ماجرای جنگ علاء حضرمی ساخته سیف بن عمر

داستان علاء حضرمی در جنگ دارین، نمونه بارزی است از توجه خاص سیف در مورد حفظ قدرت و مصالح هئیت حاکمه. اصل قضیه، صرفنظر از داستان سیف چنین است: گروهی از جنگجویان از دست علاء به قلعه دارین پناهنده میشوند. آب بین او و پناهندگان فاصله انداخته و مانع  دسترسی علاء به دارین میشود. شخصی بنام کراز النکری، علاء و سپاهیان او را راهنمائی میکند و از پایاب عبور میدهد، و به این ترتیب دارین بدست علاء فتح میشود. تمام قضیه همین است که در چند سطر خلاصه شده است.

اما ابوهریره میآید و بنا به عادتش با دادن تغییراتی و دستکاریهائی در اصل قضیه آنرا چنین نقل میکند: علاء را دیدم که در جنگ دارین سواره به آب دریا زد ( یا با چهار هزار نفر به دریا زد) طوریکه نه سم شتری و نه سم اسبی تر شده باشد! آنگاه بسوی بحرین پیش تاخت و چون به شوره زار دهناء رسید، علاء خدا را در آن سرزمین بخواند و دعا کرد، آب در آن سرزمین جوشیدن گرفت و بالا آمد......  پس از عزیمت از آنجا، مردی چیزی از راحله اش را بجای گذاشته بود، بازگشت تا آنرا بردارد آنرا دید، ولی آبی نیافت... ابوهریره بنا به روشی که دارد، در داستانی کوتاه چون سایر داستانهایش قصه علاء را نیز نقل کرده است و چون با علاقه و رغبت مردم که تشنه شنیدن کرامات گذشتگان و نیاکان خود هستند موافقت کامل داشت، از قول او نقل، و بزودی دهان به دهان گردید، و تا زمان سیف نیز  از طرق مختلف از ابوهریره رایج و بر سر ز بانها بود.

سیف آن نابغه افسانه پرداز می آید. جاهای خالی آن قصه را پر میکند و بر آن شاخه ها و برگها می بندد و سندی هم برای آن تنظیم میکند و بطور خلاصه چنین میگوید: چون علاء  با سپاهیانش به دهناء رسید، سرزمینی شن زار که تپه های شنی چون کوه در آن دیده میشود، و آبی در آنجا وجود نداشت، در آن سرزمین تا قلب صحرا پیش میرود در چنین موقعیتی تمام شتران آنها با بارهائیکه بر پشت داشته اند میگریزند. نه شتری برایشان باقی میماند نه توشه ای و نه آبی... همگی به هلاک خود یقین حاصل میکنند، و هریک به دیگری وصیت مینماید. علاء آنان را به این غم و تشویش که آنها را عارض گشته سرزنش و ملامت میکند، و وادارشان مینماید تا با او دسته جمعی دست به دعا بردارند و دعائی بخوانند، دعائیکه سیف متن متن آنرا نقل میکند. انعکاس آفتاب بر آبی که پیش روی آنها و بر اثر دعای ایشان بناگهان آشکار میشود همه را بخود جذب میکند! بسوی آن میروند و از آن مینوشند و خود را می شویند. در همین موقع شترهای رمیده نیز از اطراف آن بیابان بسوی آنها باز میگردند!! شترها را آب میدهند و براه می افتند. چون مسافتی از آن آبگیر دور میشوند، ابوهریره با یکی از یارانش به طلب ظرفی که خودش آنرا از آب پر کرده و برای وجود نشانه ای کنار آن آبگیر گذاشته بود بازمیگردد، ظرف آب را می بیند ولی اثری از آن آبگیر دیده نمیشود!!

بعد از این، سیف قسمتهای دیگری بر این قصه می افزاید و سپس میگوید: بجانب بحرین روی آوردند و قصد کردند به دارین بروند. فاصله دریا بین آنها تا دارین یک روز و یک شب راه با کشتی بود، کنار دریا، علاء سپاهیان خود را مخاطب ساخته گفت: خداوند آیات خود را در خشکی بشما نشان داد تا به پشتوانه  آن در دریا قویدل شوید، بسوی دشمنان خود رکاب بکشید و مردانه از دریا بگذرید. آنها سواره و پیاده به دریا زدند، سوار بر اسب و شتر و درازگوش و دعائی خواندند که سیف  آنرا نقل میکند. آنها از آب دریا گذشتند مانند کسیکه قدم بر شنهای صحرا میگذرد در حالیکه کمی آب روی آنرا گرفته باشد و سم چهار پایان بزحمت تر میشد. به این ترتیب به مرتدین ( از دین  برگشتگان) رسیدند و با آنها به جنگ برخاستند و بر آنها پیروز شدند. و سپس  به محل اصلی خود مراجعت کردند و از دریا چون نخستین بار گذشتند، و عفیف بن منذر تمیمی که یکی از پهلوانان افسانه های سیف است در این مورد بخصوص شعری سروده که سیف آنرا نقل میکند:

راهبی  که همراه مسلمانان بود با دیدن اینهمه کرامات و خوارق عادات، و شنیدن دعای فرشتگان در هوا، مسلمان میشود! سیف دعای ملائکه ها را نیز آورده است. سپس میگوید علاء نتیجه این اردوکشی را به خلیفه اول ابوبکر طی نامه ای گزارش کرد. ابو بکر پس از دریافت نامه علاء به منبر میرود و داستان را برای مسلمانان نقل میکند. سیف از قضیه کوتاه ابوهریره که در زمان او دهان به دهان میگردید خوشش می آید و آنرا با اضافه کردن عناصری چند تکمیل میکند و همه آنرا در حالیکه از هر طرف با سند و شاهد و دلیل و برهان و دعا محکم شده است و جای هیچ  اما و  اگر برای مردم آن زمان نداشته نقل و روایت میکند، اما از آنجائیکه مایل نبوده است تا کرامتی را به فردی حضرمی که اهل یمن و از قبیله سبا میباشد نسبت دهد، آن کرامت را با افسانه ای دیگر که میپردازد از او سلب میکند.

توجه کنید او مینویسد: علاء  حضرمی با سعد وقاص رقابت و همچشمی میکرد و تصادفا  پیشرفتهای علاء در جنگهای رده  بیش از سعد بوده است، تا اینکه سعد در نبرد قادسیه در زمان عمر بر ایرانیها  پیروز  میشود و غنائم جنگی خیلی بیشتر از آنچه علاء با خود آورده بود بدرگاه خلیفه می فرستد. علاء در صدد برمیآید که در جنگ با ایرانیان خودی بنمایاند تا از سعد عقب نماند. به این منظور بدون اینکه از مقام خلافت دستور بگیرد، از طریق دریا به ایران می تازد در حالیکه او نفهمیده بود که اگر خداوند او را در جنگهای رده، بر سعد و قاص فضل و برتری داده بود بعلت  اطاعت و فرمانبرداری او از مقام خلافت و پیروی از دستور صریح خلیفه نخستین، ابوبکر در جنگ با مرتدین بوده است نه اینکه او را خود فضل و کرامتی است. در صورتیکه عمر خلیفه دوم بخصوص علاء را از حمله به ایران از طریق دریا منع کرده بود...  سیف اضافه کرده مینویسد:

وقتیکه علاء از طریق دریا به پارس حمله کرد و دو سپاه رویاروی یکدیگر قرار گرفتند، پارسیان بین او و کشتی هایشان حایل شدند و سپاه مسلمین شکست خورد، این شکست نتیجه نافرمانی علاء از فرمان خلیفه بود و اگر لطف خدا یاری نمیکرد همه آنها در آن جنگ کشته شده بودند. لطف خدا به این صورت تجلی کرد که خبر این حمله بی اجازه بگوش خلیفه میرسد، و در دل هایشان میگذرد که حتما علاء بعلت این نافرمانی شکست خواهد خورد، پس بلافاصله در مقام عزلش برمیآید، و دیگری را به فرماندهی سپاه انتخاب میکند و افراد کمکی برایش اعزام  میدارد. به این ترتیب خداوند سپاهیان اسلام را به برکت رأی و بینش خلیفه از مهلکه حتمی نجات میدهد!

طبق این داستان که سیف ساخته، آنچه را که ابوهریره از کرامت در جنگ دارین به علاء حضرمی نسبت داده است از آثار اطاعت و فرمانبرداری مطلق او از مقام خلافت بوده والا دیدیم که همین صحابی بزرگوار وقتیکه در مقام تمرد و سرپیچی از مصدر خلافت برمیآید چگونه گرفتار بدبختی و درماندگی میگردد. خداوند آن همه نعمت را بپاس فرمانبرداری از خلیفه به علاء و سپاهش مرحمت فرموده، و بر اثر نافرمانی آنچنان شکست نصیبش ساخت. این داستان و داستانهای نظیر آنرا سیف همگام با حفظ مصالح عالیه زمامداران در هر عصر ساخته و پرداخته است. همین امر به تنهائی بزرگترین عامل انتشار افسانه های سیف بوده تا جائیکه روایتهای تاریخی صحیح دیگران بدست فراموشی سپرده میشود.


منابع :

  1. علامه سیدمرتضی عسکری- یکصد و پنجاه صحابی ساختگی– از صفحه 106 تا 109

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/401878