مریم شناسی در تاریخ الهیات مسیحی (باکره مقدس)

فارسی 13140 نمایش |

مقدمه

حضرت مریم در کلیساهای کاتولیک رم و ارتدکس از جایگاهی بس والا برخوردار است و از این رو، بحث مریم شناسی یکی از شاخه های مهم الهیات مسیحی به شمار می آید. اعتقاد به باکره بودن مریم قبل از باردار شدن به مسیح در قرون اولیه وجود داشته است و به تدریج افرادی همچون آگوستین از باکره بودن وی در حین و بعد از زایمان سخن گفته اند. اعتقاد به قداست مریم نیز به تدریج شکل گرفته است. تأخیر در شکل گیری اعتقادات راجع به مریم در سنت مسیحی به خاطر پرهیز از تفاسیر نادرست بود، چرا که اعتقاد به مبرا بودن مریم از هرگونه گناه شخصی ممکن بود به اعتقاد قداست منحصر به فرد مسیح خدشه وارد کند و نیز اعتقاد به باکره بودن وی ممکن بود موجب انکار جسم حقیقی مسیح شود. بحث مادر خدا بودن، لقاح مطهر، حوای جدید، عروج آسمانی و شفاعت از مسائل دیگری است که در مریم شناسی بدان توجه می شود. از قرن هفدهم به بعد «مریم شناسی» نام آن بخش از الهیات جزمی شد که به مریم، باکره مقدس، در ارتباط او با خدا و پیوندش با مخلوقات همنوعش می پردازد.

خاستگاه و تاریخ باکره مقدس
وحی داده های اولیه را ارائه می کند. «تاب های عهد قدیم و عهد جدید، متون مقدس مسائل چشمگیر فراوانی را درباره «باکره مقدس» برایمان بیان می کنند... مادر بودن وی به صورت باکره و قداست بی خدشه وی به صراحت تأیید شده است. با این حال «توصیف مناسب و شرح شایسته شأن و جلال عظیم باکره مقدس فقط از طریق متون مقدس... و بدون در نظر گرفتن سنت کاتولیک و مرجعیت تعلیمی کلیسا غیر ممکن است» و در نتیجه اهمیت ردیابی ایمان کلیسا در قرائن سنت مسیحی مشخص می شود. بیانیات جدی در رابطه با حضرت مریم چندان نیست و فقط چهار آموزه به طور قطعی و جزمی تعریف شده اند که عبارتند از: مادر خدا بودن، بکارت، لقاح مطهر و عروج آسمانی مریم.

تحول در آثار مؤلفان اولیه مسیحیت درباره الهیات حضرت مریم

مکتوبات اولیه درباره الهیات حضرت مریم بر اساس تأملاتی در کتاب مقدس است. مقایسه عیسی مسیح با آدم توسط پولس (نامه به رومیان 5:15) در توصیفات قرن دوم در باب مریم به عنوان «حوای» جدید بسط یافت، حوایی که بر خلاف حوای اول که نافرمانی و مرگ را به وجود آورد، اطاعت از یگانه قدسی را پدید آورد. (قدیس ژوستین، قدیس ایرنائوس) شواهد سه قرن نخست مسیحیت اعتقاد راسخ به باکره بودن مریم در زمان باردار شدن به مسیح (قبل از تولد کودک) را نشان می دهد، اما باور به باکره بودن وی به هنگام تولد کودک و بعد از تولد کودک را نشان نمی دهد. آمبروس (متوفای 397) و آگوستین (متوفای 430) از باکرگی حضرت مریم در حین و بعد از زایمان مسیح مانند زمان بارداری او حمایت کردند. قداست حضرت مریم نیز به همین سان در آگاهی مسیحیان رشد تدریجی داشته است.
به عنوان مثال، برخی وی را در مورد اصرار در قانا (ایرنائوس) و یا خودپسندی در دوران حیات علنی پسرش (یوحنای زرین دهان؛ مقایسه کنید انجیل متی 12:46) یا حتی شک در تپه جلجتا (اریگنس) خطاکار دانسته اند. اعتقاد آباء کلیسا به رهایی مطلق حضرت مریم از گناه شخصی به تدریج مستحکم شد و بعد از تعریف مریم به مادر خدا بودن در شورای افسس هیچ گونه پرسش جدی در این باره مطرح نشد. تأخیر در شکل گیری حقایق مربوط به حضرت مریم به روش های گوناگون شرح داده شده است. حقایق مسیح شناختی و تثلیثی در درجه اول اهمیت قرار دارند. احتمال تفاسیر اشتباه گاهی انتشار حقایق مربوط به مریم را نامناسب می ساخت. مردم مشرک مدیترانه الهه های مادر را می شناختند. بنابراین، مسیحیت نمی توانست به طور صریح با نامیدن مریم به عنوان «مادر خدا»، خود را دچار مخاطره کند.
به نظر می رسید که مبرا دانستن مریم حتی از کوچک ترین گناه شخصی، به قدوسیت منحصر به فرد مسیح خدشه وارد می سازد. همین طور امکان داشت که بیان ناسنجیده بارداری باکره به نفع روح انگاری تمام شود که جسم حقیقی مسیح را انکار می کرد. تنها در سال 649 و در شورای لاتران با نظارت پاپ قدیس مارتین اول بود که باکرگی کامل و دائمی حضرت مریم قبل و بعد از تولد مسیح اعلام شد. مورخان عقاید درباره این که آیا این شورا باکرگی حضرت مریم را در زمان تولد مسیح تصدیق کرده یا نه، اختلاف نظر دارند؛ هر چند پاپ پائول چهارم صریحا آن را تعلیم داده بود. کلیسا هرگز معنای دقیق باکرگی در زمان تولد مسیح را معین نکرد، اما باور رایج در الهیات برآن است که باکرگی در زمان تولد مسیح، نشانه معجزه آسای دیگری از منشأ الوهی مسیح است.

مریم شناسی در اواخر دوره آبایی و اوایل قرون وسطا

تا قرن ششم عید عروج مریم مورد بحث و گفتگو بود. البته لازم است میان مبالغه گویی های متون آپوکریفا در مورد شرح حال مریم و سنت معتبر تمایز قایل شویم. دیگر نکات درباره آموزه مریم فقط بدون تعمق موردتوجه قرار گرفت. اعتقاد به وساطت ملکوتی مریم بر پایه توسل به شفاعت او قرار دارد، همچنان که این نکته در دعای معروف "ما به سوی حمایت تو پر می گشاییم" بیان شده که دست کم این دعا تا نسخه ای یونانی از قرن چهارم قابل ردیابی است. قدیس اندرو اهل کرت و قدیس گرمانوس اهل قسطنطنیه در قرن هشتم در شرق لقب شفیعه را بیان کردند؛ در حدود همان زمان این لقب از طریق ترجمه پائول دیکنز از اثری به نام «زندگی تئوفیلوس» به غرب راه یافت (شاید بتوان گفت که به رسمیت شناختن تاریخ پیدایش این لقب مورد اختلاف است). در متون اولیه، دست کم به طور تلویحی می توان نشانه هایی از مادر روحانی بودن مریم را یافت. به عنوان مثال، اریگنس می گوید که «مادر عیسی را می توان مادر کسانی نامید که به مسیح می پیوندند؛ هم چنان که یوحنا، حواری محبوب چنین بود.» (انجیل یوحنا 19:26)
قدیس آمبروس اتپرت (متوفای 784) حضرت مریم را مادر امت ها، مادر مؤمنان و مادر برگزیدگان می داند، همان کسانی که مریم با زایش مسیح به آنها حیات بخشید. از دوران اپیفانوس اهل کونستانتیا (متوفای 403) لقب حوا، مادر زندگی، به مریم داده شد. اما مادر بودن روحانی مریم برای اعضای پیکر اسرارآمیز به صورت علنی فقط در قرن دوازدهم، از باب نمونه در آثار هرمان اهل تورنه پدیدار شد. یک عامل موجود در این جا، تکمیل دوسویه مریم شناسی و الهیات درباره کلیسا است. معنای مادر که همیشه بخشی از مفهوم کلیسا به عنوان «حوای جدید» بود، اکنون به مریم نیز به عنوان مادر ما (Our Lady) یا «حوای جدید» اطلاق شد. «همانند کلیسا که وی تصویر آن است، مریم نیز هم چنان مادر کسانی است که از نو متولد شده اند.» از قرن دوازدهم به بعد، معنای دلسوزی مریم نسبت به مسیح در تپه جلجتا بخشی از مریم شناسی شد؛ به عنوان مثال، روپرت اهل دویتس در قطعه «ای زن پسرت را بنگر.» هماهنگ با اعتقاد به عروج مریم، آگاهی قوی تری از قدرت مریم در جهت وساطت در نجات افراد بشر مطرح شد که نمونه آن آثار ژان ژئومیتر در قرن دهم است.

مریم شناسی نظام مند
مریم شناسی نظام مند در آثار قدیس آنسلم (متوفای 1109)، پدر فلسفه مدرسی، ریشه دارد. اصل بنیادین وی معروف است: «چنین شد که باکره با چنان قداست و عظمتی درخشید که بعد از خدا هیچ چیز بزرگتر از او قابل تصور نیست. خدای او مقدر کرد که تنها پسرش را به او بدهد.» قدیس آنسلم قداست و بکارت، وساطت و شفاعت حضرت مریم را با مادر بودن الهی او مرتبط دانسته است. قدیس برنارد (متوفای 1153) نوعی الهیات سنجیده و معنوی را درباره مریم در اثرش به نام De laudibus beatae virginis تعلیم می داد که شامل موعظه هایی در باب مژده بشارت (Missus est) است. (انجیل لوقا 1:26)
او وساطت مریم را همچون آباره ای دانست که فیوضات را از مسیح به سان سرچشمه ای منتقل می کند. وی هرگز در مریم شناسیش پیشتازی نکرد و مریم را مادر روحانی ننامید بلکه او را «بانوی ما» نامید، ملکه رحمتی که قدرتمند و در عین حال مهربان است. مخالفت او با عید و آموزه بارداری مریم، الگویی بر جا نهاد که حتی بزرگ ترین فلاسفه مدرسی آن را دنبال کرده اند. کتاب جملات پیتر لومبارد تنها مسائل اندکی را از طریق استنتاج از مسیح شناسی به مریم اختصاص داده است. تفاسیر دیگر فلاسفه مدرسی از کتاب جملات پیتر لومبارد از الگوی لومبارد (متوفای 1160) پیروی می کند که این تفاسیر عبارتند از: تفسیر قدیس بوناونتورا، تفسیر قدیس آلبرت کبیر و تفسیر قدیس توماس آکوئیناس.
به منظور فهم کامل الهیات فلاسفه مدرسی در باب مریم باید دیگر مکتوبات آنان را نیز در نظر گرفت. مؤلف ناشناس اثری در آن دوره به نام Mariale super missus est، که زمانی به قدیس آلبرت نسبت داده می شد، گامی فراتر برداشت و این به هنگامی بود که مریم را در دلسوزیش، به "شریک مسیح و همدم موافق او" وصف کرد. قدیس توماس بصیرت عمیقی را نسبت به مادر خدا بودن مریم در جامع الهیات نشان می دهد. قدیس توماس بحث خود را از این حقیقت وحیانی آغاز می کند که مریم مادر عیسی است و سپس قدوسیت، باکرگی و شأن مریم را بررسی می کند. مثلا نوشته های موعظه آمیز وی در باب «دعای سلام بر مریم»، وساطت و ملکه بودن مریم را نیز نشان می دهد. وی به تلفیق مریم شناسی مبادرت نمی ورزد، و ضرورت پرداختن به بحث نجات مریم، وی را از پرداختن به مسئله «لقاح مطهر» بازمی دارد.
قرن ها هیچ گونه پیشرفت چشمگیری در رویکرد کلی به مریم شناسی به وجود نیامد، اگرچه پرسش های فردی همچنان تحریک برانگیز بود. نمونه اعلای این گونه مسائل، «لقاح مطهر» بود. دانز اسکوتوس به صرافت راه حل الهیاتی مشکل اصلی را با طرح آنچه که کلیسا در نهایت آن را اعتقادی جزمی اعلام می کند دریافت که همان فدیه محافظت کننده حضرت مریم از گناه اولیه است. ج. گرسون (متوفای 1429) استثنایی برجسته در دوره ای معمولی است. مریم شناسی مستدلی در مواعظ و تفسیر وی بر سرود «مریم عذرا» به چشم می خورد؛ یعنی بحث وساطت، ملکه بودن و نقش حضرت مریم در عشای ربانی. مواعظ قدیس برناردین اهل سیئنا (متوفای 1444) الهیاتی مستدل درباره وساطت و عروج مریم عرضه می کند. وی حق استثناناپذیر نظارت قانونی بر تمام فیوضات را به مریم نسبت می دهد.

مریم شناسی در دوره نهضت اصلاح دینی

مصلحان اولیه جهت توافق با الهیات خویش در باب شام قدیسان، شفاعت اعطا شده به مریم را انکار کردند. در واقع، آنها استغاثه به پیشگاه مریم را تحریم کردند، زیرا آن را برای وساطت منحصر به فرد مسیح زیانبار می دانستند. شورای ترنت توجه اندکی به مریم داشت و اعلام کرد که این شورا هیچگونه قصدی برای گنجاندن وی در لوای قانون جهانی گناه اولیه ندارد و رهایی وی از هرگونه گناه واقعی را یادآور شد (برخی الهیدانان تصور می کردند که شورای ترنت این مسأله را تعریف کرد، از جمله ج. دی. آلداما عضو انجمن عیسی) و از تقدیس تصاویر وی حمایت نمود. الهیدانان دوره پس از شورای ترنت، مرحله عظیمی را برای مریم شناسی گشودند، نه فقط در اسپانیا که در آنجا آیین پروتستان تهدیدی داخلی به شمار نمی آمد بلکه در آلمان نیز دفاع از اعتقاد و نیایش حضرت مریم نیازی ضروری قلمداد شد.
قدیس پیتر کانیسیوس (متوفای 1597) در اثری مستند و پیشگامانه به نام De Maria virgine incomparabili با استفاده فراوان از نقل قولهای کتاب مقدس و آبای کلیسا کتاب centuriators of Magdeburg را باطل اعلام کرد. فرانسیسکو سوئارس، عضو انجمن عیسی (متوفای 1617) شایسته لقب پدر مریم شناسی علمی است. سخنرانی های سوئارس در رم (1584ـ1585) تحت عنوان پرسش ها نوعی رویکرد به حیطه کامل و مجزای مریم شناسی است؛ اگر چه وی در الهیات نهایی خویش در باب حضرت مریم به نام De mysteriis vitae christi جسورانه اقدام نمی کند. هر دو اثر وی مشتمل بر ملاحظاتی گسترده در باب قدوسیت مریم است. سوئارس مطالعه حیات مریم را به عنوان یکی از محبتهای خدا و فیضی می دانست که مقتضای شأن مادر خدا بودن بود. قرن هفدهم اوج الهیات مریم است.
ارتباط مریم با کار نجات بخشی مسیح از مضامین اصلی آثار این افراد است: اف. کیو. سالاسار، عضو انجمن عیسی (متوفای 1646)، اس. سائاودرا، عضو Mercedarian (متوفای 1643) و دی. پوتو، عضو انجمن عیسی (متوفای 1652). در آثار کاردینال پیر دبرول، بنیانگذار مکتب فرانسه، «وضعیت مادر خدا» مفهوم محوری در مریم شناسی است. دبرول ستایش تحسین برانگیزی را برای جایگاه مریم در راز تجسد مسیح مطرح می کند. قدیس جان اود (متوفای 1680) درباره آموزه ای می نویسد که شالوده دلبستگی به قلب مریم است. قدیس لوئیس گریگینیون دمونتفورت (متوفای 1716) عقاید مکتب فرانسه را در جهت مادر روحانی بودن حضرت مریم بسط داده. وی در اثری به نام محبت حکمت ازلی دلبستگی به حضرت مریم را به عنوان شیوه مطلوب جهت کسب حکمت متجسد، عیسی مسیح، ذکر می کند.
کتاب دلبستگی حقیقی این شیوه ها را شرح و بسط می دهد. در پایان قرن هفدهم، در هر حال، باد سرد یانسن گرایی به شدت جریان داشت. طرفداران یانسن با رد وساطت و مادر روحانی بودن مریم، متهم به کم اهمیت کردن دلبستگی به مریم بودند. کتابچه بحث انگیز اما انصافا انتقادی ای. وایدنفلت به نام Monita salutaria (گنت 1673، که به سرعت به زبان انگلیسی با عنوان Wholesome Advices form the Blessed Virgin to her Indiscreet Worshippers توصیه های مفید باکره مقدس به عبات کنندگان بی احتیاط خود، ترجمه شد، (لندن 1687) طوفانی به پا کرد که در آن، اثر اصلی غالبا نادیده گرفته شد. قدیس آلفانسس لیگوئوری (متوفای 1787) به خصوص در اثری به نام افتخارات مریم از وساطت جهانی مریم نه تنها در برابر یانسن گرایی و آیین پروتستان بلکه در پاسخ به تردیدهای ال. آ. موراتوری به دفاع پرداخت.

مریم شناسی در سالهای 1854 تا 1962

توصیف «لقاح مطهر» (1854) مطالعات درباره مریم را، از جمله در آثار نیومن و اسکیبن، رونق بخشید. نیومن با نگارش اثری در دفاع از لقاح مطهر، منابعی از آباء کلیسا را ذکر کرد که در آنها مریم به عنوان «حوای جدید» معرفی شده بود. مطالعات وی در باب تحولات آموزه ها، مریم شناسی را نیز تقویت کرد که نمونه ای از آن، کتاب راهنمایی مؤمنان در مسائل اعتقادی است. ماتیاس اسکیبن جایگاهی را برای مریم شناسی در کتابش به نام جزم اندیشی (1873ـ1882) ایجاد کرد؛ سی. فکس (متوفای 1958) و ای. درووی، عضو انجمن عیسی (متوفای 1950)، برای شناساندن این جایگاه تلاش فراوانی کردند. مشخصه بدیهی الهیات اسکیبن درباره مریم «مادر بودن عروسانه» است؛ این «ویژگی شخصی» مریم است و شالوده ارجحیت و رسالت او است.
در اواخر این قرن، اثر چهار جلدی جی. بی. تریئن، عضو انجمن عیسی، به نام Marie, lamere de Dieu et la mere des homes شایان ذکر است. مضامین اصلی نیمه اول قرن بیستم، وساطت مریم و عروج آسمانی او است. در اولین کنگره بین المللی مریم (لیون 1900) نشستی پژوهشی در باب نقش مریم در طرح نجات برگزار شد. در گردهمایی های ملی و بین المللی بعدی پژوه نامه های فراوانی در باب وساطت حضرت مریم ارائه شد؛ به عنوان مثال، مقالاتی از سوی آر. دلابرویز، عضو انجمن عیسی، جی. وی. باینول، عضو انجمن عیسی و ای. هوگون، عضو فرقه واعظان. کاردینال ای. لپیسئر، عضو فرقه قدیسه مریم، در 1901 و سی. وان کرومبروگه در 1913 در کتابچه های راهنمای خویش در باب مریم شناسی این گرایش را نشان دادند.
این جنبش زمانی شتاب گرفت که در کنگره حضرت مریم در بروکسل (1921) وساطت حضرت مریم به عنوان درونمایه اصلی این کنگره قلمداد شد. کاردینال مرسیئر کمیسیون هایی اسقفی برای پژوهش در باب چگونگی تعریف وساطت مریم تشکیل داد؛ هیئت های پاپی جهت این هدف در بلژیک، اسپانیا و ایتالیا تعیین شد. گروهی از الهیدانان برجسته در کنار مرسیئر گرد هم آمدند؛ از جمله بی. ام. مرکل باخ، عضو فرقه واعظان (متوفای 1942)، مؤلف Mariologia (پاریس 1939)؛ جی. بیترمایکس (متوفای 1950)، بنیانگذار انجمن مریم شناسی فلمیش در 1931، مؤلف اثری به نام De Mediatione Universali. Mariae Virginis quod gratias (بروژ 1926)؛ جی. لبن (متوفای 1957)، مدافع خستگی ناپذیر وساطت مریم در آثار فراوان.
بعد از تعریف «لقاح مطهر»، تمامی توجهات به سوی تعریف عروج آسمانی مریم معطوف شد. در هر حال، کلیسا با در نظر گرفتن هر دو واقعیت بیشتر متمایل به تعریف رسمی عروج حضرت مریم از طریق اعتقاد مسیحیان بود تا اظهارات موجود در پژوهش های الهیاتی. تعریف «لقاح مطهر» در رکود عقلانی نیمه قرن نوزدهم به پرسش هایی پایان داد که زمانی متفکران مسیحی را دچار تفرقه کرده بود. کلیسا در 1950، در زمان شکوفایی مطالعات در باب مریم، عروج آسمانی را شرح داد، آموزه ای که تا آن زمان در الهیات مریم کانون اصلی توجه نبود. تعجب آور نیست که تعریف عروج آسمانی توجه به تفاوت های موجود در بین کاتولیک ها و دیگر مسیحیان را برانگیخت؛ زیرا عروج آسمانی نمونه ای از مسائل پیچیده کتاب مقدس و سنت و ارتباط آنها با یکدیگر و با مرجعیت تعلیمی کلیسا است. همچنین پیشرفت در پژوهش های مریم شناسی این دوره بسیار مرهون راهنمایی پاپ ها است. علاوه بر توصیف «لقاح مطهر» و «عروج آسمانی» بسیاری دیگر از اسناد مربوط به مریم از واتیکان سرچشمه گرفته اند.
لئو سیزدهم به خاطر بخشنامه پاپی خود در باب ذکر و مفهوم اعتقادی آن؛ قدیس پیوس دهم به خاطر Ad diem illum 1904، در باب مادر روحانی بودن؛ بندیکت پانزدهم به خاطر Inter Sodalicia 1918، در باب دلسوزی حضرت مریم، پیوس یازدهم به خاطر Lux Veritatis 1931، در باب سالروز شورای افسس در یادها باقی مانده اند. اسناد پیوس دوازدهم شامل حجم وسیعی از مطالب است؛ به عنوان مثال بخش نامه Fulgens Corona 1953 جهت سال حضرت مریم، و بخش نامه Adcaeli Reginam (195، در باب ملکه بودن.
پیوس دوازدهم در بخشنامه های اعتقادی عظیم خود در مورد جایگاه مریم در الهیات عمومی مسیح و کلیسا، مطالبی را به نگارش درآورده است: از جمله دربخشنامه های Mystici Corporis (1943)، Mediator Dei (1947)، Haurietis aquas (1956. پاپ ژان بیست و سوم در پیام های خویش در باب مریم به کرات از مادر روحانی بودن حضرت مریم سخن گفته است؛ به عنوان مثال در پیامش به هشتمین کنگره ملی فرانسوی درباره مریم در شهر لیزیو Ceste bien Volontiers، در ششم ژوئیه 1961؛ همچنین در جایگاه حمایت از مریم در شورای دوم واتیکان.

منـابـع

اى.آر. کَرول؛ اف.ام. جلى- مقاله مریم ‏شناسى- ترجمه طیّبه مقدم- فصلنامه هفت آسمان- شماره 24

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد