کیفر کسی که حسین بن علی علیه السلام را کشت

فارسی 8179 نمایش |

1- «عن عیص بن القاسم قال ذکر عند أبی عبد الله ع قاتل الحسین ع فقال بعض أصحابه کنت أتمنى أن ینتقم الله منه فی الدنیا قال کأنک تستقل له عذاب الله و ما عند الله أشد عذابا و أشد نکالا منه؛ عیص بن قاسم نقل کرده است که در خدمت امام صادق (ع) بودم که از قاتل امام حسین (ع) سخن به میان آمد، یکى از اصحاب آن حضرت گفت: دوست داشتم خداوند در همین دنیا از او انتقام مى گرفت. حضرت فرمود: گویا تو، کیفر و عذابى را که خداوند براى او مقرر داشته است، کم تصور مى کنى! (آگاه باش تحمل) عذاب و مجازاتى که خداوند (در برزخ و آخرت) براى او مهیا کرده، به مراتب دشوارتر و شکنجه بارتر (از بلاها و عذابهاى دنیائى) است».
2- «عن جابر عن أبی جعفر ع قال قال رسول الله ص إن فی النار منزلة لم یکن یستحقها أحد من الناس إلا بقتل الحسین بن علی و یحیى بن زکریا ع؛ جابر جعفى از امام باقر (ع) روایت کرده است که رسول خدا (ص) فرمود: براستى که در آتش، جایگاهى است که آدمى، تنها با کشتن حسین (ع) و یا یحیى بن زکریا (ع) (محکوم به اقامت در آن مى شود) سزاوار چنین مکافاتى خواهد بود».
3- «عن محمد بن سنان عن بعض أصحابه عن أبی عبد الله ع قال قال رسول الله ص إذا کان یوم القیامة نصب لفاطمة ع قبة من نور و أقبل الحسین ع رأسه على یده- فإذا رأته شهقت شهقة لا یبقى فی الجمع ملک مقرب و لا نبی مرسل- و لا عبد مؤمن إلا بکى لها فیمثل الله عز و جل رجلا لها فی أحسن صورة و هو یخاصم قتلته بلا رأس فیجمع الله قتلته و المجهزین علیه و من شرک فی قتله فیقتلهم حتى أتى على آخرهم ثم ینشرون فیقتلهم أمیر المؤمنین ع ثم ینشرون فیقتلهم الحسن ع ثم ینشرون فیقتلهم الحسین ع ثم ینشرون فلا یبقى من ذریتنا أحد إلا قتلهم قتلة فعند ذلک یکشف الله الغیظ و ینسی الحزن ثم قال أبو عبد الله ع رحم الله شیعتنا- شیعتنا و الله المؤمنون فقد و الله شرکونا فی المصیبة بطول الحزن و الحسرة؛ محمدبن سنان، به واسطه یکى از دوستانش از امام صادق (ع) روایت کرده است که رسول خدا (ص) فرمود: چون روز قیامت فرا رسد، (به فرمان خداى بزرگ)، خیمه اى از نور براى -دخترم- فاطمه (س) بر پا مى کند، -جگر گوشه ام- حسین (ع) حجره اى از نور بر پا مى سازند، و حسین -در حالى که سر خود را به روى دست گرفته است- به جانب آن خیمه روى مى کند، و چون فاطمه (س) او را بدین حال مشاهده کند (چنان) شیونى کند که تمام فرشتگان مقرب و پیامبران مؤمنان -بدون استثناء- به حال او اشک ریزند؛ آنگاه خداوند هیکلى را با بهترین صورت و زیباترین اندام ولى بدون سر، تجسم مى بخشد که با کشندگان آن حضرت به خونخواهى قهرآمیز بپردازد، و سپس خداوند کشندگان او را و تمام کسانى را که به نوعى در شهادت او سهیم و شریک بوده اند، مى کشد و باز زنده مى کند، و امیر مؤمنان على (ع) آنها را مى کشد و باز زنده مى شوند، و باز حسن بن على (ع) آنان را به کیفر مى رساند و بار دیگر زنده مى گردند و حسین (ع) به دست خود آنها را مى کشد و باز (به امر خدا) زنده مى شوند، (تا جایى که) از فرزندان ما کسى باقى نماند مگر آنکه آنان را کشته باشد، و سرانجام (شعله سرکش) خشمها فروکش مى کند و تمام آلام و غمها از یادها فراموش شود. راوى مى گوید که امام صادق در ادامه سخنان خود فرمودند: خداوند، شیعیان -این پیروان حقیقى- ما را بیامرزد، به خدا سوگند که شیعیان ما مؤمنان راستین اند چرا که خود را در مصائب ما شریک دانستند و با حزن و اندوه طولانى خود در غم ما شرکت جستند».
4- «عن إسماعیل بن جابر عن أبی عبد الله ع قال سمعته یقول القائم و الله یقتل ذراری قتلة الحسین ع بفعال آبائها؛ اسماعیل بن جابر، از امام صادق روایت کرده است که فرمود: به خدا سوگند که قائم آل محمد (عج) نسل و دودمان قاتلان حسین (ع) را به خاطر کردار پدرانشان خواهد کشت».
5- «عن شریک یرفعه قال قال رسول الله ص إذا کان یوم القیامة جاءت فاطمة ع فی لمة من نسائها فیقال لها ادخلی الجنة فتقول لا أدخل حتى أعلم ما صنع بولدی من بعدی فیقال لها انظری فی قلب القیامة فتنظر إلى الحسین ع قائما و لیس علیه رأس فتصرخ صرخة و أصرخ لصراخها و تصرخ الملائکة لصراخها فیغضب الله عز و جل عند ذلک فیأمر نارا یقال لها هبهب قد أوقد علیها ألف عام حتى اسودت لا یدخلها روح أبدا و لا یخرج منها غم أبدا فیقال التقطی قتلة الحسین و حملة القرآن فتلتقطهم فإذا صاروا فی حوصلتها صهلت و صهلوا بها و شهقت و شهقوا بها و زفرت و زفروا بها فینطقون بألسنة ذلقة طلقة یا ربنا فیما أوجبت لنا النار قبل عبدة الأوثان فیأتیهم الجواب عن الله تعالى أن من علم لیس کمن لا یعلم؛ شریک -بى آنکه از راویان پیش از خود نام ببرد- از رسول خدا (ع) روایت کرده است که فرمود: چون روز قیامت فرا رسد، -دخترم- فاطمه به همراه جمعى از بانوانى -که با او نسبتى دارند- قدم در محشر مى گذارند، و از جانب حق به او خطاب مى شود که وارد بهشت شو! گوید که: قدم در بهشت نمى گذارم، مگر آنکه بدانم پس از من بر سر فرزندم -حسین (ع)- چه آوردند، به او خطاب مى شود که: در میانه محشر نگاه کن! و او حسین (ع) را مى نگرد که به پا خاسته ولى سر در بدن ندارد، - دخترم- فاطمه (با دیدن این صحنه دلخراش) شیون مى کند و من نیز با شنیدن شیون او، فریاد برآورم و بخروشم، و بر اثر ضجه و بیقراریهاى ما، همه فرشتگان به فریاد آیند، و خداوند به خاطر بیتابى ما به قهر آید و از سر خشم به نوعى از آتش (دوزخ) که هبهب نام دارد و هزار سال (به امر خدا در آن) دمیده اند، لحظه اى از افروختن باز نمانده است و هیچ غم و اندوهى از (گرفتاران به) آن جدا نمى شود فرمان مى دهد که قاتلان حسین را -اگرچه حاملان قرآن باشند- در کام خود فرو کشد، و چون چنین کنند به خروش آید و آنان نیز خروشیدن آغاز کنند، با نعره او هم آوا شوند و با غرش او در غرش آیند، آنگاه سخن درآیند و با زبانى گویا و کلامى رسا (به ناله در آیند) که: پروردگارا! چرا پیش از آنکه بت پرستان را به این آتش (هبهب) کیفر دهى، به عقوبت ما پرداختى و آن را بر ما چیره ساختى؟! به آنان از جانب پروردگار خطاب مى شود که: براستى، آن که مى داند با کسى که نمى داند، همانند و برابرست».
6- «عن عبد الله بن کثیر الأرجانی قال صحبت أبا عبد الله ع فی طریق مکة من المدینة فنزل منزلا یقال له عسفان ثم مررنا بجبل أسود على یسار الطریق وحش فقلت یا ابن رسول الله ما أوحش هذا الجبل ما رأیت فی الطریق جبلا مثله فقال یا ابن کثیر أ تدری أی جبل هذا هذا جبل یقال له الکمد و هو على وادی [واد من أودیة جهنم فیه قتلة الحسین ع استودعهم الله یجری من تحته میاه جهنم من الغسلین و الصدید و الحمیم و ما یخرج من طینة خبال و ما یخرج من الهاویة و ما یخرج من العسیر و ما مررت بهذا الجبل فی مسیری فوقفت إلا رأیتهما یستغیثان و یتضرعان و إنی لأنظر إلى قتلة أبی فأقول لهما إنما فعلوه لما استمالوا لم ترحمونا إذ ولیتم و قتلتمونا و حرمتمونا و وثبتم على حقنا و استبددتم بالأمر دوننا فلا یرحم الله من یرحمکما ذوقا وبال ما صنعتما و ما الله بظلام للعبید؛ عبدالله بن بکر ارجانى براى عبدالله بن عبدالرحمن اصم نقل کرده است که: از مدینه تا مکه با امام صادق (ع) همراه بودم، امام (پس از طى مسافتى) در محلى بنام عسفان منزل کردند، و من در خدمت حضرت (پیاده) به طرف کوه سیاهرنگ و هراسناکى که در سمت چپ ما قرار داشت حرکت کردیم. به امام عرض کردم: یابن رسول الله! این کوه چقدر دهشتناک و رعب آور است!! من در این مسیر، کوهى پرهیمنه تر و با مهابت تر از آن ندیده ام! حضرت فرمود: اى پسر بکر! آیا مى دانى که این کوه، چه کوهى است؟! این کوه را کمد مى خوانند و بر یکى از وادیهاى (دره هاى) عالم برزخ -که کشندگان پدرم حسین (ع) گرفتارند- قرار دارد. خداوند (ارواح) آنان را در این مکان گرد آورد، که از زیر آن آبهاى متعفن دوزخ (گنداب) اعم از کثافات و خوناب و چرک و آبهاى آلوده جوشنده بیرون مى رود، و آنچه از زیراب دوزخ، و اندام شرم جاى زنان هرزه و بدکاره، و زبانه هاى شعله ور آتش، و گدازه هایى از آتش که هر چیزى را درهم خرد مى کند و مى سوزاند و از سقر (مخوفترین و هراسناکترین و بدترین جاى جهنم)، و از جحیم (آتش تمام گداخته)، و هاویه (یکى از درکات دوزخ)، و سعیر (آتش کاملا شعله ور بر افروخته) بیرون شود، (تمامى اینها که برشمردم) از زیر این کوه (کمد) خارج مى گردد. (امام اضافه کردند:) و هنوز نشده است که از این مسیر بگذرم و توقف کنم و آن دو نفر را نبینم که به لابه و زارى و التماس سرگرمند، و من نگاهى به قاتلان پدرم مى کنم و به آن دو مى گویم که (منشأ) جنایات اینها، همان روش و اساسى است که شما پایه گذارى گردید، شما زمانى که بر اوضاع مسلط بودید، به ما رحم نکردید و ما را کشتید، و حقوق (مسلم) ما را تاراج کردید و ما را از حق خود محروم ساختید (در امر حکومت بر مردم) استبداد و خودکامگى پیشه کردید، و نگذاشتید که ما به رسالت الهى خود (در رابطه با امامت و رهبرى) عمل کنیم؛ بنابراین خدا ترحم نمى کند به کسى که نسبت به شما رحمت آورد (و دلش به حال شما نمى سوزد)، بچشید مکافات آنچه را که انجام دادید، و خداوند بر بندگان خود ستم روا نمى دارد».
7- «عن یعقوب بن سلیمان قال سهرت أنا و نفر ذات لیلة فتذاکرنا قتل الحسین ع فقال رجل من القوم ما تلبس أحد بقتله إلا أصابه بلاء فی أهله و ماله و نفسه فقال شیخ من القوم فهو و الله ممن شهد قتله و أعان علیه فما أصابه إلى الآن أمر یکرهه فمقته القوم و تغیر السراج و کان دهنه نفطا فقام إلیه لیصلحه فأخذت النار بإصبعه فنفخها فأخذت بلحیته فخرج یبادر إلى الماء فألقى نفسه فی النهر و جعلت النار ترفرف على رأسه فإذا أخرجه أحرقته حتى مات لعنه الله؛ یعقوب بن سلیمان نقل کرده است که شبى تا به صبح با چند نفر از دوستان خود سرگرم صحبت بودیم و در آن میانه سخن از قتل امام حسین (ع) به میان آمد، و یکى از دوستان گفت: تمام کسانى که (به نحوى) در قتل حسین (ع) شرکت داشتند و دستشان به خون امام حسین (ع) آلوده شده بود - بدون استثناء- به فرزند و مال و جان آنها آسیب رسید و گرفتار شدند. پیرمردى در میان ما بود و سوگند یاد کرد که من از جمله کسانى هستم که هم شاهد قتل امام بوده ام و هم در کشته شدن آن حضرت دست داشته ام ولى تاکنون هیچ آسیب و بلایى که مایه ناراحتى من باشد، ندیده ام! دوستان ما با شنیدن این سخنان شعله هاى خشمشان نسبت به او زبانه کشید، در این اثناء چراغ نفت سوز ما خراب شد؛ آن پیرمرد از جاى برخاست تا آن را درست کند، شعله چراغ به انگشت (آلوده به نفت) او رسید، خواست تا با دمیدن انگشت شعله ور خود را خاموش کند که از قضا آتش به ریش او رسید و تمام صورتش را آتش فرا گرفت، به ناچار خود را در رود پر آبى افکند، در حالى که آتش در بالاى سر او شعله مى کشید، همین که مى خواست سر از آب بیرون بیاورد تا نفسى تازه کند، آتش به طرف او هجوم مى آورد و بناگزیر باز سر خود را در آب فرو مى برد، و این کار آنقدر ادامه پیدا کرد تا آنکه (به دشوارى) جان داد، لعنت خدا بر او باد!».
8- «عن القاسم بن الأصبغ بن نباتة قال قدم علینا رجل من بنی دارم ممن شهد قتل الحسین ع مسود الوجه و کان رجلا جمیلا شدید البیاض فقلت له ما کدت أعرفک لتغیر لونک- فقال قتلت رجلا من أصحاب الحسین یبصر بین عینیه أثر السجود و جئت برأسه فقال القاسم لقد رأیته على فرس له مرحا و قد علق الرأس بلبانها و هو یصیب رکبتها قال فقلت لأبی لو أنه رفع الرأس قلیلا أ ما ترى ما تصنع به الفرس بیدیها فقال لی یا بنی ما یصنع بی أشد لقد حدثنی قال ما نمت لیلة منذ قتلته إلا أتانی فی منامی حتى یأخذ بکتفی فیقودنی و یقول انطلق فینطلق بی إلى جهنم فیقذف بی فأصیح قال فسمعت بذلک جارة له فقال ما یدعنا ننام شیئا من اللیل من صیاحه قال فقمت فی شباب من الحی فأتینا امرأته فسألناها فقالت قد أبدى على نفسه قد صدقکم؛ و به همین سند قاسم بن اصبغ بن نباته روایت کرده است که مردى از قبیله بنى دارم با صورتى تیره نزد ما آمد، او از جمله کسانى بود که در قتل حسین (ع) دست داشت که قبلا سفید و زیبا بود، (از دیدن او یکه خوردم و) به او گفتم: نزدیک بود تو را نشناسم! زیرا رنگ چهره تو با سابق بسیار فرق کرده است. گفت: یکى از اصحاب حسین (ع) را کشته و سر او را با خود به همراه آورده ام رخساره او سفید و در پیشانى او اثر سجده آشکار بود. راوى مى گوید: این مرد هنگامى که شاد و خوشحال مى تاخت، سر آن شهید را به گونه اى از سینه اسب خود آویخته بود که مرتب، زانوان اسب با آن برخورد مى کرد! به پدرم گفتم: کاش سر را کمى بالاتر مى آویخت! مگر نمى بینى که دستان اسب با آن سر چه مى کند؟! پدرم گفت: فرزندم! آنچه بر او گذشته است، دشوارتر از این است (که مى بینى). آن مرد براى من حکایت کرد: از زمانى که او را کشته ام تاکنون، نتوانسته ام شبها بخوابم زیرا صاحب این سر، در خواب به سراغم مى آید و شانه هاى مرا گرفته با خود مى کشد و مى گوید برویم! بعد، مرا به جهنم مى برد و در آتش مى افکند، (و این جریان) تا صبح (ادامه پیدا مى کند). زنى که در همسایگى او بود نقل مى کرد که: از داد و فریادش، نمى گذارد شبها بخوابیم! راوى مى گوید: به اتفاق جمعى از جوانان محل، نزد همسرش رفتیم، و جریان را از او پرسیدیم، همسرش گفت: او خود را رسوا کرد! راست مى گوید».
9- «عن عمار بن عمیر التیمی قال لما جی ء برأس عبید الله بن زیاد لعنه الله و رءوس أصحابه علیهم غضب الله قال انتهیت إلیهم و الناس یقولون قد جاءت قال فجاءت حیة تتخلل الرءوس حتى دخلت فی منخر عبید الله بن زیاد لعنة الله علیه ثم خرجت فدخلت فی المنخر الآخر؛ و به همین سند، عماربن عمیر تیمى روایت کرده است: هنگامى که سر عبیدالله بن زیاد ملعون و سرهاى یاران او را -که خشم خدا بر آنان باد- مى آوردند به تماشا رفتم، جمعى را دیدم که مى گفتند: آمد! و بعد، مار بزرگى را دیدم که آمد و از میان سرها گذشت، همین که به سر عبیدالله رسید، از یک سوراخ بینى او -که لعنت خدا بر او باد- وارد شد، و از سوراخ دیگر بیرون آمد!!».
10- «عن أبی جبیر عن علی بن أبی طالب ع قال قال رسول الله ص یمثل لفاطمة رأس الحسین متشحطا بدمه فتصیح وا ولداه وا ثمرة فؤاداه فتصیح الملائکة لصیحة فاطمة ع و ینادون أهل القیامة قتل الله قاتل ولدک یا فاطمة قال فیقول الله عز و جل أفعل به و لشیعته و أحبائه و أتباعه و إن فاطمة فی ذلک الیوم على ناقة من نوق الجنة مدبجة الجبینین [الجنبین واضحة الخدین شهلاء العینین رأسها من الذهب المصفى و أعناقها من المسک و العنبر خطامها من الزبرجد الأخضر رحائلها مفضضة بالجوهر على الناقة هودج غشاوته من نور الله و حشوها من رحمة الله خطامها فرسخ من فراسخ الدنیا یحف بهودجها سبعون ألف ملک بالتسبیح و التمجید و التهلیل و التکبیر و الثناء على رب العالمین ثم ینادی مناد من بطنان العرش یا أهل القیامة غضوا أبصارکم فهذه فاطمة بنت محمد رسول الله تمر على الصراط فتمر فاطمة ع و شیعتها على الصراط کالبرق الخاطف قال النبی ص و یلقى أعداؤها و أعداء ذریتها فی جهنم؛ ابن جبیر، از امیر مؤمنان على (ع) روایت کرده است که رسول خدا (ص) فرمود: سر حسین (ع) در حالى که آلوده به خون است براى فاطمه زهرا (ع) مجسم مى شود، و دخترم فریاد مى کشد که: اى واى فرزندم! میوه دلم! همه فرشتگان از بیتابى فاطمه (ع) از خود بیخود مى شوند، و اهل محشر فریاد بر مى دارند که: اى فاطمه! خداوند، قاتل فرزندت را بکشد! آنگاه خداوند فرمان مى دهد که درخواست اهل محشر را در مورد قاتل حسین (ع) و پیروان و یارانش برآورند، و در آن روز فاطمه (ع) بر ناقه اى (شترى) از ناقه هاى بهشت سوار مى شود در حالى که پیشانى او از دو سو آراسته شده، گونه هایى روشن و چشمانى زاغ، سرش از طلاى ناب، و گردنش از مشک و عنبر، و چانه اش از زبرجد سبز، جهازش از در که با گوهر آذین بسته شده است، و بر روى ناقه، هودجى از نور خداوند قرار دارد، که درون آن را رحمت فرا گرفته است، و عنانش به اندازه یک فرسنگ از فرسنگهاى دنیا (6 کیلومتر) و اطراف محمل را هفتاد هزار فرشته فرا گرفته اند که همه مشغول تسبیح و تکبیر و حمد و سپاس خداوندند. سپس هاتف از درون عرش فریاد مى زند: اى اهل محشر! چشمهایتان را فرو بندید که این فاطمه، دختر محمد (ص) رسول خداست که از صراط عبور مى کند، پس فاطمه و شیعیان او به سرعت برق از صراط مى گذرند؛ و رسول خدا (ص) فرمود: (به فرمان خدا) دشمنان او و دشمنان فرزندان او را در دوزخ اندازند».
11- «عن محمد بن علی الحلبی قال قال أبو عبد الله ع إن آل أبی سفیان قتلوا الحسین بن علی ع فنزع الله ملکهم و قتل هشام زید بن علی فنزع الله ملکه و قتل الولید یحیى بن زید فنزع الله ملکه على قتل ذریة رسول الله ص؛ محمدبن على حلبى، از امام صادق (ع) روایت کرده است که فرمود: خاندان ابوسفیان، حسین بن على (ع) را کشتند، و خداوند قدرت (و حکومت) را از آنان گرفت؛ و هشام، زیدبن على (ع) (پسر امام زین العابدین (ع)) را کشت، پس خداوند (حکومت) او را نیز بر انداخت؛ و ولید، یحیى بن زید را کشت، و خداوند او را به خاطر کشتن فرزند رسول خدا (ص) نابود کرد (لعنت خداوند و فرشتگان و مردم با ایمان بر آنان باد)».

منـابـع

شیخ صدوق- ثواب الأعمال و عقاب الأعمال- صفحه 216

محمدبن علی ابن بابویه- پاداش نیکی‏ها و کیفر گناهان- صفحه 545

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد