شبهه عدم عصمت یونس علیه السلام با توجه به سوره انبیا

فارسی 6843 نمایش |

اصل شبهه

یکی از بزرگترین دستاویزهای مخالفان عصمت، سرگذشت معروف «یونس» پیغمبر نبی الله است. آنها بر اساس مبانی نقلی شبهه ای را در مورد عصمت حضرت یونس ذکر نموده اند که آیا آنچه قرآن کریم درباره حضرت یونس بیان کرده، با عصمت او سازگار است؟ خداوند در سوره انبیاء می فرماید: «وذا النون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدرعلیه فنادی فی الظلمات ان لااله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین* فاستجبنا له و نجیناه من الغم و کذلک ننجی المومنین؛ مصاحب ماهی (یونس) آنگاه که خشمگین رفت و گمان کرد که بر او تنگ نخواهیم گرفت، سپس در تاریکیها ندا داد که جز تو، خدائی نیست تو منزهی! من از ظالمان بودم! ندای او را پاسخ دادیم و او را از اندوه نجات دادیم این گونه مؤمنان را (از غم) نجات می دهیم.» (انبیاء/ 87- 88)
دستاویزهای مخالفان در این آیات از سوره «انبیاء» موارد ذیل است:
الف- مقصود از «مغاضبا» چیست؟ او بر چه کسی خشم کرد؟
ب- مقصود از «فظن ان لن نقدر علیه» چیست؟
ج- چگونه می گوید: «انی کنت من الظالمین»؟
آیا این سه تعبیر با مقام عصمت یونس سازگار است؟ لذا بیان می کنند که فرازهاى «مغاضبا» و «فظن أن لن نقدر علیه» و «إنی کنت من الظالمین» با عصمت حضرت یونس ناسازگار است.

عناصر منطقی شبهه

1- طبق دیدگاه مسلمانان حضرت یونس (ع) از عصمت برخوردار است.
2- ولی طبق آیات87 و 88 سوره انبیاء وی دچار اشتباه و بر اثر اشتباه بر کسی خشم گرفته همچنین خودش اعتراف به ظلم می کند.
3- این موضوع با عصمت آن حضرت سازگاری ندارد.

پاسخ شبهه

خداوند در آیات مختلف به سرگذشت و داستان حضرت یونس (ع) اشاره می نماید:
1- «فلولا کانت قریة آمنت فنفعها ایمانها الا قوم یونس لما آمنوا کشفنا عنهم عذاب الخزی فی الحیوة الدنیا و منعناهم الی حین؛ چرا هیچ یک از آبادیها (به موقع) ایمان نیاوردند تا ایمان آنها سودشان بخشد؟ مگر قوم یونس آنگاه که ایمان آوردند و ما عذاب خوار کننده ای در زندگی دنیا از آنها برطرف کردیم و تا مدتی آنان را با نعمت (حیات) بهره مند ساختیم.» (یونس/ 98)
2- «وذا النون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدرعلیه فنادی فی الظلمات ان لااله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین؛ مصاحب ماهی (یونس) آنگاه که خشمگین رفت و گمان کرد که بر او تنگ نخواهیم گرفت، سپس در تاریکیها ندا داد که جز تو، خدائی نیست تو منزهی! من از ظالمان بودم.» (انبیا/ 87)
«فاستجبنا له و نجیناه من الغم و کذلک ننجی المومنین؛ ندای او را پاسخ دادیم و او را از اندوه نجات دادیم این گونه مومنان را (از غم) نجات می دهیم.» (انبیاء/ 88)
3- «وان یونس لمن المرسلین* اذ ابق الی الفلک المشحون* فساهم فکان من المدحضین* فالتقمه الحوت و هو ملیم* فلولا انه کان من المسبحین* للبث فی بطنه الی یوم یبعثون* فنبذناه بالعراء و هو سقیم* و انبتنا علیه شجرة من یقطین* وارسلناه الی مائة الف او یزیدون* فامنوا فمتعناهم الی حین؛ یونس از رسولان بود، آنگاه که به سوی کشتی پراز سرنشین فرار کرد، با آنها قرعه زد، (قرعه به نام او اصابت کرد) و مغلوب گردید، او را ماهی بزرگی بلعید، در حالی که مستحق سرزنش بود، اگر او (در شکم ماهی) خدا را تسبیح نمی گفت، در شکم او تا روز رستاخیز درنگ می کرد، (او را نجات دادیم) و به سرزمین خالی از گیاهی افکندیم، درحالی که بیمار بود، برای او بوته کدوئی رویانیدیم و او را به سوی صد هزار نفر و بلکه بیشتر اعزام کردیم، آنها ایمان آوردند، و ما هم از زندگی بهره مندشان ساختیم.» (صافات/ 139148)
4- «فاصبر لحکم ربک ولا تکن کصاحب الحوت اذ نادی و هو مکظوم* لولا ان تدارکه نعمة من ربه لنبذ بالعراء و هو مذموم* فاجتبیه ربه فجعله من الصالحین؛ بر تقدیر پروردگارت صابر باش! و بسان یونس مباش، آنگاه که خدا را ندا کرد در حالی که سخت غمگین بود، اگر رحمتی از خداوند او را درک نکرده بود، به بیابان پرت می شد در حالی که سرزنش شده بود خدا او را برگزید و از صالحانش قرار داد.» (قلم/ 48- 50)
اینها مجموع آیاتی است که پیرامون رسالت و سرگذشت عجیب حضرت یونس وارد شده است و با ملاحظه آنها می توان به کلیه پرسشهای موجود در اطراف سرگذشت وی پاسخ داد، هر چند برخی مربوط به مقام عصمت نباشد.

اجمال داستان حضرت یونس

یونس در سرزمین عراق به دعوت قوم خود پرداخت، ولی از دعوت خود نتیجه ای نگرفت. در میان قوم او دو نفر به وی ایمان آوردند که یکی عابد و دیگری عالم بود اولی او را دعوت به نفرین کرد که از خدا بخواهد که بر آنها عذاب نازل کند، دومی او را به صبر و بردباری می خواند، سرانجام او از سرسختی قوم خود به تنگ آمد و در حق آنان نفرین کرد و خدا نیز نزول عذاب را در روزی معین به یونس وعده داد. آنگاه که روز عذاب نزدیک شد او با عابد، منطقه را ترک کرد وقتی روز عذاب فرا رسید، و نشانه فرود آمدن آن قطعی گردید، مردم دور آن عالم را گرفتند، او به آنها گفت: «به خدا پناه ببرید، و گریه و ناله سردهید، و رو به بیابان بگذارید و کودکان را از مادران و حیوانات را از بچه های آنها جدا سازید و راه انابه و توبه را در پیش گیرید!» و آنها نیز چنین کردند، در این لحظه موج دریای لطف و رحمت حق آنان را فرا گرفت و نشانه های عذاب برطرف گردید.
یونس (قبل از آگاهی از وضع قوم خود و یا پس از آگاهی از نجات آنان ولی بدون اطلاع از ایمان آنها) راهی دریا شد و بر کشتی نشست. دریا طوفانی شد و برای سبک شدن کشتی، ناخدا اخطار کرد که باید یک نفر به حکم قرعه به دریا افکنده شود، و بنا به نقلی گفت: «نهنگ عظیمی جلو کشتی را گرفته و غذا می طلبد، به ناچار یک نفر باید قربانی گردد.» و یا گفت: «بنده گریزانی است که از مولای خود فرار نموده است (این خصوصیات که در روایات آمده است غالبا روایات آحاد می باشند که نمی توان به آنها اطمینان نمود و اعتماد کرد هر چند اصل قصه قطعی است) و باید به حکم قرعه، به آب افکنده شود.» سرانجام قرعه به نام او درآمد، و چون به دریا انداخته شد در دل ماهی فرو رفت و در آن تاریکیها (تاریکیهای شب و دریا و شکم ماهی) خدا را تسبیح گفت و خدا نیز او را نجات داد و به بیرون از آب افتاد، و سپس به سوی قوم خود بازگشت.

رفع عذاب تکذیب یونس نبود

شکی نیست که خدا، رسولان خود را پیوسته کمک می نماید، و هرگز مقدمات «تکذیب» آنها را فراهم نمی سازد و اگر به یکی از اولیای الهی از ناحیه غیب گزارشی دهد، و آن گزارش صورت نپذیرد، در انظار مردم یک نوع تکذیب به شمار می رود ولی در اخبار و روایات موارد انگشت شماری وارد شده که اخبار اولیای الهی انجام نگرفته و در عین حال مایه تکذیب آنان نشده است؛ زیرا قرائنی در متن قضایا بر صدق گفتار آنها گواهی داده و علت عدم وقوع را روشن ساخته است. و در مورد سرگذشت یونس، طلائع عذاب و نشانه های آن بر قوم یونس آشکار گردید و همگی مطمئن شدند که اگر چاره ای نیندیشند، بلا و عذاب آنان را فرا خواهد گرفت و گزارش غیبی یونس تحقق خواهد پذیرفت از این جهت به شیوه ای که عالم قوم تعلیم داده بود به تضرع و زاری و جدا کردن مادران از فرزندان پرداختند و رحمت خدا را با اعمال خود جلب کردند و به مفاد این آیه تجسم و عینیت بخشیدند: «ولو ان اهل القری آمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض؛ اگر مردم شهر و دیار همه ایمان آورده، و پرهیزکار می شدند، همانا ما، درهای برکات آسمانی و زمین را به رویشان می گشودیم.» (اعراف/ 96)
این تنها موردی نیست که ولی الهی از حادثه ای خبر داده که انجام نگرفته است؛ بلکه موارد دیگری (هرچند بسیار کم) نیز وجود دارد که با سرگذشت یونس مشابه است. یعنی در عین عدم وقوع، قرائن و شواهدی در متن حادثه گواهی داده که ولی الهی راستگو بوده و اگر گزارش تحقق نپذیرفته است، به خاطر عللی بوده، که شرائط تحقق را به هم زده است.

پاسخ دستاویزهای مخالفان عصمت حضرت یونس

الف- مقصود از «مغاضبا» چیست؟ او بر چه کسی خشم کرد؟ مقصود از «مغاضبا» همان خشم او بر قوم خود بود، زیرا انسانی که سالها از روی دلسوزی قوم خود را به راه سعادت دعوت کند و فقط دو نفر از آنها به او ایمان بیاورند یکی عابد، و دومی عالم، در این حالت غضب و خشم یک امر طبیعی است، بالاخره پیامبران الهی معصوم از گناه می باشند ولی جنبه های بشری آنان کاملا محفوظ است. چقدر نادانی است اگر کسی بگوید: «مقصود این است که او بر خدا خشمگین شد که چرا عذاب خود را بر آنان نفرستاد» اینگونه تفسیر کردن جز تهمت بر پیامبران و سوءظن به آنان چیز دیگری نیست.
علامه طباطبایی در مورد جمله: «و ذا النون إذ ذهب مغاضبا فظن أن لن نقدر علیه» می فرماید: «این جمله یعنى به یاد آر ذوالنون را آن زمان که با خشم از قومش بیرون رفت و پنداشت که ما بر او تنگ نمى گیریم. "نقدر علیه" به طورى که گفته اند به معناى تنگ گرفتن است. ممکن هم هست جمله "إذ ذهب مغاضبا فظن أن لن نقدر علیه" در مورد تمثیل وارد شده باشد و معنایش این باشد که: رفتن او و جدایى اش از قومش مانند رفتن کسى بود که از مولایش قهر کرده باشد و پنداشته باشد که مولایش بر او دست نمى یابد و او مى تواند با دور شدن از چنگ وى بگریزد و مولایش نمى تواند او را سیاست کند. این احتمال از این نظر قوى نیست که پیامبرى چون یونس شأنش اجل از این است که حقیقتا و واقعا از مولایش قهر کند و به راستى بپندارد که خدا بر او قادر نیست و او مى تواند با سفر کردن از مولایش بگریزد چون انبیاى گرامى خدا ساحتشان منزه از چنین پندارها است، و به عصمت خدا معصوم از خطا هستند. پس آیه شریفه از باب تمثیل است نه حکایت یک واقعیت خارجى.
بدون شک تعبیر "مغاضبا" اشاره به خشم و غضب یونس نسبت به قوم بى ایمان است، و چنین خشم و ناراحتى در چنان شرائطى که پیامبر دلسوزى سالها براى هدایت قوم گمراهى زحمت بکشد اما به دعوت خیرخواهانه او هرگز پاسخ مثبت ندهند، کاملا طبیعى بوده است. از سوى دیگر از آنجا که یونس مى دانست به زودى عذاب الهى آنها را فرا خواهد گرفت ترک گفتن آن شهر و دیار گناهى نبوده، ولى براى پیامبر بزرگى همچون یونس، اولى این بود که باز هم تا آخرین لحظه (لحظه اى که بعد از آن عذاب الهى فرا مى رسد) آنها را ترک نگوید، به همین دلیل یونس به خاطر این عجله، به عنوان یک ترک اولى، از ناحیه خداوند مورد مؤاخذه قرار گرفت. این همان چیزى است که در داستان آدم نیز اشاره شده که گناه مطلق نیست بلکه گناه نسبى، و یا به تعبیر دیگر مصداق "حسنات الأبرار سیئات المقربین" است.»
ب- مقصود از «فظن ان لن نقدر علیه» چیست؟ مقصود از «فظن ان لن نقدر علیه» این است که تصور کرد که ما زندگی را بر او تنگ نخواهیم کرد؛ «نقدر» در آیه از «قدر» به معنی ضیق و تنگ است و چنانکه در جای دیگر می فرماید: «و من قدر علیه رزقه فلینفق مما آتیه الله؛ آن کس که زندگی بر او تنگ باشد از آنچه که خدا داده در حد امکان انفاق کند.» (طلاق/ 7) و در آیه دیگری می فرماید: «ان ربک یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر؛ خدا است که روزی افراد را بسط می دهد و یا آن را ضیق می گرداند.» (اسراء/ 30)
بنابراین مفاد جمله این است که او در حالی که بر قوم خود خشمگین بود آنان را ترک گفت و تصور کرد که ما عرصه را بر او تنگ نخواهیم کرد. این تفسیر به گونه ای از حضرت رضا (ع) نقل شده است آنگاه که مأمون معنی این آیه را از آن حضرت پرسید. ولی با توجه به اینکه جمله «نقدر» از «قدر» به معنی ضیق است باز سوال می شود که چگونه چنین گمانی به مغز او راه یافت و او گمان کرد که خدا بر او تنگ (سخت) نخواهد گرفت؟ در این مورد یادآور می شویم کاری که یونس انجام داد این بود که منطقه را با کمال عجله و سرعت ترک گفت در حالی که شایسته بود که تا آخرین لحظه امکان توقف در آنجا بماند ولی او سرزمین قوم خود را ترک گفت و به سمت دریا رفت و بر کشتی نشست. ترک منطقه به این شیوه، عملا بیانگر این بود که کار او متناسب با مقام و موقعیت او بود و خدا هرگز عرصه را بر او تنگ نخواهد گرفت و به دیگر سخن هرگز چنین گمانی به صورت فکر و اندیشه به مغز و روان او راه نیافت، ولی شیوه کار او مجسم کننده این اندیشه بود که مثل اینکه تصور می کند که خدا درباره او، کاری صورت نخواهد داد. این نوع بیان در زبان فارسی نیز نظائری دارد مثلا درباره فرد سالخورده ای که آفتاب عمرش بر لب بام است، اما چهار اسبه برای تحصیل مال و منال می تازد، می گوییم «او فکر می کند که هرگز نخواهد مرد» به طور مسلم چنین اندیشه ای در مغز او وجود ندارد ولی عمل او مجسم کننده این اندیشه است. کار حضرت یونس نیز بدینگونه بود. ترک منطقه به این نحو، شایسته مقام اولیای الهی نیست، آنان که همگی مظاهر رحمت حق و واسطه های فیض الهی می باشند، باید بیش از این به بندگان خدا علاقه و مهر ورزند و این کار حضرت یونس همان است که در اصطلاح دانشمندان به آن «ترک اولی» می گویند.
ج- مقصود از «الظالمین» در «انی کنت من الظالمین» که یونس خود را جزو آنان می داند، چیست؟ «ظلم» در لغت عرب «وضع الشی فی غیرموضعه» است یعنی انسان کاری را صورت دهد که حقش این بود که انجام ندهد و اگر به تعدی به نفوس و نوامیس و اموال، «ظلم» می گویند، به خاطر این است که کار بی مورد و نابجایی است. شکی نیست که کار یونس، کاری متناسب با مقام او نبود و مقتضای رافت و رحمت مقام ایجاب می کرد که او در میان آنان قرار گیرد و در حد امکان آنان را کمک کند ولی او بر عکس، منطقه را ترک گفت و قوم خود را بسان گله بی صاحب رها کرد و این کار، شایسته مقام او نبود هر چند به نحو احسن، انجام وظیفه کرده بود.
علامه طبابایی در مورد جمله «أن لا إله إلا أنت سبحانک إنی کنت من الظالمین» می گوید: «در این جمله یونس (ع) از آنچه که عملش نمایش مى داد بیزارى مى جوید، چون عمل او که راه خود را گرفت و قومش را به عذاب خدا سپرد و رفت بدون اینکه از ناحیه خدا دستورى داشته باشد، (گر چه او چنین قصدى نداشت) این معنا را ممثل مى کرد که غیر از خدا مرجع دیگرى هست که بتوان به او پناه برد. و چون عملش بیانگر چنین معنایى بود از این معنا بیزارى جست و عرضه داشت "لا إله إلا أنت؛ جز تو معبودى نیست" و نیز چون این معنا را ممثل مى کرد که ممکن است به کارهاى او اعتراض نماید، و بر او خشم گیرد، و نیز این تصور را به وجود مى آورد که ممکن است کسى از تحت قدرت خدا بیرون شود، لذا براى عذرخواهى از آن گفت: "سبحانک". "إنی کنت من الظالمین" در این جمله به ظلم خود اعتراف کرد، چون عملى آورده که ظلم را ممثل مى کرد، هر چند که فى نفسه ظلم نبود، و خود او هم قصد ظلم و معصیت نداشت، چیزى که هست خداى تعالى در این پیشامد پیغمبرش را تادیب و تربیت کرد تا با گامى پاک و مبراى از تمثیل ظلم، (تا چه رسد به خود ظلم) شایسته قدم نهادن به بساط قرب گردد.»

دو احتمال دیگر در تفسیر «الظالمین»

1- خدا در آیات سوره قلم به پیامبر دستور می دهد که بر تقدیر خدا صابر و بردبار باشد آنجا که می فرماید: «فاصبر لحکم ربک ولا تکن کصاحب الحوت اذ نادی و هو مکظوم؛ بر حکم و فرمان خدا صابر و بردبار باش و بسان مصاحب ماهی مباش، آنگاه که ما را خواند در حالی که از خشم گلوگیر بود.» (قلم/ 48) این آیات به گونه ای حاکی است که علت ملامت یونس از جانب خدا، همان کم صبری در برابر فشارها و سرانجام طلب عذاب او بر قوم خود بوده است و (لذا) خدا به پیامبر سفارش می کند که مبادا جام صبرش لبریز گردد و عنان اختیار از کف بدهد و بر قوم خود عذاب بطلبد و این حقیقت با توجه به جمله «اذنادی» به خوبی روشن می شود و مفاد آن این است که ما را بر انزال عذاب خواند در حالی که خشمگین بود (هرگز نباید تصور شود که متعلق «ندا» در این آیه با متعلق ندا در آیه «فنادی فی الظلمات ان لااله الا انت» یکی است، بلکه به قرینه «و هو مکظوم» متعلق آن درخواست عذاب بر قوم خود می باشد). بنابراین ترک اولائی که از او سرزد، همان درخواست نزول عذاب بود در حالی که شایسته مقام او صبر بیشتر و شکیبائی فزونتر بود.
2- از برخی از روایات استفاده می شود: علت ملامت چیز سومی بوده است و آن اینکه وی پس از خروج، از وضع قوم خود، خبر گرفت و آگاه شد که عذاب از آنان برطرف شده (و شاید از توبه و ایمان آنان آگاه نبود) از این خبر خیلی خشمگین شد، لذا به سوی قوم خود باز نگشت. (بحارالانوار/ ج 14 ص 400) و در هر حال علت ملامت او مربوط به یکی از این سه امر می باشد:
1- منطقه را زودتر ترک گفت و در کنار قوم خود تا لحظه ای که توقف ممکن بود، توقف نکرد.
2- جام صبرش لبریز گردید و برای قوم خود عذاب طلبید.
3- از وضع قوم خود خبر گرفت و روشن شد که عذاب برطرف شده و چون از توبه و ایمان آنان آگاه نبود، با خشم و غضب بر قوم خود، راهی طرف دریا شد.
به هر حال هر کدام از اینها سبب ملامت باشد؛ هیچ کدامشان عمل محرم نیست و مورد نهی الهی نبوده، طبعا فقط ترک اولائی بوده است که از او سرزده است.
آخرین سؤالی که در مورد او مطرح می باشد این است که قرآن، عمل وی را به کار بنده ای تشبیه می کند که از مولای خود فرار کند آنجا که می فرماید: «اذ ابق الی الفلک المشحون؛ آنگاه که به سوی کشتی پرجمعیتی فرار کرد.» (صافات/ 140) اباق در لغت عرب، فرار بنده ای را گویند که از مولای خود بگریزد، طبعا عمل او در پیشگاه خدا دارای چنین چهره ای بوده است؛ به طوری که خداوند راهی شدن او به سوی دریا و ترک منطقه ماموریت را (با توجه به عظمت مسوولیتی که بر عهده داشت) مانند فرار بنده ای دانسته است که از مولای خود بگریزد، و در نتیجه جا دارد هر نوع تخلفی از وظیفه (هر چند این وظیفه، الزامی نباشد) بزرگ تلقی شود، و مورد ملامت قرار گیرد.

نتیجه

با توجه به تحلیل آیه این شبهه به چند جهت نادرست است:
اولا، غضب یونس بر قومش بود و بر خدا خشمگین نبود تا با عصمت او منافات داشته باشد.
ثانیا، گر چه یونس با ترک منطقه و قوم خود خلافى را مرتکب نشد، اما شایسته بود که در برابر ناملایمات اجتماعى و سر سختى قومش شکیبایى نموده و رنج آنان را تحمل مى کرد و به هدایت و دعوت آنان به سوى خداوند ادامه مى داد. چون اولیاى الهى مظهر رحمت خداوند هستند باید با رحمت و گذشت بیشتر عمل کنند و چون یونس چنین نکرد، پس در واقع، ترک اولى مرتکب شده و کارى نکرده است که با عصمت او ناسازگار باشد.
ثالثا، اگر یونس خود را جزء ظالمان خوانده است، بدان معنا نیست که مرتکب گناه شده است، چون کلمه ى ظلم در زبان عرب به معناى گذاشتن چیزى در غیر موردش است; یعنى کار بى مورد، و از این که حضرت یونس حاضر نشد بیشتر از آنچه شکیبایى نموده، صبر و بردبارى کند و قومش را مانند گله ى بدون شبان رها کرد و از میان آنان بیرون رفت، سزاوار بود بعد از آن که متوجه شد در این راه بیشتر صبر و شکیبایى و تحمل مى کرد، لذا با عذرخواهى از خداوند، خود را جزء ستم کاران خواند. و این گونه عذرخواهى هرگز به معناى آن نیست که یونس گناه کرده باشد.
رابعا، صبر و استقامت درجات متعدد و مختلفى دارد، به طور یقین، حضرت یونس نصاب لازم صبر و بردبارى را براى مسئولیت رسالت خود داشته، اما شاید احساس کرده که برخى مراتب برتر شکیبایى را نتوانسته است در جریان دعوت قومش اعمال کند، لذا به خود نسبت ظلم داد تا از این طریق کمبود آن مرتبه را جبران کند. گذشته از همه اینها، یونس از کسانى است که خداوند آنها را در قرآن به نیکویى ستوده و از صالحان، هدایت یافتگان، نیکوکاران و برگزیده شده ها خوانده و به خاتم انبیا دستور داده است که به هدایت آنان، از جمله حضرت یونس اقتدا کند. پس چگونه مى توان در عصمت او تردید کرد؟!
بنابراین تعبیر مغاضبا اشاره به خشم و غضب یونس نسبت به قوم بى ایمان است، و چنین خشم و ناراحتى در چنان شرائطى که پیامبر دلسوزى سالها براى هدایت قوم گمراهى زحمت بکشد اما به دعوت خیرخواهانه او هرگز پاسخ مثبت ندهند، کاملا طبیعى بوده است. از سوى دیگر از آنجا که یونس مى دانست به زودى عذاب الهى آنها را فرا خواهد گرفت ترک گفتن آن شهر و دیار گناهى نبوده، ولى براى پیامبر بزرگى همچون یونس، اولى این بود که باز هم تا آخرین لحظه آنها را ترک نگوید، به همین دلیل یونس به خاطر این عجله، به عنوان یک ترک اولى، از ناحیه خداوند مورد مؤاخذه قرار گرفت. این همان چیزى است که در داستان آدم نیز اشاره شده است. بنابراین این موضوع هیچ تعارضی با عصمت ایشان ندارد.

منـابـع

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏13 صفحه 488، جلد 6 صفحه 122

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏14 صفحه 445

جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 5 صفحه 142-152

محمد أمین صادقى اُرزگانى- پرسش ها و پاسخ هایى درباره ى عصمت- تهیه کننده: مرکز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه- صفحه 115

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد