الطباطبا اصفهانی (غدیریه)
فارسی 6287 نمایش |غدیریه
یا من یسر لی العداوة ابدها *** و اعمد لمکروهی بجهدک او ذر
لله عندی عادة مشکورة *** فیمن یعادینی فلا تتحیر
انا واثق بدعاء جدی المصطفی *** لابی غداة «غدیر خم» فاحذر
و الله اسعدنا بارث دعائه *** فیمن یعادی او یوالی فاصبر
ترجمه: «ای کسی که در نهان به دشمنیم پردازی، یا اظهار کن و تا می توانی به آزارم برخیز، یا مرا رها کن. سوگند به خدا من با دشمنانم خوی پسندیده ای دارم، شما از آن به شگفت نیفتید. من به دعای جدم مصطفی نسبت به پدرم، روز غدیر خم، اطمینان دارم، شما هشیار باشید. خداوند ما را از میراث دعایش درباره دشمنان و دوستان او سعادتمند کند، شما باید تحمل کنید.»
شاعر را بشناسیم
نامش، ابوالحسن محمد بن احمد بن ابراهیم طباطبا فرزند اسماعیل بن ابراهیم بن حسن فرزند امام سبط پیغمبر، حسن بن علی بن ابیطالب (ع)، مشهور به ابن طباطبا است. او دانشمندی زبردست، شاعری در شعر سرآمد و قوی و بزرگی از بزرگان ادبیات است مرزبانی در معجم الشعراء 463 گوید: او را کتابی است در شعر و ادبیات، و تذکره نویسان کتابهای زیر را به او نسبت داده اند.
1- کتاب سنام المعالی.
2- کتاب عیار الشعر. و در فهرست ابن ندیم 221، معایرالشعر، آمده و حموی در معجم الادباء 3/58 گوید: حسن بن بشر آمدی، کتابی در اصلاح محتویات آن نوشته است.
3- کتاب الشعر و الشعراء.
4- کتاب نقد الشعر.
5- کتاب تهذیب الطبع.
6- کتاب العروض حموی گوید: این کتاب بی سابقه است.
7- کتاب فرائدالدرر، از شعر زیر معلوم می شود این کتاب را به دوستش عاریه داده بود و برای باز گرفتنش به او نوشته است:
یادر! رد فوائد الدرر *** و ارفق بعبد فی الهوی حر
ترجمه: «ای خوبروی! «فرائد الدرر» را باز پس ده، و به بنده ای که در عشق آزاد است، ارفاق کن».
8- کتاب المدخل فی معرفة المعمی من الشعر.
9- کتاب فی تقریض الدفاتر.
10- کتاب دیوان اشعار او.
11- کتاب منتخبات دیوان اشعار او.
«حموی» در معجم الادباء از او یاد کرده، گوید: او به هشیاری و فطانت و قریحه صاف و سلامت ذهن، و نیکوئی هدف و مقصد، معرفی شده است. «ابوعبدالله حمزة بن حسن اصفهانی» گوید: شنیدم گروهی از ناقلان اشعار در بغداد، از عبدالله بن معتز حدیث می کردند که او ابوالحسن (ابن طباطبا) را چون یاد می کرد، او را بر سایر اهل ادب، مقدم داشته، می گفت: کسی در صفاتش جز محمد بن یزید بن مسلمة بن عبدالملک، او را مانند نبود، با این حال اشعار ابوالحسن (ابن طباطبا) بر اشعار او فزونی داشت. و در اولاد حسن، کسی شبیه او نبود، ولی شبیه ترین کس نسبت به او، علی بن محمد الافوه، است. حمزه اصفهانی گوید: و برای من ابوعبدالله بن عامر نقل کرده گفت: ابوالحسن، در تمام مدت زندگیش اشتیاق فراوانی به دیدار عبدالله بن معتز داشت و آرزو می کرد او را ببیند یا شعرش را بنگرد، اما دیدار او برایش اتفاق نیفتاد، زیرا ابن طباطبا هیچ گاه اصفهان را ترک نگفته بود، ولی در روزهای آخر عمرش به شعر ابن معتز دست یافت، و او را در این زمینه داستان عجیبی است.
وقتی ابوالحسن به خانه «معمر» که یک نسخه از شعر عبدالله المعتز را از بغداد برایش آورده بودند، وارد شد و نسخه او را عاریه طلبید، معمر این کار را به آینده موکول کرد، در آن مجلس ابوالحسن موفق شد در میان جمع، نسخه او را از نظر بگذراند آنگاه از مجلس خارج شد و راه خود را به سوی من گردانید در حالی که زبانش لکنت داشت گویا بار سنگینی با خود برداشته بود. از من قلمدانی و کاغذی طلبید و شروع کرد از حفظ قطعاتی از شعر را در اوراق پراکنده ای، نوشتن. من از او پرسیدم «این اشعار از کیست؟» پاسخی به من نداد تا از نوشتن باز ایستاد، او پنج برگ را که هر کدام به اندازه نیمی از کاغذهای مأمونی بود، پر کرد. اشعارش را شماره کردم صد و هشتاد و هفت بیت بود که از اشعار ابن معتز، در آن مجلس حفظ کرده و آنها را بین سائر اشعارش برگزیده بود. در معجم حموی، بخش مهمی از اشعارش موجود است، از جمله قصیده ای در 39 بیت که در آن از به کار بردن حرف راء و کاف خودداری شده است. در این قصیده مدح ابوالحسن محمد بن یحیی بن ابی البغل را گفته، آغازش این است:
یا سیدا دانت له السادات *** و تتابعت فی فعله الحسنات
و تواصلت نعماؤه عندی فلی *** منه هبات خلفهن هبات
نعم ثنت عنی الزمان و خطبه *** من بعد ما هیبت له غدوات
ترجمه: «ای بزرگمردی که بزرگان را رهین احسان خود ساخته، در کارهایش پی در پی نیکی، قرار دارد. او نعمت ها و الطافش به من پیوستگی گرفته، و مرا از او بخششهائی پس از بخششهای دیگر رسیده است. همان نعمتهائی که زمانه پس از چند صباحی که به من ارزانی، داشت، از من باز گرفته و چه نعمت های بزرگی بوده است.» و در توصیف قصیده خود گوید:
میزانها عند الخلیل معدل *** متفاعل متفاعل فعلات
ثعالبی در ثمارالقلوب/ 518 از شعر او آورده:
أقول و قد أوقظت من سنة الهوی *** بعذل یحاکی لذعه لذعة الهجر
دعونی و حلم اللهو فی لیلة المنی *** و لا توقظونی بالملام و بالزجر
فقالوا لی استیقظ فشیبک لائح *** فقلت لهم طیب الکری ساعة الفجر
ترجمه: «در حالی که از خواب غفلت بیدار شده ام، با زبانی نیشدار مانند نیش گرمای شدید، (خود را ملامت کرده) به خود گویم: مرا با خیالات بی حاصلم در شبهای رؤیائی آرزوها رها کنید و با ملامت و شکنجه بیدارم نکنید. به من می گویند بیدار شو جوانیت به در شد، به آنها می گویم لذت خواب، دمادم فجر است.» و در صفحه 435، ثمارالقلوب شب خوشی را در شعر او یاد کرده آنجا که گوید:
و لیلة أطربنی صبحها *** فخلتنی فی عرس الزنج
کأنما الجوزاء جنح الدجی *** طبالة تضرب بالصنج
قائمة قد حررت وصفها *** مائلة الرأس من الغنج
ترجمه: «شبی که صبحش مرا به وجد آورد، پنداری من آن شب را در عروسی زنگیان گذرانیده ام. گویا در آن شب برج آسمانی جوزاء بال و پر در تاریکی گسترده و طبل زبان، سنج می زند. و گویا در توصیف آن شب چنین نوشته شده: ایستاده ای که سر خود را از کرشمه و ناز به زیر افکنده است.» و در صفحه 229 گوید: روزی ابوالحسن بن طباطبا وارد خانه ابی علی بن رستم شد بر در خانه اش دو سیاه پوست از اولاد عثمان را دید که عمامه های قرمز بر سر دارند. آنها را آزمایش کرد معلوم شد هر دو از ادب بی بهره اند. وقتی در مجلس ابن رستم استقرار یافت، تقاضای دوات و کاغذ کرده و این اشعار را نوشت:
أری بباب الدار أسودین *** ذوی عمامتین حمراوین
کجمرتین فوق فحمتین *** قد غادرا الرفض قریری عین
جدکما عثمان ذو النورین *** فما له أنسل ظلمتین
یا قبح شین صادر عن زین *** حدائد تطبع من لجین
ما أنتما إلا غرابا بین *** طیرا فقد وقعتما للحین
المظهرین الحب للشخصین *** ذرا ذوی السنة فی المصرین
و خلیا الشیعة للسبطین *** للحسن الطیب و الحسین
ستعطیان فی مدی عامین *** صکا بخفین إلی حنین
ترجمه: «بر در خانه دو سیاه پوست می بینم. هر دو عمامه های قرمز به سر دارند. مانند دو گل آتش بر فراز دو ذغال. هر دو که رفض (تشیع) را ترک گفته، خرسندند. جد شما عثمان ذوالنورین بود. چرا نسلی که از او آمده دو موجود تیره رنگ است. چه زشت است بدی از خوبی زاده شود. چون آهنی که از سیمان بیرون آید. شما به کسی جز به دو کلاغ پرنده نسبت ندارید. که در محنت و رنج افتاده اید. شما نسبت به آن دو شخص ابراز دوستی می کنید، شما اهل سنت را در آن دو شهر رها کنید. و رها کنید شیعه دو سبط پیغمبر حسن و حسین پاک را. به زودی من به شما در مدت دو سال سندی به مبلغ ناچیزی خواهم داد.»
ابن رستم، اشعار را پسندید و مردم آنها را ضبط کردند. و در هجای اباعلی بن رستم که مردم را به خود دعوت می کرد و به بیماری برص مبتلا بود، به هر دو امر (دعوت به خود و بیماری برص) اشاره کرده گوید:
أنت أعطیت من دلائل رسل الله *** آیا بها علوت الرؤوسا
جئت فردا بلا أب و بیمنا *** ک بیاض فأنت عیسی و موسی
ترجمه: «از دلائل پیامبران الهی آیتی به شما داده شد که بر سرهای همه مردم بالا رفته ای. تنها بدون پدر به دنیا آمدی، و در دست راستت سفیدی است، پس تو هم عیسی و هم موسی باشی.»
و درباره ابی علی بن رستم وقتی با روی اطراف شهر اصفهان را خراب کرده بود تا خانه اش را گسترش دهد، با اشاره به اینکه اصفهان را ذی القرنین ساخته گوید:
و قد کان ذو القرنین یبنی مدینة *** فأصبح ذو القرنین یهدم سورها
علی أنه لو کان فی صحن داره *** بقرن له سیناء زعزع طورها
«ذوالقرنین شهری می سازد آنگاه ذوالقرنین (دیگر) دیوارش را ویران می کند، به طوری که هر گاه بیابان سینا در صحن خانه اش باشد، با یک قرن (شاخ) خود، طور سینا را به لرزه آورد.»
منـابـع
عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 3 صفحه 465، جلد 6 صفحه 204
عبدالملكبنمحمد ثعالبی- ثمار القلوب- صفحه 507 (631 رقم 1055)، 511 (637 رقم 1068)، (645 رقم 1083)، 548 رقم 897، 286 رقم 429
یاقوت حموی- معجم الأدباء- جلد 17 صفحه 240 15، 143، 146، 427- جلد 18 صفحه 85
ابن الندیم- فهرست- صفحه 196 [151]، 172
سید محسن امین عاملی- جلد 9 صفحه 72
زرکلی- الأعلام- جلد 5 صفحه 308
احمد بن علی بن حسین حسینی- عمدة الطالب- صفحه 162[173]
محمد بن عمران مرزبانی- معجم الشعراء- صفحه 427
علی بن محمد علوی عمری- المجدی فی أنساب الطالبیّین- صفحه 74
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها