گوته مرید حافظ
فارسی 7328 نمایش |زندگینامه
یوهان ولفگانگ گوته (1832-1749 میلادی) شاعر و نابغه شهیر آلمانی، بزرگترین شخصیت ادبی قرن نوزدهم بر قله رفیع تاریخ بشریت و ادبیات جهان تکیه زده است. گوته ساحرانه و حکمت آمیز می سرود و می نوشت. واژه های او هوش رباست و پر نغز، روح بخش است و جان فزا. عباراتش پرفسون است و پر مغز که در آن شاعرانگی و فرزانگی موج می زند. گوته نخست توجه مردم آلمان رابه خود جلب کرد و سپس جهانیان را به مطالعه آثارش فراخواند که سخت او را ستودند. ستایش جهانیان در وصف گوته، فرهیختگان عالم را برانگیخت در این راه جوش و خروشی شگفت برپا کنند. حاصل، کتابهایی بود که یکی در پی دیگری نوشته شد و انتشار یافت. اینک کتابهای انتشار یافته در وصف او و آثارش، از دو هزار جلد تجاوز می کند.
گوته و دین بشریت به او
در این آثار، سخن منتقدان جهان را در آغاز و انجام لابلای سطرهای کتاب می خوانید که: «از زمان یونانیان تا کنون، عالم بشریت به هیچ کس به اندازه گوته مدیون نیست.» همچنین بارها در وصف مقام شامخ این بزرگ مرد آسمان ادبیات جهان گفتند: «گوته از ارکان چهار گانه ی ادب دنیاست!» گوته را در زمره ی سازندگان واقعی کاخ تمدن و فرهنگ بشری بر شمردند که تا فضیلت دانایی در جهان برجاست، نام و یاد او را عالم بشریت فراموش نخواهد کرد. روح آدمی با مطالعه ی آثار این شخصیت ارزشمند جهانی از روزمرگی می گریزد؛ شهر و دیار و کشورش را در می نوردد تا با جهانیان پیوند یابد، از عالم خاکی فاصله می گیرد تا پرواز بر فراز آسمان را تجربه کند. با تداوم مطالعه، می توان سبک وار به آسمان ها راه یافت.
گوته، ظرفیتهای نامحدود، خلاقیت های وسیع
امیل لودیگ، شاعر، نمایشنامه نویس، شرح حال نویس برجسته ی آلمانی (1948- 1881 میلادی) و نویسنده ی کتابهای مشهور جهانی همچون بیسمارک، واگنر، ناپلئون و...، در وصف این شاعر آلمانی چنین می نویسد: «گوته به تنهایی مظهر تمام تاریخ بشر و آیینه ی تمام نمای سیر تکاملی آن است. گفته ها و نوشته ها درباره ی گوته اغراق آمیز نبوده و نیست. هوش سرشار او زبانزد عام و خاص بود تا جایی که در ردیف هوشمندان، سرآمدن و نوابغ دنیا معرفی شد. زبانهای لاتین، یونانی، ایتالیایی، انگلیسی و عبری را آموخت. چیرگی بر این زبانها نشان از اوج ظرفیتهای یادگیری وی دارد. به هنر نیز علاقه داشت؛ نقاشی و موسیقی را به خوبی فرا گرفت. رشته ی حقوق را پی گرفت و به درجه ی دکتری در این رشته نایل شد. مطالعات گسترده و کم نظیری را در رشته های علوم، فیزیک، پزشکی، گیاه شناسی و... هنر دنبال کرد. کتابهای معتبری نیز در رشته های متعدد و متفرق نوشت نظیر سیر تکامل گیاهان، تئوری رنگها، مطالعات کلی در علوم طبیعی، مطالعات در مورفولوژی.»
با وجود این، بر ادبیات دل بست. دلبستگی و شیفتگی او به ادبیات با آمیزه ای از دانشهای گوناگون و هنر، به همراه هوش سرشار و خلاق وی گره خورد و آثاری گران سنگ پدید آمد؛ آثاری که بشریت با عنوان «میراث جهانی» از آن یاد می کند. «فاوست» نام اثری است از این شاعر پر آوازه ی جهانی که تقدسی همانند انجیل برایش قایل شده اند. بر این اساس، گوته، خالق این اثر را قدیسی تمام عیار و یا به گفته ناپلئون بناپارت انسان واقعی می دانند.
«گوته» تاثیری ژرف بر ادبیات آلمان و اروپا گذاشت. اکنون نیز پویندگان ادبیات جهان در هر سرزمین و قاره ای، در مطالعه ی آثارش سر از پا نمی شناسند. آثاری که آنان را از اندیشه های گران مایه، پرنصیب و سرمست می سازد. دیوان شرقی نام اثری دیگر از این فرزانه ی بی بدیل است. تنها در زبان فرانسه یازده ترجمه ی مختلف از این اثر وجود دارد. شیفتگی و دلدادگی مترجمان سبب شد تا آنان راه پر سنگلاخ فراز و فرود سخنان حکمت آمیز و شاعرانه ی وی را در تبدیل واژه ها بپیمایند و روان های بیدار را با این اثر ناب پیوند دهند. همچنان می توان درباره ی شکوه و گرانمایگی این شخصیت جهانی قلم زد و قلم فرسایی کرد، بی آنکه از حلاوت و لذت آن کاسته شود. آثار گوته از نازک اندیشی های وی آکنده و لبریز است. هرچه هست با مطالعه آثار گوته، نظیر گوتر، ورتر، ایفی ژنی، اگمونت، نغمه های رومی، فاوست، دیوان شرقی و غربی، خواننده مکررا او را تحسین خواهد کرد.
گوته و شیفتگی وی به حافظ
گوته با آن شهرت جهانی، شیفته خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی می شود. بر او رشک می برد و غبطه می خورد. با شهامت سر تحسین فرود می آورد. نام حافظ را مکرر اندر مکرر بر زبان جاری می سازد شاید با بازگویی نام معجز آسای حافظ به جام ازلی کلام دست یابد و همچون او غزلسرایی کند. گوته در تکرار نام و یاد این شاعر ایرانی سر از پا نمی شناسد، اما در می یابد کلامش نارساست. واژه ها قادر نیستند آرزوهای قلبی وی را در این باره آشکار سازند. عبارتها نمی توانند گوته را تسلی بخشند. از سر عجز، واژه ها و عبارتهای دیگر را جستجو می کند اما، حکایت همچنان باقیست.
تقلید از حافظ
گوته با همه ی هوشمندی، خلاقیت، سرآمدی و نوآوری های بی نظیرش، آرزومند است از حافظ، شاعر ایرانی، تقلید کند: «حافظا آرزو دارم از سبک غزل سرایی تو تقلید کنم. همچون تو، قافیه بپردازم و غزل خویش را به ریزه کاری های گفته ی تو بیارایم. نخست به معنی اندیشم و آن گاه لباس الفاظ زیبا بر آن بپوشانم. هیچ کلامی را دوبار در قافیه نیاورم مگر آنکه با ظاهری یکسان، معنایی جدا داشته باشد. آرزو دارم همه ی این دستورها را به کار بندم تا شعری چون تو، ای شاعر شاعران جهان، سروده باشم!»
«ای حافظ، همچنان که جرقه ای برای آتش زدن و سوختن شهر امپراطوران کافیست، از گفته ی شورانگیز تو چنان آتشی بر دلم نشسته که سراپای این شاعر آلمانی را در تب و تاب افکنده است.» (برگرفته از دیوان شرقی گوته) تقلید، آن هم برای گوته، نابغه ی شهیر آلمانی، از حافظ، شاعر غزلسرای ایرانی، آرزویی بزرگ است. با بازگویی این آرزو، گوته خود را به سر منزل مقصود یعنی چشمه ی فیاض شعر می رساند.
بخوانید جملات گوته را که وی در نوامبر سال 1814 به شیوایی چنین سرود: «ای حافظ، سخن تو همچون ابدیت بزرگ است، زیرا آن را آغاز و انجامی نیست. کلام تو همچون گنبد آسمان، تنها به خود وابسته است و میان نیمه ی غزل تو با مطلع و مقطعش فرق نمی توان گذاشت، زیرا همه ی آن در حد جمال و کمال است. تو آن سرچشمه ی فیاض شعر و نشاطی که از آن، هر لحظه موجی از پس موج دیگر بیرون می تراود. دهان تو همواره برای بوسه زدن طبعت برای نغمه سرودن و گلویت برای باده نوشیدن و دلت برای مهر ورزیدن آماده است. اگر هم دنیا به سر آید، ای حافظ آسمانی، آرزو دارم که تنها با تو و در کنار تو باشم و چون برادری، هم در شادی و هم در غمت شرکت کنم. همراه تو باده نوشم و چون تو عشق ورزم، زیرا این افتخار زندگی من و مایه ی حیات من است. ای طبع سخنگوی من، اکنون که از حافظ ملکوتی الهام گرفته ای، به نیروی خود نغمه سرایی کن و آهنگی ناگفته پیش آر، زیرا امروز پیرتر و جوانتر از همیشه ای.» (دیوان شرقی)
درخواست گوته از حافظ
روح و روان گوته با یاد حافظ اوج می گیرد، ژرفا می یابد، بر گستره ی آن هر لحظه افزوده تر می شود، با این حال، بیش از پیش نا آرام و متلاطم می شود و لحظاتی بعد، آرامش می پذیرد و از نو برای سیر صعودی دوباره ناآرامی و تلاطم آغاز می شود. گوته در این گستردگی و ژرفا پذیری روح خود، از حافظ با نام«استاد» یاد می کند. از او می خواهد که گوته را ببخشد و اجازه دهد لحظه ای در بزم عشق حافظ بنشیند، حافظ را بنگرد، اجازه دهد در پی او روان شود و گوته را از وادی خطر برهاند و به سر منزل سعادت برساند. به این بخش از دیوان دلکش گوته یعنی «دیوان شرقی» نظر افکنید؛ آنجا که به حافظ گفت: «تو خود بهتر از همه می دانی که چگونه همگی ما، از خاک تا افلاک، در بند هوس اسیریم؛ مگر نه این است که عشق، نخست غم می آورد و آنگاه نشاط می بخشد، و اگر هم کسی درنیمه راه آن از پای در افتد دیگران از رفتن نمی ایستند تا راه را به پایان برند؟
پس ای استاد، مرا ببخش اگر گاه در رهگذری دل در پای سروی خرامان می نهم که به ناز، پا بر سرزمین می گذارد و نفسش چون باد شرق، جان مشتاقان را نوازش می دهد؟
حافظا! بگذر لحظه ای در بزم عشق تو بنشینم تا در آن هنگام که حلقه های زلف پر شکن دلدار را از هم می گشایی و به دست نسیم یغماگر می سپاری، پیشانی درخشانش را چون تو با دیدگان ستایشگر بنگرم و از این دیدار، آیینه ی دل را صفا بخشم، آنگاه مستانه گوش به غزلی دهم که تو با شوق و حال در وصف یار می سرایی و با این غزلسرایی، روح شیفته ی خویش را نوازش می دهی.
سپس ای استاد، تو را بنگرم که در آن لحظه که مرغ روحت در آسمان اشتیاق به پرواز در می آید، ساقی را فرا می خوانی تا با شتاب می ارغوانی در جامت ریزد و یک بار سیرابت کند و خود بی صبرانه در انتظار می مانی تا باده ی گلرنگ، زنگار اندیشه از آئینه ی دلت بزداید و آنگاه کلامی پند آمیز بگویی تا وی با گوش دل بشنود و به جانش بپذیرد. آنگاه نیز که در عالم بیخودی ره به دنیای اسرار می بری و خبر از جلوه ی ذات می گیری، تو را بینم که رندانه گوشه ای از پرده ی راز را بالا می زنی تا نقطه ی عشق دل گوشه نشینان خون کند و اندکی از سر نهان از پرده برون افتد.
ای حافظ، ای حامی بزرگوار، ما همه به دنبال تو روانیم تا ما را با نغمه های دلپذیرت در نشیب و فراز زندگی رهبری کنی و از وادی خطر به سوی سر منزل سعادت بری.»
ارادت ورزی به حافظ
حیرت آور است اما حقیقت دارد. «گوته» در این وادی سرگشته و حیران است. با افتخار لقب «مریدی» حافظ را نصیب خود می سازد تا از این سرگشتگی رهایی یابد. «دیوان شرقی» گوته را پیش رویتان باز خواهم کرد آنجا که گفت:
«حافظ، خود را با تو برابر نهادن جز نشان دیوانگی نیست. تو آن کشتی ای هستی که مغرورانه باد در بادبان افکنده و سینه ی دریا را می شکافد و پا بر سر امواج می نهد، و من آن تخته پاره ام که بیخودانه سیلی خور اقیانوسم. در دل سخن شورانگیز تو گاه موجی از پس موج دیگر می زاید و گاه دریایی از آتش، تلاطم می کند. اما مرا این موج آتشین در کام خویش می کشد و فرو می برد. با این همه، هنوز در خود جراتی اندک می یابم که خویش را مریدی از مریدان تو شمارم.»
گوته و مشرق زمین
چگونگی آشنایی گوته با «حافظ» پرسش به جایی است. برای پاسخگویی به آن شایسته است نخست آشنایی گوته را با مشرق زمین بدانیم. تورات جزو کتابهای درسی گوته بود که وی در خانه در مدرسه آن را شناخت. قرآن را نیز گوته از روی ترجمه ی آلمانی آن مطالعه کرد. چنین رفتاری آن هم در دوران تحصیل، نشان از کنجکاوی های خارق العاده ی او می دهد.
مطالعه ی این دو کتاب مذهبی به ویژه قرآن، الهام بخش وی در سرودن بسیاری از قطعات دیوان نظیر اصحاب کهف، خدای ابراهیم و محمد بود. بعدها، طرح نمایشنامه ای با نام «محمد» را پی افکند که در ملاقات با ناپلئون در سال 1808 به تفصیل از آن سخن به میان آورد. بعد از آن نیز با آیین باستانی هندو آشنا شد. در این آشنایی مجذوب داستان «راما» و «سیتا» شد. در نهایت نمایشنامه ای بر پایه ی این دو افسانه ی معروف هندی نوشت. گرچه در گذر زمان افسانه های هندی جاذبه ی خود را نزد او از دست دادند، چون با همه ی شگفتی نمی توانستند عطش شاعرانه ی او را فرو نشانند.
آغاز آشنایی با ادبیات ایران
چهل و دو سالگی گوته آغاز آشنایی وی با ادبیات ایران زمین است، یعنی درست زمانی که آوازه ی وی در سراسر آلمان و اروپا پیچیده بود. مطالعه آثار او از سوی علاقه مندان به ادبیات به شدت مورد توجه بود. مطالعه ی آثارش نیز با استقبال چشمگیر فرهیختگان، دانشجویان و نیک اندیشان روبرو شده بود. «گلستان سعدی» نخستین اثری بود که گوته را با ادبیات ایران پیوند زد. گوته، گلستان را تنها به عنوان نمونه ای از ادب و حکمت شرق خواند و پسندید. بعدها گلستان الهام بخش دیوان گوته شد. با وجود این، تاثیری عمیق بر گوته نگذاشت و روح ژرفاژرف وی را سیراب نکرد.
پنجاه و نه ساله بود که ترجمه ی لیلی و مجنون، اثر نورالدین عبدالرحمان جامی، شاعر ایرانی را مطالعه کرد و در شصت سالگی توفیق یافت «خسرو و شیرین» نظامی را بخواند با مطالعه ی این دو اثر، گوته سخت مجذوب شعر و ادب ایران زمین شد. از هر دوی این آثار در سرودن اشعارش نیز بهره ها برد.
جذبه ی عشق و رهایی از آشفتگی
سال 1814 سال سختی برای اروپا و گوته بود. خستگی روحی، آشفتگی و نابسامانی، روح غالب بر اروپا و گوته بود. گوته برای رهایی از این آشفتگی، به سراغ اندیشه های «شرق» رفت. شرق این گریزگاه سلامت زا و حکمت آمیز را به وی هدیه کرد. سال سخت گوته (1814) در سن شصت و پنج سالگی به یکباره دگرگون شد. «کوتا» ناشر کتابهای گوته، ترجمه ای از هامر، مترجم معروف اتریشی را در دو جلد با نام غزلیات محمد شمس الدین حافظ برای وی فرستاد. هنوز صفحاتی از آن نخوانده بود که بی اختیار بانگ تحسین سر داد و مطالعه ی کتاب را از صفحات نخست آغاز کرد زیرا به گفته ی خودش، ناگهان دریافت که با اثری روبرو شده که تا آن روز نظیر آن را ندیده است. روز هفتم ژوئن سال 1814، روز طلایی گوته بود. در این روز این شاعر نام آور آلمانی برای نخستین بار نام حافظ را در دفترچه ی خاطرات خود ثبت کرد و گفت این اعجاز ادب شرق، او را دیوانه ی خود کرده است. مطالعه ی آثار حافظ، روحی تازه در کالبد گوته دمید. بی اختیار خود را سرمست یافت. آنچنان که نوشت: «ناگهان با عطر آسمانی شرق و نسیم روح پرور ابدیت آشنا شدم که از دشت ها و بیابان های ایرانی می وزید. مرد استثنائی و خارق العاده ای را شناختم که شخصیت شگرف او، مرا سراپا مجذوب کرد.»
اعجاب آور آنکه گوته توانست حافظ را از ورای ترجمه ی هامر بشناسد چرا که جادوی سخن حافظ ترجمه پذیر نیست. از این رود ترجمه ی هامر نارسا و غلط بود. با این وجود، این کاستی ها، مانعی برای شناخت گوته درباره حافظ پدید نیاورد. گوته از ورای این لایه های ضعیف، نارسا و غلط، شکوه خارق العاده ی حافظ را درک کرد و اندک اندک راه خود را به اندیشه ی حافظ هموار ساخت. گوته در تابستان سال 1814 سراپا غرق در دریای حکمت و سخن حافظ بود. هر غزل خواجه حافظ شیرازی را ده بار خواند، تا آن حد که فراتر از واژه ها، استعارات حافظ را می فهمید و مسحور شیوایی بیان و اندیشه ی حافظ شده بود. در بسیاری از ابیات دیوان گوته، عین سخنان حافظ تکرار شده است. به نظر می رسد هشیار و ناهشیار «گوته» ذهن و زبان خود را یکسره به حافظ سپرده است.
اعتراف به شیدایی
اواخر تابستان 1814، گوته در دفترچه ی خاطرات خود از این شیدایی پرده بر می دارد و چنین می نویسد: «دارم دیوانه می شوم. اگر برای تسکین هیجان خود به غزلسرایی دست نزنم، نفوذ عجیب این شخصیت خارق العاده را نمی توانم تحمل کنم که ناگهان پا در زندگانی من نهاده است.» غزلسرایی ملهم از حافظ، سودای گوته می شود، برای آنکه بهتر بتواند غزل سرایی کند، به این فکر می افتد که با آفرینش اثری در عالم خیال به ایران، کشور حافظ و شیراز، شهر حافظ، سفر کند و دیوان خویش را به عنوان ارمغان سبز روحانی به مردم جهان هدیه دهد. از آن پس وی، خود را مسافری در دیار شرق می پندارد و بخش اعظم ابیات دیوانش را با این تصور می سراید که با کاروان های مشک و ابریشم همراه است و از کوره راههای ناهموار به سوی شیراز پر می کشد. با گوش جان می شنود که «راهنمای سفر، ترانه های شورانگیز حافظ را می خواند.» گوته با واژه هایی دل انگیز این چنین می گوید: «آهنگ سفر شیراز کردم تا این شهر را منزلگه ثابت خویش قرار دهم و از آنجا چون اتابکان و امیران فارس که هرچند یک بار به عزم سفرهای جنگی رو به اطراف می کردند، گاه گاه راه سفرهای کوچک در پیش گیرم و باز به شیراز خود برگردم.» حافظ برای گوته «روحی تازه»، «دنیایی تازه» و شور و شوقی تازه به ارمغان آورد. چه، او را با روح واقعی شرق، با زیبایی فلسفه و ذوق و حکمت ایران آشنا کرد.
تحسین ایرانیان از زبان گوته
«گوته» بعدها از دریچه ی چشم «حافظ» به ایرانیان نیز می نگرد و خصیصه های شعر و ادب و ذوق و هنر را در مردمان این سرزمین می بیند آنجا که می گوید: «این خصایص عالی تنها متعلق به شعرای این کشور نیست، بلکه می توان گفت که اصولا همه ی افراد ملت ایران با ذوق، نکته سنج و هوشمندند. تاریخ گذشته و داستانهای ملی این کشور به خوبی نشان می دهد که چگونه گاه شعر یا سخنی دلپذیر که فی البداهه گفته شده، خشم پادشاهی مقتدر را فرو نشانده و جان عده ی بسیاری را خریده است. شعر ایران پر از نمونه های ذوق و جمال پرستی مردم این سرزمین است.»
کوتاه سخن آنکه گوته همچنان درباره حافظ می نویسد: «ولی این نکته یقین است که هر کس یک بار حافظ را بشناسد و با او آشنا شود. در سراسر زندگانی دست از این یار آسمانی بر نخواهد داشت و در راه ناهموار زندگی، او را راهنمای سفر خواهد کرد... کاش دلدادگان جهان، بیش از سایرین، از این دریای بی پایان سخن حافظ مرواریدهای گران به دست آورند و نغمه های آسمانی این سخنگوی مسیحادم را، بهتر از هر نغمه ی آسمانی، با آن شوری بشنوند که جز در نزد دلدادگان واقعی نمی توان یافت.»
منـابـع
مجله هما
سایت انجمن ادبی شفیقی
کلیــد واژه هــا
1 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها