مناسبات طنز و شعر (خلاقیت)
فارسی 4124 نمایش |مقدمه
طنز از بسیاری جهات به شعر می ماند زیرا با برخی عناصر آمیخته که بنیاد شعر هم بر آن استوار است. مثلا طنز و شعر با خیال بسیار پیوند دارند. طنز پرداز هم با شیوه شاعر به تجربه هستی می پردازد. تجربه شاعرانه نوعی از انواع معرفت به شمار می آید که با ساحتی از هستی قرین است. نیازی به توضیح نیست که ساحت هستی قرین با تجربه شاعرانه، غیر از ساحتی است که عقل و استدلال درباره آن سخن می گوید. افلاطون به حکم آنکه شیخ الفلاسفه شناخته می شود با شاعران سر سازگاری ندارد و آنان را از آرمانشهر خود بیرون می راند. در نظر افلاطون علم و ادراک نوعی تذکر و یادآوری است و معرفت تنها در کلیات تحقق می پذیرد. امور جزیی و محسوس به حکم اینکه پیوسته در حال تغییر و دگرگونی هستند علم و معرفت به آنها تعلق نمی گیرد. البته این تنها افلاطون نبود که معرفت را فقط در مورد علم به کلیات، صادق می دانست؛ بلکه بسیاری از فلاسفه بزرگ دیگر نیز در طول تاریخ بر کلیات تکیه داشتند و آن را اساس معرفت و شناخت به شمار می آوردند.
دریافت شاعرانه و حرکت به سوی وحدت
بر خلاف این جریان فکری که در میان فلاسفه رواج دارد، دریافت شاعرانه نوعی تجربه است که از تفرق و دوگانگی میان کلی و جزیی رها می شود. انسان در این دریافت شاعرانه نه تنها از تفرقه و دوگانگی میان کلی و جزیی رها می گردد بلکه بسیاری از دوگانگی ها و تفرقه های دیگر را هم از میان برمی دارد و آنها را در وحدتی متعالی مشاهده می کند. اگر دریافت شاعرانه انسان از هستی و جهان در مشاهده نوعی وحدت متعالی صورت می پذیرد، پس حوزه معنایی شعر بسیار وسیع تر و گسترده تر از آن است که در عرف برخی از اهل ادب مطرح می شود، زیرا روح شعر و حقیقت معنوی آن، در الفاظ و کلمات و اوزان و قافیه ها خلاصه و محدود نمی شود. تا جایی که می توان گفت آنچه در عرف اهل ادب ظاهرأ شعر شناخته می شود از حوزه معنایی و قلمرو حقیقی شعر بیرون است.
شعر معرفتی شهودی
تجربه های شاعرانه، فقط تجربه های معقول نیست. از سویی هم نمی توان گفت که فقط تجربه های محسوس است بلکه شاعر همان کسی است که به مدد معرفت شهودی و انسی خود، معقولات بی بدیل عالم وجود را در جامه محسوسات بیان می کند. شاید شگفت انگیزی خاصی که در شعر وجود داشته باشد همین باشد که مخاطب با امری محسوس مواجه است اما دریافت او از فرجام آن دریافتی معقول است. فضای شعر، فضایی فرا متعارف است. فضایی که عناصر متخالف بی آنکه مسالمت جوهری با هم داشته باشند در کنار یکدیگر قرین هستند. این مجاورت برای تلقین اندیشه ای در کنه وجود مخاطب است. این شگفت انگیزی نه از جنس شگفت انگیزی های بی بنیاد و نامعقول هنر مدرن است بلکه محصول جامه محسوس پوشیدن معقول است. معقولاتی که به مانند عناصر محسوس در برابر انسان می ایستند، با او گفتگو می کنند، با وی هماوایی می نمایند و در برخی مواقع پنجه در پنجه او می افکنند. این عرصه به همان اندازه که غریب به نظر می رسد، زنده و حقیقی است.
طنز؛ دنیای نامکشوفها
در عرصه طنز هم، هر چیزی در موقعیتی شگفت انگیز قرار می گیرد. هر چه طنزپرداز از وادی متداول ها دورتر شود و مفاهیمی را ارایه دهد که از سخافت دوری گزیده و دور از دسترس نیت های متعارف و نازل باشد به توفیق نزدیک و نزدیکتر خواهد بود. زیرا زیبایی در اقلیم های نامکشوف جلوه گری بیشتری دارد. برای همین است که رازآمیزی و توجه به افق های معنایی فرا متعارف به طنز، حیثیتی درخور تامل می دهد. طنز سفته صیقل خورده، همیشه به ارتفاع معانی می اندیشد.
طنز، به مانند شعر ناب، همیشه از قالب های بیانی رایج و مستعمل می گریزد. اما این همه تفاوت های میان شعر و طنز نیست. شعر و طنز، به دلیل ساختار خاص خود همواره تعریف ناپذیر بوده اند: زیرا این هر دو سخت به جوهره الهامی آفریننده خود متکی هستند. نمی توان بدون یاری گرفتن از الهام، طنز پرداخت و یا در بیان ماهیت آن از الهام چشم برگرفت. کسی که طنز می نگارد باید مانند شاعر، مجذوب و مفتون و ملهم شود. هم از حالات درون خود و هم از رویدادهای اجتماعی. از سویی هم طنز و هم شعر باید که در صورتی زیبا ارایه شوند.
عالیترین نمونه خلاقیت
شاید به همین دلیل باشد که ما به رغم داشتن کتاب های بی شماری به نظم و نثر در خصوص علوم و تاریخ و اخلاق و فلسفه و فقه و هیئت و غیره؛ و نمونه های برجسته و ارزشمندی از معماری و موسیقی و نقاشی و نقش برجسته و عناصرحجمی، اما باز هم هیچ یک به اندازه شعر و طنز، مبین روح ایران اسلامی نیست. در شعر است که استعداد پروردن جهان های بی نظیر انسانی به اوج جامعیت خود می رسد. به همین خاطر، عالی ترین نمونه های خلاقیت انسانی ملت های گوناگون، آثار شعری آنان است.
دیوان شاعران این سرزمین در بر دارنده همه نیازهای ذهنی و روحی انسان در همه اعصار بوده است. بسیاری از استعدادها و نبوغ سرشار قوم ایرانی در شعر جلوه گری کرده است. حتی کسانی که در حوزه های فلسفه و فقه به تتبع و تفحص پرداخته اند و یا در دانش هایی چون طب و ریاضی و نجوم تلاشگری کرده اند از زبان نافذ شعر، دور نبوده و بسیاری از اندیشه ها و دریافت های ناب خود را بر شهپر شعر استوار کرده و به سرزمین جان مخاطبان رسانده اند. ظرفیت شعر فارسی توانایی حفاظت از مضمون های ناب ایشان را از دستبرد زمان داشته است. برای نمونه می توان از ابوعلی سینا، بابا افضل، خیام و شیخ بهائی نام برد. کمتر زبانی چون زبان فارسی است که شعر در آن تا این حد در همه ابعاد و جنبه های زندگی و کوشش های فکری مردم حضوری موثر داشته است. مثلا مهمترین آگاهی مردم ما از فرهنگ و تاریخ پیش از اسلام در اشعار شاهنامه فردوسی جلوه گر است. منبع مکتوب قدرتمندی که به زبان شعر، پرده از بسیاری نکته ها و دقیقه های ارزشمند فرهنگی این قوم برداشته است. مهمترین مکتب فکری و فلسفی ایران، یعنی عرفان، در زبان شعر بالید و اوج گرفت. هرچند آثار بسیاری در این قلمرو به نثر پدید آمد اما بیشتر همگنان و خاصان و اهالی فن به شعر مراجعه می نمودند.
شعر، سخنگوی باورها
شعر در گذشته تاریخی و فرهنگی ما به مانند رسانه ای قدرتمند عمل می کرد: شعر، سخنگوی باورها و نگرش های متعارف زمان خود بود و همچون آینه ای، احساسات عمومی مردم را می نمایاند. شاعران این سرزمین، به عنوان قافله سالاران فکری روزگار خویش می توانستند با قدرت هرچه تمامتر زمام ذهن مردم را در دست گیرند و به هر سویی که خود می خواهند، هدایت کنند. لذا طبیعی می نماید که برخی از حکام مستبد و نیرنگ باز زمان، برخی شاعران را به خدمت اغراض خود بگیرند و با تطمیع و گاهی تهدید از ایشان بخواهند که در مسیر نیات سلاطین گام بردارند. اما با این همه شمار چنین شاعرانی نسبت به شاعران خادم و مصلح چندان زیاد نیست.
خلق نازک خیالی ها
ایرانیان به دلیل برخورداری از تخیلات ناب و قوی، همواره گرایش ذاتی به آفرینش گری و خلاقیت داشته اند. خلق نازک خیالی های کم نظیر و ابداعات فراوان هنری و مطالبه های به حق از ساحت ذوق، خصوصت بارز و همیشگی این قوم بوده است. در هجوم های متعددی که پیوسته به این مردم شد، در ستم خودی ها و بیگانه ها، در رونق بازار توهم ها و تعصب های جاهلانه و مغرضانه، همیشه شعر به عنوان بهترین و ارجمندترین تکیه گاه های معنوی خود را نمایانده است. در زمانی که این کشور در معرض انواع حمله های متعدد بیرونی و چیرگی حاکمان مستبد و گاه دست نشانده درونی بوده است، ظرفیت نثر (که در مقایسه با شعر، سرد، و صریح و مستقیم است) نمی توانسته چنان که باید و شاید حسن تاثیر داشته باشد. به عنوان مثال پس از کودتای ننگین 28 مرداد سال 1332 و حاکمیت سرمای استخوان سوز جور و فتنه و تباهی است که شاعری چون مهدی اخوان ثالث با سپر کنایه هایی شاعرانه و در عین حال طنزآمیز، مردم سرزمینش را با عمق فاجعه حاکم آشنا می کند:
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت، سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید نتواند،
که ره تاریک و لغزان است.
وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است.
آمیختگی طنز و شعر به این دو یار قدیمی، حسن تأثیر مضاعفی بخشیده است:
برخیزم و طرح دیگر اندازم *** بنیاد سپهر را براندازم...
گر سد سکندرم به پیش آید *** از باخترش به خاور اندازم
بی آنکه سکندری خورم زلزال *** در سد دو صد سکندر اندازم
گر خضر شود شفیع نپذیرم *** بر او نگهی موقر اندازم
طنز و طنز پردازی در ایران
طنز و طنز پردازی در ادبیات رسمی و کلاسیک ما از سابقه ای دیرین برخوردار است. قدیمی ترین اشعار فارسی بعد از اسلام و بلکه اولین شعری که بعد از اسلام ساخته شده سرودی است با اشعار عامیانه هجایی که در یک هزار و دویست سال پیش ساخته شده است. در حادثه های سال 108 هجری که ابومنذر اسد بن عبدالله القسری به ختلان لشکر کشید و با خاقان ترک جنگید، خاقان او را شکست داد و مفتضح ساخت. اسد بن عبدالله با حالت پریشان از ختلان گریخت. اهل خراسان درباره او این ابیات را گفتند و کودکان در کوچه ها همی خواندند:
از ختلان آمدی، برو تباه آمدی، بیدل فراز آمدی
پس از رواج شعر عروضی (یعنی سرودن شعر به سبک پارسی- تازی)، شعر هجایی با وزن های غنایی یا به اصطلاح فهلویات، میان برخی از شاعران و گویندگان و مردم روستایی ایران معمول بود و در نواحی مختلف کشور به زبان و لهجه های محلی یا هجاها و آهنگ های مختلف شعر می سرودند و می خواندند. بخشی از موسیقی ایران را همین آهنگ ها و تصنیف ها در بر می گیرد که اشعار آن با وزن هجایی خوانده می شود. چون اشعار آنها به معنای اصطلاحی آن ادبی محسوب نمی شد کمتر به ثبت و ضبط آنها توجه کرده اند.
این اوزان ده هجایی هنوز در میان کردان متداول است و شعرای نامی کرد چون صیدی (معاصر شاه عباس) از قبیله کوماسی و ملا پریشان معروف و احد بیگ کوماسی و همچنین شعرا و اساتید کردستان همه اشعار و سرود ها و غزل های خود را به همین وزن ده هجایی سروده و می سرایند.
در ترانه های مردم نیز جلوه های بارز طنز را به روشنی می بینیم. سادگی، ریتم خاص و قابلیت بازتاب واقعیت های اجتماعی روزگار، همواره ترانه را ظرفی مناسب برای طنز پردازی قرار داده است. شمس قیس رازی در المعجم، ترانه را وجه ملحونات بحر هزج می داند: «و به حکم آنکه ارباب صناعت موسیقی بر این وزن (بحر هزج) الحان شریف ساخته اند و طرق لطیف تالیف کرده و عادت چنان رفته است که هرچه از آن جنس بر ابیات تازی سازند آن را قول خوانند و هرچه بر مقطعات پارسی باشد آن را غزل خوانند. متاخران اهل دانش ملحونات این وزن را ترانه نام کردند و شعر مجرد آن را دوبیتی خواندند. برای آن که بنای آن دو بیت بیش نیست و مستعربه آن را رباعی خواندند از بهر آنکه بحر هزج در اشعار عرب مربع الاجزا آمده است. پس هر بیت از این وزن دو بیت عرب باشد.»
طنز مماس با باورها
گستره طنز در ادبیات رسمی و مکتوب به مراتب وسیع تر از ادبیات عامیانه است؛ هر چند ادبیات عامیانه هر سرزمینی بر ادب رسمی آن تأثری چشمگیر دارد. در میان اضلاع متنوع ادبیات رسمی تنها ضلعی که از نظر زبانی و باورها مماس و همنشینی با زبان عامه دارد، گونه طنز است. بهترین شاخص های طنز در ادبیات فارسی کسانی بوده اند که علاوه بر جایگاه و مرتبه والایشان در ادبیات رسمی به نوعی در به کار گیری هنرمندانه زبان و ادب عامه از خود توانایی و چیره دستی نشان داده اند و با اقبال مساعد طیف های مختلف اجتماعی روبرو شده اند. بدون شک نام و یاد چهره ها و شاخص هایی همچون: دهخدا، بهار، نسیم شمال، و... از حافظه پایدار ادبیات رسمی و از دل پرامید و عاطفه ادب عامه محو نخواهد گردید.
ترانه های عامیانه جایگاه رویش طنز
چنان که گفته شد در تصنیف ها و ترانه های عامیانه، رد پای طنز بسیار دیده می شود و مردم خلاق و با قریحه از دیر باز از این ظرفیت تبیینی ارزنده برای انتقال درونیات خود بیشترین بهره ممکن را برده اند. به عنوان نمونه ترانه (بازم صدای نی میاد) است که در ماجرای لطفعلی خان زند و رویارویی وی با آغا محمد خان قاجار سروده شده است. چون مردم به خان زند علاقه داشتند و از شکنجه و جنایتی که آقا محمد خان در حق ایشان روا داشت منزجر بودند این ترانه را در دستگاه شور می خواندند:
بازم صدای نی میاد *** آواز پی در پی میاد
لطفعلی خان مرد رشید *** هرکس رسید آهی کشید
مادر خواهر جامه درید *** لطفعلی خان بختش خوابید
حجم وسیعی از ترانه های مردمی طنز آمیز را مضمون های سیاسی و اجتماعی دربر می گیرد. بسیاری از این قبیل ترانه ها از زبان مردم و پس از پالایش های و پیرایش های ناب انسانی روانه حوزه فرهنگ مکتوب گردیده است. در بیشتر این ترانه ها طنز ملیحی را می بینیم که نوعأ از ستم بیدادگران شکوه سر داده اند. یکی از بارزترین این ترانه ها که در دستگاه غرور انگیز "ماهور" در دوران مشروطه خوانده می شد همان تصنیف معروف "مرغ سحر" ملک الشعرای بهار است که به رغم گذشت زمان، هنوز در حافظه تاریخی مردم ما زنده است.
همچنین وی با استفاده از ترانه های عامیانه، شعر مشهور "بزک نمیر بهار میاد" را ساخته است و سپس احمد شاملو هم موفق شد بر وزن و محتوای ترانه های شفاهی، آثاری چون "پریا و قصه دخترای ننه دریا" را به وجود آورد. در همه این آثار روح طنزآمیزی نهفته است. طنزی که در باطن به حقایق ارزنده انسانی توجه دارد و از درد عدم تجانس و غربت انسان سخن می گوید.
منـابـع
باشگاه اندیشه
غلامحسین ابراهیمی دینانی- نیایش فیلسوف- مشهد- دانشگاه علوم اسلامی رضوی- 1377
مهدی اخوان ثالث- بهترین امید- تهران- انتشارات میهن- 1348
محمدتقی بهار- سبک شناسی- بخش یکم- کتاب چهارم
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها