قلمرو دین در عرصه نظام تربیتی
فارسی 3386 نمایش |دین
آیا قلمرو دین آن قدر وسیع است که تمام اندیشه ها و قوانین و مبانی و اصول و روش ها و اهداف تربیتی را به ما ارائه کند؟ آیا با رشد و توسعه ی علوم تجربی و بشری، به ویژه علوم تربیتی، قلمروی برای دین در این وادی می ماند؟ و در صورتی که دین اسلام توان بیان تمام نکات ریز و درشت نظام تربیتی را داشته باشد، چه حاجتی به علوم تجربی و کاوش های دقیق آزمایشگاهی خواهیم داشت؟برای پاسخ یابی این پرسش ها و در نهایت روش کشف نظام تربیتی اسلام، باید به سراغ قرآن و روایات معتبر از پیشوایان معصوم (ع) برویم، تا با گزینش گزاره های تربیتی و نیز ترتیب صحیح و منظم آنها، به کشف مبانی، اهداف، اصول و روش های تربیتی نایل آییم.
مفهوم تربیت
تا کنون یک تعریف صحیح و جامع و مانعی در زمینه ی تربیت نوشته نشده است و شاید جستجوی آن نیز کاری بیهوده تلقی شود؛ زیرا تربیت مفهومی قراردادی است و با نگرش های گوناگون جامعه شناسانه و روان شناسانه تعاریف گوناگونی می یابد. به هر حال، تربیت معادل کلمه ی education و به معنای کشف قانونمندی های حاکم بر تربیت است؛ به عبارت دیگر، تربیت عبارت است از جریانی منظم و مستمر که هدف آن کمک به رشد جسمانی، شناختی، روانی، اخلاقی، اجتماعی، و به طور کلی، رشد شخصیت پرورش یابندگان برای کسب هنجارهای مورد نظر و نیز، کمک به شکوفا شدن استعدادهای آن هاست؛ بنابراین، تربیت فرایندی است که عوامل رشد جسمی و روحی را فراهم می آورد. تربیت در فرهنگ قرآنی و روایی عبارت است از: پرورش استعدادهای مادی و معنوی و توجه دادن آن ها به سوی اهداف و کمالاتی که خداوند سبحان برای انسان مهیا ساخته است؛ به عبارت دیگر، به کارگیری اصول و روش هایی برای شناخت و اعتراف به ربوبیت الهی و رسیدن به قرب خداوندی به عنوان هدف نهایی؛ بنابراین، رشد دادن قوای مادی و معنوی در این مفهوم جای دارد.
در قرآن کریم ماده ی تربیت در دو مورد به کار رفته است که عبارتند از: «و قل رب ارحمهما کما ربیانی صغیرا؛ و بگو پروردگارا بر پدر و مادرم رحم کن، هم چنان که در دوران کودکی مرا پرورش دادند.» (اسراء/ 24) «ألم نربک فینا ولیدا ولبثت فینا من عمرک سنین؛ آیا تو (موسی) را در حالی که تازه متولد شده بودی نپروراندیم که سالیانی از عمرت را در بین ما (فرعون) ماندی.» (شعراء/ 18) و اما واژه ی تعلیم که همانند تربیت بر وزن تفعیل و از ماده ی علم اشتقاق یافته است و به معنای آموزش دادن و آگاه کردن نفس است که از طریق چشم و گوش و سایر حواس ظاهری و باطنی و گاه غیبی، نظیر وحی، صورت می گیرد. علم فی حد نفسه نیکو است، ولی ممکن است بهره صحیح از آن برده شود و منشأ رشد آدمی گردد.
همان گونه که قرآن می فرماید: «هل أتبعک علی أن تعلمن مما علمت رشدا؛ آیا از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایه ی رشد و صلاح است به من بیاموزی.» (کهف/ 66) و گاه موجب فساد و تباهی می شود هم چنان که قرآن می فرماید: «فیتعلمون منهما ما یفرقون به بین المرء وزوجه؛ و از این تعلیمات سوء استفاده نکن، ولی آنها از آن دو فرشته مطالبی را می آموختند که بتوانند به وسیله ی آن میان مرد و همسرش جدایی بیفکنند.» (بقره/ 102)
در باب رابطه تعلیم و تربیت باید توجه داشت که هر دو از سنخ پرورش اند، اما تعلیم به دنبال پرورش فکر و اندیشه، و تربیت به دنبال پرورش همه ابعاد است، بنابراین، نسبت میان تعلیم و تربیت، خاص و عام خواهد بود؛ یا این که تعلیم از ابزار و وسایل تربیت به شمار می آید همان گونه که در رشد و پرورش تمام ابعاد، قوا و استعدادهای انسان از ابزار و عوامل دیگری (هم چون: محیط، تغذیه، عوامل جغرافیایی، فرهنگ، وراثت و... ) نیز بهره می برد و ذکر عنوان تعلیم در کنار تربیت به جهت اهمیت فوق العاده ی آن است. مفهوم تربیت با مفاهیمی مانند اخلاق و تزکیه، و مفهوم تعلیم با مفاهیمی هم چون الهام و وحی ارتباط زیادی دارد که باید به آن توجه داشت. اخلاق، جمع خلق و به معنای حالت تثبیت شده ای در روح انسان است و در اثر تربیت به وجود می آید؛ یعنی انسان تربیت یافته می تواند از امتیازات اخلاق نیکو و حسن برخوردار باشد. تزکیه نیز به معنای پاک نمودن و تطهیر یافتن و نیز به معنای نمو دادن است. پاکیزگی نفس و وارستگی معنوی نیز از راه تربیت و مراقبت صحیح بر اعمال و رفتار حاصل می شود، البته قلمرو تزکیه به امور معنوی و یافتن صفات حمیده و زوال صفات رذیله اختصاص دارد، ولی تربیت، مفهوم عامی دارد و پرورش جنبه های مادی و معنوی را در بر می گیرد. قرآن کریم تزکیه را زاییده ی چهار عامل می داند:
الف) اراده ی انسان: «قد أفلح من زکاها؛ کسی که تزکیه ی نفس کرد رستگار شد.» (شمس/ 9)
ب) خداوند: «بل الله یزکی من یشاء؛ خداوند هر کس را بخواهد تزکیه می کند.» (نساء/ 49)
ج) پیامبران: «تطهرهم وتزکیهم بها؛ تا با آن، آنها را پاک سازی و پرورش دهی.» (توبه/ 103)
د) دستورات الهی: «ذالکم ازکی لکم؛ مراعات این امر برای شما و پربرکت تر و پاکیزه تر است.» (بقره/ 232) «و هو ازکی لکم؛ و آن (امر) برای شما سزاوارتر است.» (نور/ 28)
غزالی در المنقذ من الضلال می گوید: «بسیاری از معلومات بشر که به احتیاجات زندگی مرتبطند، در آغاز به صورت الهام تحقق یافته است.» دکتر الکسیس کارل نیز در این باره می نویسد: «به یقین اکتشافات علمی تنها محصول و اثر فکر آدمی نیست و نوابغ علاوه بر نیروی مطالعه و درک قضایا، از خصایص دیگری چون اشراق و تصور خلاقه برخوردارند. با اشراق چیزهایی را که بر دیگران پوشیده است، و به فراست روابط مجهول را در می یابند. تمام مردان بزرگ از اشراق برخوردارند. وحی نیز طریق غیر عادی کسب معرفت است و از ویژگی ها و مختصات پیامبران به شمار می آید که با آن به هدایت آدمیان می پردازند.»
و اما تفاوت مفهوم تعلیم با الهام و وحی در این است که تعلیم عبارت است از انتقال معلومات از راه های مختلف کسب معرفت و این راه ها از دو کانال جریان دارند: نخست راه های عادی کسب معرفت که برای همه ی انسان ها (البته با توجه به شدت و ضعف در استعدادهای آن ها) میسر است، که عبارتند از: حواس ظاهری، عقل و اشراق و شهود. از طریق حواس ظاهری و مشاهده و تجربه، علوم تجربی به دست می آیند، از طریق عقل و استدلال و برهان، علوم فلسفی و ریاضی، و از طریق اشراق و شهود، علوم عرفانی استنباط می شوند. البته این بدان معنا نیست که در علوم تجربی از عقل و الهام بهره ای برده نمی شود، بلکه برعکس هم، عقل و هم الهام در نتایج تجربی ثأثیر بسیاری دارند.
نظام تربیتی
مجموعه ای از مباحث، گزاره ها و اندیشه های منظم و سازمان یافته درباره ی تربیت که با نوعی همبستگی محصول خاص تربیتی را به ارمغان می آورد؛ بنابراین، نظام های تربیتی، از عناصری مانند مبانی، اصول، اهداف و روش های تربیت تشکیل می شوند و نظام تربیتی اسلام عبارت است از: مجموعه ای از اصول و اهداف، و فعالیت های تربیتی ناشی از مبانی فکری خاصی درباره ی انسان و جهان که با روش قرآنی و روایی و عقلی و تجربی صورت می گیرند.
اصول و مبانی نظام تربیتی اسلام
منظور از مبانی نظام تربیتی اسلام، کلیه ی اطلاعات و اندیشه هایی است که دین راجع به حقیقت انسان و ویژگی ها و ابعاد او و رابطه اش با خداوند و اموری مانند این ها ارائه می کند. سخن از ماهیت انسان، اساسی ترین مبنای نظام های تربیتی است؛ زیرا تا زمانی که ابعاد و استعدادها و ویژگی های انسان شناخته نشود هیچ گاه نمی توان از اصول و قواعد و باید و نبایدهای کلی آن نظام سخن گفت. البته اهداف و روش ها نیز از مبانی نظام تربیتی متأثر می شوند. جان لاک جان انسان را لوح سفید و نانوشته می داند هابز او را گرگ معرفی می کند و ژان ژاک روسو او را طبیعت و سرشت نیکو می خواند؛ هر یک از این دیدگاه ها نظام تربیتی خاصی را تدوین می کند؛ انسان شناسی اسلام نیز در نظام تربیتی او اثر می گذارد. در این نوشتار انسان شناسی از دیدگاه اسلام را تبیین می کنیم و از بیان دیدگاه های سایر مکاتب به جهت اطاله ی کلام پرهیز می نماییم. فقط باید به این نکته توجه داشته باشیم که بدون شک علم و فلسفه در توسعه و بالندگی مبانی نظام تربیتی اسلام مؤثر است.
انسان از دیدگاه اسلام از ویژگی خاصی برخوردار است که او را از سایر موجودات متمایز ساخته و به همین سبب خداوند در قرآن به تقدیس و تمجید او پرداخته است. آیاتی هم چون: «فتبارک الله احسن الخالقین؛ آفرين باد بر خدا كه بهترين آفرينندگان است.» (مؤمنون/ 14) «و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا؛آنها را بر بسيارى از آفريده هاى خود برترى آشكار داديم.» (اسراء/ 70) بر برتری و اشرفیت انسان بر بسیاری از موجودات دلالت می کند و نیز آیه «لقد کرمنا بنی آدم؛ به راستى ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم.» (اسراء/ 70) به موهبتی هم چون عقل اشاره دارد.
البته قرآن کریم در آیات گوناگونی نوع انسان و نیز افراد مشخصی را مذمت کرده است. آیات «تبت یدا ابی لهب و تب؛ بريده باد دو دست ابولهب و مرگ بر او باد.» (مسد/ 1) «یا اذهب الی فرعون انه طغی؛ به سوى فرعون برو كه او به سركشى برخاسته است.» (طه/ 24) و نیز «اذا مسه الشر جزوعا* و اذا مسه الخیر منوعا؛ چون صدمه اى به او رسد عجز و لابه كند و چون خيرى به او رسد بخل ورزد.» (معارج/ 20- 21) و نیز «و اما الانسان اذا ما ابتلاه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربی اکرمن* و اما اذا ما ابتلاه فقدر علیه رزقه فیقول ربی اهانن؛ اما انسان هنگامى كه پروردگارش وى را مى آزمايد و عزيزش مى دارد و نعمت فراوان به او مى دهد مى گويد پروردگارم مرا گرامى داشته است. و اما چون وى را مى آزمايد و روزیش را بر او تنگ مى گرداند مى گويد پروردگارم مرا خوار كرده است.» (فجر/ 15- 16) بر طبیعت انسانی دلالت دارند.
از آیات یاد شده می توان استنباط کرد که آدمیان توان رشد و توسعه را تا عالی ترین و نیز سقوط و انحطاط را تا نازل ترین مراتب دارند و یکی از مهم ترین اهداف پیامبران الهی این بوده که انسان ها را هدایت و تربیت نمایند و از راه های پرفراز و نشیب و دارای گردنه های پرپیچ و خم و سنگلاخ ها و دره های هولناک عبور دهند و به مقصود و مطلوب نهایی، که قرب به خداوند متعال است، برسانند؛ قرآن در بیان این مطلب می فرماید: «لقد من الله علی المؤمنین إذ بعث فیهم رسولا من أنفسهم یتلوا علیهم آیاته ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمة؛ به یقین خدا بر مؤمنان منت نهاد (که) پیامبری از خودشان در میان آنان برانگیخت، تا آیات خود را بر ایشان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد.» (آل عمران/ 164)
خداوند سبحان، برای تحقق این هدف مهم، آدمی را با پیدایش آدم (ع) آغازید تا مربی انسان های پسین قرار گیرد. وقتی خداوند تعلیم و تربیت را هدف بعثت انبیا معرفی می کند، بدون شک دارای اصول و مبانی تعلیم و تربیت است، تا به اهداف خود نایل آید. شایان ذکر است که با توجه به جهان شمولی قرآن بر اساس آیات «تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا؛ بزرگ [و خجسته] است كسى كه بر بنده خود فرقان [كتاب جداسازنده حق از باطل] را نازل فرمود تا براى جهانيان هشداردهنده اى باشد.» (فرقان/ 1)
«إنا أرسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا؛ [اى پيامبر] ما تو را [به سمت] گواه و بشارتگر و هشداردهنده اى فرستاديم.» (فتح/ 8) و با عنایت به جامعیت قرآن نسبت به اهداف خود بر اساس آیات «لارطب و لایابس الا فی کتاب مبین؛ و هیچ تر و خشکی نیست مگر این که در کتابی روشن (ثبت) است.» (هود/ 6) «و تبیانا لکل شی؛ و این کتاب روشنگر هر چیزی است.» (نحل/ 89) و نیز با علم به پیدایش تغییر و تحول در نیازهای جدید آدمیان باید اصول و مبانی تعلیم و تربیت در قرآن را به نیازهای ثابت انسان ها حمل کنیم آن گاه ما با عقل و تجربه و مبتنی بر اصول و مبانی تربیتی قرآن به نیازهای متغیر پاسخ مناسبی ارایه نماییم.
شاخصه های مختلف انسان شناسی در مکتب اسلام
حقیقت ترکیبی انسان
از دیدگاه قرآن، سرشت وجود انسان از عناصر مادی و الهی تشکیل شده است و توجه به هر دو ساحت وجودی انسان در امر تربیت، ضروری است. آیاتی در این زمینه:
الف) برخی آیات مربوط به بعد مادی و خاکی
«هو أنشأکم من الأرض؛ اوست که شما را از زمین پدید آورده است.» (انعام/ 2) «منها خلقناکم وفیها نعیدکم و منها نخرجکم تارة أخری؛ شما را از زمین آفریدیم و به آن باز می گردانیم و بار دیگر از آن بیرون می آوریم.» (طه/ 55) «فانا خلقناکم من تراب؛ ما شما را از خاک آفریدیم.» (حج/ 22) «هو الذی خلقکم من طین ثم قضی اجلا و أجل مسمی عنده ثم أنتم تمترون؛ اوست که شما را از گل بیافرید و سپس مدتی را مقرر کرد.» (انعام/ 2) «فاستفتهم أهم أشد خلقا أم من خلقنا إنا خلقناهم من طین لازب؛ از آنان بپرس، آیا آفرینش (و معاد) آنان سخت تر است، یا آفرینش فرشتگان (و آسمان ها و زمین) ما آنان را از گل چسبنده ای آفریدیم.» (صافات/ 11) «و لقد خلقنا الإنسان من صلصال من حمإ مسنون؛ ما آدم را از گل خشک، از لجن متعفن آفریدیم.» (حجر/ 26) «خلق الإنسان من صلصال کالفخار؛ آدمی را از گل خشک شده ای چون سفال بیافرید.» (الرحمن/ 14)
ادامه ی نسل انسان
«و الله خلقکم من تراب؛ خدا شما را از خاک و سپس از نطفه بیافرید.» (فاطر/ 11) «خلق الإنسان من نطفة؛ آدمی را از نطفه بیافرید.» (نحل/ 4) «إنا خلقنا الإنسان من نطفة أمشاج؛ ما آدمی را از نطفه ای آمیخته بیافریده ایم.» (انسان/ 2) «و هو الذی خلق من الماء بشرا؛ اوست که آدمی را از آبی بیافرید.» (فرقان/ 54) «یا أیها الناس إن کنتم فی ریب من البعث فإنا خلقناکم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة ثم من مضغة مخلقة وغیر مخلقة لنبین لکم ونقر فی الأرحام ما نشاء إلی أجل مسمی ثم نخرجکم طفلا ثم لتبلغوا أشدکم ومنکم من یتوفی ومنکم من یرد إلی أرذل العمر لکیلا یعلم من بعد علم شیئا وتری الأرض هامدة فإذا أنزلنا علیها الماء اهتزت وربت وأنبتت من کل زوج بهیج؛ ای مردم! اگر از روز رستاخیز در تردید هستید، ما شما را از خاک و سپس از نطفه، آن گاه از لخته ی خونی و سپس از پاره ی گوشتی (گاه تمام و گاه ناتمام) بیافریده ایم، تا قدرت خود را برایتان آشکار کنیم و تا زمانی معین هر چه را خواهیم در رحم ها نگاه می داریم. آن گاه شما را که کودکی هستید، بیرون می آوریم، تا به حد زورمندی خود برسید، بعضی از شما می میرند و بعضی به سالخوردگی برده می شوند، تا آن گاه که هر چه آموخته اند فراموش کنند.» (حج/ 5)
ب) برخی آیات مربوط به بعد روحی و الهی
با تأمل در آیات دیگر در می یابیم که انسان تنها یک موجود مادی و محسوس نیست، بلکه دارای وجودی ماورایی است که بعد از مرگ بدن در نشئه ی طبیعت، باقی می ماند و حیاتی جاوید، و سعادت یا شقاوتی ابدی خواهد یافت. در واقع حقیقت و انسانیت انسان به روح اوست و جسم، تنها به منزله ی ابزاری برای فعالیت و مرکبی برای سیر و حرکت روح در این دنیا تلقی می گردد. «و لقد خلقنا الإنسان من سلالة من طین* ثم جعلناه نطفة فی قرار مکین* ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما فکسونا العظام لحما ثم أنشأناه خلقا آخر فتبارک الله أحسن الخالقین؛ هر آینه ما انسان را از گزیده ای از خاک آفریدیم. سپس او را [به صورت] نطفه اى در جايگاهى استوار قرار داديم. آنگاه نطفه را به صورت علقه درآورديم پس آن علقه را [به صورت] مضغه گردانيديم و آنگاه مضغه را استخوانهايى ساختيم بعد استخوانها را با گوشتى پوشانيديم. بار دیگر او را آفرینشی دیگر دادیم. در خور تعظیم است خداوند، آن بهترین آفرینندگان.» (مومنون/ 12- 14)
«الذی أحسن کل شیء خلقه وبدأ خلق الإنسان من طین* ثم جعل نسله من سلالة من ماء مهین* ثم سواه ونفخ فیه من روحه وجعل لکم السمع والأبصار والأفئدة قلیلا ما تشکرون؛ آن که هر چه را آفریده، به نیکوترین وجه آفرید و خلقت انسان را از گل آغاز کرد؛ سپس نسل او را از گزیده ی آبی بی مقدار پدید آورد؛ آن گاه او را متعادل کرد و از روح خود در آن بدمید و برایتان گوش و چشم ها و دل ها آفرید. چه اندک شکر می گویید.» (سجده/ 7- 9)
«إنی خالق بشرا من طین* فإذا سویته ونفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین؛ من بشری را از گل می آفرینم. چون تمامش کردم و در آن از روح خود دمیدم، همه سجده اش کنید.» (ص/ 71- 72)
شایان ذکر است که تعلیم و تربیت انسان باید در هر دو جهت مادی و روحی و به طور هماهنگ پیش برود. البته اصالت از آن روح و بعد معنوی انسان است و جسم همواره ابزار روح است؛ در عین حال، باید از افراط و تفریط در پرداختن به جسم تنها و یا روح تنها (که موجب اختلالات جسمانی و ناهنجاری های روانی می شود) پرهیز کرد. باید هم در حفظ سلامتی و نیرومندی جسم، به عنوان ابزاری نیرومند و مرکبی راهوار، و هم در تزکیه و پرورش روح کوشید. «و لقد مکناکم فی الأرض وجعلنا لکم فیها معایش قلیلا ماتشکرون؛ در زمین جایگاهتان دادیم و راه های معیشت شما را در آن قرار دادیم و چه اندک سپاس می گزارید.» (اعراف/ 10) «و الأرض مددناها وألقینا فیها رواسی وأنبتنا فیها من کل شیء موزون* وجعلنا لکم فیهامعایش ومن لستم له برازقین؛ و زمین را گستردیم و در آن کوه های عظیم افکندیم و از هر چیز به شیوه ای سنجیده در آن رویانیدیم و معیشت شما و کسانی را که شما روزی ده آنان نیستید، در آن جا قرار دادیم.» (حجر/ 19- 20) «و ابتغ فیما آتاک الله الدار الآخرة ولا تنس نصیبک من الدنیا وأحسن کما أحسن الله إلیک ولا تبغ الفساد فی الأرض إن الله لا یحب المفسدین؛ در آنچه خدایت ارزانی داشته است، سرای آخرت را بجوی و بهره ی خویش را از دنیا فراموش مکن و هم چنان که خدا به تو نیکی کرده است، نیکی کن و در زمین از پی فساد مرو، که خدا فساد کنندگان را دوست ندارد.» (قصص/ 77)
نیازهای عمده ی طبیعی انسان
الف) میل به غذا
«کلوا من طیبات ما رزقناکم؛ از چیزهای پاکیزه ای که بر شما روزی کرده ایم، بخورید.» (بقره/ 57) «کلوا واشربوا ولا تسرفوا إنه لایحب المسرفین؛ بخورید و بیاشامید ولی اسراف مکنید، که خدا اسرافکاران را دوست نمی دارد.» (اعراف/ 31) «و کلوا مما رزقکم الله حلالا طیبا واتقوا الله الذی أنتم به مؤمنون؛ از چیزهای حلال و پاکیزه که خداوند به شما روزی داده است بخورید.» (مائده/ 88) «إنما حرم علیکم المیتة والدم ولحم الخنزیر وما أهل به لغیر الله؛ جز این نیست که مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را به هنگام ذبح نام غیر خدا بر آن بخوانند، بر شما حرام کرد.» (نحل/ 115)
ب) غریزه ی جنسی و هدایت قرآن
«و من آیاته أن خلق لکم من أنفسکم أزواجا لتسکنوا إلیها وجعل بینکم مودة ورحمة إن فی ذلک لایات لقوم یتفکرون؛ و از نشانه های قدرت اوست که برای شما از جنس خودتان همسرانی آفرید، تا به ایشان آرامش یابید و میان شما دوستی و محبت نهاد.» (روم/ 21) در این امر نشانه ای است برای اندیشمندان. «فانکحوا ما طاب لکم من النساء؛ از زنان، آن که شما را پسند افتد، به نکاح در آورید.» (نساء/ 3) «نساؤکم حرث لکم فأتوا حرثکم أنی شئتم؛ زنانتان کشتزار (وسیله ی بقای نسل) شما هستند، هر جا (یا هر زمان) که خواهید، به کشتزار خود درآیید.» (بقره/ 223)
اگر در باب دیدگاه متعالی قرآن و تأکید آن بر این که وجود زن، زمینه ی بقای نسل انسان و دوام حیات جامعه است، نه وسیله ی لهو و لعب مردان، تأمل و دقت کافی صورت گیرد، تحول و تأثیر عمیقی در تربیت جنسی انسان ها خواهد داشت. «و لا تنکحوا المشرکات حتی یؤمن؛ زنان مشرک را تا ایمان نیاورده اند، به زنی مگیرید.» (بقره/ 221) «و لا تنکحوا ما نکح آباؤکم من النساء؛ با زنانی که پدرانتان به عقد خویش در آورده اند زناشویی مکنید.» (نساء/ 22) «و لیستعفف الذین لا یجدون نکاحا حتی یغنیهم الله من فضله؛ آنان که استطاعت زناشویی ندارند، باید پاک دامنی پیشه کنند تا خدا از کرم خویش توانگرشان گرداند.» (نور/ 33)
ج) میل به استراحت و خواب، و تذکر
قرآن در این باره می فرماید: «و جعلنا نومکم سباتا؛ و خوابتان را مایه ی آسایشتان گردانیدیم.» (نباء/ 9) «و من آیاته منامکم باللیل و النهار و ابتغاؤکم من فضله؛ و از نشانه های قدرت او، خوابیدن شما در شب و روز، و به طلب روزی برخاستن شماست.» (روم/ 23) «و هو الذی جعل لکم اللیل لباسا والنوم سباتا؛ اوست که شب را پوشش شما کرد و خواب را وسیله ی آرامشتان گردانید.» (فرقان/ 47)
د) نیاز به امنیت و ایمنی
«و کانوا ینحتون من الجبال بیوتا آمنین؛ و خانه های خود را در کوه ها می کندند تا این که ایمن باشند.» (حجر/ 82) «و إذ قال إبراهیم رب اجعل هذا البلد آمنا؛ و ابراهیم گفت: ای پروردگار من! این سرزمین را ایمن گردان.» (ابراهیم/ 35) «فلما دخلوا علی یوسف آوی إلیه أبویه وقال ادخلوا مصر إن شاء الله آمنین؛ چون بر یوسف داخل شدند، پدر و مادر را نزد خود جای داد و گفت: به مصر درآیید که به خواست خدا، در امان خواهید بود.» (یوسف/ 99) «فلیعبدوا رب هذا البیت* الذی أطعمهم من جوع و آمنهم من خوف؛ پس باید پروردگار این خانه را بپرستند: آن که به هنگام گرسنگی طعامشان داد و از بیم در امانشان داشت.» (قریش/ 3- 4)
«و ضرب الله مثلا قریة کانت آمنة مطمئنة یأتیها رزقها رغدا من کل مکان فکفرت بأنعم الله فأذاقها الله لباس الجوع والخوف بما کانوا یصنعون؛ خداوند قریه ای را مثال می زند که امن و آرام بود، روزی مردمش به فراوانی از هر جا می رسید، اما کفران نعمت خدا کردند و خداوند به کیفر اعمالشان، آنان را به گرسنگی و وحشت مبتلایشان ساخت.» (نحل/ 112) «الذین آمنوا ولم یلبسوا إیمانهم بظلم أولئک لهم الأمن وهم مهتدون؛ کسانی که ایمان آورده اند و ایمان خود را به شرک نمی آلایند، ایمنی از آن ایشان است و آنان هدایت یافتگانند.» (انعام/ 82)
شؤون وجودی نفس انسان
فطرت
فطرت، منشأ حرکت و تکاپوی دایمی انسان به سوی کمال است. کشش ها و گرایش های فطری بر خلاف کشش های غریزی، ریشه در اندام جسمی ندارند و از ویژگی های ثابت و اصیل روحیند. این گرایش ها آگاهانه نیستند و شکوفایی استعدادهای فطری، مشروط به برطرف کردن موانع آن ها و قرار گرفتن در جهت اصلی کمال است. بنابراین، گرایش های فطری قابل تربیت و پرورش اند. گاهی این گرایش ها بر اثر عدم هدایت و پرورش صحیح، از مسیر اصلی خود خارج می گردند و زمینه و وسیله ای برای وسوسه های شیطان می شوند.
گرایش فطری حقیقت جویی و حق طلبی
حق گرایی فطری در وجود انسان عبارت است از یک نوع گرایش ناخودآگاه و غیر اکتسابی فطری نسبت به مبدأ کمال مطلق که از عمق روان انسان سرچشمه می گیرد. «فأقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم ولکن أکثر الناس لا یعلمون؛ به یکتاپرستی روی آور (رویت را به سوی دین حنیف استوار دار) فطرتی است که خداوند همه را بدان فطرت آفریده است و در آفرینش خدا تغییری نیست. این است دین پاک و پایدار، ولی بیشتر مردم (توجه ندارند و) نمی دانند.» (روم/ 30)
تجلیات فطری در ناحیه ی شناخت عقلی به لحاظ درک و تصدیق مبدأ کمال
«و لئن سألتهم من خلق السماوات و الأرض و سخر الشمس و القمر لیقولن الله؛ و اگر از آن ها بپرسی: چه کسی آسمان ها و زمین را بیافرید و خورشید و ماه را رام (و مسخر) کرد، البته خواهند گفت: خدا.» (عنکبوت/ 61)
تجلیات فطری در گرایش به زیبایی و جمال
«و الأنعام خلقها لکم فیها دفء ومنافع ومنها تأکلون* ولکم فیها جمال حین تریحون وحین تسرحون؛ چارپایان را برایتان بیافرید. شما را از آن ها (پوشاکی) گرم و دیگر سودهاست و از گوشتشان می خورید و چون شامگاهان (از صحرا) باز می گردند، و بامدادان که (از آغل به سوی صحرا) بیرون می روند، (منظره ی) زیبایی است برای شما.» (نحل/ 5- 6)
«و لقد جعلنا فی السماء بروجا وزیناها للناظرین؛ و هر آینه در آسمان برجهایی (از ستاره) آفریدیم و آن را برای بینندگان بیاراستیم.» (حجر/ 16) «إنا زینا السماء الدنیا بزینة الکواکب؛ ما آسمان دنیا را به زینت ستارگان بیاراستیم.» (صافات/ 6) این گرایش های فطری و احساس زیبایی ممکن است بر اثر غفلت و عدم توجه انسان نسبت به مبدأ آفرینش، مورد سوء استفاده و تحت تأثیر وسوسه های شیطان قرار گیرد و حتی اعمال زشت آدمی زیبا جلوه کند و آدمی دچار عصیان و گناه گردد.
«و زین لهم الشیطان أعملهم؛ شیطان اعمالشان را در نظرشان زیبا جلوه داده است.» (انفال/ 48) «زین للذین کفروا الحیاة الدنیا؛ برای کافران زندگی دنیا زیبا جلوه داده شده است.» (بقره/ 212) «و إذ زین لهم الشیطان أعمالهم وقال لاغالب لکم الیوم من الناس وإنی جار لکم؛ شیطان کردارشان را در نظرشان بیاراست و گفت: امروز کسی از مردم بر شما پیروز نمی شود و من پناه شمایم.» (انفال/ 48)
«قال رب بما أغویتنی لازینن لهم فی الأرض؛ شیطان گفت: ای پروردگار من، چون مرا نومید کردی، در روی زمین بدی ها را در نظرشان زیبا جلوه می دهم.» (حجر/ 39) «زین للناس حب الشهوات؛ عشق به امیال نفسانی برای مردم زیبا جلوه داده شده است.» (آل عمران/ 14) «و لکن قست قلوبهم وزین لهم الشیطان ما کانوا یعملون؛ زیرا دل هایشان را قساوت فرا گرفته و شیطان اعمالشان را در نظرشان زیبا جلوه داده بود.» (انعام/ 43) معرفت و ایمان به حق سبب می شود که این گرایش به سوی مبدأ کمال هدایت شود و در جهت ارزش های صحیح شکل یابد. «ولکن الله حبب إلیکم الإیمان وزینه فی قلوبکم؛ ولی خدا ایمان را محبوب شما ساخت و آن را در دل هایتان بیاراست.» (حجرات/ 7) «قل من حرم زینة الله التی أخرج لعباده والطیبات من الرزق؛ بگو: چه کسی زیبایی هایی را که خدا برای بندگانش پدید آورده، و خوردنی های خوش طعم را حرام کرده است.» (اعراف/ 32) «و لا یبدین زینتهن إلا لبعولتهن أو آبائهن أو؛ و زنان زینت های خود را جز برای شوهران و یا پدران خویش و... آشکار نسازند.» (نور/ 31)
گرایش فطری به برتری جویی و عزت طلبی و هدایت
قرآن در این باره می فرماید: «تلک الدار الآخرة نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الأرض؛ این سرای آخرت (بهشت جاوید) را از آن کسانی قرار می دهیم که نمی خواهند در زمین گردن فرازی کنند.» (قصص/ 83) «من کان یرید العزة فلله العزة جمیعا؛ هر کس خواهان عزت است، بداند که عزت، همگی از آن خداست.» (فاطر/ 10) «أیبتغون عندهم العزة فإن العزة لله جمیعا؛ آیا نزد آنان (کافران) عزت را می جویند؟ در حالی که عزت، به تمامی، از آن خداوند است.» (نساء/ 139) «و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین ولکن المنافقین لا یعلمون؛ و البته عزت از آن خدا و پیامبرش و مؤمنان است، ولی منافقان (آن را) نمی فهمند.» (منافقون/ 8)
گرایش فطری به خلود و جاودانگی
شیطان از این نیاز فطری آدم استفاده و او را به جاودانه بودن در این دنیا وسوسه کرد. «قال یاآدم هل أدلک علی شجرة الخلد وملک لا یبلی؛ (شیطان گفت) ای آدم، آیا تو را به درخت جاودانی و ملکی زوال ناپذیر راه نمایی کنم؟» (طه/ 120) «الذی جمع مالا و عدده* یحسب أن ماله أخلده؛ آن که مالی گرد آورد و حساب آن را نگه داشت، می پندارد که داراییش جاویدانش گرداند.» (همزه/ 2- 3)
هدایت قرآن نسبت به گرایش فطری خلود و جاودانگی
«بل تؤثرون الحیاة الدنیا* والآخرة خیر وأبقی؛ البته شما زندگانی دنیا را ترجیح می دهید، در حالی که سرای آخرت بهتر و ماندنی است.» (اعلی/ 16- 17) «و من یطع الله و رسوله یدخله جنات تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها؛ هر کس از خدا و پیامبرش فرمان برد، (خداوند) او را به بهشت هایی که در آن نهرها جاری است در آورد و همواره در آن جا باقی خواهد بود.» (نساء/ 13) «وعد الله المؤمنین والمؤمنات جنات تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها؛ خدا به مردان مؤمن و زنان مؤمن بهشت هایی وعده داده است که جوی ها در آن جاری است و بهشتیان همیشه در آنجا باقی خواهند بود.» (توبه/ 72) «یا قوم إنما هذه الحیاة الدنیا متاع وإن الآخرة هی دار القرار؛ ای قوم، زندگانی (فانی) دنیا، متاع ناچیزی بیش نیست و سرای آخرت، منزلگاه ابدی (و حیات جاودانی) است.» (غافر/ 39)
عقل
قوه ی عاقله یکی از شؤونات مهم نفس و سبب برتری انسان بر سایر موجودات جهان است. قرآن کریم در آیات بسیاری، انسان را به تعقل و تفکر و تدبر دعوت می نماید و بر به کارگیری این نیروی شگفت انگیر تأکید فراوانی دارد. عقل مرکز سنجش و وسیله ی ادراک و استدلال و عامل هدایت گر انسان در مواقع حیرت و سرگردانی است. عقل میزان و ملاک تکلیف و مسؤولیت انسان در مقابل خدا و مردم، حجت باطنی، تشخیص دهنده ی حسن و قبح، و دشمن جهل و هوای نفس است. در کشاکش گرایش های فطری و میل های غریزی، عقل و هوای نفس همواره با یکدیگر در جدال و ستیزند. اگر هوای نفس بر عقل غلبه یابد و آن را اسیر خود کند، باعث انحراف انسان از حق گردیده و موجبات سقوط و شقاوت ابدی وی را فراهم می سازد، اما اگر به عقل میدان داده شود تا بر هوای نفس تسلط یابد، با به کارگیری آن در جهت تربیت و پرورش نفس، انسان رشد می یابد و شرح صدر پیدا می کند و زمام امور خویش را به دست می گیرد و همواره خدا را ناظر بر اعمال خویش می بیند؛ و هر عمل و عکس العملی را بر طریق رضایت خداوند انجام می دهد، و این جاست که انسان به مقام والای اولوالالباب دست می یابد؛ و انسان صاحب لب و خرد از هدایت ویژه ی الهی برخوردار است و این، او را به سعادت جاودانی ره نمون می گردد. بنابراین، در تعلیم و تربیت قرآنی هدایت و رشد انسان در گرو پرورش قوه ی عاقله، از جمله قدرت استدلال و تفکر است، چرا که عدم تعقل و تفکر موجب احاطه ی زشتی ها و پلیدی ها بر وجود آدمی است. آیاتی در این زمینه:
«و یجعل الرجس علی الذین لا یعقلون؛ و خداوند، پلیدی را بر کسانی که خرد خویش را به کار نمی اندازند، مقرر می سازد.» (یونس/ 100) «إن شر الدواب عند الله الصم البکم الذین لایعقلون؛ البته بدترین جنبندگان نزد خدا، کرها و گنگ هایی هستند که نمی اندیشند.» (انفال/ 22) به کار نینداختن عقل و نیندیشیدن، سبب شقاوت و هلاکت ابدی انسان خواهد شد: «و قالوا لو کنا نسمع أو نعقل ما کنا فی أصحاب السعیر؛ (در قیامت) می گویند: اگر می شنیدیم و یا تعقل می کردیم، اهل این آتش سوزنده نمی شدیم.» (ملک/ 10) «و مثل الذین کفروا کمثل الذی ینعق بما لا یسمع إلا دعاء ونداء صم بکم عمی فهم لا یعقلون؛ مثل ناگرویدگان به حق مانند مثل حیوانی است که کسی در گوش او آواز کند و او جز بانگی و صدایی چیزی نشنود، اینان کر و لال و کورند و هیچ نمی اندیشند.» (بقره/ 171) «و إذا نادیتم إلی الصلاة اتخذوها هزواولعبا ذلک بأنهم قوم لا یعقلون؛ هنگامی که آنان را به نماز دعوت کنید، آن را به مسخره و بازیچه می گیرند؛ زیرا اینان کسانی هستند که تعقل و تفکر نمی کنند.» (مائده/ 58) «ألم أعهد إلیکم یا بنی آدم أن لا تعبدوا الشیطان إنه لکم عدو مبین* وأن اعبدونی هذا صراط مستقیم* ولقد أضل منکم جبلا کثیرا أفلم تکونوا تعقلون؛ ای فرزند آدم! آیا با شما پیمان نبستم که شیطان را نپرستید، زیرا دشمن آشکار شماست و مرا بپرستید، که راه راست همین است؟ و البته بسیاری از شما را گمراه کرد؛ مگر به عقل در نمی یافتید؟» (یس/ 60- 62)
تنها دانشمندان درباره ی پدیده ها و آیات الهی تعقل و تفکر می کنند: «مثل الذین اتخذوا من دون الله أولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتا وإن أوهن البیوت لبیت العنکبوت لو کانوا یعلمون* إن الله یعلم ما یدعون من دونه من شیء وهو العزیز الحکیم* وتلک الأمثال نضربها للناس وما یعقلها إلا العالمون؛ مثل آنان که غیر خدا را دوستان خود می گیرند، مثل عنکبوت است که خانه ای بساخت؛ و کاش می دانستند که سست ترین خانه ها خانه ی عنکبوت است. خدای یکتا می داند که چه چیزهایی را غیر او به خدایی می خوانند و اوست پیروزمند و حکیم. این مثل ها را برای مردم می زنیم و آن ها را جز اندیشمندان در نمی یابند.» (عنکبوت/ 41- 43)
قلب
قلب در قرآن کانون فطرت و مظهر و تجلی گاه روح معرفی شده است و مفهومی اختصاصی تر و محدودتر از نفس دارد. حالات قلبی، اعم از ترس و وحشت، گرفتگی و دل تنگی، آرامش و نشاط، به گونه ای در قلب ظاهری و صنوبری تأثیر دارند؛ قلب باطنی نیز مصدر خیر و شر و محل احساسات و عواطف و گرایش های فطری و با قلب ظاهری شدیدا در ارتباط است. قصد و نیت و اراده و اختیار، به قلب نسبت داده می شود؛ و از این رو، مسؤولیت همه ی اعمال انسان در نهایت برعهده ی قلب است و انسان به سبب مکتسبات قلبی مؤاخذه می گردد. از طرفی، قلب مرکز ادراکات حضوری و شهود باطنی، محل نزول وحی و دریافت فیض الهی و نیز محل ارتباط با عالم غیب و ماورای طبیعت است. قلب نیز، همانند چشم و گوش، کانال هایی برای ادراک و احساس دارد و واقعیات را می بیند و حس می کند. اگر نفس انسان تحت فرمان روایی عقل و هدایت شرع قرار گیرد، انسان در مسیر خیر و کمال قرار می گیرد، تسلیم حق می شود، و به شهود قلبی می رسد، حق می گوید و حق را می شنود و کانون و تجلی گاه حقایق عالم می گردد؛ اما اگر انسان از هوای نفس پیروی کند و عقل را مقهور آن گرداند، به معاصی و گناهان روی می آورد و موجبات کوری و کری و بسته شدن دریچه ی فهم و درک قلبی را فراهم می سازد و نسبت به حقایق عالم احساس بیگانگی می کند؛ در این صورت از ادراک حق و تشخیص آن عاجز، و از دریافت خیر و رحمت و فیض و عنایت الهی محروم می گردد و از آن پس، قلب، مرکزی برای وسوسه های شیطانی و عرصه ی فرمان روایی هوای نفس خواهد شد و کم کم موجبات شقاوت انسان فراهم می آید. چنین انسانی هرگز حق و حقیقت را تصدیق نخواهد کرد.
قلب، مهمترین مرتبه ی وجودی روح و کانون همه ی مکتسبات و اعمال نیک و بد انسان است، به طوری که حتی به روح هم قلب اطلاق می شود. آیاتی در این باره: «لا یؤاخذکم الله باللغو فی أیمانکم ولکن یؤاخذکم بما کسبت قلوبکم والله غفور حلیم؛ خدا شما را به سبب سوگندهای لغوتان بازخواست نمی کند، بلکه به خاطر نیتی که در دل نهان می دارید بازخواست می کند، خدا آمرزنده و بردبار است.» (بقره/ 225) «و لیس علیکم جناح فیما أخطأتم به ولکن ما تعمدت قلوبکم وکان الله غفورا رحیما؛ اگر بیش از این خطایی کرده اید، باکی نیست (مگر آن که از روی قصد قلبی باشد) و خدا آمرزنده و مهربان است.» (احزاب/ 5)
«إن یعلم الله فی قلوبکم خیرا یؤتکم خیرا مما أخذ منکم و یغفر لکم والله غفور رحیم؛ اگر خدا در دل هایتان نشان ایمان ببیند، بهتر از آنچه از شما گرفته اند، ارزانیتان خواهد داشت و شما را می آمرزد، و خدا آمرزنده و مهربان است.» (انفال/ 70) «قالت الأعراب آمنا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا أسلمنا ولما یدخل الإیمان فی قلوبکم؛ اعراب بادیه نشین گفتند: ایمان آوردیم. بگو: ایمان نیاورده اید، بگویید که تسلیم شده ایم و هنوز ایمان در دل هایتان داخل نشده است. هرگاه ایمان به زبان آید، ولی در عمق جان ریشه نداشته باشد، گویای نفاق و دورویی در کردار و گفتار است.» (حجرات/ 14) «یا ایهاالرسول لایحزنک الذین یسرعون فی الکفر من الذین قالوا ءامنا با فراههم و لم تؤمن قلوبهم؛ ای پیامبر از کسانی که به زبان گفتند: ایمان آوردیم ولی به دل ایمان نیاوردند، غمگین مباش.» (مائده/ 41)
«یوم لا ینفع مال ولا بنون* إلا من أتی الله بقلب سلیم؛ روزی که نه مال سود می دهد و نه فرزندان، مگر آن کس که با قلبی رسته از شرک به نزد خدا بیاید.» (شعرا/ 88- 89) «هذا ما توعدون لکل أواب حفیظ* من خشی الرحمن بالغیب و جاء بقلب منیب؛ این همان چیزی است که به هر توبه کننده ی پرهیزکاری وعده اش را داده بودند. آن هایی که در نهان از خدای رحمان می ترسند و با دلی توبه کار آمده اند.» (ق/ 32- 33)
قلب دارای شهود و ادراک است: «ما کذب الفؤاد ما رأی؛ دل آن چه را که دید دروغ نشمرد.» (نجم/ 11) «و لقد رآه نزلة أخری؛ و آن را دیگر بار هم بدید.» (نجم/ 13) «فإنها لا تعمی الأبصار ولکن تعمی القلوب التی فی الصدور؛ چشم ها نیستند که کور می شوند، بلکه دل هایی که در سینه ها جای دارند، کور می گردند.» (حج/ 46) «لهم قلوب لایفقهون؛ ایشان را دل هایی است که بدان نمی فهمند.» (اعراف/ 179) «و طبع علی قلوبهم فهم لایفقهون؛ بر دل هایشان مهر نهاده شده و نمی فهمند.» (توبه/ 87)
گناه و انحراف از قوانین آفرینش، سبب عدم درک و فهم، و فرو افتادن حجاب بر روی قلب می گردد: «و جعلنا علی قلوبهم أکنة أن یفقهوه و فی آذانهم و قرا؛ و ما بر دل هایشان پرده ها افکندیم، تا آن (حقایق) را در نیابند و گوش هایشان را سنگین کردیم.» (کهف/ 57)
در این صورت، قلب جولانگاه وسوسه های شیطان می شود: «قل أعوذ برب الناس* ملک الناس* إله الناس* من شر الوسواس الخناس* الذی یوسوس فی صدور الناس* من الجنة و الناس؛ بگو پناه می برم به پروردگار مردم، فرمانروای مردم، خدای مردم، از شر وسوسه ی وسوسه گر نهانی، آن که در دل های مردم وسوسه می کند، خواه از جنیان باشد یا از آدمیان.» (ناس/ 1- 6)
قلب، محل نزول فرشتگان و از جمله جبرئیل است، همان فرشته ای که حامل وحی به سوی انبیاست: «نزل به الروح الأمین* علی قلبک لتکون من المنذرین؛ و آن روح الامین، بر دل تو نازل کرده است تا از بیم دهندگان باشی.» (شعرا/ 193- 194) «قل من کان عدوا لجبریل فإنه نزله علی قلبک بإذن الله؛ به آنان که با جبرئیل دشمنی می ورزند، بگو: اوست که این آیات را به فرمان خدا بر دل تو نازل کرده است.» (بقره/ 97) قلب نزدیک ترین مرکز ارتباط انسان با مبدأ آفرینش است: «و اعملوا أن الله یحول بین المرء و قلبه؛ بدانید که خدا میان آدمی و قلبش حایل می گردد.» (انفال/ 24)
قلب، محل افاضه ی فیض الهی به مؤمنان است: «و لکن الله حبب إلیکم الإیمان و زینه فی قلوبکم وکره إلیکم الکفر والفسوق والعصیان؛ ولی خدا ایمان را محبوب شما ساخت و آن را در دل هایتان بیاراست و کفر و فسق و عصیان را در نظرتان مکروه و ناخوشایند گردانید.» (حجرات/ 7) «هو الذی أنزل السکینة فی قلوب المؤمنین لیزدادوا إیمانا مع إیمانهم؛ اوست که بر دل های مؤمنان آرامش فرستاد، تا پیوسته بر ایمانشان بیفزاید.» (فتح/ 4) «و ما جعله الله إلا بشری لکم و لتطمئن قلوبکم به؛ و خداوند این کار را جز برای شادمانی و دلگرمی شما نکرد.» (آل عمران/ 126) قلب کافران محل القای رعب و وحشت است: «و قذف فی قلوبهم الرعب؛ و خداوند در دلشان وحشت افکند.» (احزاب/ 26) «سألقی فی قلوب الذین کفروا الرعب؛ من در دل های کافران بیم خواهم افکند.» (انفال/ 12)
قلب انسان، کانون آزمایش های الهی است: «و لیبتلی الله ما فی صدورکم و لیمحص ما فی قلوبکم و الله علیم بذات الصدور؛ خدا آن چه را که در سینه دارید می آزماید و دل هایتان را پاک می گرداند و خدا به آن چه در دل هاست آگاه است.» (آل عمران/ 154) «لیجعل ما یلقی الشیطان فتنة للذین فی قلوبهم مرض والقاسیة قلوبهم وإن الظالمین لفی شقاق بعید؛ چنین شود، تا آنچه شیطان در سخن او افکنده، برای کسانی که در قلب هایشان بیماری ای است و نیز برای سخت دلان، آزمایشی باشد، و ستمکاران در اختلافی بزرگ گرفتارند.» (حج/ 53)
آزادی و اراده انسان
آزادی و اختیار انسان یکی از مهم ترین اصول تعلیم و تربیت است. هر انسانی با تدبر در نفس و افعالش به وجود آزادی و انتخابگری در خود پی می برد. حتی شیخ ابوالحسن اشعری که تا حدودی به جبر گرایش دارد به حس انتخابگری و اراده انسان اعتراف می کند. و از طرف دیگر محدودیت های انسان، که زاییده ی خصایص جسمی، روحی، وراثت، منطقه ی جغرافیایی، اجتماعی و سیاسی است انکار ناپذیر است؛ با این دو مطلب وجدانی، نادرست بودن عقیده به جبر (عدم اختیار انسان) و تفویض (اختیار بی قید و شرط انسان) روشن می گردد. پیدایش تفکر جبرگرایی منشأ دینی، فلسفی و سیاسی دارد؛ از جمله مسئله ی قضا و قدر که عامل دینی است. مسئله ی جبرگرایی در میان مشرکان و بت پرستان نیز وجود داشته است.
قرآن کریم می فرماید: «سیقول الذین أشرکوا لو شاء الله ماأشرکنا ولاآباؤنا؛ به زودی مشرکان (برای تبرئه ی خویش) می گویند اگر خدا می خواست نه ما مشرک می شدیم و نه پدران ما.» (انعام/ 148) گزارش های تاریخی نشان می دهد که پس از پیامبر (ص) اعتقاد به جبر در میان مسلمین رواج یافت، اما اوج اعتقاد به جبر در زمان بنی امیه بود. قاضی عبدالجبار معتزلی از استادش ابوعلی جبایی نقل می کند که اولین کسی که عقیده جبر را ترویج کرد، معاویه بود و این کار را برای توجیه و مشروعیت بخشیدن به اعمالش انجام داد. بازتاب چنین عقیده ای، تأکید بر آزادی انسان و انکار قضا و قدر الهی و انکار تسلط خداوند بر افعال انسان شد. طرف داران جبر گرایش های مختلفی دارند: برخی جبریه ی خالصند و هیچ گونه قدرت و اختیاری را برای انسان نمی پذیرند؛ مانند «جهمیه»، پیروان جهم بن صفوان.
عده ی دیگری جبریه ی متوسطند و قدرت بدون تأثیری را به انسان نسبت می دهند؛ اشاعره از مصادیق این گروهند. مؤسس این مکتب بر آن باور است که خداوند هنگام خلق فعل در انسان خلق، قدرت حادث را نیز در او ایجاد می کند. او مقارنت خلق فعل و قدرت حادث در انسان را «کسب» می نامد. اعتقاد به جبر، توجیهی برای اوامر و نواهی و تکالیف و کیفر و پاداش الهی باقی نمی گذارد، همان گونه که تفویض به محدودیت اراده و قدرت و نیز ضعف و عجز خداوند کشیده می شود. تفویض نیز دو نوع گرایش دارد: نخست تفویض تشریعی که فرقه هایی هم چون: مزدکیه، خرمدینیه، ابومسلمیه و برخی از فرقه های غلات بر این عقیده اند و می گویند خداوند انسان ها را در تکالیف و اعمالشان به خودشان واگذار کرده است؛ دوم، تفویض تکوینی افعال؛ یعنی خداوند قدرت انجام کارها را به انسان ها واگذار کرده و خود را از این قدرت کنار کشیده و بر انسان و افعالش قادر نیست. مرجئه، قدریه (از جمله معبد جهنی و غیلان دمشقی) و معتزله بر این عقیده اند. امامان معصوم شیعه برای دفع اشکال این دو نظریه نظریه ی «لاجبر و لاتفویض ولکن امر بین الامرین» را مطرح کردند. بر اساس این نظریه، خداوند قدرت انجام افعال را به انسان ها عطا کرده است، اما خود مالک آن قدرت است و اراده ی انسان ها در طول اراده ی حق تعالاست.
اهداف نظام تربیتی اسلام
اسلام علاوه بر بیان مبانی و اصول نظام تربیتی و تبیین انسان و اوصاف و ویژگی ها و ساحت های گوناگون او به عنوان موضوع تربیت، به بیان اهداف و مقاصد اصلی تربیت انسان نیز پرداخته است، تا برای گذار از مبانی و اصول تربیتی و رسیدن به اهداف تربیت، به روش ها و راه کارهای عملی نایل آید. اهداف تربیتی عبارت است از حقایقی که آدمی برای رسیدن به آن تلاش می کند و بر اساس آن افعال اختیاری خود را جهت می دهد و برنامه ریزی های تربیتی را تدوین می نماید و آن گاه که به صورت وجود ذهنی درآید، انگیزه و محرک درونی انسان در نیروهای جسمی و روانی او برای فعالیت های تربیتی می گردد.
شناخت اهداف تربیتی برای جلوگیری از عمل کردها و روش های نادرست تربیتی و رفع نابسامانی ها و بحران های فردی و اجتماعی در نظام تربیتی و هم چنین تأثیرپذیری متعلمان و ایجاد انگیزه در آن ها و موفقیت مربیان تربیتی و جهت گیری آن ها در نظام تربیتی نقش به سزایی دارد؛ در ضمن، دانستن اهداف تربیتی در بهره وری از ابزار و امکانات تربیتی بسیار لازم و ضروری است؛ برای نمونه، کسی که بر اساس جهان بینی مادی خود، هدف آفرینش انسان را تنها بهره مندی از نعمت های دنیوی و کسب لذت و رفاه مادی می داند، با شخص دیگری که با جهان بینی الهی، کمال و قرب الهی و نیز بهره مندی های مشروع دنیوی را به عنوان هدف خلقت انسان معرفی می کند، دقیقا ابزار، شیوه ها، روش ها و راه کارهای تربیتی متفاوتی دارند.
برخی از آیات و روایات که به بیان اهداف تربیتی انسان پرداخته اند:
1. زنده نگه داشتن فطرت دین داری
«فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم ولکن أکثر الناس لا یعلمون؛ پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین کن، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خدای تغییرناپذیر نیست. این است همان دین پایدار، ولی بیشتر مردم نمی دانند.» (روم/ 30)
2. رسیدن به مقام نیازمندی و فقر وجودی
«یا أیها الناس أنتم الفقراء إلی الله والله هو الغنی الحمید؛ ای مردم، شما به خدا نیازمندید، و خداست که بی نیاز ستوده است.» (فاطر/ 15) «و الله الغنی و أنتم الفقراء؛ و خدا بی نیاز است و شما نیازمندید.» (محمد/ 38)
3. کسب فضایل اخلاقی:
مانند طهارت، حیات طیبه، تزکیه و تهذیب، تقوای الهی، عدالت و غیره: «و الذین هم للزکاة فاعلون؛ و آنان که زکات می پردازند.» (مومنون/ 4) «کذلک یبین الله آیاته للناس لعلهم یتقون؛ این گونه، خداوند آیات خود را برای مردم بیان می کند، باشد که پروا پیشه کنند.» (بقره/ 187) «لیقوم الناس بالقسط؛ تا مردم به انصاف برخیزند.» (حدید/ 25) «قد أفلح من زکاها* و قد خاب من دساها؛ که هر کس آن را پاک گردانید، قطعا رستگار شد و هر که آلوده اش ساخت، قطعا دریافت.» (شمس/ 9- 10) «و أما من خاف مقام ربه ونهی النفس عن الهوی* فإن الجنة هی المأوی؛ و اما کسی که از ایستادن در برابر پروردگارش هراسید و نفس خود را از هوس باز داشت پس جایگاه او همان بهشت است.» (نازعات/ 40- 41)
4. قرب الهی
ابان بن تغلب از امام باقر (ع) چنین نقل می کند: «ان الله جل جلاله قال: ما یتقرب الی عبد من عبادی بشئ احب الی مما افترضت علیه و انه لیتقرب الی بالنافلة حتی احبه فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به ویده الذی یبطش بها ان دعانی احبته و ان سألنی اعطیته؛ خداوند جل جلاله فرمود: هیچ یک از بندگانم به وسیله ی چیزی به من تقرب نمی جوید، تا این که او را دوست می دارم و آن گاه که او را دوست بدارم، گوش او می شوم که به آن گوش می شنود و چشم او می شوم که به آن می بینید و زبان وی می شوم که به آن سخن می گوید و دست او می شوم که به آن (اشیا را) برمی گیرد؛ اگر مرا بخواند، اجابتش می کنم و اگر از من درخواست کند، به او عطا می کنم.»
5. هدایت انسان
«و لتکون آیة للمؤمنین و یهدیکم صراطا مستقیما؛ و تا برای مؤمنان نشانه ای باشد و شما را به راه راست هدایت کند.» (فتح/ 20)
6. فلاح و رستگاری
«و اذکروا إذ جعلکم خلفاء من بعد قوم نوح وزادکم فی الخلق بصطة فاذکروا آلاء الله لعلکم تفلحون؛ و به خاطر آورید زمانی را که (خداوند) شما را پس از قوم نوح، جانشینان (آنان) قرار داد، و در خلقت، بر قوت شما افزود. پس نعمت های خدا را به یاد آورید، باشد که رستگار شوید.» (اعراف/ 69)
7. شکوفایی عقل
امام علی (ع) می فرماید: «منعبث فیهم رسله و واتر الیهم انبیائه... و یثیر و الهم دفائن العقل» پیامبر اسلام می فرماید: «و لا بعث الله نبیا و لا رسولا حتی یستکمل العقل» شایان ذکر است که همه ی این اهداف در یک مرتبه قرار ندارند و می توان مراتب طولی و یا عرضی برای آن ها تصور کرد؛ برای مثال، قرب الهی به عنوان هدف نهایی، و هدایت و رشد عقلانی و فضایل اخلاقی و بندگی خداوند به عنوان اهداف متوسط در نظر گرفته می شود.
روش ها و شیوه های تربیتی
روش های تربیتی همان راه کارها و رفتارها و توصیه های عملی است که مربیان برای دست یابی به اهداف تربیتی به کار می گیرند و شاید مهم ترین هنر مربی تربیتی تشخیص صحیح روش های تربیتی باشد. روش ها و شیوه های تربیتی باید با اهداف نظام تربیتی سازگار باشند و با اصول و مبانی انسان شناسی و ارزش های اسلامی نیز تعارض نداشته باشند؛ برای نمونه، هیچ گاه نباید برای تهیه ی روش های تربیتی از طرح های شرعی بهره برد یا در آن شیوه ها از برخی ساحت ها، استعدادها یا نیازهای انسان غفلت نمود؛ بنابراین تمام روش های نوین عملی در زمینه ی علوم تربیتی و رفتاری که از دانش های روان شناسی و جامعه شناسی و... به دست می آید، تا زمانی که با دستورها و توصیه های دینی تعارض نداشته باشد و با اصول و مبانی و اهداف نظام تربیتی سازگار باشد، مورد استفاده قرار می گیرد. روش های تربیتی در یک نگاه کلی به دو دسته ی روش های عام و روش های خاص تقسیم می شوند: روش های عام روش هایی هستند که در حوزه ی حذف یا کاهش یک رفتار ناپسند و یا تحقق یک رفتار نیک و پسندیده کارایی دارند و روش های خاص بر یکی از حوزه های فوق مفیدند. روش های عام تربیتی که از آیات و روایات و سیره ی عملی پیشوایان معصوم به دست می آید عبارتند از:
1. روش سخنرانی و موعظه
هم چون خطبه ها و سخنرانی ها و خصوصا موعظه های تکان دهنده ی پیامبر () و ائمه (ع)؛ برای نمونه، امیر مؤمنان علی (ع) در بازگشت از صفین برای لشکریان خویش خطبه ای قرائت نمود و مردگان قبرستان را مورد خطاب قرار داد و فرمود: «یا اهل الدیار الموحشة و المحال المقفرة و القبور المظلمة یا اهل التربة یا اهل الغربة یا اهل الوحدة یا اهل الوحشة انتم لنا فرط سابق و نحن لکم تبع لاحق اما الدور فقد سکنت و اما الازواج فقد نکحت و اما الاموال فقد قسمت هذا خبر ما عندنا فما خبر ما عندکم؟ ثم التفت الی اصحابه اما لو اذن لهم فی الکلام لاخبروکم ان خیر الزاد التقوی؛ ای ساکنان خانه های وحشتناک و مکان های خالی و قبرهای تاریک، ای خاک نشینان، ای غریبان، ای تنهایان، ای وحشت زدگان، شما در این راه بر ما پیش قدم شده اید و ما نیز به شما ملحق خواهیم شد (اگر از اخبار دنیا بپرسید به شما می گویم) اما خانه هایتان را دیگران ساکن شده اند، همسرانتان به ازدواج افراد دیگر در آمده اند و اموالتان تقسیم شده است؛ این خبری است که در نزد ماست؛ در نزد شما چه خبر؟ (سپس رو به اصحابش کرده، فرمود): هرگاه به آن ها اجازه ی سخن داده شود به شما خبر می دهند که بهترین زاد و توشه در سفر آخرت، پرهیزگاری است.»
2. روش نامه نگاری
نامه های امیرمؤمنان (ع) به کارگزاران و کارمندان از این جمله است؛ مانند عهدنامه ی امام (ع) به محمدبن ابی بکر، هنگامی که به حکومت مصر منصوب گردید: «بال های محبتت را برای آن ها بگستر و پهلوی نرمش و ملایمت را به زمین بگذار، چهره ی خویش را برای آن ها گشاده دار و تساوی را در بین آن ها، حتی در نگاه هایت مراعات کن.»
3. روش قصه گویی
خداوند در قرآن به این روش اشاره می کند و می فرماید: «نحن نقص علیک أحسن القصص بما أوحینا إلیک هذا القرآن؛ ما نیکوترین داستان ها را با آن چه به وسیله ی این قرآن به سوی تو وحی کردیم، بر تو حکایت نمودیم.» (یوسف/ 3) «و کلا نقص علیک من أنباء الرسل ما نثبت به فؤادک و جاءک فی هذه الحق وموعظة و ذکری للمؤمنین؛ و هر یک از خبرهای پیامبران را که بر تو حکایت می کنیم، چیزی است که دلت را به آن استوار می گردانیم و این ها در حقیقت برای تو آمده و برای مؤمنان اندرز و تذکری است.» (هود/ 120)
4. روش پرسش
«أیحسب الإنسان أ لن نجمع عظامه* بلی قادرین علی أن نسوی بنانه؛ آیا انسان می پندارد که هرگز استخوان های او را جمع نخواهیم کرد؟ آری قادریم حتی خطوط سر انگشتان او را موزون و مرتب کنیم.» (قیامت/ 3- 4)
5. روش تلقین
«و اذکر ربک فی نفسک تضرعا وخیفة ودون الجهر من القول؛ پیش خودت پروردگارت را بامدادان و شامگاهان و (از روی) تضرع و ترس و با صدایی آهسته یاد کن.» (اعراف/ 205)
6. تشکیل خانواده:
نهاد خانواده به عنوان گروه کوچکی از جامعه که بر پایه ازدواج بنا می شود، از مهمترین نهادهای جامعه به شمار می رود که علاوه بر ایجاد محیطی مناسب برای ارضای مشروع نیازهای جنسی زوجین، تولید مثل و امنیت و ایجاد عاطفه، نقش به سزایی در تربیت فرزندان دارد. خداوند سبحان تشکیل کانون خانواده را یکی از راه کارها و روش های عملی تربیت معرفی می کند و می فرماید: «و من آیاته أن خلق لکم من أنفسکم أزواجا لتسکنوا إلیها وجعل بینکم مودة و رحمة؛ و از نشانه های او این است که از (نوع) خودتان همسرانی برای شما آفرید تا بدانها آرام گیرید و میانتان دوستی و رحمت نهاد.» (روم/ 21)
7. دادن بینش و بصیرت
«قل هذه سبیلی أدعوا إلی الله علی بصیرة أنا ومن اتبعنی وسبحان الله وما أنا من المشرکین؛ بگو این راه من است که با بصیرت به سوی خدا دعوت می کنم و کسانی که از من پیروی می کنند نیز باید چنین کنند و منزه است خدا، و من از مشرکان نیستم.» (یوسف/ 108) چه بسا، بسیاری از انسان هایی که رفتار ناشایسته انجام می دهند، یا توفیق انجام رفتارهای شایسته را پیدا نمی کنند گرفتار جهل و نادانی نسبت به وظیفه خود باشند.
8. روش پیش گیری
مربی با دید وسیع خود باید از رفتارهای ناشایست پیش گیری نماید و برای تحقق رفتارهای شایسته زمینه سازی کند. بسیاری از توصیه های پیشوایان دین اسلام از این سنخ است؛ برای نمونه: امام علی (ع) می فرماید: «ایاک و مصادقة الاحمق فانه یریدان ینفعک فیضرک؛ از دوستی با احمق بپرهیز؛ زیرا او می خواهد که به تو نفع برساند، ولی ضرر می رساند.»
«ایاک و مصادقة البخیل فانه یقعد عنک احوج ماتکون الیه؛ از دوستی با انسان بخیل پرهیز کن؛ زیرا وقتی که بیش ترین نیاز را به او داری، از کمک کردن به تو دریغ خواهد کرد.»
«ایاک و مصادقة الفاجر فانه یبیعک بالتافة؛ از دوستی با انسان فاجر و بی حیا بپرهیز؛ زیرا تو را به کمترین چیز خواهد فروخت.» «ایاک و مصادقة الکذاب فانه کالسراب یقرب علیک البعید و یبعد عنک القریب؛ از دوستی با انسان دروغگو بپرهیز؛ زیرا او همانند سراب است، دور را به تو نزدیک و نزدیک را به تو دور نشان خواهد داد.» توصیه های فراوان امامان معصوم (ع) در مورد کنترل زبان، چشم، گوش، دست، شکم، پا و سایر اعضا و جوارح بدن و نیز احساسات و عواطف جوانحی و غرایز جنسی می توانند روش های موردی و مصداقی را در تربیت و رشد و هدایت انسان بیان کنند.
9. روش تمثیل و تشبیه
«مثل الذین اتخذوا من دون الله أولیاء کمثل العنکبوت؛ مثل کسانی که غیر خداوند را به عنوان سرپرست می گیرند، مانند عنکبوتی است که خانه ای برگزیده است و به راستی که سست ترین خانه ها خانه ی عنکبوت است.» (عنکبوت/ 41) پاره ای از روش های خاص که در تحقق رفتار صحیح و پسندیده مؤثرند عبارتند از:
الف) الگوگیری: «لکم فی رسول الله أسوة حسنة؛ قطعا برای شما در (اقتدا به) رسول خدا سرمشقی نیکوست.» (احزاب/ 21) «قد کانت لکم أسوة حسنة فی إبراهیم و الذین معه؛ قطعا برای شما در (پیروی از) ابراهیم و کسانی که با اویند سرمشقی نیکوست.» (ممتحنه/ 4)
ب) دوستیابی صحیح و هم نشینی با صالحان: روایات فراوانی از پیشوایان دین در باب آیین دوستیابی و مصاحبت با انسان های صالح رسیده است.
ج) روش های تبشیر و تشویق: در قرآن 123 مورد ماده «بشر» و مشتقات آن به کار رفته است که دلالت بر اهمیت این روش می کند.
د) روش تکلیف و امر کردن با این که قرآن از تکلیف کردن خارج از طاقت بشری نهی می کند و می فرماید: «لایکلف الله نفسا الا وسعها؛ خداوند هيچ كس را جز به قدر توانايیش تكليف نمى كند.» (بقره/ 286) آیات دال بر دستورهای الهی نیز فراوانند که بر صحت این روش دلالت دارند. پیامبر اسلام (ص) نیز به اصحابش توصیه می کرد: «فرزندانتان را در سن هفت سالگی به نماز خواندن وادارید.»
برخی از روش های خاص که در اصلاح مؤثر است عبارتند از:
1. روش انذار و تخویف: مربی با آگاه ساختن متربی از نتایج و پیامدهای سوء رفتارهای ناپسند، نوعی خوف و هراس را در دل او ایجاد می کند خدای تعالی از این روش در آیات فراوانی استفاده نموده و به دین شناسان نیز توصیه می کند و می فرماید: «فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین و لینذر علیهم یحذرون؛ پس چرا از هر فرقه ای از آنان، دسته ای کوچ نمی کنند تا (دسته ای بمانند و) در دین آگاهی پیدا کنند و قوم خود را وقتی به سوی آنان بازگشتند بیم دهند، باشد که آنان (از کیفر الهی) بترسند؟» (توبه/ 122)
2. روش محروم سازی: در توصیه ای از امامان معصوم رسیده است که فرزندان خود را برای ادب کردن کتک نزنید، ولی برای مدت کمی با آن ها قهر کنید.
3. روش تنبیه و جریمه کردن: مانند حدود و قصاص و کفاره هایی که خداوند در قرآن بیان کرده است.
4. روش تغافل: گاهی با چشم پوشی از خطاهای ناچیز و اندک می توان مانع رشد رفتار ناشایست شد، این روش در روایات ما مورد تأکید قرار گرفته است.
نتیجه
1. منظور از نظام تربیتی، مجموعه ی منظمی از گزاره ها و گفتارهایی است که اصول، مبانی، اهداف و روش های تربیتی را تشکیل می دهند.
2. بحران های فردی و اجتماعی و رابطه ی آن با ضعف اعتقادات دینی و نیز ابطال پذیری و ناتوانی عقل و تجربه در شناخت تمام نیازهای واقعی انسان و نیازمندی تمام انسان ها در همه ی عصرها به تربیت و رشد و هدایت و هم چنین تفسیر دنیا و آخرت به عنوان دو چهره ی یک حقیقت و تأثیر رفتارهای دنیوی در صورت خاص اخروی و توجه به ابعاد مادی و معنوی یا جسمانی و روحانی انسان، به عنوان براهین و دلایل بیرون متون دینی، ضرورت ارتباط دین و نظام تربیتی را اثبات می کنند؛ گرچه قلمرو دین در آن نظام را توضیح نمی دهند.
3. وحدت موضوع و اهداف دین با نظام تربیتی که عبارت است از انسان و رشد و تربیت و تزکیه و هدایت او بیان گر ارتباط وثیق و محکم میان آن دو حقیقت است. این نکته کاملا از آیه دوم سوره شریفه جمعه که می فرماید: «هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة؛ اوست آن كس كه در ميان بى سوادان فرستاده اى از خودشان برانگيخت تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت بديشان بياموزد.» آشکار می شود.
4. در متون دینی یعنی قرآن و روایات پیشوایان دین گزاره های توصیفی و توصیه ای فراوانی در قلمروهای گوناگون علوم انسانی، خصوصا تعلیم و تربیت به چشم می خورد. این گزاره ها به دو دسته تقسیم می شوند: نخست گزاره هایی که به صراحت به تعلیم و تربیت اشاره دارند (نصوص وظواهر). این دسته از گزاره ها عمدتا به عنوان امور ثابت و نامتغیر شریعت اسلامند؛ دوم، گزاره هایی که با فرایند اجتهاد به نیازهای متغیر در باب تعلیم و تربیت پاسخ می دهند.
5. وقتی سخن از گزاره های توصیفی و توصیه ای شریعت در باب نیازهای ثابت و متغیر تربیتی به میان می آید، هیچ گاه از عرصه ی جولان اندیشه و تحقیق و پژوهش عقلانی و تجربی انسان ها در این باب غفلت نشده است؛ زیرا در دین اسلام منطقة الفراغ و قلمرو وسیعی از مباحات وجود دارد که باید با استمداد از نعمت عقل و حواس ظاهری به نیازهای تربیتی در آن قلمرو پاسخ داد؛ بنابراین، زمانی یک نظام تربیتی به طور کامل موجبات سعادت و رشد و تکامل روحی و معنوی انسان را فراهم کند که از طریق شرع، ساختار و محتوای خود را بسازد. نتیجه آن که، بشر نه تنها با مراجعه به دستورهای شریعت و گزاره های توصیفی قرآن و سنت از تکاپوی علمی و روش های مدرن عقلی و تجربه در تکامل زندگی و رفع نیازهای دنیوی بی نیاز نیست، هم چنان که خود شریعت اسلام نیز با توصیه به بهره گیری از عقل و حواس ظاهری به این مطلب تصریح فرموده است، بلکه با روش های عقلی و تجربی و با مراجعه به آیات و روایات، موضع گیری ها و هدف سنجی های جامعه را معین می سازد و ابعاد مادی، معنوی و جسمانی و روحی انسان را تقویت می نماید.
6. مبانی و اهداف نظام تربیتی، به عنوان بخش های بنیادین آن نظام، به صورت گسترده تر و آشکارتری در متون دینی اسلام ظاهر می شوند، گرچه روش ها و راه کارهای تربیتی نیز به صورت قابل ملاحظه ای در آیات و روایات مشاهده می شود؛ برای نمونه، آیات مربوط به چگونگی پیدایش انسان و ترکیب او از روح و بدن و نیازهای مادی و معنوی و نیز توجه به پرورش ساحت های مختلف انسان و نفی تکالیف خارج از توان او و عنایت به رسیدن انسان به قرب الهی و کمالات روحانی، گستردگی قلمرو دین در مبانی و اهداف نظام تربیتی را تبیین می کند.
منـابـع
عبدالحسين خسروپناه- گستره شريعت- صفحه 372- 335
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها