شبهه اعتقاد به تاثیر ستارگان با عصمت حضرت ابراهیم علیه السلام

فارسی 4003 نمایش |

اصل شبهه

برخی بر اساس مبانی نقلی شبهه ای را در مورد عصمت حضرت ابراهیم ذکر نموده اند که خداوند در قرآن می فرماید: «فنظر نظرة فی النجوم* فقال إنی سقیم؛ پس نگاه خاصى به ستارگان کرد و گفت: من بیمارم و نمى توانم در مراسم عید شما شرکت کنم.» (صافات/ 88- 89) درباره این قسمت آیه که می فرماید: «فنظر نظرة فى النجوم» این شبهه طرح شده که چرا ابراهیم (ع) از علم نجوم براى پیش بینى مریضى خویش در آینده استفاده کرده است؛ در حالى که این عمل جایز نیست. آن جناب اگر توحیدى خالص داشت، چرا براى غیر خدا تاثیرى قائل شده است. در نتیجه می گویند این موضوع با عصمت ابراهیم (ع) منافات دارد.

عناصر منطقی شبهه:
1- طبق اعتقاد مسلمانان حضرت ابراهیم (ع) معصوم بوده است.
2- ولی طبق آیه 88 سوره صافات حضرت ابراهیم (ع) مرتکب شرک شده و براى غیر خدا (ستارگان) تاثیر قائل شده است.
3- این موضوع با عصمت ایشان سازگاری ندارد.

پاسخ شبهه

چرا ابراهیم به ستارگان نگاه کرد، هدفش از این نگاه چه بود؟
«فنظر نظرة فی النجوم* فقال إنی سقیم؛ پس نگاه خاصى به ستارگان کرد و گفت: من بیمارم و نمى توانم در مراسم عید شما شرکت کنم.» (صافات/ 88- 89)
اهل بابل، محل زندگى حضرت ابراهیم (ع)، هر سال جشن مخصوصى داشتند و غذاهایى را آماده مى کردند که در بت خانه قرار مى دادند تا متبرک شود، سپس دستجمعى به بیرون شهر مى رفتند و پس از خوشگذرانى، در پایان روز براى صرف غذا به بت خانه باز مى گشتند. شب پیش از جشن، از ابراهیم نیز دعوت کردند که همراه آنان در مراسم شرکت کند، اما حضرت ابراهیم که منتظر فرصتى براى درهم کوبیدن بت ها و ایجاد شوک بر مردم بود، مطابق آداب و رسوم و اعتقاد مردم بابل که ستارگان را در سرنوشت خود مؤثر مى دانستند، نگاهى به ستارگان کرد و چنین وانمود کرد که اوضاع کواکب، نوعى بیمارى را در صورت خروج او از شهر نشان مى دهد. لذا مردم نیز قانع شده و از اصرار خود دست برداشتند.
با توجه به اعتقادات مردم بابل و رسوم و عادات آنها، آنها در علم نجوم مطالعاتى داشتند، و حتى مى گویند بتهاى آنها نیز "هیاکل" ستارگان بود، و به این خاطر به آنها احترام مى گذاشتند که سمبل ستارگان بودند. البته در کنار اطلاعات نجومى خرافات بسیار نیز در این زمینه در میان آنها شایع بود، از جمله اینکه ستارگان را در سرنوشت خود مؤثر مى دانستند، و از آنها خیر و برکت مى طلبیدند، و از وضع آنها بر حوادث آینده استدلال مى کردند. ابراهیم (ع) براى اینکه آنها را متقاعد کند طبق رسوم آنها نگاهى به ستارگان آسمان افکند تا چنان تصور کنند که پیش بینى بیمارى خود را از مطالعه اوضاع کواکب کرده است و قانع شوند!

دیدگاه های مختلف فقها و مفسران در مورد این آیه
عدم جواز تنجیم در بین فقیهان مورد اختلاف است و عده اى قول به عدم جواز را به صورت مطلق نپذیرفته اند و آن را صحیح نمى دانند؛ بلکه حرمت آن را به شروطى مقید مى کنند. برخى گفته اند نظر ابراهیم در ستارگان، نظر منجم براى آگاهى از حوادث نبوده؛ بلکه ابراهیم با نگاه در ستارگان، فقط وانمود کرد که به محاسبه هاى نجومى مشغول است. برخى دیگر مقصود از این نظر را همان رؤیت ستاره، ماه و خورشید دانسته اند که در سوره انعام به آن اشاره شده و در زمان مهلت براى معرفت حق [پیش از بلوغ] بوده است؛ بنابراین، منظور از سقم نیز بیمارى قلب و اشاره به عدم معرفت پروردگار است.
این قول از آن رو که با سیاق آیات سازگار نیست، مردود دانسته شده؛ زیرا در این آیات ابتدا آمده که ابراهیم با قلبى پیراسته از شرک رو به سوى خداوند آورد. (صافات/ 84) و مشرکان را مورد عتاب قرار داد: «أئفکا ءالهة دون الله تریدون؛ يا غير از آنها به دروغ خدايانى [ديگر] مى‏ خواهيد.» (صافات/ 86) سپس جریان نظر در نجوم بیان شده است. در رأیى دیگر تأکید شده که بر اساس ظاهر آیه، خبر دادن از بیمارى، مبتنى به نظر در نجوم و متفرع بر آن بوده است؛ بنابراین، نظر در نجوم ممکن است به منظور تشخیص وقت و ساعت باشد؛ به طور مثال در فواصل زمانى معین تبى بر او عارض مى شد که وقت آن را با طلوع یا غروب یا وضع خاص ستاره اى مشخص کرده بود و مى خواست از وقت آن آگاهى یابد یا این که خداوند به او خبر داده بود که در آینده مریض خواهد شد و علامت آن را طلوع ستاره اى قرار داده بود. در این زمینه، هم چنین توجیهاتى بر اساس آن که مقصود از نجم در آیه، ستاره نباشد، ارائه شده که با ظاهر آیه سازگارى ندارد.

دیدگاه های مفسران

مفسران نیز درباره این آیه سخنان مختلفى گفته اند:
1- حضرت ابراهیم به ستارگان نگاه کرد و دلیل آورد که وقت بیمارى تب او فرا رسیده که در زمان معینى عادت داشت و گفت من بیمارم، یعنى وقت مرض و نوبت بیمارى فرا رسیده است. گویا که فرمود من به زودى به ناچار بیمار خواهم شد و وقت آن فرا رسیده است که تب عارضم شود. پس گاهى کسى را که مشرف و روى آورنده بر چیزى باشد مى گویند داخل در آن شده است، چنان که خداوند مى گوید: «إنک میت و إنهم میتون؛ همانا تو مرده اى و ایشان مردگانند.» (زمر/ 30) پس نگاه ابراهیم به ستارگان مانند نگاه منجمان که براى به دست آوردن حکمى که روى یقین است نمى باشد، چنان که شاعر مى گوید:
اسهرى ما سهرت ام حکیم *** و اقعدى مرة لذلک و قومى
و افتحى الباب و انظرى فى النجوم  *** کم علینا من قطع لیل بهیم
«سهر کن اى مادر حکیم که سهر نکردى، و بنشین بدین خاطر و برخیز. و بگشا در بر او بنگر در ستارگان چقدر از پاره هاى شب تاریک باقى مانده است.»
2- حضرت ابراهیم مانند نظر بت پرستان به ستارگان نگاه کرد تا آنها گمان کنند که گفتار او مانند گفتار ایشان خواهد بود، پس در این هنگام گفت من بیمارم، پس بت پرستان به گمان اینکه طالع او دلالت به بیماریش مى کند او را رها ساختند. و شاید هم خداوند با وحى خود ابراهیم را آگاه گردانید که او را در آینده نزدیک بیمار خواهد شد و نشانه این کار را به طلوع کردن ستاره اى و یا پیوستن ستاره اى به ستاره دیگر قرار داد، و چون ابراهیم این علامت را مشاهده کرد براى تصدیق آنچه که خدا خبر داده بود گفت من بیمارم.
3- ابراهیم با نظر تفکر در ستاره ها نگاه کرده و از این راه استدلال کرد که این ستارگان نه خدا بوده و نه قدیم هستند بلکه حادث مى باشند چنان که خداوند از قول ابراهیم در سوره آل عمران بیان کرده است و ابراهیم با این گفتارش (من بیمارم) اشاره کرد که در مهلت نظر بوده و داراى یقین در امر و سلامت از علم نمى باشد چه اینکه گاهى به گمان و شک، مرض و به علم و دانش، شفاء و سلامت گفته مى شود. و این مرض از ابراهیم هنگامى برطرف شد که شک و تردیدش از میان رفت و به کمال معرفت رسید. این طرز تفسیر از «ابو مسلم» است ولى باید گفت که گفتار ضعیف است زیرا سیاق و روش آیه از این تفسیر منع مى کند زیرا از جمله «اذ جاء ربه بقلب سلیم؛ آنگاه كه با دلى پاك به [پيشگاه] پروردگارش آمد.» (صافات/ 84) تا به اینجا نشان مى دهد که ابراهیم در زمان مهلت نظر نبوده بلکه داراى معرفت خالص و یقین و بصیرت بوده است.
4- حضرت ابراهیم گفت قلب من و فکر من پریشان و غمگین است از این قوم من که این همه در عبادت بتها پافشارى مى کنند در حالى که نه مى شنوند و نه مى بینند، بنابراین تفکر ابراهیم درباره ستارگان به این جهت بوده که آنها حادث و مخلوق و تدبیر شده دست دیگرى هستند و در شگفت بود که چگونه خردمندان از این حقیقت غافل شده و آنها را عبادت مى کنند.
«عیاشى» از امام باقر و صادق (ع) نقل کرده که فرمودند: «سوگند به خداوند که ابراهیم دروغ نگفت و بیمار هم نبود.» ممکن است این روایت را که نفى کذب و بیمارى را از ابراهیم مى کند به یکى از وجوه گذشته حمل کرد، و ممکن است بگوئیم که این گفتار بر وجه تعریض مى باشد به این معنى هر که بر او مرگ حتمى باشد مسلما او مریض و سقیم است و اگر چه در حال حاضر داراى مرض و بیمارى نباشد. و نیز روایت شده که ابراهیم (ع) در سه مورد دروغ گفت اول در این که گفت من بیمارم، دوم اینکه گفت شکستن بتهاى دیگر به دست بت بزرگ انجام شده است و سوم اینکه گفت: «ساره» خواهر من است با اینکه همسر او بوده است ولى این روایت را نیز ممکن است حمل به (معاریض) یعنى به گفتن سخنى و اراده کردن مقصود دیگرى حمل کرد به اینکه من بیمار خواهم شد، شما که بت بزرگ را عبادت مى کنید هیچ کارى از دست او بر نمى آید «ساره» خواهر دینى من است. و در خبر وارد شده که (معاریض) چاره خلاص شدن از دروغ است. معاریض عبارت است از این که کسى چیزى را ذکر کند و غیر او را قصد کند و از گفتارش غیر مقصود او فهمیده شود، و این دروغ نیست، بدیهى است که دروغ بذاته زشت و ناپسند است و مخصوصا بر پیامبران به هیچ گونه روا و سزاوار نمی باشد چه اعتماد را از میان مى برد و پیامبران و برگزیدگان الهى منزه و دور از این مرحله هستند.

دیدگاه علامه طباطبایی

علامه می فرماید شکى نیست در اینکه ظاهر دو آیه «فنظر نظرة فی النجوم* فقال إنی سقیم» این است که خبر دادن ابراهیم (ع) از مریضى خود مربوط است به نظر کردن در نجوم، حال این نگاه کردن در ستارگان یا براى این بوده که وقت و ساعت را تشخیص دهد، مثل کسى که دچار تب نوبه است، و ساعات عود تب خود را با طلوع و غروب ستاره اى و یا از وضعیت خاص نجوم تعیین مى کند و یا براى آن بوده که از نگاه کردن به نجوم، به حوادث آینده اى که منجم ها آن حوادث را از اوضاع ستارگان به دست مى آورند، معین کند. و صابئى مذهبان به این مساله بسیار معتقد بودند و در عهد ابراهیم (ع) عده بسیارى از معاصرین او از همین صابئى ها بوده اند.
بنابر وجه اول، معنایش آیه چنین مى شود وقتى اهل شهر خواستند همگى از شهر بیرون شوند تا در بیرون شهر مراسم عید خود را به پا کنند، ابراهیم نگاهى به ستارگان انداخت و سپس به ایشان اطلاع داد که به زودى کسالت من شروع مى شود، و من نمى توانم در این عید شرکت کنم. و بنابر وجه دوم معنایش این مى شود ابراهیم در این هنگام نگاهى به ستارگان کرد و طبق قواعد منجمین پیشگویى کرد که «به زودى من مریض خواهم شد، و در نتیجه نمى توانم با شما از شهر بیرون شوم.» ولى وجه اولى با وضع ابراهیم (ع) مناسب تر به نظر مى رسد، براى اینکه آن جناب با اینکه توحیدى خالص داشت، دیگر معنا ندارد براى غیر خدا تاثیرى قائل باشد. و از سوى دیگر دلیلى هم که به قوت دلالت کند بر اینکه آن جناب در آن ایام مریض نبوده در دست نداریم، بلکه دلیل داریم بر اینکه مریض بوده، براى اینکه از یک سو خداى تعالى او را صاحب قلبى سلیم معرفى کرده و از سوى دیگر از او حکایت کرده که صریحا گفته است من مریضم و کسى که داراى قلب سلیم است، دروغ و سخن بیهوده نمى گوید.
مفسرین در توجیه آن وجوهى ذکر کرده اند که از همه وجیه تر و بهتر این است که نگاه کردنش به نجوم، و خبر دادنش از مریضى خود، از باب معاریض کلام است. و معاریض عبارت است از اینکه گوینده چیزى را بگوید که شنونده از ظاهر آن معنایى بفهمد و خود او معناى دیگرى اراده کند. پس شاید نظر کردن آن جناب در ستارگان نظر کردن موحد در صنع خداى تعالى باشد، تا از آن راه بر وجود خداى تعالى و یکتایى او استدلال کند، ولى مردم خیال کردند که نظر کردن او مثل نظر کردن منجم ها است، که مى خواهد از وضع ستارگان بر پیش آمدن حوادثى استدلال کند.
آن گاه فرموده: «من مریضم» و منظورش این بوده که او به زودى دچار بیمارى مى شود، چون آدمى در طول عمر بدون بیمارى نمى شود، هم چنان که باز از همان جناب حکایت کرده که گفت: «و إذا مرضت فهو یشفین؛ و چون بیمار شوم او است که شفایم مى دهد.» (شعراء/ 80) چیزى که هست مردم خیال کردند منظور او این است که همین امروز که روز عید ایشان است مریض است، و آنچه در نظر آن جناب مرجح بوده که این همه زحمت به خود بدهد، این بوده که در شهر تنها بماند و آن هدفى را که در نظر داشته انجام دهد، یعنى بت هاى اهل شهر را بشکند. لیکن این وجه وقتى صحیح است که آن جناب در آن روز مریض نبوده باشد و حال آنکه هیچ دلیلى بر این معنا نیست. علاوه بر این گفتن معاریض براى انبیاء جایز نیست، زیرا باعث مى شود اعتماد مردم به سخنان ایشان سست گردد.
به هرحال روشن است که حضرت ابراهیم، خود چنین اعتقادى به نقش ستارگان نداشته و براى قانع کردن مردم از شیوه مورد قبول خودشان استفاده کرده است. چنان که براى دعوت آنان به خداپرستى، ابتدا همچون آنها نشان مى دهد که ستاره پرست شده است و سپس از این عقیده، تبرى مى جوید.

منـابـع

محسن قرائتی- تفسیر نور- جلد 10 صفحه 44

ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد ‏21 صفحه 13

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏17 صفحه 225

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 19 صفحه 91

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد