شراب ها و ساقیان بهشتی

فارسی 3174 نمایش |

در بیان مواهب بهشتیان سخن از نوشابه و شراب طهور آنها است، مى فرماید: هر لحظه اراده کنند از پیمانه آن سیراب مى شوند و در عالمى از نشاط و معنویت فرو مى روند؛ «یطاف علیهم بکأس من معین؛  قدحهاى لبریز از شراب طهور گرداگرد آنها در حرکت است.» (صافات/ 45) این ظرفها در گوشه اى قرار نگرفته که آنها تقاضاى جامى از آن کنند، بلکه به مقتضاى تعبیر «یطاف علیهم؛ گرد آنها مى گردانند.» طوافون خدمت گذاران بهشت هستند از ملائکه و غلمان که می فرماید: «یتنازعون فیها کأسا لا لغو فیها و لا تأثیم* و یطوف علیهم غلمان لهم کأنهم لؤلؤ مکنون؛ در آنجا جامى از دست هم مى‌ربايند [و بر سرش همچشمى مى‌كنند] كه در آن نه ياوه گويى است و نه گناه و براى [خدمت‌] آنان پسرانى است كه بر گردشان همى‌گردند، انگارى آنها مرواريدى‌اند كه [در صدف‌] نهفته است.» (طور/ 23- 24)
"کاس" (بر وزن رأس) نزد اهل لغت به ظرفى گفته مى شود که پر و لبریز باشد، و اگر خالى باشد معمولا به آن "قدح" مى گویند. راغب در مفردات مى گوید: «الکاس الاناء بما فیه من الشراب؛ کاس به معنى ظرفى است که پر از نوشیدنى باشد.» "معین" از ماده ی "معن" (بر وزن صحن) به معنى جارى است، اشاره به اینکه در آنجا چشمه هایى از شراب طهور در جریان است که هر لحظه پیمانه ها را از آن پر مى کنند و گرداگرد بهشتیان مى گردانند، چنان نیست که این شراب طهور پایان گیرد و یا براى تهیه آن نیاز به زحمت و درد و رنجى باشد یا کهنه و خراب و فاسد شود.
چند نوع مشروب در بهشت هست چهار نهر در هر قصرى جاریست که می فرماید «مثل الجنة التی وعد المتقون فیها أنهار من ماء غیر آسن و أنهار من لبن لم یتغیر طعمه و أنهار من خمر لذة للشاربین و أنهار من عسل مصفى؛ مَثَل بهشتى كه به پرهيزگاران وعده داده شده [چون باغى است كه‌] در آن نهرهايى است از آبى كه [رنگ و بو و طعمش‌] برنگشته؛ و جويهايى از شيرى كه مزه‌اش دگرگون نشود؛ و رودهايى از باده‌اى كه براى نوشندگان لذتى است؛ و جويبارهايى از انگبين ناب.» (محمد/ 15) به علاوه نهر کوثر که خداوند به پیغمبر داده و ساقى آن را امیرالمؤمنین قرار داده.
سپس به توصیفى از ظروف آن شراب طهور پرداخته مى گوید: «بیضاء لذة للشاربین؛ آنها سفید و درخشنده است و لذت بخش براى نوشندگان.» (صافات/ 46) بعضى از مفسران "بیضاء" را صفت "ظروف" این شراب گرفته اند و بعضى توصیفى براى خود "شراب طهور" یعنى این شراب همچون شرابهاى خوشرنگ دنیا نیست، شرابى است پاک، خالى از رنگهاى شیطانى، سفید و شفاف. البته معنى دوم با جمله ی "لذة للشاربین" مناسبتر است! از آنجا که نام شراب و پیمانه و مانند اینها ممکن است مفاهیم دیگرى در اذهان تداعى کند بلافاصله در آیه بعد با ذکر جمله کوتاه و گویایى همه این مفاهیم را از ذهن شنوندگان مى شوید و مى گوید: «لا فیها غول و لا هم عنها ینزفون؛ آن خمر شراب طهور نه مایه فساد عقل است، و نه موجب مستى مى شود.» (صافات/47) و جز هوشیارى و نشاط و لذت روحانى چیزى در آن نیست.
"غول" (بر وزن قول) در اصل به معنى فسادى است که به طور پنهانى در چیزى نفوذ مى کند و اینکه به قتلهاى مخفى و ترور در ادبیات عرب "غیلة" گفته مى شود از همین نظر است. ینزفون در اصل از ماده ی "نزف" (بر وزن حذف) به معنى از بین بردن چیزى به صورت تدریجى است. این واژه هنگامى که در مورد آب چاه به کار رود مفهومش این است که آب را تدریجا از چاه بکشند تا پایان یابد. در مورد خونریزى تدریجى که منتهى به ریختن تمام خون بدن شود نیز تعبیر "نزف الدم" به کار مى رود. در هر حال منظور از آن در آیه مورد بحث از بین رفتن تدریجى عقل و رسیدن به حد سکرات که در مورد شراب طهور بهشت مطلقا وجود ندارد، نه از عقل مى کاهد و نه فساد تولید مى کند. این دو تعبیر به طور ضمنى بیان بسیار ظریف و دقیقى است در مورد شرابهاى دنیا و مواد الکلى که به صورت تدریجى و مخفیانه در وجود انسان نفوذ مى کند و فساد و تباهى مى آفریند، نه تنها عقل و سلسله اعصاب را به ویرانى مى کشد، که در تمام دستگاههاى بدن انسان از قلب گرفته تا عروق، و از معده تا کلیه ها و کبد، تاثیر مخرب غیر قابل انکارى دارد، گویى انسان را "ترور" مى کند و نابود مى سازد. و نیز عقل و هوش انسان را همانند آب چاه تدریجا مى کشد تا آن را خشک و خالى مى کند! ولى شراب طهور الهى در قیامت از همه این صفات خالى است.
باید گفت که تمام نعم بهشت لذت دارد ولی این "شرابا طهورا" است که در سوره مبارکه دهر می فرماید: «إن الأبرار یشربون من کأس کان مزاجها کافورا؛ همانا نیکان همواره از جامى مى نوشند که نوشیدنى اش آمیخته به کافور [آن ماده سرد، سپید و معطر] است.» (انسان/ 5) "کافور" در لغت معانى متعددى دارد و یکى از معانى معروف آن بوى خوش است همچنین گیاهى است خوشبو، و یکى دیگر از معانى آن همان "کافور" معمولى است که بوى تندى دارد، و براى مصارف طبى از جمله ضدعفونى کردن به کار مى رود.
به هر حال آیه فوق نشان مى دهد که این شراب طهور بهشتى بسیار معطر و خوشبو است که هم ذائقه از آن لذت مى برد، و هم شامه. بعضى از مفسران نیز گفته اند "کافور" نام یکى از چشمه هاى بهشتى است، ولى این تفسیر با تعبیر "کان مزاجها کافورا" که مى گوید آمیخته با کافور است سازگار نیست. از سوى دیگر با توجه به این که کافور از ماده "کفر" به معنى "پوشش" است، بعضى از ارباب لغت مانند "راغب" در "مفردات" معتقدند که انتخاب این نام براى "کافور" به خاطر پوشیده بودن میوه درختى که این ماده از آن گرفته مى شود در میان غلافها است. بعضى نیز تعبیر "کافور" را اشاره به سفیدى فوق العاده و خنکى آن دانسته اند، زیرا کافور معمولى نیز از نظر "خنکى" و "سفیدى" ضرب المثل است. اما روى هم رفته تفسیر نخست از همه مناسبتر به نظر مى رسد، به خصوص این که گاهى در عبارات کافور را همردیف مشک و عنبر شمرده اند که از بهترین بوهاى خوش است.
سپس به سرچشمه اى که این جام شراب طهور از آن پر مى شود اشاره کرده مى افزاید: «عینا یشرب بها عباد الله یفجرونها تفجیرا؛ این از چشمه خاصى است که بندگان خدا از آن مى نوشند، و آن را از هر جا بخواهند جارى مى سازند.» (انسان/ 6) آرى این چشمه شراب طهور چنان در اختیار ابرار و عبادالله است که هر جا اراده کنند از همانجا سر بر مى آورد، و جالب اینکه در حدیثى از امام باقر (ع) نقل شده که در توصیف آن فرمود: هى عین فى دار النبى (ص) تفجر الى دور الانبیاء و المؤمنین؛ این چشمه اى است در خانه پیغمبر اسلام (ص) که از آنجا به خانه سایر پیامبران و مؤمنان جارى مى شود.» آرى همانگونه که در دنیا چشمه هاى علم و رحمت از خانه پیامبر اکرم (ص) به سوى بندگان خدا و نیکان سرازیر مى شود، در آخرت که تجسم بزرگى از این برنامه است چشمه شراب طهور الهى از همین بیت وحى مى جوشد، و شاخه هاى آن به خانه هاى مؤمنان سرازیر مى گردد!
و باز می فرماید: «و یطاف علیهم بآنیة من فضة و أکواب کانت قواریرا؛ و ظرف هایى از نقره فام، و قدح هایى بلورین [که پر از غذا و نوشیدنى است] پیرامون آنان مى گردانند.» (انسان/ 15) و نیز می فرماید: «و یسقون فیها کأسا کان مزاجها زنجبیلا عینا فیها تسمى سلسبیلا و یطوف علیهم ولدان مخلدون إذا رأیتهم حسبتهم لؤلؤا منثورا؛ و در آنجا جامى که نوشیدنى اش آمیخته به زنجبیل است، به آنان مى نوشانند، از چشمه اى در آنجا که «سلسبیل» نامیده شود، و پیرامونشان نوجوانانى جاودانى [براى پذیرایى از آنان] مى گردند، که چون آنان را ببینى پندارى مرواریدى پراکنده اند.» (انسان/ 17- 19)
بسیارى از مفسران تصریح کرده اند که عرب جاهلى از شرابهایى که آمیخته با زنجبیل بود لذت مى برد زیرا که تندى مخصوصى به شراب مى داد، و قرآن در اینجا از جامهایى سخن مى گوید که شراب طهورش با زنجبیل آمیخته است، ولى بدیهى است میان این شراب و آن شراب تفاوت از زمین تا آسمان است! و یا به تعبیر دیگر تفاوت از دنیا تا آخرت است! به نظر مى رسد که عرب دو نوع شراب با دو حالت مختلف داشته یکى به اصطلاح نشاط آور و محرک، و دیگرى سست کننده و آرام بخش که اولى را با "زنجبیل" مى آمیخته، و دومى را با "کافور"، و از آنجا که حقایق عالم آخرت در قالب الفاظ این جهان نمى گنجد چاره اى جز این نیست که این الفاظ با معانى گسترده تر و والاترى براى آن حقایق بزرگ استخدام شود. گرچه درباره معنى "زنجبیل" تفسیرهاى مختلفى نقل شده، ولى غالبا به همان ریشه معطر و خوشبویى که در ادویه مخصوص غذا، و نوشابه ها به کار مى رود تفسیر کرده اند. "سلسبیل" نوشیدنى بسیار لذیذى را مى گویند که به راحتى در دهان و گلو جارى مى شود و کاملا گوارا است، بسیارى معتقدند که از ماده "سلاسه" به معنى "روانى" گرفته شده، همانگونه که به عبارات روان و جالب نیز "سلیس" گفته مى شود. بعضى دیگر گفته اند از ماده "تسلسل" گرفته شده که به معنى "حرکت پى در پى" است در نتیجه روان بودن چیزى را تداعى مى کند، بنابراین هر دو معنى به هم نزدیک است، و در هر صورت باء در آن اضافى مى باشد. بعضى نیز معتقدند که این واژه اى است مرکب از دو کلمه "سال" و "سبیل" و بعضى نیز آن را مرکب از "سال" و "سبیل" مى دانند که در صورت اول مفهومش این است "راهى بطلب" و در صورت دوم "راهى طلبید" و معنى کنایى هر دو "گوارا" است. بعضى نیز تصریح کرده اند که در لغت عرب کلمه "سلسبیل" وجود نداشته و این از ابداعات قرآن مجید است. ولى معنى اول از همه مشهورتر و مناسبتر است.
و باز می فرماید: «و سقاهم ربهم شرابا طهورا؛ و پروردگارشان باده طهور به آنان مى نوشاند.» (انسان/ 21) که لذت او الذ لذائذ است. درست است که در لا به لاى این نعمتها نیز سخن از نوشیدنیهاى گوارا، از جامهایى که از چشمه سلسبیل پر مى شود، و بهشتیان از آن سیراب مى گردند، در میان بود، ولى میان آنها و آنچه در این آیه آمده است فرق بسیار است. زیرا از یک سو در آنجا ساقى "ولدان مخلدون" بودند، اما در اینجا ساقى "خدا" است، و چه تعبیر عجیبى؟ مخصوصا با تکیه بر کلمه "رب" خداوندى که همیشه این انسان را پرورش داده و مالک و مربى او است، وى را در مراحل تکامل همواره به پیش برده تا به آخرین مرحله رسیده، و اکنون نوبت آن است که ربوبیتش را به حد اعلا برساند، و با دست قدرتش از جام شراب طهور بندگان ابرار و نیکان را سیراب و سرخوش کند. و از سوى دیگر "طهور" به معنى چیزى است که هم پاک است و هم پاک کننده به این ترتیب این شراب، جسم و روح انسان را از هر گونه آلودگى و ناپاکى پاک مى کند، و آن چنان روحانیت و نورانیت و نشاط به او مى بخشد، که وصفش در هیچ عبارتى نمى گنجد، حتى در حدیثى از امام صادق (ع) نقل شده است: «یطهر هم عن کل شىء سوى الله؛ قلب و جان آنها را از همه چیز جز خداوند پاک مى کند.» پرده هاى غفلت را مى درد، حجابها را از بین مى برد، و انسان را شایسته حضور دائم در جوار قرب خدا مى کند، نشئه این شراب طهور از هر نعمتى برتر، و از هر موهبتى بالاتر است.
اگر شراب آلوده دنیا عقل را زایل مى کند، و انسان را از خدا دور مى سازد، اما شراب طهورى که با دست ساقى "الست" داده مى شود، او را از "ما سوى الله" بیگانه کرده، غرق در جمال و جلال او مى کند.
کوتاه سخن اینکه لطفى که در این آیه و در این نعمت نهفته است از همه برتر و بالاتر است. از حدیثى که از رسول خدا (ص) نقل شده استفاده مى شود که چشمه شراب طهور بر در بهشت قرار دارد: «فیسقون منها شربة فیطهر الله بها قلوبهم من الحسد!  و ذلک قول الله عز و جل و سقاهم ربهم شرابا طهورا؛ جرعه اى از این شراب طهور به آنها داده مى شود و خدا به وسیله آن قلوب آنها را از حسد (و هر گونه صفات رذیله) پاک مى سازد.»
جالب اینکه تعبیر به "طهور" در قرآن مجید فقط در دو مورد آمده یکى در مورد باران (فرقان/ 48) که همه چیز را پاک و زنده مى کند و دیگر در آیه مورد بحث درباره شراب مخصوص بهشتى که آن نیز پاک کننده و حیات بخش است و در آخرین آیه مورد بحث آخرین سخن را در این زمینه بیان کرده، مى فرماید: «إن هذا کان لکم جزاء و کان سعیکم مشکورا؛ از سوى خدا به آنها گفته مى شود: این نعمتهاى عظیم و مواهب بى نظیر پاداش اعمال شما است، و سعى و کوشش و تلاش شما در طریق اطاعت فرمان حق مقبول و مشکور است.» (انسان/ 22)
مبادا کسى تصور کند که این مواهب و پاداشهاى عظیم را بى حساب مى دهند، اینها همه جزاى سعى و عمل است، و پاداش مجاهدتها و خودسازیها و چشم پوشى از گناه است. بیان این مطلب خود لذت و لطف خاصى دارد که خداوند بزرگ، یا فرشتگان او، ابرار و نیکان را مخاطب ساخته و به عنوان قدردانى و تشکر از آنها مى گوید: اینها همه پاداش اعمال شما است، و سعى شما مشکور است، بلکه به گفته بعضى از مفسران این نعمتى است ما فوق همه نعمتها و موهبتى است بالاتر از همه مواهب که خدا از انسان تشکر کند. تعبیر به "کان" که فعل ماضى است خبر از گذشته مى دهد، ممکن است اشاره به این باشد که این نعمتها از قبل براى شما فراهم شده است، چرا که هر وقت کسى به میهمان خود بسیار اهمیت دهد وسائل پذیرایى او را از مدتها پیش آماده مى کند.

ساقی ابرار و مقربان
آنچه از هر چیز دیگر بلند مرتبه تر به چشم می خورد آن است که خداوند تبارک و تعالی ساقی ابرار و مقربان است: «وسقیهم ربهم شرابا طهورا؛ و پروردگارشان باده ای پاک به آنان می نوشاند.» (انسان/ 21) پیامبر اسلام (ص) به امیر مؤمنان (ع) فرمود: یا علی سوگند به کسی که دانه را آفرید و شکافت تقوا پیشگان از قبرهایشان خارج می شوند، در حالی که فرشتگان به استقبال آنان شتافته... و آنان را به محشر پرواز می دهند، در حالی که هر یک را هزار فرشته از پیش، راست و چپ همراهی می کنند تا به در بزرگ بهشت برسند. بر در بهشت درختی است که هر برگ آن می تواند هزار مرد را سایه دهد. در سمت راست آن درخت، چشمه ای پاک و پاک کننده وجود دارد که جان ها را تزکیه می کند. چون جرعه ای از آن آب بنوشند خداوند قلوبشان را از حسد پاک می کند... و این است معنای قول خدای عز و جل: "وسقیهم ربهم شرابا طهورا" از آن چشمه ی پاک کننده. سپس به چشمه دیگری که در جانب چپ آن درخت قرار دارد می روند و در آب آن غسل می کنند. آن چشمه نامش "چشمه حیات" است. از این پس دیگر هرگز نمی میرند. از امام صادق (ع) روایت است: چون مؤمن شراب طهور بیاشامد از همه ی ماسوی الله اعراض می کند و متوجه مولا (خدا) می شود.
اشاره: چون استغراق در توحید ناب و کمال انقطاع از ماسوی الله طهارت تام است هر چیزی که با آن هماهنگ نباشد فاقد ملکه طهارت است. چنان شرابی که از دست بی دستی چنین ساقی نوشیده شود انسان را از تمام ماسوای خدا تطهیر خواهد کرد؛ چنان که این مضمون به عنوان یک اصل جامع و فراگیر که از غرر تعالیم اهل بیت (ع) است از حضرت امام صادق (ع) رسیده است.

منـابـع

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 19 صفحه 54

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏25 صفحه 349 و 365 و 374

عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 299 و 302

سید عبدالحسین طیب- أطیب البیان- جلد 11 صفحه 150

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد