گفتگوی دو تن از محبین اهل بیت علیه السلام با حاکمان جابر

فارسی 4456 نمایش |

گفتگوی حره با حجاج بن یوسف ثقفی
حره، دختر حلیمه سعدیه، از دوستان و موالیان امیرالمؤمنین (ع) است. او خواهر رضاعی پیامبر اکرم (ص) است که مناظره ای دارد با حجاج بن یوسف ثقفی. او در این مناظره، با تکیه بر آیات قرآنی، حریم ولایت را پاس می دارد. وقتی بر حجاج وارد شد، حجاج پرسید: تو حره دختر حلیمه هستی؟ حره گفت: فراست از غیرمؤمن!
حجاج گفت: خدا تو را اینجا آورد، می گویند تو علی را از ابوبکر، عمر و عثمان برتر می دانی.
حره گفت: دروغ گفته اند آنان که گفته اند من علی را تنها از اینها برتر می دانم.
حجاج پرسید: دیگر از چه کسانی او را برتر می دانی؟
حره پاسخ گفت: از آدم، نوح، لوط، ابراهیم، داود، سلیمان و عیسی بن مریم.
حجاج گفت: وای برتو! او [حضرت علی] را از صحابه و هفت پیامبر بزرگ برتر می دانی؟
اگر دلیل اقامه نکنی، سرت را از تنت جدا می کنم.
حره گفت: خداوند در قرآن او را بر این پیامبران مقدم داشته، من از خود نگفتم. خدا درباره آدم فرمود: «وعصی آدم ربه فغوی؛ آدم پروردگار را عصیان کرد، پس گمراه شد» (طه/ 121) و در حق علی فرمود: «وکان سعیکم مشکورا؛ و كوشش شما مقبول افتاده است» (انسان/ 22) یعنی سعی علی، فاطمه، حسن، حسین و فضه مشکور و مقبول است
حجاج گفت: آفرین! به چه دلیل او را بر نوح و لوط ترجیح می دهی؟
حره در جواب گفت: خدا درباره آن دو پیغمبر فرموده است: «ضرب الله مثلا للذین کفروا امرأة نوح وامرأة لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من الله شیئا وقیل ادخلا النار مع الداخلین؛ خدا برای کافران، زن نوح و زن لوط را مثال آورد که تحت فرمان دو بنده صالح ما بودند و به آنها خیانت کردند و آن دو شخص نتوانستند آن زنان را از قهر خدا برهانند و حکم شد که آن دو زن را با دوزخیان به آتش درافکنید» (تحریم/ 10)، اما همسر علی فاطمه (س) است که خدا با خشنودی او خشنود می گردد و از خشم او به خشم می آید.
حجاج گفت: آفرین! به چه دلیل او را از ابراهیم برتر می بینی؟
حره گفت: خدا فرموده است: «وإذ قال إبراهیم رب أرنی کیف تحیـی الموتى قال أولم تؤمن قال بلى ولـکن لیطمئن قلبی؛ و چون ابراهیم گفت: پروردگار، به من نشان بده که چگونه مردگان را زنده می کنی، خداوند فرمود آیا ایمان نداری؟ گفت: چرا، لیکن می خواهم مطمئن شوم» (بقره/ 260)، اما مولایم امیرالمؤمنین فرمود: «لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا؛ اگر پرده کنار رود، بر یقین من افزوده نخواهد شد» و این سخن را نه کسی قبل از او گفت و نه بعد از او.
حجاج گفت: آفرین! چرا او را بر موسی مقدم می داری؟
او در پاسخ گفت: خداوند فرموده: «فخرج منها خائفا یترقب؛ موسی از شهر مصر با ترس و نگرانی از دشمن، به جانب شهر مدین روی آورد» (قصص/ 21)، اما فرزند ابوطالب، لیلة المبیت بر بستر پیامبر خوابید و هراس در او راه نیافت و خدا در حقش این آیه را نازل کرد: «ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله؛ و برخی از مردم، در راه خشنودی خدا، از جان خود درمی گذرند» (بقره/ 207). حجاج گفت: آفرین بر تو ای حره! چرا او را بر داود و سلیمان ترجیح می دهی؟ حره گفت: خداوند او را برتر دانسته است. در کتابش فرمود: «یا داوود إنا جعلناک خلیفة فی الأرض فاحکم بین الناس بالحق ولا تتبع الهوى فیضلک عن سبیل الله؛ ای داود! ما تو را خلیفه در زمین قرار دادیم، پس میان مردم به حق قضاوت کن و از هوی پیروی مکن تا تو را از خدا گمراه نکند» (ص/ 26).
حجاج سؤال کرد: این آیه اشاره به کدام قضاوت داود است؟
حره گفت: مردی باغ انگوری داشت و دیگری گوسفند داشت. گوسفندان به باغ انگور رفته و آنجا چریدند. این دو مرد برای شکایت نزد داود آمدند. داود چنین قضاوت کرد که گوسفند را بفروشند و پول آن را صرف آباد کردن باغ انگور کنند تا باغ به شکل اول بازگردد. فرزند داود (سلیمان) گفت: پدر، از شیر گوسفندان به صاحب باغ دهند تا باغ را آباد کند. خداوند فرموده است: «ففهمناها سلیمان؛ ما آن را به سلیمان فهماندیم» (انبیاء/ 79) اما امیرالمؤمنین فرموده است: از من بپرسید؛ از مطالب فوق عرش، از من سؤال کنید. درباره زیر عرش، از من سؤال کنید پیش از آنکه مرا از از دست بدهید «سلونی قبل ان تفقدونی» و نیز در روز فتح خبیر، به حضور پیامبر آمد، رسول خدا به حاضرین فرمود: برترین شما، داناترین شما و بهترین قضاوت کننده علی است.
حجاج گفت: آفرین! چرا او را از سلیمان برتر می دانی؟
حره پاسخ داد: سلیمان از خدا خواست: «رب هب لی ملکا لا ینبغی لأحد من بعدی؛ پروردگارا به من ملکتی ده که بعد از من سزوار کسی نباشد» (ص/ 35)، اما علی فرمود: ای دنیا من تو را سه بار طلاق داده ام و نیازی به تو ندارم. آنگاه این آیه در موردش نازل شد: «تلک الدار الآخرة نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الأرض ولا فسادا؛ این خانه آخرت را، برای کسانی اختصاص داده ایم که اراده علم و سرکشی در زمین را ندارند» (قصص/ 84).
حجاج او را تحسین کرد و گفت: چرا او را از عیسی برتر می دانی؟
او گفت: خدا درباره عیسی (ع) فرموده است: «وإذ قال الله یا عیسى ابن مریم أأنت قلت للناس اتخذونی وأمی إلـهین من دون الله قال سبحانک ما یکون لی أن أقول ما لیس لی بحق إن کنت قلته فقد علمته تعلم ما فی نفسی ولا أعلم ما فی نفسک إنک أنت علام الغیوب* ما قلت لهم إلا ما أمرتنی به؛ و یاد کن آنگاه که خدا به عیسی بن مریم گفت: آیا تو مردم را گفتی که من و مادرم را دو خدای دیگر سوای خدای عالم اختیار کنید؟ عیسی گفت: خدایا تو منزهی، هرگز مرا نرسد که چنین سخنی به ناحق گویم، چنانچه من این گفته بودم تو می دانستی، که تو از اسرار من آگاهی و من از سر تو آگاه نیستم، همانا تویی که به همه اسرار غیب جهانیان کاملا آگاهی* من به آنها چیزی نگفتم جز آنچه تو مرا بدان امر کردی» (مائده/ 116-117). عیسی قضاوت درباره کسانی که او را خدا دانستند به قیامت واگذاشت، اما علی کسانی را که درباره او غلو کردند، محاکمه کرد و به قتل رساند. اینها فضائل علی است و دیگران را با او قیاس نیست.
حجاج گفت: آفرین خوب پاسخ گفتی و گرنه تو را مجازات می کردم. آنگاه او را گرامی داشت و به او هدیه داد.

بهلول با هارون
روزی هارون (پنجمین خلیفه عباسی) بهلول را به حضور طلبید. او ناگریز نزد هارون آمد، هارون از او پرسید: آیا مرا می شناسی؟ بهلول گفت: تو کسی هستی که اگر در مشرق زمین ستمی شود و تو در مغرب باشی، در روز قیامت بازخواست می شوی. هارون منقلب شد و بعد از چند لحظه پرسید: روش مرا چگونه می بینی؟
بهلول گفت: قرآن کتاب خدا در میان ماست، روش خود را با دستورات آن تطبیق کن. قرآن می گوید: «إن الأبرار لفی نعیم وإن الفجار لفی جحیم؛ نیکوکاران از نعمت های بهشتی بهره مند و بدکاران گرفتار عذاب دوزخ هستند» (انفطار/ 13-14). اگر کردار تو نیک است عاقبتت خوب است وگرنه عاقبت بدی خواهی داشت.
هارون پرسید: پس این همه کارهای نیک ما در کجاست؟
بهلول جواب داد: «إنما یتقبل الله من المتقین؛ خداوند کردار پرهیزکاران را می پذیرد» (مائده/ 27).
هارون گفت: پس رحمت خدا در کجاست و چه می شود؟
بهلول گفت: «إن رحمت الله قریب من المحسنین؛ رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است» (اعراف/ 56).
هارون گفت: پس خویشاوندی ما با رسول (ص) چه می شود؟
بهلول گفت: «فإذا نفخ فی الصور فلا أنساب بینهم یومئذ ولا یتساءلون؛ در روز قیامت از عمل می پرسند نه از خویشان» (مؤمنون/ 101).
هارون پرسید: پس شفاعت پیامبر در کجاست؟
بهلول جواب داد: «یومئذ لا تنفع الشفاعة إلا من أذن له الرحمن ورضی له قولا؛ شفاعت رسول خدا بستگی به اذن و اجازه خدا دارد» (طه/ 109).
هارون به بهلول گفت: آیا حاجتی داری تا برآورم؟
بهلول گفت: حاجتم این است که مرا بیامرزی و اهل بهشت گردانی.
هارون گفت: برآوردن چنین حاجتی از دست من خارج است، ولی شنیده ام مقروض هستی، خواستم بدهکاری تو را ادا کنم.
بهلول گفت: اگر راست می گویی اموال مردم را به صاحبانش برگردان. تو خود بدهکار هستی، با بدهکاری نمی توان رفع بدهکاری کرد.
هارون گفت: آیا می خواهی دستور دهم همه روزه تا آخر عمر معاش روزانه تو را بدهند؟ بهلول گفت: ای هارون من و تو هر دو بنده خدا هستیم. صاحب ما اوست آن خدایی که معاش تو را تأمین می کند مرا فراموش نمی کند.

منـابـع

شیخ طبرسی- مجمع البيان- ج 5 صفحه 406

سيد ابوافضل جعفرنژاد- مقاله گفتگو در قرآن و سنت

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد