سندی در کوشش شیعیان در روشن کردن فجایع وهابیت (پیدایش)

فارسی 4900 نمایش |

عبدالوهاب

آغاز دعوت وهابیان در دیار نجد، به سال 1157 ق برمی گردد؛ زمانی که محمد بن عبدالوهاب (1115 - 1206 ق) حرکت تبلیغی خویش را در مبارزه با آنچه آن را شرک می نامید، آغاز کرد. وی برای توسعه دعوت خود به درعیه رفت و با دادن دست اتحاد با محمد بن سعود (م 1179 ق)، حاکم این شهر، راه را برای پیروزیهای بعدی دعوت وهابی هموار کرد. حرکت مزبور ابتدا منطقه نجد را تحت پوشش قرار داد. سپس در پی نبردها و خونریزیهای فراوان، بر سواحل خلیج فارس و تمامی منطقه حجاز (مکه و مدینه) سلطه پیدا کرد.
دعوت وهابی دو مرحله دارد: نخست یک دوره 75 ساله، تا سال 1235 ق که خاندان سعود (محمد بن سعود، عبدالعزیز بن محمد بن سعود، سعود بن محمد و عبدالله بن سعود) حکومت کردند؛ و با قلع و قمع دولت نجد به دست ابراهیم پاشای عثمانی، و قتل عبدالله بن سعود در اسلامبول، خاندان یاد شده از قدرت ساقط شدند. پس از آن، برای مدتی قریب هشتاد سال، در عزلت روزگار را گذراندند.
مرحله دوم دعوت وهابیان با فعالیت عبدالعزیز بن عبدالرحمان در سال 1319 ق آغاز شد؛ زمانی که وی از کویت به نجد آمد و پس از تسلط بر نجد و توسعه قدرت خود، کشور عربستان سعودی را ایجاد کرد و تا کنون فرزندان وی بر این کشور حکومت می کنند. حرکت عبدالعزیز در تسلط بر حجاز، بیش از بیست سال به درازا کشید؛ تا آن که لشکریان وی به سال 1344 ق بر مدینه مسلط شدند و به تخریب اماکن مقدس این شهر پرداختند. زمانی که خبر ویرانی بقیع و مشهد حمزه به مسلمانان رسید، همه نگران شدند و دست به دامان دولتها شدند تا در برابر سعودی ها جبهه گیری کنند. با توجه به انحلال دولت عثمانی و تفرقه ای که در جهان عرب بود و نیز تلاش انگلیسیها و فرانسویها در تقسیم کشورهای عربی، وهابیان توانستند سلطه خویش را بر عربستان حفظ کرده و مانع از بازگشت قدرت شرفاء شوند.

عکس العمل ایرانیان در برابر اقدامات وهابیان

در اوایل شهریور 1304 که خبر واقعه هولناک تسلط وهابیان بر مدینه، به ایران رسید، علما دست به تشکیل مجالس مشورتی زدند و دولت نیز شانزدهم صفر را تعطیل کرد و در مجلس نیز مذاکراتی در این باره صورت گرفت.
1- تلگراف رضاخان در برابر اقدامات وهابیان: رضاخان، که آن زمان سردار سپه نامیده می شد، تلگرافی و اطلاعیه فوری به شرح ذیل را صادر کرد:
«عموم حکام ایلات و ولایات و مامورین دولتی
به موجب اخبار تلگرافی از طرف طایفه وهابیها، اسائه ادب به مدینه منوره شده و مسجد اعظم اسلامی را هدف تیر توپ قرار داده اند. دولت از استماع این فاجعه عظیمه، بی نهایت مشوش و مشغول تحقیق و تهیه اقدامات مؤثر می باشد. عجالتا با توافق نظر آقایان حجج اسلام مرکز، تصمیم گرفته شده است که برای ابراز احساسات و عمل به سوگواری و تعزیه داری، یک روز تمام، تمام مملکت تعطیل عمومی شود. لهذا مقرر می دارم عموم حکام و مامورین دولتی در قلمرو ماموریت خود به اطلاع آقایان علمای اعلام هر نقطه، به تمام ادارات دولتی و عموم مردم این تصمیم را ابلاغ، و روز شنبه شانزدهم صفر را روز تعطیل و عزاداری اعلام نمایند.»
روز شانزدهم صفر تعطیل شد، و از نواحی مختلف تهران، دسته های سینه زنی و سوگواری به راه افتادند و در مسجد سلطانی اجتماع کردند. عصر همان روز نیز یک اجتماع چند ده هزار نفری در خارج از دروازه دولت تشکیل شد و سخنرانان مطالبی تند علیه اقدام وهابیها ایراد کردند. (حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، 3/395-396)
2- تلگراف مراجع تقلید نجف در برابر اقدامات وهابیان: گویا برای مدتی اوضاع آرام بود؛ تا آن که خبر انهدام بقاع شریفه در بقیع انتشار یافت و بار دیگر در خرداد 1305 جریان مزبور خبرساز شد. از نجف، دو تن از مراجع تقلید، سید ابوالحسن اصفهانی و محمدحسین نائینی، تلگرافی به تهران می زنند که متن آن چنین است:
«قاضی وهابی به هدم قبه و ضرایح مقدسه ائمه بقیع حکم داده؛ 8 شوال مشغول تخریب. معلوم نیست چه شده با حکومت مطلقه چنین زنادقه وحشی به حرمین. اگر از دولت علیه و حکومت اسلامیه علاج عاجل نشود، علی الاسلام السلام.»
3- اعلامیه مجلس در محکومیت اقدامات وهابیان: به دنبال آن، شهید مدرس در مجلس نطقی کرد و از شاه خواست تا عده ای از نمایندگان مجلس را معین کند تا کمیسیونی ترتیب داده و در این باره مشورت کنند. نتیجه کمیسیون آن شد که در این باره تحقیق بیشتری صورت گیرد و پرونده های موجود درباره ماجرای وهابیان مطالعه شود و ضمن تلگرافی خبر این واقعه به همه ولایات اعلام گردد. در همین جلسه بود که مستوفی الممالک به پیشنهاد مدرس، پست نخست وزیری را پذیرفت.
پس از آن نیز مستوفی الممالک در مقام ریاست وزرایی ایران، اعلامیه مشروحی درباره این واقعه صادر کرد، و ضمن اعلام انزجار از این حرکت وحشیانه، از قاطبه مسلمانان خواست تا به حکم وحدت عقیده اسلامی، متفقا به وسایل ممکنه از این عملیات تجاوزکارانه جلوگیری به عمل آورند؛ و از آن جا که حرمین شریفین حقیقتا به تمام عالم اسلام تعلق دارد، و هیچ ملت مسلمان، دون ملت دیگر، حق ندارد این نقاط مقدسه را (که قبله جامعه مسلمانان و مرکز روحانیت اسلام است) به خود اختصاص داده، تصرفات کیف مایشاء نماید و اصول تعالیم خود را بر عقاید دیگران تحمیل کند، بنابراین، از تمام ملل اسلامیه تقاضا می شود که در یک مجمع عمومی ملل اسلامی مقدرات حرمین شریفین را حل و تسویه نمایند و قوانین و نظاماتی وضع گردد که تمام مسلمانان بر طبق عقاید مختصه خود بتوانند آزادانه از برکات روحانی و فیوض آسمانی اماکن مقدسه مکه معظمه و مدینه طیبه برخوردار و متمتع شوند. (همان، 4/86 - 87، 92 - 93)

کنفرانس وهابیان با شرکت تمام ملل اسلامی

البته وهابیان نیز بیکار ننشستند، و همان سال، کنفرانسی با شرکت افرادی از تمام ملل اسلامی در مکه تشکیل دادند تا بتوانند فضای تبلیغی مورد نظر خود را فراهم آورند. به دنبال انحلال خلافت عثمانی، احساس نیاز به یک خلیفه مسلمان در سراسر جهان سنی وجود داشت، و وهابیان، بر آن بودند تا با استفاده از این نیاز، زمینه توسعه دعوت خویش را فراهم آورند. موانع عمده ای بر سر راه آنان بود: تعصب شدید مذهبی، برخوردهای وحشیانه، قلع و قمع مخالفان مذهبی، تکفیر سایر مسلمانان. البته آنها به مرور می کوشیدند تا رفتار آرامتری داشته باشند. پس از انحلال دولت عثمانی و استقلال کشورهای عربی، از دولت ایران کاری ساخته نبود، و کمیسیون مزبور تنها کوشید تا دولت را به تماس با نمایندگان سایر ملل ترغیب کند. طبعا بسیاری از مسلمانان دیگر نیز با عقاید وهابیان سرسازگاری نداشتند، اما در پی تسلط آنها بر حرمین شریفین و عدم وجود یک نیروی نظامی مستقل، مانند دولت عثمانی، هیچ قدرتی در آن شرایط برای چاره سازی این ماجرا وجود نداشت. کم کم حادثه به فراموشی سپرده شد و تنها خاطره آن حادثه هولناک در کتابهای تاریخ و تقویمها باقی ماند.

کتاب «تاریخ وهابیه»

این رخدادها سبب شد که برخی نویسندگان ایرانی، مقالات و رسالاتی درباره حرکت وهابیها بنویسند. یکی از آنها، رساله حاضر با عنوان تاریخ وهابیه است، که نویسنده آن حاج میرزا حسین بن علی رضا ربانی گرکانی قریب، معروف به «شمس العلماء» و «جناب» است. مشار در فهرست کتابهای چاپی فارسی (ص 1155) این کتاب را معرفی کرده است. روی نسخه چاپی تاریخ آبان 1304 (کتابخانه معرفت تهران) دیده می شود و چنین نوشته شده است:
«کتاب تاریخ مختصری از عقاید و اعمال طایفه وهابیه است که جناب مستطاب آقای شمس العلماء نگاشته اند؛ و چون از جراید اروپا معلوم می شود که جمعی از مسلمین هند تصور کرده اند که رئیس حالیه وهابی را به خلافت اختیار کنند، طبع این رساله لازم شد؛ تا بدانند صاحب این عقاید لایق این مقام نیست. درباره مؤلف، آگاهی هایی در منابع مختلف آمده است.» میرزامحمد قزوینی در شرح حالی که برای او در مجله یادگار نوشته، تاریخ تولد وی را 1262 و سال درگذشتش را 1345 ق. دانسته، و می افزاید که وی از گرکان از قرای نزدیک به تفرش و آشتیان و فراهان است. پدرش حاج میرزا علی از تجار معروف و ساکن قم بوده، و محمد حسین تحصیلات خود را در این شهر گذرانده است.
پس از آن سه سال به عتبات رفته و در درس میرزا حسین بن میرزا خلیل شرکت کرده، و در ادامه، نه سال در شهر بمبئی اقامت گزیده است. در سال 1232 سفری به قفقاز و ترکستان و اسلامبول داشته، و از آن جا به حج مشرف شده و بعد از آن در تهران، در برخی از مدارس علمیه و دارالفنون به تدریس فقه و ادبیات عربی و فارسی اشتغال داشته است. کتاب ابداع البدایع را برای دارالفنون نوشته، که از آثار بسیار با ارزش اوست، و در نوع خود ابتکاری است. پسرش ضیاءالدین قریب، مستشار سفارت ایران در پاریس، صورت تالیفات او را برای قزوینی نگاشته، که متاسفانه قزوینی در شرح حال وی آن صورت را نیاورده است. تاریخ دقیق وفات شمس العلماء، چهارشنبه، چهاردهم شعبان 1345 / 27 بهمن 1305 است، و در مزار ابن بابویه مدفون است. (مجله یادگار، سال پنجم، شماره سوم، ص 56 - 57) معرفی مطالب این اثر، به معنای تایید نکات تاریخی آن نیست، بلکه مقصود شناساندن یک سند از کوشش شیعیان برای روشن کردن یک فاجعه تاریخی در جهان اسلام است.

متن کتاب «تاریخ وهابیه»

الف- تاریخچه فرقه وهابیه و عقاید ایشان: هر چند این ایام شهرت یافته که رئیس این طایفه اصفهانی بوده، لکن عرب بودن او محقق است. فقط می گوییم [محمد بن] عبدالوهاب [1115 - 1206]، رئیس ایشان، که در شهر درعیه از ولایات حجاز متولد شده، پس از مقداری علوم که در وطن تحصیل کرده و مذهب ابوحنیفه را اختیار نمود، رهسپار اصفهان شد، و در این بلد علوم متداوله اسلامی را تکمیل، و در علم تفسیر نیز عمری صرف نموده، تاویل جمله ای از آیات را، که از اهل بیت (ع) روایت شده، انکار نمود، و خود بعضی آیات را برای خویش تفسیر نمود، لذا با داشتن آن عقاید نتوانست در آن جا بماند، و در سال هزار و یکصد و هفتاد و یک (1171) عود به وطن نمود و چندی به ترویج مذهب حنفی پرداخت، و ضمنا معتقدات خود را به تدریج در اذهان و قلوب مریدان جای می داد؛ تا مذهبی مستقل، خارج از مذاهب اربعه اهل سنت و مذهب جعفری، اختراع نموده و شاگردان او زیاد و تبعه او بسیار شدند. در این وقت از ریاست روحانی کارش بالا گرفته، هوس ریاست و ملکداری و جهانگیری نموده، اهل نجد عموما و احساء و قطیف و حضرموت و عمان و دیار بنی عتبه در بلاد یمن، تابع امر و نهی او شدند و دعوتنامه هایی به ممالک اطراف فرستاده، ادیان و مذاهب را بدعت شمرد و از همه مال و رجال برای نشر مذهب خویش تقاضا نمود.
ب- عقاید مختص به وهابیان: یک اصل عمده از مذهب وی، الحاق شرک خفی است به شرک جلی. پس درخواست چیزی از غیر خدا که قدرت به انجاح آن مخصوص خدا باشد، شرک است و با عبادت جمع نشود، که «ما کان للمشرکین ان یعمروا مساجد الله شاهدین علی انفسهم بالکفر؛ مشركان حق ندارند مساجد خدا را آباد كنند در حالي كه به كفر خويش گواهي مي‏ دهند آنها اعمالشان نابود (و بي ارزش) شده و در آتش ‍ جاودانه خواهند ماند.» (توبه/ 17) و ملت حنیف، که منسوب به ابراهیم است، عبادت خدای تعالی است به خلوص و توحید، و دخول شرک در آن به منزله دخول حدث است در نماز، که به کلی فاسد کننده است؛ و خواندن انبیا و اولیاء برای دفع خطر یا نیل به مقصود و گفتن یا محمد یا علی شرک است؛ به دلیل آیه «و من اضل ممن یدعوا من دون الله من لایستجیب له الی یوم القیامة و هم عن دعائهم غافلون* و اذا حشرالناس کانوا لهم اعداء و کانوا بعبادتهم کافرین؛ چه كسي گمراه تر است از آنها كه غير خدا را پرستش مي ‏كنند كه اگر تا قيامت هم آنان را بخوانند پاسخشان نمي‏ گويند، و اصلا صداي آنها را نمي‏ شنوند و هنگامي كه مردم محشور مي‏ شوند معبودهاي آنها دشمنانشان خواهند بود، حتي عبادت آنها را انكار مي کنند.» (احقاف/ 5- 6)
آیه «والذین تدعون من دونه ما یملکون من قطمیر* ان تدعوهم لایسمعوا دعاءکم و لو سمعوا ما استجابوا لکم و یوم القیامة یکفرون بشرککم؛ و كساني را كه جز او مي‏ خوانيد (و مي ‏پرستيد) حتي به اندازه پوست نازك هسته خرما حاكميت (و مالكيت) ندارند اگر آنها را بخوانيد صداي شما را نمي‏ شنوند، و اگر بشنوند به شما پاسخ نمي‏ گويند، و روز قيامت شرك (و پرستش) شما را منكر مي‏ شوند، و هيچ كس مانند (خداوند آگاه و) خبير تو را (از حقايق) باخبر نمي‏ سازد.» (فاطر/ 13- 14) و اگر عذر آوردند که آنها معبود نیستند، بلکه باب حاجت و شفیع و وسیله ای به جناب الهی هستند، همین سخنان را مشرکان نیز گفتند که «مانعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفی؛ دليلشان اين بود كه اينها را نمي ‏پرستيم مگر به خاطر اينكه ما را به خداوند نزديك كنند.» (زمر/ 3) و بنا بر همین اساس، مسلمانان را مشرک و خون و مالشان را هدر می دانست.
ولی در باب توبه، گاهی رای قبول می داد و گاهی قابل قبول نمی دانست. به دلیل «ان الله لایغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء؛ خداوند (هرگز) شرك را نمي‏ بخشد! و پائين تر از آن را براي هر كس بخواهد (و شايسته بداند) مي بخشد.» (نساء/ 48 و 116) و همچنین قسم خوردن و قسم دادن به غیر خدا به عقیده او شرک است و بیشتر این مطالب را ابن تیمیه [661 - 728] عالم معروف، که تالیفات وی از پانصد مجلد متجاوز است، در ضمن کتابی که در رد شیعه است، متعرض شده؛ و ابن تیمیه با این مراتب علمیه از مجسمه است؛ چنانچه روزی بر منبر بیان کرد که باری تعالی از فلک هفتم به آسمان ششم آمد، و برای آن که در این کلام وی تاویل نکنند، خود نیز از آن پله منبر به پله دیگر آمد و گفت خدا این طور به آسمان پایین تر آمد. (سفرنامه ابن بطوطه، 1/95، ترجمه محمدعلی موحد) ابن تیمیه در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم بوده. باری این عقاید فاسده عبدالوهاب در قلوب مریدان راسخ شد و به موجب «فاقتلوا المشرکین؛ مشرکین را بکشید.» (توبه/ 5) در کشتن مسلمانان با وی همراه و از روی دیانت قتال و خونریز شدند.
ج- حمله وهابیان به کربلا در سال 1216: تا این جا اصول و عقاید وهابیه بوده که تحریر یافت. اما شدت فتنه این قوم از سنه 1216 است که عبدالعزیز، رئیس آنها، پسر خود سعود را به عراق عرب فرستاد، و آن لشکر، کربلا را محاصره و تصرف نموده، حکم قتل عام جاری و چندین هزار مسلمان کشته شد. بیش از صد تن علما و سادات و اهل فضل و صلاح به قتل رسیدند. از جمله حاجی ملا عبدالصمد همدانی صاحب کتاب بحرالمعارف است، که استاد و شیخ طریق حاجی میرزا آقاسی بود. (بنگرید: روابط ایران با حکومت مستقل نجد، ص 105)
پس از این عمل شنیع و قتل ذریع، به حرم حسینی رفته، از چوب ضریح مقدس قهوه پختند. و شنیده شد که در یکی از موزه های اروپا لوحی از مرمر، که سنگ مزار حضرت سیدالشهدا (ع) بوده، موجود است. شاید در همین موقع از روی قبر مطهر کنده اند یا سابقا در تعمیرات تبدیل به احسن شده و این سنگ در خزانه بوده و به غارت رفته. و شبهه نیست که از این جسارت و غارت، عمده مقصود وهابی آن بوده که لشکر او بر جرئت بیفزایند و گروهی عوام نیز اغوا شوند که از روحانیت این مشاهد، اثری مترتب نیست و توسل به صاحبان آن لغو است؛ چنان که قرامطه در خرابی مسجدالحرام و قتل حاجیان و بردن حجرالاسود همین منظورداشتند. در تاریخ عثمانی آورده که سلطان محمودخان دید که این طایفه، بیم آن است که باعث تفریق کلمه اسلام شوند و اروپاییان منتظر استفاده از قطع پیوند اتحاد اسلامی هستند و به واسطه این پیشامد می خواهند بلاد مسلمین را مالک شوند.
د- نامه فتحعلی شاه به سلیمان پاشا: به هر حال، این خطر برای عالم اسلام متصور بود، و از طرف پادشاه ایران، فتحعلی شاه مغفور برای مرحوم سلیمان پاشا، وزیر بغداد، که علی پاشا پدرش نیز به قتل رسیده بود و هنوز از اسلامبول به جهت او توقیع ایالت بغداد و بصره نرسیده بود، خلاع فاخره فرستاده شد و ضمنا به پاشای مشارالیه در باب قطع ماده فساد وهابی امر و اشارتی صادر گشت. (ناسخ التواریخ، ج1، ص 109)

منـابـع

محمد حسین قریب گَرَکانى- مقاله: تاریخ وهابیه- به کوششِ رسول جعفریان

حسین مکى- تاریخ بیست ‏ساله ایران- جلد 3 صفحه 395-396

مجله یادگار- سال پنجم- شماره سوم

مدرسى طباطبائى- مجله العرفان- سال 57- شماره 3

محمد تقی لسان الملک سپهر- ناسخ التواریخ- جلد 1- چاپ اسلامیه- چاپ امیرکبیر

عبدالوهاب نشاط اصفهاني- گنجینه نشاط- نسخه 1320- مرعشى- صفحه 87

ایوب صبری پاشا- کتاب تاریخ وهابیان- ترجمه على اکبر مهدى‏ پور- تهران- مشعر- 1377

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد