آثار منفی عدم ایمان به معاد از دیدگاه قرآن

بدون شک ایمان به معاد تأثیر بسیار عمیق و گسترده ای در اعمال انسانها دارد، اصولا اعمال انسان بازتاب اعتقادات اوست، یا به تعبیر دیگر رفتار هر کس با جهان بینی او ارتباط و پیوند مستقیم و تنگاتنگ دارد.

1- ...یتسائلون عن المجرمین- ما سلکم فی سقر- قالوا لم نک من المصلین.... وکنا نکذب بیوم الذین (مدثر/40 تا 46)

2- ویل للمطفین...الا یظن اولئک انهم  مبعوثون لیوم عظیم (مطففین/ 1 و 4)

3- انما یسئادنک الذین لا یومنون بالله والیوم الاخر (توبه /45)

4- ارایت الذی یکذب بالذین فذلک یدع الیتیم (ماعون/1 و 2)

5- بل یرید الانسان لیفجر امامه یسئل ایان یوم القیامه (قیامت/5 و 6)

6- ان الذین لا یومنون بالاخره زیتا لهم اعمالهم فهم یعمهون (نمل/4)

7- و اذا قرات القران جعلنا بینک وبین الذین لا یومنون بالاخره حجابا مستورا وجعلنا علی قلوبهم اکنه ان یفقهوه و فی آذانم وقرا (اسراء/ 45 و 46)

ترجمه:
1- آنها در باغهای بهشتند و سئوال می کنند از مجرمان: چه چیز شما را به دوزخ فرستاد؟ می گویند ما از نمازگزاران نبودیم و اطعام مستمند نمی کردیم، و پیوسته با اهل باطل همنشین و همصدا بودیم و همواره روز جزا را انکار می کردیم.

2- وای بر کم فروشان...آیا آنها باور ندارند که برانگیخته می شوند در روزی بزرگ

3- تنها کسانی از تو اجازه می گیرند که ایمان به خدا و روز جزا ندارند.

4- آیا کسی که روز جزا را پیوسته انکار می کند مشاهده کردی؟ - او همان کسی است که یتیم را با خشونت می راند.

5- (انسان شک در معاد ندارد) بلکه او می خواهد (آزاد باشد و) مادام العمر گناه کند (لذا ) می پرسد قیامت کی خواهد بود!

6- کسانی که ایمان به آخرت ندارند اعمال (سوء) آنها را برای آنان زینت می دهیم به طوری که آنها سرگردان می شوند.

7- و هنگامی که قرآن می خوانی میان تو آنها که ایمان به آخرت ندارند حجاب ناپیدائی قرار می دهیم و بر دلهای آنها پوششهائی، تا آن را نفهمند و در گوشهایشان سنگینی، و هنگامی که پروردگارت را در قرآن به یگانگی یاد می کنی پشت می کنند و از تو روی برمی گردانند.

انکار معاد سبب انواع آلودگیهاست
در اولین آیه می فرماید: «هنگامی که بهشتیان نگاهی به دوزخ می افکنند، و مجرمان را غرق در عذابها و شکنجه ها می بینند، سئوال پرمعنائی از آنها می کنند، می گویند: چه چیز شما را به دوزخ فرستاد؟ (یتسائلون عن المجرمین- ما سلکم فی سقر)، دوزخیان فریادشان بلند می شود و عوامل دوزخی شدن خود را در چهار چیز خلاصه می کنند: ترک نماز، ترک اطعام مستمندان، همسوئی با اهل باطل، و سرانجام تکذیب مستمر روز جزا! (قالوا لم نک من المصلین.... وکنا نکذب بیوم الذین).

این آیات به خوبی نشان می دهد که یکی از عوامل آلوده شدن به اعمال دوزخی، بلکه ام الفساد و عامل اصلی همان انکار روز جزاست که انسان را به یک موجود بی بند و بار فاقد و مسئولیت و تقوا مبدل می سازد.

قابل توجه اینکه سئوال نمی کنند چرا خداوند شما را به دوزخ فرستاد؟ بلکه می گویند چه عاملی شما را به دوزخ فرستاد؟ تا رابطه طبیعی میان «اعمال و عقائد سوء» را با «سلوک و دخول در دوزخ » روشن کنند. و نیز قابل توجه است که اولین موضوع از این چهار عامل ترک پیوند با خدا (نماز) و دومی ترک ارتباط با خلق مستضعف ( اطعام مسکین) و سومی همسوئی با اهل باطل (خوض با خائضین) و چهارمی عدم ایمان به قیامت. تکیه بر «یوم الدین» (روز جزا) از میان نامهای قیامت اشاره به این حقیقت است که عامل اصلی حرکت به سوی ایمان و عمل صالح توجه به روز جزا و روز قیامت است.

در دومین آیه که از «مطففین» (کم فروشان) سخن می گوید، می فرماید: وای برآنها.... آیا آنها باور ندارند که برای روز بزرگی مبعوث می شوند؟ آن روزی که مردم در پیشگاه رب العالمین قیام می کنند (ویل للمطفین...الا یظن اولئک انهم  مبعوثون لیوم عظیم- یوم یقوم الناس لرب العالمین).

در اینجا نیز ظن ممکن است به معنی یقین باشد یا به  معنی گمان، مطابق معنی دوم هدف تأکید بر این واقعیت است که روز جزا چنان پراهمیت و بزرگ است که حتی اگر کسی گمان به آن داشته و احتمال آن را بدهد باید از انجام کارهای خلاف خودداری کند، تا چه رسد به اینکه یقین داشته باشد. ولی بسیاری از مفسران معنی اول را برگزیده اند، همان گونه  که در بعضی از آیات گذشته (آیه 249/بقره) نیز گفته شد و در روایات اسلامی نیز بر همین معنی تأکید شده است.

به هرحال خواه ظن را به معنی یقین تفسیر کنیم یا به معنی گمان، در هرصورت آیه دلیل بر این است که ایمان به قیامت اثر بازدارنده مهمی در ترک ظلم و غضب حقوق مردم و امثال آن دارد. هرگاه کسی به طور قطع بداند و یا حتی احتمال دهد که دادگاه عظیمی در پیش دارد که «مثقال ذره» کار نیک و بد در آن مورد محاسبه قرار می گیرد و به آن پاداش مناسب داده می شود، و هیچ راه بازگشت و جبرانی در کار نیست، مسلما مراقب اعمال خویش در این جهان خواهد بود، و همین ایمان و باور، او را تربیت خواهد کرد. البته هدف این نیست کسانی که کم فروشی می کنند یا مرتکب گناه دیگری می شوند الزاما ایمان به معاد ندارند و کافرند، بلکه منظور این است یا ایمانشان بسیار ضعیف است و یا گرفتار غفلتند، وگرنه چگونه ممکن است انسانی ایمان به چنان روزی داشته باشد و گرفتار غفلت نیز نشود و این چنین غرق گناه گردد.

اگر ایمان به معاد داشتند مرتکب این گناهان نمی شدند
در سومین آیه سخن از کسانی است که هنگام صدور فرمان جهاد برای تعلل ورزیدن از شرکت در این فریضه بزرگ الهی، خدمت پیامبر(ص) می آمدند، و عذرها و بهانه هائی عنوان می کردند تا پیامبر(ص) را در محذور اخلاقی قرار داده، و از آن حضرت اجازه عدم شرکت در میدان جهاد را بگیرند، و به این ترتیب از زیر بار این فریضه مهم شانه خالی کنند، بی آنکه ظاهرا مرتکب خلافی شده باشند!

قرآن می گوید مومنان به خدا و روز قیامت، هیچگاه برای جهاد با اموال و جانهای خود از تو اجازه نمی گیرند، بلکه هنگامی که فرمان جهاد صادر شد، مشتاقانه به سوی میدان می روند (مگر انجام وظیفه اجازه می خواهد؟) سپس می افزاید: تنها کسانی از تو اجازه می خواهند که ایمان به خدا و روز جزا ندارند، و دلهایشان آمیخته با شک و تردید است، و در شک و تردید خود حیرانند» (انما یسئادنک الذین لا یومنون بالله والیوم الاخر وارتابت قلوبهم فهم فی رببهم یترددون).

البته این منحصر به فریضه جهاد نیست، افراد با ایمان و معتقد به معاد در همه جا با عزمی راسخ و اراده ای محکم و خلل ناپذیر به دنبال انجام وظیفه الهی خود می روند ولی افراد بی ایمان و متزلزل و ضعیف الایمان و مخصوصا منافقان دائما سعی دارند با عذر و بهانه هائی شانه از زیر بار انجام وظائف خود خالی کنند و در عین حال چنین وانمود نمایند که طبق موازین ظاهری شرع انور خود را مستثنا ساختند و چه علامت خوبی این علامت برای شناختن مومنان مخلص از منافقان مرموز.

در چهارمین آیه با صراحت سخن از کسانی می گوید که به خاطر تکذیب دین ( روز جزا) با یتیمان با خشونت رفتار می کنند، و ازتشویق به اطعام مساکین خودداری می نمایند. می فرماید: «آیا کسی را که پیوسته روز جزا را انکارمی کند ندیدی؟ - او همان کسی  است که یتیم را با خشونت از خود می راند، و دیگران را هرگز به طعام مساکین تشویق نمی کند» (ارایت الذی یکذب بالذین فذلک یدع الیتیم – ولا یحض علی طعام المسکین).

یدع از ماده «دع» (بر وزن حد) در اصل به معنی راندن توأم با خشونت است و «یحض» از ماده «حض» به معنی ترغیب دیگران بر کاری است، و چون این هر دو به صورت مضارع در آیه فوق آمده است، معنی استمرار را می رساند، و «طعام» به معنی «اطعام» است.

در آیه فوق با توجه به اینکه «فاء» در «فذلک» به معنی «سببیت» را می بخشد دلیل روشنی است بر این معنی که انکار روز جزا سرچشمه اصلی این اعمال زشت و شوم است، نه تنها محروم کردن یتیمان، بلکه منع شدید آنها همراه با خشونت و عنف، نه تنها خودش از کمک به مساکین خودداری می کند، بلکه دیگران را هم به این کار ترغیب نمی نماید، بلکه مانع خیر دیگران نیز هست، چرا که از عواقب سوء اعمال خویش نمی هراسد. او ایمان به دادگاه عدل خدا و حساب و کتاب و پاداش و کیفر ندارد، او چیزی جز زندگی چند روزه دنیا و مواهب مادی آن نمی بیند و لذا به آن دل بسته و از غیر آن بیگانه است.

جمله «ارایت» از ماده «رویت» ممکن است اشاره به مشاهده با چشم باشد، یا مشاهده با دل، به معنی علم و معرفت، و در هر صورت می فرماید: اگر منکران روز جزا را نمی شناسی آنها نشانه های روشنی دارند که یکی از آنها بی مهری و بیرحمی درباره یتیمان و دیگر بی اعتنائی نسبت به حال محرومان است، با این اعمال خلاف به خوبی می توانی آنها را بشناسی و به نبودن پایگاه ایمان به معاد در وجودشان پی بری.

مفسران شأن نزولهائی برای آیات فوق آورده اند، از جمله اینکه گفته اند: آیات درباره ابوسفیان نازل شده، او هر هفته دو شتر ذبح می کرد (ولی فقط برای خود و کسانش بود) روزی یتیم گرسنه ای به سراغ او آمد و تقاضای چیزی کرد، او با عصایش یتیم را به عقب راند (در این هنگام آیات فوق نازل شد).

فخررازی از «ماوردی»  نقل کرده که آیه درباره ابوجهل نازل شد، او وصی یتیمی بود، یتیم او در حالی که عریان و برهنه بود نزد ابوجهل آمد و چیزی از اموال خود را مطالبه کرد، او یتیم را با خشونت از خود راند. سران قریش به کودک یتیم مأیوس گفتند: از محمد بخواه تا برای تو نزد ابوجهل شفاعت کند و منظورشان استهزا و مسخره بود، کودک که به این نکته توجه نداشت نزد پیامبر(ص) آمد و از آن حضرت تقاضای شفاعت کرد، و عادت پیامبر این بود که هیچ نیازمندی را از در خانه خود محروم برنمی گرداند، همراه کودک به سراغ ابوجهل آمد، ابوجهل (با نهایت تعجب) به پیامبر اسلام (ص) خوشامد گفت: و مال زیادی به یتیم داد، سران قریش او را بر این کار سرزنش کردند، و گفتند نکند به محمد علاقه پیدا کرده باشی؟! گفت نه به خدا سوگند، به او علاقه ای پیدا نکرده ام، ولی در طرف راست و چپ او حربه هائی دیدم، و از آن ترسیدم که اگر دعوتش را اجابت نکنم در درون جسم من فرو برد! به هرحال دلالت آیه بر تأثیر ایمان به معاد در اعمال آدمی کاملا نمایان است.

در پنجمین آیه همین مسأله یعنی رابطه میان «ایمان به زندگی پس از مرگ و حساب و جزای قیامت» با «اعمال آدمی در این دنیا و مسائل تربیتی» در شکل دیگر مطرح شده است، می فرماید: (منکر معاد در واقع شک در معاد ندارد) «بلکه او می خواهد (آزاد باشد و) مادام العمر گناه کند (لذا از روی انکار) سئوال می کند قیامت کی خواهد آمد» (بل یرید الانسان لیفجر امامه یسئل ایان یوم القیامه).

چگونه ممکن است انسان ایمان به قدرت خدا و توانائی او بر آفرینش این همه کرات و کهکشانها و عوالم عجیب داشته باشد، و قدرت او را بر زنده کردن مردگان منکر شود؟ بنابراین، او هدف دیگری از این انکار دارد، او می خواهد برای خود کسب آزادی جهت هرگونه هوسرانی و ظلم و بیدادگری و گناه بنماید، او می خواهد وجدان خود را از این طریق فریب دهد و حتی عذر و بهانه ای نیز در برابر  خلق خدا دست و پا کند، او می خواهد سد عظیمی را که ایمان به معاد در برابر هرگونه عصیان ایجاد می کند درهم بشکند،

این منحصر به زمانهای گذشته نبوده است. امروز هم چنین است. لذا در بحثهای مربوط به علل گرایش به مادیگری و انکار مبدء و معاد مشاهده می کنیم که یکی از علل آن گریز از مسئولیتها و شکستن قوانین الهی و فریب وجدان انسانی ذکر شده است. واژه «انسان» در این آیه اشاره به همان انسانی است که در آغاز سوره دهر درباره او صحبت شده، انسانی که منکر قیامت است و گمان می کند خداوند قادر نیست استخوانهای پوسیده را جمع کند و به آنها حیات مجدد بخشد منتها به گفته المیزان عدم استفاده از ضمیر در اینجا و تبدیل آن به اسم ظاهر (کلمه انسان) در واقع نوعی ملامت و سرزنش است که چگونه با داشتن مقام انسانیت این راه غلط را می پیماید.

استفاده ازفعل مضارع (یرید – یفجر) که معمولا برای استمرار است اشاره به این است که این انسان خودخواه و خودکامه پیوسته می خواهد که به فجور مستمر خود ادامه دهد. «فجور» از ماده «فجر» به معنی شکافتن گسترده چیزی است و از آنجا که گناه سبب شکافتن پرده دیانت است، واژه فجور بر آن اطلاق شده است.

«امام» (بر وزن مقام) در اصل به معنی جهتی است که در طرف جلو واقع شده نقطه مقابل «خلف» یعنی عقب، و به تعبیر دیگر«أمام» به معنی پیش رو است، و از آنجا که طرف پیش رو همواره مورد توجه انسان است این واژه بر آن اطلاق شده (زیرا ماده «ام» به معنی «قصد» است). ولی روشن است که این تعبیر در اینجا اشاره به آینده عمر و زندگانی است و به گفته بعضی از مفسران ظرف مکان است که به صورت کنایه از ظرف زمان به کار رفته است. در حقیقت منظور این است که انسان هوسباز و هوسران برای کسب آزادی جهت گناه کردن در تمام طول آینده عمر خود به سراغ انکار معاد می رود. و اینکه بعضی احتمال داده اند «امام» اشاره به قیامت بوده باشد بسیار بعید به نظر می رسد، زیرا نه با واژه فجور سازگار است، و نه پیوند میان آیات را مشخص می کند.

ایمان به معاد و حق بینی
در ششمین آیه همین مسأله در شکل جدیدی ارائه شده، می فرماید: «کسانی که ایمان به آخرت ندارند اعمال زشتشان را برای آنها زینت می دهیم، به طوری که سرگردان می شوند» (ان الذین لا یومنون بالاخره زیتا لهم اعمالهم فهم یعمهون).

همان گونه که در میان علمای ادب و علمای علم اصول مشهور است تعلیق حکم بر وصف (حکمی را وابسته به صفتی کردن) دلالت و اشعار بر علیت آن وصف نسبت به آن حکم دارد، بنابراین اگر در آیه تزیین اعمال سوء آدمی در نظرش وابسته به عدم ایمان به آخرت شده مفهومش این است چون ایمان به آخرت ندارد به چنین سرنوشتی گرفتار می شود (دقت کنید).

با یک تحلیل کوتاه نیز می توان به حقیقت این امر پی برد: ایمان به آخرت یعنی ایمان به دادگاه عدلی که قاضی آن خداست، و شهودش فرشتگان است، و دروغ و تقلب و توصیه و رشوه در آن راه ندارد، ایمان به چنین دادگاهی انسان را وادار می کند که واقعیت اعمال خود را آن گونه که هست بررسی کند. اما جدائی از این اعتقاد و احساس آزادی در دگرگون ساختن مفاهیم نیک و بد، سبب می شود که انسان خود خواه خودکامه برای فریب وجدان خویش و دیگران دست به توجیه گری بزند، هوی و هوسهای سرکش خود را رنگ صلاح و تقوا بخشد، و زشتیها را در لباس زیبائی جلوه دهد، و به دنبال آن حیرت و سرگردانی  است (آنچنانکه از فاء تفریع که دلیل بر سببیت است استفاده می شود) و این یکی از خطرناکترین پیامدهای انکار آن دادگاه عظیم الهی است.

قابل توجه اینکه در اینجا تزیین اعمال به خدا نسبت داده شده، در حالی که در آیات  دیگری از قرآن مجید (در هشت مورد) تزیین کننده شیطان و هوای نفس شمرده شده، و در آیات متعدد دیگری (در ده مورد) به صورت فعل مجهول «زین» (تزیین داده شده) آمده است و اگر درست بیندیشیم همه بیانگر یک واقعیت است، اگر به خدا نسبت داده شده به خاطر این است که او مسبب الاسباب است، و هر موجودی هر اثری دارد سرانجام به خدا منتهی می گردد، یا به تعبیر دیگر خداوند این تأثیر را در انکار روز قیامت یا تکرار اعمال سوء قرار داده که اینگونه اعمال در نظر انسان زیبا جلوه می کند، و حس تشخیص نیک و بد از او گرفته خواهد شد. و اگر به هوای نفس با شیطان نسبت داده شده به خاطر آن است که علت نزدیک و بدون واسطه در تزیین اعمال زشت همینهاست. و اگر در موادری به صورت فعل مجهول آمده اشاره به این است که طبیعت انکار قیامت یا تکرار اعمال سوء چنین اقتضا می کند که نخست انسان به آنها خو می گیرد. سپس به آنها عشق می ورزد و در نظرش زیبا جلوه می کند.

بدیهی است نتیجه این تزیین اعمال سرگردانی مستمر و حیرت دائم در وادی ضلالت و گمراهی است، زیرا تا انسان تشخیص زشتی کاری را ندهد از آن جدا نخواهد گشت. از آنچه در بالا گفته شد روشن می شود اینکه بعضی گفته اند منظور این است که خدا اعمال خوب آنها را در نظر آنها چنان زینت می دهد که مغرور می شوند و به دنبال این غرور سرگردان خواهند شد، تفسیر مناسبی به نظر نمی رسد گویا چون نتوانسته اند ارتباط تزیین اعمال سوء را به خدا حل کنند دست به چنین تفسیر خلاف ظاهری زده اند.

در هفتمین و آخرین آیه مورد بحث روی سخن را به پیامبر(ص) کرده می فرماید: «هنگامی که قرآن می خوانی میان تو و آنها که ایمان به آخرت ندارند حجات ناپیدائی قرار می دهیم»! (و اذا قرات القران جعلنا بینک وبین الذین لا یومنون بالاخره حجابا مستورا)، سپس می افزاید: «و بر دلهای آنها پوششهائی می نهیم تا آن را نفهمند، و در گوشهایشان سنگینی»! (وجعلنا علی قلوبهم اکنه ان یفقهوه و فی آذانم وقرا).

باز در اینجا به مسأله «تعلیق حکم بر وصف» برخورد می کنیم، یعنی می بینیم مسأله وجود حجاب معنوی در میان پیامبر (ص) و مشرکان و افتادن پرده بر دلها و قرار گرفتن سنگینی در گوشهای آنها روی توصیف آنها به عدم ایمان به آخرت آمده است، و این به خوبی نشان می دهد که عدم ایمان به آن دادگاه بزرگ سبب پیدایش این حجابها و دور ماندن از درک واقعیتهاست. دلیل آن هم واضح است: عدم توجه به حساب و کتاب و جزای اعمال، انسان را بر مرکب غرور و خودخواهی و لجاج و تعصب و هواپرستی سوار می کند، در چنین حالتی چگونه می تواند حقایق را آنچنان که هست ببیند و به آن ایمان آورد. چه حجابی بدتر از حجاب هوای نفس و جه مرکبی بدتر از مرکب خودخواهی و غرور؟

جمعی از مفسران گفته اند: منظور از «حجاب مستور» حجاب و دیوار ناپیدائی بوده است که خداوند میان پیامبر و مشرکان به هنگام تلاوت قرآن ایجاد می کرده تا حضرتش را نبینند و آزارش ندهند، و پاره ای از شأن نزولها نیز در این زمینه نقل شده است. ولی ظاهر آیه، این تفسیر را نفی می کند چرا که می گوید این حجاب و پرده مانع فهم و درک حقایق و لطائف قرآن می شد، بنابراین باید پذیرفت که مقصود از این «حجاب مستور» همان حجابهای معنوی بوده که چشم و گوش و دلهای مشرکان هواپرست و خودکامه و متعصب را از درک مفاهیم عالی قرآن باز می داشته است. این همان چیزی است که در آیات متعددی از قرآن به آن اشاره شده، و ما در جلد اول این کتاب  دربحث «موانع معرفت و شناخت» مشروحا از آن سخن  گفتیم. شبیه همین معنی در آیه 22 سوره نمل نیز آمده است آنجا که می گوید: کسانی که به آخرت ایمان ندارند دلهایشان حق را انکار می کند و استکبار  می ورزند ( فالذین لا یومنون بالاخره قلوبهم منکره و هم مستکبرون). در اینجا نیز «عدم ایمان به آخرت» به عنوان عاملی برای «انکار حق و تکبر در برابر آن» معرفی شده است.

نتیجه بحث
از مجموع آنچه در آیات بالا آمد به خوبی  روشن می شود که بی ایمانی نسبت به آخرت، سبب دور ماندن از حقایق و استکبار در برابر حق و غرق شدن در دریای مفاسد و گناهان می شود.


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن (معاد در قرآن مجید)- جلد 5- از صفحه 385 تا 388 و صفحه 394 تا 405

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/400590