وسعت بهشت

فارسی 2869 نمایش |

جهانی که در آن زندگی می کنیم در برابر جهان دیگر بسیار محدود و حقیر است، و رستاخیز از نظر گستردگی و وسعت قابل مقایسه با محیط زندگی ما نیست، در حقیقت آنچه در روایات اسلامی راجع به مساکن اهل بهشت و وسعت آنها آمده است گواه صدقی بر این مدعا است، بدون شک آن همه نعمت و مواهب عظیم و بی انتها در عالمی بس عظیم خواهد بود. به قرآن رجوع می کنیم و توصیف این گستردگی را از زبان قرآن می شنویم.
در آیه ای وسعت بهشت را همانند وسعت آسمان و زمین شمرده و می فرماید: «سابقوا إلى مغفرة من ربکم و جنة عرضها کعرض السماء و الأرض أعدت للذین آمنوا بالله و رسله؛ سبقت جویید به آمرزشى از سوى پروردگارتان و بهشتى که پهنایش چون پهناى آسمان و زمین است، براى کسانى که به خدا و پیامبرانش ایمان آورده اند، آماده شده است.» (حدید/ 21) در آیه ای دیگر همین مساله با تعبیرات دیگری دنبال شده است، در آنجا سخن از «سبقت جستن» بود، و در اینجا «سرعت گرفتن»، در آنجا می فرمود: وسعت بهشت مانند وسعت آسمان و زمین است، و در این آیه واژه ی معادل «مانند» حذف شده، و «آسمان» تبدیل به «آسمانها» گردیده است، می فرماید: «و سارعوا إلى مغفرة من ربکم و جنة عرضها السماوات و الأرض أعدت للمتقین؛ و به سوى آمرزشى از پروردگارتان و بهشتى که پهنایش [به وسعت] آسمان ها و زمین است بشتابید بهشتى که براى پرهیزکاران آماده شده است.» (آل عمران/ 133) ناگفته پیداست که «سبقت گرفتن» از «سرعت گرفتن» جدا نیست و «پرهیزکاران» کسانی هستند که «ایمان واقعی به خدا و رسولانش دارند» چرا که «تقوی» بازتاب «ایمان» راسخ است و «سماء» نیز معنی جنس دارد که همه ی آسمانها را شامل می شود، پس هر دو آیه در واقع یک حقیقت را دنبال می کند.
در اینجا سؤالی برای بسیاری از مفسران مطرح شده که اگر وسعت بهشت به اندازه ی تمام وسعت آسمانها و زمین است پس برای دوزخ جائی باقی نمی ماند!؟ پاسخ این سؤال را می توان چنین بیان کرد که در آن روز جهان به مراتب گسترده تر از امروز است چرا که عالمی است برتر و کاملتر، و بهشت آن روز به اندازه ی پهنه ی آسمانها و زمین امروز است، و دوزخ جدای از آن است، چرا که آن عالم از اینجا از هر جهت وسیعتر است. پاسخ دیگری در اینجا نیز وجود دارد که خلاصه اش چنین است در این جهان نور و ظلمت نعمت و نقمت باهم متزاحمند و طبعا در یکجا جمع نمی شوند، ولی در آنجا مزاحمی در میان این امور نیست، ممکن است هر دو تمام جهان را فراگرفته باشند اما چون دو مرحمله از وجود و هستی هستند مزاحم یکدیگر نمی باشند!
مثال ساده ای برای نزدیک ساختن این معنی به ذهن می توان بیان کرد، و آن اینکه: ممکن است صدای دلنواز و بسیار ملیح و زیبائی، از یک فرستنده ی رادیوئی با موج مخصوصی در سراسر جهان پخش گردد، و در همان حال صدای بسیار گوش خراش توأم با آهنگ وحشتناکی از فرستنده ی دیگر برخیزد، این دو موج ممکن است سراسر کره ی زمین را فراگرفته باشند، در عین حال برای افراد عادی قابل درک نیستند، آنهائی که گیرنده ی رادیوی خود را با موج اول تطبیق کرده اندازه ی آن نغمه ی دلنواز غرق لذت می شوند، و آنها که با دومی تطبیق کرده اند در عذاب و ناراحتی خواهند بود، گروه اول گوئی در بهشتند و گروه دوم در دوزخ!
در سومین آیه، تعبیر سربسته و پرمعنائی در مورد عظمت بهشت آمده است، روی سخن را به پیامبر (ص) کرده می فرماید: «و إذا رأیت ثم رأیت نعیما و ملکا کبیرا؛ و چون آن جا را بنگرى، ناز و نعمت [فراوان] و ملکى بى کران ببینى.» (انسان/ 20) کلمه ى "ثم" با فتحه اول، ظرف مکان است، و جز در ظرف مکان استعمال نمى شود، و لذا بعضى گفته اند: معناى "رأیت" اول، این است که اگر چشم خود را بدانجا یعنى به بهشت بیفکنى، در آنجا نعیمى مى بینى که با زبان قابل وصف نیست، و ملک کبیرى مى بینى که با هیچ مقیاسى نمى توان تقدیرش کرد. بعضى دیگر گفته اند: کلمه "ثم" صله اى است که موصولش حذف شده، و تقدیر کلام "و اذا رأیت ما ثم من النعیم و الملک" است، یعنى و اگر ببینى آنچه در آنجا از نعیم و ملک که هست نعیم و ملکى کبیر خواهى دید، در نتیجه آیه مورد بحث نظیر آیه ى «لقد تقطع بینکم؛ پیوندهاى شما بریده شد.» (انعام/ 94) است، از میان علماى نحو کوفیان جائز دانسته اند که موصول حذف بشود، و صله اش بماند، هر چند بصریها آن را جائز ندانسته اند.
براى "نعیم" و "ملک کبیر" تفسیرهاى زیادى شده، این واژه در لغت به معنى "نعمتهاى فراوان" است، و "ملک کبیر" که از عظمت و وسعت باغهاى بهشتیان خبر مى دهد مفهوم وسیع و گسترده اى دارند که تفسیرهاى مختلفى را شامل مى شود از جمله در حدیثى از امام صادق (ع) مى خوانیم: "معنى آیه این است که ملکى است که هرگز زائل نمى شود و فنا نمى پذیرد". یا نعمتهاى بهشتى آن قدر گسترده است که از نظر کثرت به وصف نمى آید. یا اینکه "ملک کبیر" آن است که فرشتگان به هنگام دخول بر بهشتیان اذن مى گیرند، و با سلام به آنها تحیت مى گویند. یا بهشتیان هر چه اراده کنند به آن دست مى یابند. یا یا به معنى ملک دائمى و ابدى و توام با تحقق تمام آرزوها است. و یا پائین ترین فرد بهشتى قلمرو ملکش به اندازه است که وقتى نگاه مى کند فاصله هزار سال راه را مى بیند! و چشمش آن قدر تیز است که آخر مملکتش را می بیند چنانچه اول آن را بیند، و از حیث ریاست ملائکه داخل مملکت او نمی شوند، بدون اذن او با اینکه ملائکه بر انبیاء نازل می شدند بدون اذن فقط در حدیث کساء دارد که جبرئیل با اینکه از رب جلیل استیذان کرده بود عرض کرد: فهل تأذن لى یا رسول الله در دخول زیر کساء و گمان می کنیم بر احترام صدیقه طاهرة باشد، و از حیث دوام سلطنت الى الابد همیشه مخلد هستند که از ضروریات دین و نصوص قرآن مجید مسأله خلود است. نمی دانیم مثنوى چه می گوید که می گوید:
پس عدم کردم عدم چون ارغنون *** گویدم انا الیه راجعون
که غرضش القاء ماهیات و صرف وجود شدن العیاذ بالله.
در تفسیر روح البیان چنین گفته آیه از باب ترقى از ادنى باعلا است و مقصود تعمیم است یعنى در اینجا امور دیگرى نیز هست که بزرگتر و عظیم تر از آن است که گفته شده و در کتاب فصول دارد (نعیم) راحت اشباح و اجسام است و (ملک کبیر) لذت ارواح نعیم ملاحظه دار است و ملک کبیر مشاهده دیدار و دار بى دیدار به هیچ نیرزد (الجار ثم الدار) "زاهدان فردوس میجویند و ما دیدار دوست" و در تاویلات نجمیه دارد وقتى انسان در مقام توحید متمکن گردید واصل می گردد به مقام شهود و در همین عالم مشاهده می نماید سلطنت و مملکت پادشاهى را که در ذات و صفات و اسماء بزرگ است.
براى فهم معنى کلمه «کبیرا» لازم است بر این اساس به آن نگاه کنیم که تعبیرى از چهار امر است: فراوانى، حجم، تنوع، و عظمت. و تکرار کلمه «رأیت» براى بیان این مطلب است که هر اندازه دیدن و نظر کردن خود را مکرر سازى، نمى توانى به حد و اندازه ملک و سلطنت و بهره مندى ابرار از نعمتهاى بهشت دست یابى، و تنها به صورت اجمالى خواهى دانست که آن نعیم و ملک بزرگى است. و در بزرگى و گستردگى آن همین بس که با گذشت زمان به فضل و کرم پیوسته خدا بر اهل بهشت افزایش پیدا مى کند.
امام صادق (ع) در حدیثى از او، کبیر را به عظمت تفسیر کرده، و عباس بن یزید گفته است: به ابو عبدالله گفتم که از معنى گفته خداى تعالى در این آیه مرا آگاه کن تا بدانم که این ملکى که خدا آن را چندان بزرگ شمرده که به آن نام «کبیر» داده است چیست؟ و او گفت: «هنگامى که خدا اهل بهشت را به آن داخل کند، فرستاده اى را به نزد ولیى از اولیاى خود مى فرستد، و او حاجبانى را بر در خانه او مى بیند که به او مى گویند: همین جا بایست تا براى ورودت کسب اجازه کنیم، و بدین گونه معلوم مى شود که فرستاده خدا نمى تواند بدون اذن وارد شود، و همین معنى اجازه و سبب آمدن لفظ «کبیرا» را آشکار مى سازد.»، و او در بیان معنى آیه گفت: «زوال و فنا پیدا نمى کند.» و گفته شده است که مقصود آن است که هر چه بخواهند به آن دسترس پیدا مى کنند، و حسن بصرى از رسول الله (ص) روایت کرده است که گفت: «آن که در پایین ترین درجه از اهل بهشت قرار دارد، در میان هزار هزار خدمتگزار از پسرکان جاودانى بر مرکبى از یاقوت سرخ سوار مى شود که بالهاى زرین دارد.»
از ابوجعفر امام باقر (ع)روایت شده است که گفت: «از رسول الله (ص) درباره این گفته خداى تعالى: «یوم نحشر المتقین إلى الرحمن وفدا؛ روزى را كه پرهيزگاران را به سوى [خداى] رحمان گروه گروه محشور مى‏ كنيم.» (مریم/ 85) پرسیدند و او گفت: اى على! وفد و گروه دیدارکنندگان نمى توانند جز سواران باشند... پس على (ع) گفت: یا رسول الله! از این گفته خداى تعالى ما را آگاه ساز: «غرف مبنیة من فوقها غرف» از چه چیز ساخته شده است؟ پس گفت: اى على! اینها غرفه هایى است که خداى عز و جل با در و یاقوت و زبرجد براى اولیاى خویش ساخته است، و سقفهاى آنها از طلاى در محل جاى گرفته به وسیله نقره است، و هر غرفه از آنها هزار در زرین دارد، و بر هر درى فرشته اى موکل است، و در این اطاقها فرشهایى از حریر و دیبا به رنگهاى گوناگون بر روى یکدیگر قرار گرفته که میان آنها کافور و عنبر افشانده اند، و معنى این گفته خداى تعالى: «فرش مرفوعة» همین است.
هنگامى که مؤمن به سراهاى خود در بهشت وارد شود، و بر سر او تاج پادشاهى و کرامت بگذارند، او را زیورهایى از سیم و زر و یاقوت و مروارید به رشته کشیده شده در اکلیل زیر تاج مى آرایند، و گفت: سپس او را با هفتاد پوشش حریر به رنگها و گونه هاى مختلف بافته شده همراه با زر و سیم و لؤلؤ و یاقوت سرخ مى پوشانند، و این تفسیر آن گفته خداى تعالى است که گفت: «یحلون فیها من أساور من ذهب و لؤلؤا و لباسهم فیها حریر؛ باغهايى كه از زير [درختان] آن نهرها روان است در مى ‏آورد در آنجا با دستبندهايى از طلا و مرواريد آراسته مى ‏شوند و لباسشان در آنجا از پرنيان است.» (حج/ 23) می فرماید:پس چون مؤمن بر تخت خود بنشیند، تخت از شادى به اهتزاز و جنبش در مى آید، و در آن هنگام که منزلگاهها براى ولى خدا در بهشت استقرار پیدا کند، فرشته موکل بر باغهاى وى براى مبارکباد گفتن کرامت خداى عز و جل نسبت به او اجازه ورود مى خواهد و خدمتگزاران مؤمن از غلام و کنیز به او مى گویند: بر جاى خود باقى بمان، بدان سبب که ولى خدا بر اریکه خود تکیه زده و همسر حورى وى خود را براى دیدار او آماده کرده است و بنابراین منتظر رسیدن اذن ولى خدا بمان.

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی-ترجمه المیزان- جلد 20 صفحه 209

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 25 صفحه 369

طيب عبد الحسين- أطیب البیان- جلد 13 صفحه 325

نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد 14 صفحه 244

محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 17 صفحه 196

ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن- جلد 6 صفحه 317-320

ابوبكر عتيق نيشابوري- تفسیر سور آبادى- جلد 4 صفحه 2742

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد