دیدگاه دانشمندان طرفدار خودپرستی

در مقابل دانشمندان طرفدار اخلاق، گروهی از فلاسفه قدیم و جدید هستند که از نظریه خودپرستی و لذت طلبی پیروی می کنند. اینان که بشر را تنها از دیدگاه مادی نگریسته و به اصالت لذت، شهوت، قدرت، و خلاصه فرد پرستی عقیده دارند، نه تنها اخلاق را معیار خوشبختی و مایه تعالی و تکامل بشر نمی شناسند بلکه آن را مانع تحقق آرزوها و سد راه کامیابی می دانند و عقیده دارند که مقررات اخلاقی یک سلسله دستورهای بی فائده و مهمل است و نتیجه ای جز تحدید شخصیت و سلب آزادی و تقلیل لذائذ به بار نمی آورد.

آریس تیپ که در قرن چهارم از میلاد زندگی می کرد گفته است: «خیر، عبارت از لذت، و شر جز الم نیست. هدف بشر در حیات، کام دل گرفتن از لذائذ جهان است، از این رو به سوی  آن پویان است و از الم و درد و ناملائمات گریزان و چون گذشته و آینده به دست ما نیست عقل حکم می کند که باید از لذت و خوشی موجود استفاده کرد و فکر را به نتایج نیک و بد آن مشغول نداشت.

کالیکلس می گوید: «ندای غرائز را اجابت کن تا لذت و خوشی یابی و هیچ گونه مقاومت در مقابل آنها ابراز منما که مورث درد و رنج می شود و سایر مبادی اخلاق و آنچه غیر از این گفته اند مشتی موهومات است و خالی از دلیل و برهان.» کالیکلس در کتاب گورگیاس که مخاطبش افلاطون است اخلاق را زنجیری می داند که ضعفا برای دربند کشیدن اقویا ساخته اند. به عقیده وی اخلاق وسیله ای است برای نگاهداشتن مرد برتر در دائره حدود و اقتدار ضعفا.

نیچه می گوید: خود را باید خواست و خود را باید پرستید و ضعیف و ناتوان را باید رها کرد تا از میان برود و درد و رنج از دنیا کاسته شود و ناتوان بر دوش توانا بار نباشد و سنگ راهش نشود. مرد برتر آن است که نیرومند باشد، به نیرومندی زندگی کند و هوی و تمایلات خویش را برآورده سازد. خوش باشد و خود را خواجه و خداوند بداند و هر مانعی  که برای خواجگی در پیش بیاید از میان بردارد. از خطر نهراسد و از جنگ و جدال نترسد.

جان دیوئی می گوید: «همواره افراد خودخواه و جاه طلبی وجود دارند که در نظر آنان اصول اخلاقی چیزهائی بی فائده و مهمل است زیرا تنها هدفشان نیل به تمایلات و رساندن کشتی آرزوها و خواسته های خویش به ساحل مقصود است به همین جهت در راه دست یافتن به هدف های خود همه چیز را مجاز می دانند. اینان اصول  اخلاقی و مقررات اجتماعی را به منزله مانع و سدی در راه پیشرفت تمایلات و استعدادهای فردی تلقی می کنند و عدم آزادی در ارضاء خواهش ها و شهوات را مایه محدود ساختن پرورش شخصیت انفرادی می پندارند و معتقدند باید هرچه بیشتر، از شهوات و احساسات خود پیروی کنند و به مقررات و اصول اجتماعی بی اعتنا باشند. و به طور کلی در نظر آنان بهترین اخلاق، پشت پا زدن به اصول و مقررات اخلاقی است که مانع آزادی می گردند.»

فرد پرستان مخالف اخلاق، گمان کرده اند که آزادی انسان در آزادی غرائز و شهوات او است و تصور می کنند اگر کسی به اصول اخلاقی و مقررات اجتماعی پشت پا بزند و تنها پیرو خواهش های نفسانی خود باشد به آزادی دست می یابد و آزاد زندگی خواهد کرد. غافل از آن که اطاعت از غرائز و تمایلات حیوانی نه تنها معیار آزادی انسان نیست. بلکه برعکس، این خود مایه بردگی و اسارت است و کسی که فرمانبردار هوای نفس خود می شود در واقع بندگی شهوات خویش را می پذیرد و با این عمل به پست ترین و ذلت بار  ترین بردگی ها تن می دهد.


منابع :

  1. محمدتقی فلسفی- اخلاق از نظر همزیستی و ارزشهای انسانی- از صفحه 3 تا 6

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/401158