قیس بن سعد انصاری (زیرکی)

فارسی 6253 نمایش |

داستان کاردانی و حذاقت و زیرکی قیس
در ضمن بررسی تاریخ زندگی قیس، شواهد قویه ای بر حذاقت و کاردانی او یافت می شود، چه اینکه موقعیت نظامی او در جنگها و پیکارها و اندیشه های ژرف و عمیقش در نبردها و نظریات او در قضایا و رویدادهای مهم و افکار و اندیشه های بلند او در امارت و فرماندهی و احترام و تعظیم خاصی که أمیرالمؤمنین علی (ع) نسبت به او انجام می داد و آراء و نظریاتش را تصویب می کرد و کاردانی و لیاقت او را می ستود، این ها هر یک شخصیت اجتماعی و سیاسی قیس و امتیازات قابل ملاحظه او را مدلل و آشکار می سازد. هنگامی که قیس از مصر وارد بر أمیرالمؤمنین شد و دقایقی را که بین او و بزرگان مصر اتفاق افتاده بود به آن حضرت گفت و قضایای بین او و رجال مصر و تحریکات معاویه را شرح داد، بر أمیرالمؤمنین معلوم شد که او با وقایع مهمی سر و کار داشته و محنت ها و سختیهای زیادی را در راه انجام وظیفه متحمل شده، در نتیجه رتبه و مقام قیس نزد آن حضرت بالا رفت به طوری که در تمام امور نظریه و رای او را پسندیده و می پذیرفت. (تاریخ طبری جلد 5 ص 231)
با توجه و وقوف بر این امور است که سرور قبیله خزرج (قیس) را در برترین مرتبه از صاحب نظران خواهی یافت، و او را پیشتاز خردمندان و اندیشمندان خواهی دید و نمونه های بارزی از خرد ذاتی و عقل اکتسابی او مشاهده می کنی و بالنتیجه او را بزرگترین سیاستمدار عرب به هنگام بروز فتنه و آشوب و افروزش آتش جنگ و پیکار خواهی دانست، در صورتی که او را دست کم گرفته و نگوئیم از سیاستمداران بزرگ جهان، او را از آن پنج نفر مشهوری که جزء سیاستمداران بزرگ عرب شمرده اند مقدم دانسته و از نظر خرد و عقل ژرف بین و دور اندیش از دیگران برتر و شایسته تر می یابیم. بنابراین تصدیق خواهید کرد که آنچه را در جلد دوم «الاستیعاب» ص 538 و سایر کتب و نوشته ها دایر بر اینکه قیس را یکی از افراد بارز و عالی مقام در میان اکثری از دانایان با مهارت و کاردان عرب از صاحب نظران و اهل تدبیر و پلتیک در جنگ و موصوف به بزرگواری و سخاوت به شمار آورده اند ما دون مقام شامخ و ارجمند او است!
حلبی در کتاب خود «سیره» گوید: هر کس بر آنچه که بین او و معاویه رخ داد آگاهی یابد از وفور عقل و زیرکی او دچار شگفتی خواهد شد! ابن کثیر در جلد هشتم البدایة ص 99 گوید: علی (ع) او را به حکومت و استانداری مصر بر گمارد و او با زیرکی و سیاست و حیله خود با معاویه و عمرو عاص برابری و مقاومت نمود.! امام دوم سبط پیامبر حسن بن علی به عبدالله بن عباس فرمانده لشکر خود که بر دوازده هزار تن از سواران نامی عرب و دانشمندان مصر و قاریان قرآن سمت فرماندهی داشت سفارش می فرمود که در نبرد با معاویه در مواقع مهم به قیس مراجعه نماید و با او مشورت کند و در سیاست و اداره سربازان و سپاهیان رای و نظر او را به کار بندد. وجود قیس در طرف علی و امام مجتبی بار سنگینی بود بر دوش معاویه و یارانش. آن هنگام که از مصر به مدینه برگشت، مروان و اسود بن ابوالبختری او را تهدید کرده تحت فشار قرار دادند، قیس به خدمت أمیرالمؤمنین پیوست. معاویه نامه ای خشم آگین به اسود و مروان نوشت و تذکر داد که «شما دو نفر علی را به واسطه قیس و افکار عالیه اش کمک نمودید و کاری کردید که قیس به طرف علی رود، به خدا سوگند اگر شما صد هزار جنگجو به کمک علی می فرستادید نزد ما از این بدتر نبود که قیس را وادار کردید نزد علی رود و کمک کار او باشد.» معایه دل یاران خود را از راه دیگر به دست آورد و آنها را از جانب قیس با نامه ای که به سوی او نوشت و جوابی را از قول او درست کرد و ساختگی بر مردم شام خواند مطمئن ساخت. قیس خود را در زیرکی و تدبیر برتر از همه و مقدم بر تمام نام آوران می دانست و می گفت: «اگر نه این بود که از رسول خدا شنیدم می فرمود: مکر و فریب در آتش است هر آینه من از مکارترین افراد این امت بودم.» و می گفت: «اگر اعتقاد اسلام من نبود حیله ای می نمودم که هیچ عربی تاب مقاومت در مقابل آن نداشته باشد.»
بنابر این شهرت یافتن قیس به دور اندیشی و کاردانی با وصف پایبندی او به دین و دفاعش از حریم مقدس شریعت و التزام کامل او در تطبیق ایده ها و نظریاتش با متون اسلامی و هماهنگی افکارش با خواسته های پروردگار و خودداری از مخالفت دستورات خداوند، برتری او را از هر جهت و پیش آهنگی و ظهور شخصیت او را در بین سیاستمداران و متفکرین و زیرکان عرب ثابت می کند و جز عبدالله بن بدیل هیچ یک از کاردانان و سیاستمداران پنج گانه عرب با او برابری نخواهند کرد، علت اشتراک نامبرده با عبدالله ابن بدیل این جهت است که این دو در ایده و افکارشان با یکدیگر شریک بوده و از یک سرچشمه سیراب می شدند و در التزام به آئین پاک حنیف اسلامی و خودداری از پیروی هواهای نفسانی و وقوف در مقابل فتنه های گمراه کننده همصدا بودند. سخن او به مالک اشتر (مالک! چه مالکی!؟ و تو ندانی مالک کیست؟) نموداری است از عقل سرشار و تدبیر نیکو و اندیشه محکم و استوار و ایمان نیرومند او، این سخن از جمله کلمات نورانی و حکمت های تابنده او است، شیخ الطایفه شیخ طوسی این سخن را در ص 86 «امالی» در ضمن حدیثی طولانی نقل کرده است و گوید: مالک اشتر به أمیرالمؤمنین عرض کرد: «ای أمیرالمؤمنین اجازه بده تا حمله ای بر این افراد متخلف که تو را تنها گذاشته و به دنبال دشمنانت رفته اند بنمایم و بر آنها یورشی آورم.» حضرت به او فرمود: «مالک دست از من بردار.» مالک اشتر غضبناک و خشم آلوده برگشت، در بین راه به قیس و چند نفر دیگر از یاران أمیر المؤمنین برخورد کرد.
قیس رو به مالک نموده و گفت «ای مالک هر گاه سینه ات از برخورد با ناملایمات تنگ می شود، آن را از دل بیرون می اندازی و هر گاه کاری را دور می پنداری به سوی آن شتابان حرکت می کنی، ای مالک بدان که آئین شکیبائی تسلیم است و راه و رسم شتاب و عجله مدارا کردن و آرامش داشتن است، بدترین گفتار سخنی است که با زشتی و عیب همانند و بدترین اندیشه ها آن است که با تهمت و بدگمانی همراه باشد، هر گاه دچار چیزی شدی بپرس و آنگاه که ماموریتی یافتی فرمانبردار باش، قبل از آزمایش لب به سؤال مگشای و پیش از آن که دستوری فرا رسد خود را مکلف مساز و به زحمت میانداز، آنچه بر خاطر تو می گذرد و تو در دل داری ما نیز در دل داریم، بر صاحب و مولای خود سخت مگیر.»
در آن هنگام که أمیرالمؤمنین علی (ع) به خلافت رسید و مردم با او بیعت کردند معاویه از بیعت با أمیرالمؤمنین امتناع کرد و گفت: «اگر آن حضرت حکومت شام را همانطور که عثمان به من سپرده به من بسپارد و کاری به کار من نداشته باشد با او بیعت خواهم کرد.»
مغیرة بن شعبه نزد أمیرالمؤمنین آمده و گفت: «ای علی تو معاویه را خوب می شناسی و خلیفه پیش از تو ولایت شام را به او سپرده تو نیز اکنون که تازه به خلافت رسیده ای تا آن هنگام که کارها رونقی گیرد و اوضاع بر وفق مراد گردد او را در منصب خود باقی گذار، بعدها هر وقت دلت خواست و صلاح دانستی او را از مقامش بر کنار کن.» أمیرالمؤمنین به او فرمود: «ای مغیره آیا ضمانت می کنی که من از هم اکنون تا آن وقت که کارها روبراه شود زنده بمانم؟» پاسخ داد: «نه.» حضرت فرمود: «من نمی خواهم که خداوند مرا مؤاخذه نماید و بازخواست کند که چرا او را در یک شب تاریک بر دو نفر مسلمان مسلط کرده و زمام امور آن دو را به دست او داده ام؟ من هرگز گمراهان را یار و مددکار خود نخواهم گرفت، لکن من کسی را بدو گسیل خواهم داشت، و او را به روش حقی که در دست دارم خواهم خواند، اگر پاسخ مثبت داد، او هم چون فردی از جامعه اسلامی است هر حقی که برای سایرین است او نیز دارا می باشد و هر چه را که بقیه باید بپردازند او نیز باید بپردازد، ولی اگر سرپیچی نمود و اطاعت نکرد کار او را به خدا واگذار کرده و حکم الهی را درباره او جاری خواهم ساخت.»
مغیره از نزد آن حضرت مرخص شد در حالی که با خود می گفت: ای علی او را به خدا واگذار و حکم خدا را درباره اش اجرا کن! و در بین راه این اشعار را با خود می سرود:
نصحت علیا فی ابن حرب نصیحة *** فرد فما منی له الدهر ثانیه
ترجمه: «علی را درباره فرزند حرب (معاویه) نصیحت نمودم او نپذیرفت و دیگر روزگار نخواهد دید که بار دیگر او را نصیحت کنم».
و لم یقبل النصح الذی جئته *** به و کانت له تلک النصیحة کافیه
ترجمه: «نصیحتی که به او نمودم قبول نکرد و نپذیرفت و حال آنکه این نصیحت او را بس بود و کافی».
و قالوا له: ما اخلص النصح کله *** فقلت له: ان النصیحة غالیه
ترجمه: «به او گفتند: تمام خیرخواهی ها از روی اخلاص و صفا نیست ولی من به او گفتم: این نصیحت و خیرخواهی که از روی صفا و پاکی است بسیار گرانبها است.»
قیس که از این موضوع خبر دار شد از جای حرکت کرد و گفت: «ای أمیرالمؤمنین مغیرة بن شعبه موضوعی را درباره شما اشاره کرد که خداوند آن را نخواسته، او قدمی جلو گذاشت و پائی عقب کشید و کاری کرد که اگر پیروزی به دست تو باشد و بر معاویه پیروز شوی به خاطر نصیحت امروزش از نزدیکان تو گردد و اگر زمام امور به دست معاویه افتد چون از خیرخواهان او بوده از نزدیکان او به حساب آید.»
سپس این اشعار را سرود:
یکاد و من ارسی بثیرا مکانه *** مغیرة ان یقوی علیک معاویه
ترجمه: «قسم به آن کسی که کوه بثیر را بر جای خود استوار و محکم ساخته نزدیک بود مغیره معاویه را بر تو پیروز گرداند و چیره سازد».
و کنت بحمد الله فینا موفقا *** و تلک التی ارءاکها غیر کافیه
ترجمه: «تو بحمد الله در بین ما موفق و مؤید بودی و این نظریه ای که اظهار داشته به هیچ وجه کافی نیست.»
فسبحان من علا السماء مکانها *** و ارضا دحاها فاستقرت کماهیه
ترجمه: «پاک و منزه است خداوندی که آسمان را بر جای خود مرتفع و بلند ساخت و زمین را گسترش داد و آنچنانکه هست بر جای خود مستقر و پابرجا شد.»
او در پیشگاه پیشوای طاهر و پاک یگانه صاحب نظری بود که در مقابل آراء پلید و بی ارج و پستی که در موارد تیرگی و مهالک از انگیزه های روحی و معنوی به دور و محصور به زشتیها و بدی بود مقاومت می کرد.
 

منـابـع

عبدالحسین امینی نجفی- ترجمه الغدیر- جلد 3 صفحه 121

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد