افراط های والدین در تربیت کودکان

اینکه بگوئیم والدین فرزند خود را دوست ندارند سخنی است بی مورد از آن باب که طرز رفتار آنان با فرزندان به گونه ای است که در همه نقاط جهان پدر و مادر به عنوان عالیترین جلوه رحم و محبت به حساب می آیند. بخصوص محبت مادر به فرزند و رفتار دلسوزانه او در حدی است که عده ای از روانشناسان و نیز علمای اخلاق رفتار مادرانه را غریزی ذکر کرده اند. ما در صدد اثبات یا رد این نظر نیستم ولی یادآور می شویم که محبت والدین نسبت به فرزندان بی شأئبه است و جای اما ندارد. مسأله ای که مورد بحث است نحوه اعمال این محبت و روش تربیتی آنهاست.

دو گونه تربیت

گروهی از پدران و مادران آنچنان از فرزندان خود مراقبت دارند که گوئی خود چون برده زر خرید اویند. تمام زندگی، عمرو دارائی خود را صرف رفاه و آسایش او می کنند. آنچنانکه اگر بادی به کودک بخورد گوئی ریشه دلشان را متزلزل کرده است. این چنین والدین راه افراط را در پیش گرفته اند، راهی که به مصلحت حال و آینده کودک نیست. در برابر آنها  گروهی دیگر از والدین را می بینیم که برای ساختن کودک سعی دارند تا آنجا که ممکن است او را با زحمت ها، مشقت ها، رنج ها و ناملایمات مواجه  کنند، آنچنانکه گوئی این فرزند محکوم به رنج و تحمل است. این چنین والدین راه تفریط را طی می کنند، راهی که قطعا به زیان جسم و روان کودک منتهی خواهد شد. آنچه که مورد نظر ما در تربیت است این است که نه راه افراط در پیش باشد و نه راه تفریط. کودک هم باید از زندگی لذت برد و هم مزه برخی از تلخی ها و مرارت ها را بچشد. چون زندگی همه اش لذت نیست و نیز همه اش تلخی و مرارت نیست، باید مزه ترکیبی از این دو را، یعنی آنچه که در برنامه عادی و روزمره زندگی انسان ساری جاری است به کودک چشاند. ما در ذیل به گوشه هائی از افراط و تفریط هائی که برخی از والدین عمل می کنند اشاره می کنیم.

افراط در محبت

از اشتباهات والدین یکی افرا ط در محبت است. آن هم محبتی نیندیشیده و نامتناسب با خصایص سنی و عقلی کودک. گاهی والدین به خصوص مادر از شدت محبت حتی نمی گذارند که طفل گریه کند. در حالیکه گریه نیاز اوست و او هم از نظر جسم و هم از لحاظ تن بدان محتاج است. یا به هنگام لغزیدن، افتادن، مجروح شدن، درد، ناراحتی او فورا خود را می بازند، در حالیکه این مسائل از امور جاری زندگی است. محبت و حمایت زیاده از اندازه، کودک را در حال و آینده، در مواجهه با مشکلات و مسائل زندگی ضعیف و در جنبه اجتماعی او را لوس و پرتوقع بار می آورد. او در اجتماع هرگز نمی تواند محبتی شبیه محبت والدین را آن هم به حد افراطی بیابد. در نتیجه به جامعه و هر چه در آن است بدبین و کینه توز خواهد شد. محبت زیاده از حد چون آب دادن زیاد از اندازه به گل هاست که موجب پیدایش تاول ها و فسادهائی در سطح برگ ها خواهد شد.

محرومیت از محبت

به صورتی که طفل فکر کند نقطه اتکایش را از دست داده برایش خطرناک است. حتی دیده شده است کودکانی که والدین آنها ترکشان بگویند و یا به آنها کمتر محبت نشان دهند زمینه برای دلبستگی و کدورت شان فراهم خواهد شد و حتی اگر والدین فرزند دیگری را در حضورشان مورد محبت قرار دهند ممکن است گاهی زمینه را برای خودکشی خود فراهم کنند و یا لااقل دچار نابسامانی روانی شوند. خوشبختانه خودکشی در کودکان بسیار اندک است، ولی امری است که وجود دارد. اینکه گاهی فرزندی خود را از جای بلند پرت می کند و یا دست به کارهای عجیب و غریب می زند جلوه ای از این امر است. غرض آن است به همانگونه که افراط در محبت موجب فساد کودک می شود اهمال در آن هم بدبختی هائی را سبب خواهد شد. بسیاری از خود فروشی ها، فرارها از خانه برخوردهای پرخاشگرانه و سهمگین ناشی از کمبود محبت است. هر قدر که طفل را متکی به خود بار آوریم رواست ولی نه به گونه ای که عطش محبت طلبی او سیراب شده باشد.

افراط در تشویق:

مخصوصا تشویقی که رنگ رشوه به خود گیرد و تمام فعالیت های زندگی کودک را شامل شود، بدانگونه که محرکی جز تشو یق برای کار و انجام و ظایف زندگی نداشته باشد. تشو یق خوبست به شرطی که گاه گاه و به ندرت و آن هم برای انجام کاری مهم صورت گیرد. اساس زندگی و رفتار کودک باید بر مبنای حسن انجام وظیفه باشد و طبعا آن کس که وظیفه اش را نیکو انجام داد تشویق خواهد شد. بنابراین انجام کار در ازای تشویق نیست بلکه تشویق در ازای انجام کار است. نکته دیگر اینکه تشویق باید متناسب با فعالیت انجام شده باشد. برای یک برنامه ساده و یک فعالیت ناچیز نباید درباره طفل گزافه گوئی کرد، بلکه همیشه باید جای پائی برای تقدیر از فعالیت های مهمتر او هم گذاشت.

خودداری از تشویق

همانگونه که افراط در تشویق برای کودک زیانبخش است خودداری از آن هم موجب یأس و دلسردی او خواهد بود. روح کودک تشنه تقدیر، تحسین و تشویق است. او نیازمند است بیابد که عملش مورد تأیید والدین بوده است و تکرار مجددش لذتبخش است. او نیازمند است نزد والدینش جای پائی داشته باشد، آنها به گونه ای تعلق او را به خود اعلام نمایند. چنین امری در سایه قدردانی از فعالیت های مناسب اوست. و بالاخره یادآور می شویم همانگونه که گلی در گلدان نیازمند به آب برای ادامه حیات است روح کودک هم نیازمند به تشویق است و بدون آن چون گلی در بوستان خانواده پژمرده و نزار خواهد بود.

افراط در تنبیه

تنبیه به میرانی که طفل را به خطای خود آگاه و راه آینده او را روشن کند امری ضروری است ولی زیاده روی در آن یعنی به گونه ای که متناسب با میزان جرم کودک نباشد او را به زندگی بدبین و والدین را در حضور او ظالم و ستمکار معرفی می کند خطاست. مخصوصا اگر اشتباهی باشد که خود والدین هم گاهی آن را مر تکب می شوند. تنبیه همه گاه به صورت زدن نیست، و تازه اگر کتک زدن هم ضروری باشد به حدی نیست که روح او را آزرده و موجب لطمه ای جسمی برای طفل شود. از سوی دیگر تنبیه نباید در حضور جمع انجام گیرد. چون در آن صورت غرور او را می شکند و او را خوار و سرشکسته می نماید. این ها نمونه های افراطی در تنبیه است و طبعا آن کسی که برای لغزش کوچک چند چوب یا شلاق بر بدن او می زند افراطی تر و ظالمانه تر خواهد بود. بررسی ها نشان داده است که افراط در تنبیه موجب پیدایش عقده از والدین و اجتماع، و دلسردی از زندگی را موجب می شود و کودکی بدینگونه یا از خانواده می گریزد، یا در برابر والدین و رویاروی آنها می ایستد و یا بالاخره تلافی آن را بر سر آنها یا دیگران در می آورد.

افراط در ارضای نیازمندی های فیزیولوژیکی:
این غلط  است که طفل دائم متنعم به نعمت ها و از نظر خواسته های مربوط به آن دائما موفق باشد. طفل باید مزه محرومیت، شکست، ناداری، عدم امکان را بچشد، معنی سرما، گرما، گرسنگی، تشنگی، رنج و درد را در یابد. چه بسیار والدینی که از فرط محبت دائما سعی دارند چیزی در حلق کودک بریزند. در برابر مختصر سرمائی لباس های ضخیم بر تن او بپوشند، او را از مواجهه با هر پدیده طبیعی از گرما و سرما محفوظ دارند. اینگونه مراقبت ها نه تنها به نفع سلامت جسم و روان کودک نیست بلکه او را بیش از بیش بیمار و رنجور خواهد ساخت. به علاوه چنین فرزندانی در مواجهه با ناگواری ها زودشکن و بی مقاومت بار می آیند و نا گزیرند عمری را با رنج و زحمت به سر برند و همیشه علیل المزاج، رنجور و ناتوان باشند.

انجام دادن کارهای کودک:

چه بسیار دیده می شود که پدر یا مادری کاری را که خود کودک باید انجام دهد انجام می دهند. مثلا برای کودک پنج ساله صحیح نیست که هنوز لباسش را مادر به تن او کند. بند کفشش را والدین ببندند و یا درست نیست برای دانش آموز کلاس اول ما مشق بنویسیم، ما نقاشی کنیم و... اینگونه اشتباهات لطمات سختی را بر زندگی کودک وارد می آورد. راه کمک به طفل این است که راه فکر کردن، زندگی کردن را به او یاد دهیم نه آنکه بار زحمت او را خود بر دوش بکشیم. گاهی دیده می شود کودکان از میزان تکالیف مدرسه و یا از میزان وظایفی که خانواده در اختیارش گذارده اند پیش والدین شکوه و ناله می کنند. در چنین مواردی والدین بجای اینکه به این امر رسیدگی و او را در انجام وظایفش تشویق کنند خود عهده دار انجام تکالیفش می شوند. غافل که این امر کودک را فردی بیکاره و تن پرور بار می آورد و زمینه را برای شکست او در امتحانات مدرسه ای و زندگی فراهم خواهد کرد. کاری که والدین می توانند در این زمینه انجام دهند که در عین حال عاقلانه باشد، این است که راه انجام وظیفه را به او بیاموزند و حتی مقداری از شب را با او بنشینند و در انجام وظیفه با او همکاری نمایند.


منابع :

  1. علی قائمی- خانواده و تربیت کودک– از صفحه 378 تا 382

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/401786