را شست، و با ادای حق مظلومان آثار ظلم را زدود، باید از فرصت استفاده کرد، و گرنه در آن صحنه عظیم و دادگاه بزرگ نه عذر سودی می بخشد و نه ندامت و پشیمانی و گریه و زاری، و به گفته شاعر:

کنونت که چشم است اشکی ببار                           زبان در دهان است عذری بیار!

کنون بایدت عذر تقصیر گفت                               نه چون نفس ناطق ز گفتن بخفت

کنون وقت تخم است تا بدروی                            گر امید داری  که   خرمن بری

کنون باید ای خفته بیدار بود                             چو مرگ، اندر آید ز خوابت، چه سود

یوم یعض الظالم علی یدیه
این تعبیر نیز از تعبیرهای تکان دهنده ای است که یکبار در آیات قرآن مجید آمده، می فرماید: «به یاد آورید آن روزی را که ظالم هر دو دست خویش را (از شدت حسرت) به دندان می گیزد، می گوید: «ای کاش با رسول خدا راهی داشتم» (یوم یعض الظالم علی یدیه  یقول یا لیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا)، سپس می افزاید: «وای بر من کاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نمی کردم» (یا ویلتنا لیتنی لم اتخذ فلانا خلیلا) (فرقان/27 و 28).

گاه انسان به هنگام ندامت و پشیمانی و تأثر شدید از کارهای گذشته خود انگشتان خود را می گزد، و گاه پشت دستان را دندان می گیرد. اگر ندامت و حسرت فوق العاده زیاد باشد هر دو دست را متناوبا به دندان می گیزد، و این گویاترین تعبیری است از شدت تأسف و ندامت و پشیمانی. آری ظالمان در آن روز بزرگ مرتبا پشت دستهای خود را می گزند، و می دانیم یکی از نامهای آن روز «یوم الحسره» است (مریم/ 38). ولی چه سود؟ آیا مجروح کردن دستها با دندان که نوعی انتقام گرفتن ازخویشتن است مشکلی را حل می کند؟ یا آرامشی می بخشد؟ یا به عکس بر ناراحتی ظالمان می افزاید، و رسوائی آنها را نیز بیشتر می کند؟!

در تفسیر «المیزان» آمده است که «ظالم» در این آیه هر ظالمی را شامل می شود، همانگونه که «رسول» نیز هر پیامبری را شامل می شود، هرچند مورد توجه ظالمان این امت، و رسول الله محمد بن عبد الله (ص) است. البته برای این آیه شأن نزولی در تفاسیر مختلف آمده است که شرح آن طولانی است. ولی می دانیم شأن نزولها مفهوم آیات را محدود نمی کند.

یوم یعرض الذین کفروا علی النار
یوم تقلب وجوههم فی النار

در اینجا نیز دو توصیف مشابه و قریب به یکدیگر نسبت به آن روز عظیم دیده می شود: در نخستین تعبیر که دو بار در سوره «احقاف» آمده ( آیه 20 و 34)، می فرماید: «آن روز را به یاد آورید که کافران را بر آتش دوزخ عرضه می کنند» (یوم تقلب وجوههم فی النار علی النار). در آیه اول به دنبال آن می فرماید: «شما از لذائذ و طیبات دنیای خود بهره گرفتید (و به آن دل خوش کردید) اما امروز عذاب ذلت بار به خاطر استکبار به  ناحق در زمین و به خاطر گناهانی که انجام می دادید، دامان شما را خواهد گرفت». و در آیه دوم می فرماید: «در آن هنگام که عرضه بر آتش دوزخ می شوند به آنان گفته می شود آیا حق نیست (شما همواره قیامت را از افسانه های خرافی پیشنیان می دانستید، آیا اکنون هم همان عقیده را دارید) ولی آنها می گویند: آری سوگند به پروردگارمان که آن حق است».

در واقع در آیه اول، به جنبه های اعتقادی که مایه هلاکت دوزخیان شده اشاره می شود و در آیه دوم به جنبه های عملی، یعنی همان لذات نامشروع و بهره گیری حرام از مواهب الهی. جالب اینکه: در بعضی از آیات قرآن آمده است که روز قیامت، جهنم را به سوی مجرمان می برند "و جیء یومئذ بجهنم" (فجر/23) ولی در آیه مورد بحث می فرماید: کافران را بر آتش دوزخ عرضه می دارند، گوئی جاذبه ای در میان این دو وجود دارد، از یکسو جهنم به سوی آنها جذب می شود، و از سوی دیگر آنها به سوی جهنم!

در دومین تعبیر یکی دیگر از عذابهای دردناک قیامت را بیان می کند و آن روز را به همان نام می نامد و می فرماید: «روزی که صورتهای آنها در آتش (دوزخ) دگرگون خواهد شد، می گویند ای کاش ما خدا و پیامبرش را اطاعت کرده بودیم» (یوم تقلب وجوههم فی النار  یا لیتنا اطعنا الله واطعنا الرسولا) (احزاب/66). در اینکه منظور از دگرگون شدن صورتهای در آن روز چیست مفسران تعبیران گوناگونی دارند. گفته شده که منظور دگرگون شدن رنگ چهره ها است، گاه زرد و پژمرده می شود، گاه سرخ و آتشین می گردد، و گاه تاریک و سیاه، و بعضی گفته اند منظور آن است که همانگونه که برای برشته کردن چیزی روی آتش آن را زیر و رو و این طرف و آن طرف می کنند صورتهای مجرمان نیز در آن روز در آتش دوزخ چنین حالی را خواهد داشت، و گاه گفته شده است منظور این است که آنها را به صورت در آتش دوزخ می افکنند. البته ذکر "وجوه" (صورتها) به خاطر آن است که اشرف اعضای انسان صورت او است.  این احتمال نیز وجود دارد که همه این تفسیرهای سه گانه در مفهوم آیه جمع باشد هر چند تفسیر اول و دوم صحیحتر به نظر می رسد، و به هرحال آیه از فاجعه بزرگ و عذاب عظیمی خبر می دهد که در انتظار گروه کافر و مجرم و معاند است.

پیام آیه این است که پیش از "یا لیت" ( ای کاش) گفتن آن روز که هیچ گونه اثر و فایده ای ندارد، چرا امروز در مسیر اطاعت خدا و پیامبرش قرار نمی گیرند؟ چرا امروز طاعت بندگان شیطان صفت و طاغوتهای زمان را بر اطاعت خدا مقدم می دارند؟ کاری که مخصوصا در قیامت از آن اظهار ندامت و پشیمانی خواهند کرد.

یوم یدعون الی نار جهنم دعا
این توصیف نیز شباهت زیادی با توصیفی که در آیات گذشته آمد دارد و می گوید: «روز قیامت همان روزی است که آنها به شدت به سوی آتش دوزخ رانده می شوند» (یوم یدعون الی نارجهنم دعا) (طور/13«و به آنها گفته می شود این همان آتشی  است که آن را تکذیب  می کردید، آیا این سحر است یا شما نمی بینید؟» ( هذه النار التی کنتم بها تکذبون افسخرهذا ام انتم لا تبصرون) (طور/ 14 و 15).

«یدعون» از ماده «دع» به گفته راغب در مفردات به معنی «راندن شدید» است. این تعبیر نشان می دهد که حتی بردن دوزخیان به سوی دوزخ در قیامت آمیخته با شدت و وحشت و هول و اضطراب عظیم است، تعبیری که تصور آن انسان را تکان می دهد و سخت در فکر فرو می برد، و اهمیت مسئولیتهائی را  که در پیش دارد روشن می سازد. چقدر فرق است میان دوزخیان و بهشتیان حتی در چگونگی انتقال به جایگاه اصلیشان.  قرآن در مورد بهشتیان می فرماید: «فرشتگان بر آنها درود می فرستد، و می گویند: "سلام علیکم ادخلو الجنه بما کنتم تعلمون" «درود بر شما وارد بهشت شوید به خاطر اعمالی که انجام می دادید» ( نحل/ 32)، و در جای دیگر می خوانیم: ملائکه به آنها می گویند: "سلام علیکم بما صرتم فنعم عقبی الدار" «درود بر شما به خاطر صبر و استقامتی که انجام دادید، چه عاقبت خوبی در این سرا نصیبتان شد» (رعد/24).

یوم نبطش البطشه الکبری
یوم مرد له من الله
تعبیر نخست تعبیر تکان دهنده ای از آن روز عظیم است، چرا که خداوند بزرگ با آن قدرت بی پایان با شدیدترین لحنی کافران مجرم را تهدید می کند و می فرماید: «در آن روز آنها را با قدرت عظیم خویش خواهیم گرفت قطعا از آنان انتقام می گیریم» (یوم نبطش البطشه الکبری  انا منتقمون) (دخان/16). هرگاه انسان در جزء جزء تعبیرات آیه تعبیر به «بطش» که به معنی  گرفتن با شدت و حمله است، و توصیف آن به «کبری» که نشانه عظمت است، و تعبیر به "انا منتقمون" که هم جمله اسمیه است و هم موکد با «ان» بیندیشد، لرزه بر اندام او می افتد که خدای رحیم و غفور، خدای قادر و قاهر به چنین تهدیدی پرداخته است.

جمعی از مفسران گفته اند یا احتمال داده اند که آیه اشاره به مجازات سخت و سنگینی باشد که در جنگ بدر نصیب مشرکان شد، ولی تعبیرات آیه تناسب با عذاب بزرگتر و شدیدتر و فراگیرتری دارد که جز در آخرت صادق نیست، به علاوه در آیات قبل از آن نیز تعبیراتی است که تناسبی با جنگ بدر ندارد. و در تعبیر دوم، به چهره دیگری از آن روز اشاره می شود: «روزی که بازگشتی در آن از سوی خدا نیست» (یوم مرد له من الله) (شوری/47). نه راهی برای جبران در پیش است، و نه طریقی به سوی بازگشت به این جهان و تدارک مافات.

بعضی از مفسران این جمله را اشاره به قطعی بودن آن روز دانسته اند چرا که می گوید: «از سوی خداوند بازگشتی در آن روز نیست» یعنی حتما واقع شدنی است، و طبق این تفسیر مفهوم آن با جمله "لاریب فیه" که درباره قیامت آمده نزدیک است. ولی جمله های ذیل آیه که می گوید: «در آن روز نه پناهگاهی دارید و نه مدافعی» مناسب تفسیر اول می باشد. این احتمال نیز وجود دارد که منظور این است که  در آن روز هیچکس قدرت این را ندارد که عذاب الهی را از شما باز گرداند، و این معنی با ذیل آیه مناسبتر است. و هر یک از این تفسیرها را انتخاب کنیم پیام سخت و سنگینی در بردارد.

یوم یدع الداع الی شیء نکر
این نام که یک بار در قرآن مجید آمده تعبیر سربسته و هول انگیز ی است که فکر انسان را در باب حوادث آن روز به مسائل گوناگونی متوجه می سازد، می فرماید: «روزی را به یادآور که دعوت کننده الهی مردم را به امر وحشتناکی که مردم از آن بیخبرند فرا می خواند» (یوم یدع الداع الی شیء نکر )(قمر/6). در اینکه این «دعوت کننده الهی» کیست؟ مفسران احتمالات متعددی ذکر کرده اند. آیا خدا است؟ یا فرشتگان مقرب او همچون جبرئیل و یا اسرافیل که با نفخ صور مردم را به رستاخیز دعوت می کند، با توجه به آیه "یوم یدعوکم فتستجیبون بحمده" «به خاطر بیاورید  روزی را که خداوند شما را ( از قبرها) فرا  می خواند و شما با حمد و ثنای او این دعوت را اجابت می کنید» (اسراء /52) معنی اول مناسبتر است هرچند آیات بعد از آن تناسب بیشتری با فرشتگان و مأموران حساب و جزا دارد. منظور از«شیء نکر» (مطلب ناشناخته) چیست؟ آیا عذابهای وحشتناکی است که برای انسانها ناشناخته بوده؟ یا حسابرسی دقیق اعمال است که هیچ کس در آن حد باور نداشته؟ و یا همه اینها است؟ هرچه باشد مسأله ای است وحشتناک و هول انگیز و سخت دردناک.

یوم یسحبون فی النار علی وجوههم
پیام وحشتناک این نام قیامت راستی عجیب است، می فرماید: «آن روز که مجرمان به صورتهایشان در آتش دوزخ کشیده می شوند، و به آنها گفته می شود بچشید آتش جهنم را»! (یوم یسحبون فی النار علی وجوههم  ذوقوا مس سقر) (قمر/ 48).

می دانیم: صورت شریفترین در عین حال لطیفترین قسمتهای بدن است، اعضای بسیار مهمی همچون چشم و دهان و بینی در آن قرار گرفته، و از سوی دیگر می دانیم آتش دوزخ فوق آتش این دنیا است که آتش این جهان در برابر آن بازیچه ای بیش نیست. حال فکر کنید اگر کسی را با صورتش در آن آتش بکشند چه خواهد شد؟ به علاوه این کار نشانه شدت تحقیر این مستکبران خود خواه است، و به این ترتیب عذاب روحانی و جسمانی در آن یکجا جمع است. در اینکه آیا «سقر»  (بر وزن سفر) به معنی خود دوزخ است یا بخش خاصی از آن که سوزش و حرارت فوق العاده ای دارد و جایگاه متکبران است؟ دو احتمال وجود دارد. تفسیر دوم را حدیثی از امام صادق (ع)  تأیید می کند  که فرمود: دره ای است که جایگاه متکبران است و هرگاه نفس بکشد دوزخ می سوزاند!»

یوم نقول لجهنم هل امتلات
این تعبیر که یکبار در قرآن مجید آمده، و جزء نامهای قیامت محسوب می شود نیز از تعبیرات تکان دهنده است و حکایت از گستردگی دوزخ و کثرت دوزخیان می کند، کثرتی که هر انسانی را خائف می سازد، نکند او نیز در زمره آنان باشد، می فرماید: «به خاطر بیاورید روزی را که به جهنم می گوئیم آیا پرشده ای و او می گوید: آیا افزون بر این هم وجود دارد»؟! (یوم نقول لجهنم هل امتلات و تقول هل من مزید) (ق/ 30).

در تفسیر آیه دو نظر وجود دارد: نخست اینکه «استفهام انکاری» باشد، یعنی جهنم در پاسخ این سئوال که پرشده ای؟ می گوید: مگر افزون بر این ممکن است؟ اشاره به اینکه هیچ جائی باقی نمانده. دیگر اینکه استفهام «استفهام تقریری» است یعنی آیا باز هم افراد دیگری هستند که به دوزخ بیایند؟ و به این ترتیب دوزخ مانند انسان پر اشتهائی که دائما تقاضای غذای بیشتر می کند و هرگز سیر نمی شود در جستجو تبهکاران و ستمگران است، و جای تعجب نیست که به جهنم از بدکاران سیر شود و نه بهشت از نیکوکاران.

ولی بعضی از مفسران بر این تفسیر خرده گرفته اند که با آیه "لا ملئن جهنم من الجنه و الناس الجمعین" «سوگند یاد می کنم که دوزخ را از جن و انس پر می کنم» (سجده/ 13) سازگار نیست، بنابراین باید به سراغ تفسیر اول رفت. ولی از این ایراد می توان پاسخ داد که پر بودن درجاتی دارد، درست مثل اینکه ظرفی را از غذا پر می کنند و به کسی می دهند و او تقاضا  می کند باز هم روی آن را انباشته تر کنند. در اینکه این سئوال و جواب در برابر دوزخ چگونه انجام می گیرد؟ بعضی گفته اند سئوال و جواب از خازنان و نگهبانان دوزخ است، و بعضی گفته اند این سئوال و جواب به زبان حال انجام می گیرد، و گاه گفته شده جهنم به طوری که از بعضی از تعبیرات قرآن و اخبار استفاده می شود خود موجودی زنده است و قادر بر سخن گفتن، و بنابراین می توان آیه را به همان مفهوم ظاهری آن تفسیر کرد. به هرحال پیام این آیه آن است که دوزخیان بسیارند و تهدید الهی جدی است، و به هرکس هشدار می دهد نکند یکی از آن نفرات تو باشی، همین اندیشه می تواند انسان را بیدار کند و به خود آورد و او را از ادامه بدیها و کژیها باز دارد.

یوم یقول المنافقون والمنافقات
این تعبیر از روز قیامت که یک بار در قرآن مجید آمده است (حدید/13) می گوید در آن روز مردان و زنان منافق با یک دنیا اندوه و حسرت به مومنان می گویند: نظری به ما بیفکنید تا از نور شما پرتوی بگیریم. (یا مهلت دهید ما هم در پرتو نور شما هم حرکت کنیم) "یوم یقول المنافقون والمنافقات للذین آمنوا انظرونا نقتبس من نورکم"، این در حالی که است که مردان و زنان با ایمان با سرعت جاده محشر را به سوی بهشت می پیمایند. در حالی که نور ایمان آنها از پیش رو و از سمت راست در برابر آنها حرکت می کند و فرشتگان، بشارت بهشت به آنها می دهند (یوم تری المومنین و المومنات یسعی نور هم بین ایدیهم وبایمانهم بشریکم الیوم جنات...)(حدید/12)، ولی منافقان مأیوسانه و ملتمسانه به آنها می نگرند و در مقابل تقاضایشان این پاسخ را می شنوند به عقب برگردید و کسب نور کنید (قیل ارجعوا ورائکم فالتمسوا نورا)، قیامت و عرصه محشر جای کسب نور نیست، جای آن صحنه دنیا بود اگر می توانید به آنجا باز کردید و از چراغ پرفروغ ایمان و عمل صالح نور و روشنائی برای خود دست و پا کنید.

چه دردناک است وضع منافقان کوردل و تاریک فکر و ظلمانی، و چه زیبا است نور ایمان و عمل صالح و چه پیام مهمی در تفاوت حال این دو گروه بری امروز ما بیان شده است.

یوم لا ریب فیه
آخرین و هفتادمین نام (نام توصیفی) برای روز قیامت تعبیر بالا است که دوباره در سوره آل عمران آمده است، می فرماید: «مومنان راسخ در علم به پیشگاه خدا عرضه می دارند: پروردگارا توئی که همه مردم زا در روزی  که در آن شک و تردید نیست، جمع خواهی کرد» (ربنا انک جامع الیوم لا ریب فیه) (آل عمران/ 9). در آیه 25 همین سوره نیز این تعبیر کلام پروردگار آمده است، می فرماید: «پس چگونه خواهد بود هنگامی که آن را در روزی  که شکی در آن نیست جمع کنیم»؟! (فکیف اذا جمعنا هم لیوم لا ریب فیه)، و از آنجا که در بحث «قطعی بودن قیامت از دیدگاه قرآن مجید» درباره این آیات به قدر کافی (در همین جلد) سخن گفته شد، نیازی به تکرار نمی بینیم، تنها به این نکته اشاره می کنیم که قطعی بودن آن روز و وعده های گوناگون الهی در آن روز نه تنها در سخن خداوند مسلم و خالی از هرگونه شک و ریب است، بلکه تمام افرادی که در ایمان خود راسخند نیز به آن معترفند و قولی است که جملگی برآنند. در واقع نامهای دیگر از حوادث و برنامه های آن روز خبر می دهد، در حالی که این نام از قطعی بودن آن خبر می دهد، و در واقع تأکیدی است بر همه آنها، و به همین دلیل آن را به عنوان آخرین نام در این سلسله نامها برگزیدیم. این نکته قابل ذکر است که هنگامی که مومنین از آن روز به این عنوان خبر می دهند دلیل آن را نیز در پیشگاه خدا عرضه می دارند، چنانکه در ذیل آیه اول آمده: "ان الله لا یخلف المیعاد" «چرا که خداوند در وعده خود تخلف نمی کند» و  همین است دلیل قطعی بودن و راه نیافتن شک در آن روز.


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن (معاد در قرآن مجید)- جلد 5- صفحه 87 و صفحه 108 تا 122

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/400547