غدیریه ابوعلی بصیر
فارسی 5517 نمایش |سبحان من لیس فی السماء و لا *** فی الأرض ند له و أشباه
أحاط بالعالمین مقتدرا *** أشهد أن لا إله إلا هو
و خاتم المرسلین سیدنا *** أحمد رب السماء سماه
أشرقت الأرض یوم بعثته *** و حصحص الحق من محیاه
إختار یوم الغدیر حیدرة *** أخا له فی الورى و آخاه
و باهل المشرکین فیه و فی *** زوجته یقتفیهما ابناه
هم خمسة یرحم الأنام بهم *** و یستجاب الدعا و یرجاه
ترجمه: «پاک و تابناک آنکه در آسمان و زمینش مانند نیست. با هیمنه عظمت بر جهانیان قاهر، گواهم که جز او خدائى نیست. خاتم پیمبران، سرورمان که خداى آسمانها احمدش نامید. پهنه گیتى از رسالتش روشن گشت، حق از جبین او چون شفق بردمید. روز «غدیر» برادرش حیدر را برگزید، در جهانیان لایق و شایسته اش دید. او و زوجه اش فاطمه را به درگاه خدا با عظمت دید که به آبروى آنان به مباهله نصارى دست دعا برکشید، دو فرزندش در پى آنان روان بود. پنج تن در زیر عبا جاى گرفتند، مایه لطف و مرحمت، شفیع درگاه پروردگار.»
شاعر:
ابوعلى بصیر، نابینا، حسن بن مظفر نیسابورى، اصل او از خوارزم است. ابن شهر آشوبش در شمار پرهیزگاران از شعراى اهل بیت یاد کرده، و ابو احمد محمود ابن ارسلان در کتاب تاریخ خوارزم در ثنا و ستایش او گوید: «ادب پرور خوارزمیان در عصر خود، ادب آموز و سخن پرداز، در فنون هنر معروف و پیشتاز، داراى تألیفاتى است از جمله کتاب «تهذیب دیوان ادب» «اصلاح منطق» (در ادبیات) ذیل تتمة الیتمة، دیوان شعر (در دو جلد) و دیوان رسائل و نامه ها (نثر) محاسن آنان که نامشان حسن است.» ذیل کتاب اخبار خوارزم. از جمله اشعار او:
أهلا بعیش کان جد موات *** أحیا من اللذات کل موات
أیام سرب الإنس غیر منفر *** و الشمل غیر مروع بشتات
عیش تحسر ظله عنا فما *** أبقى لنا شیئا سوى الحسرات
و لقد سقانی الدهر ماء حیاته *** و الآن یسقینی دم الحیات
لهفی لأحرار منیت ببعدهم *** کانوا على غیر الزمان ثقاتی
قد زالت البرکات عنی کلها *** بزیال سیدنا أبی البرکات
رکن العلى و المجد و الکرم الذی *** قد فات فی الحلبات أی فوات
فارقت طلعته المنیرة مکرها *** فبقیت کالمحصور فی الظلمات
أضحی و أمسی صاعدا زفراتی *** لفراقه متحدرا عبراتی
ترجمه: «مرحبا بر آن عیش و زندگانى که سراسر بخت و کامرانى بود. مردگان را به طرب آورد. بزم عشرتیان با طراوت و خرم، جمع یاران جمع و دلها شادخوار. عیشى که چون سایه مرحمت از سرما کشید، غبار غم و حسرت بر دلها کشید. سالها از آب زندگى بهره گرفتمى، اینک زهر و شرنگ در جام ما ریخت. دریغا بر جوانمردان که درگذشتند، هماره یاور دردمندان بودند. آنگاه که از سرورمان «ابوالبرکات» جدا گشتم، برکت و نعمت را پشت سرگذاشتم. رکن عزت و عظمت که در میدان کرم و فتوت گوى سبقت مى ربود. ناخواه از دیدار چون ماهش دور ماندم، در تاریکى و ظلمت فرو رفتم. بام و شام بانگ ناله ام بلند است، اشک حسرت و افسوس بر دامنم ریزان.»
از سروده شاعر در مقام ستایش
جبینک الشمس فی الأضواء و القمر *** یمینک البحر فی الإرواء و المطر
و ظلک الحرم المحفوظ ساکنه *** و بابک الرکن للقصاد و الحجر
و سیبک الرزق مضمون لکل فم *** و سیفک الأجل الجاری به القدر
أنت الهمام بل البدر التمام بل الس *** - یف الحسام بل الصارم الذکر
و أنت غیث الأنام المستغاث به *** إذا أغارت على أبنائها الغیر
ترجمه: «سیمایت چون خور و ماه پرتو افشان، دست عطایت چون دریا و باران سایه ات حرم امن الهى، دربارت منزلگه حاجتمندان. نوالت روزى مقدر، شمشیرت اجل معلق. توئى والا مقام، چونان ماه تمام، و یا چون شمشیر خونبار و یا تیغ آبدار. درماندگان را پناه و ملجأ، بروزگار تنگى و طوفان بلا.» و در تغزل سروده:
أ ریا شمال أم نسیم من الصبا *** أتانا طروقا أم خیال لزینبا
أم الطالع المسعود طالع أرضنا *** فأطلع فیها للسعادة کوکبا
ترجمه: «شمیم جان پرور سحرى بود که شبانه حلقه بر در کوفت؟ یا نسیم روح بخش صبا. یا رؤیاى نگار. یا بخت مسعودم بر این دیار گذر کرد که اختر اقبالم بدرخشید.»
شاعر گرانمایه ما ابوعلى گوید: ابن هودار پس از مرگ در رؤیا بر من آشکار شد، بدو گفتم:
لقد تحولت من دار إلى دار*** فهل رأیت قرارا یا ابن هودار
«از دار فانى به خانه باقى شتافتى، آیا قرار و آرامشى یافتى؟»
پاسخ داد:
لا بل وجدت عذابا لا انقطاع له *** مدى اللیالی و ربا غیر غفار
و منزلا مظلما فی قعر هاویة *** قرنت فیها بکفار و فجار
فقل لأهلی موتوا مسلمین فما *** للکافرین لدى الباری سوى النار
ترجمه: «نه، آرامشى نیافتم، بلکه شکنجه دردناک براى همیشه، پروردگارم با نظر آمرزش ننگریست. خانه اى تاریک در ته دوزخ، با ناسپاسان بدکار در غل و زنجیر. به خاندانم برگو: راه اسلام گیرید که ناسپاسان کافر، جز به آتش سوزان مأوا نگیرند.»
فرزند شاعر، ابوحفص عمر، فقیهى فاضل و ادیب بود، در شعبان سال 532 دار فانى را وداع گفت.
منـابـع
عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 4 صفحه 399، جلد 8 صفحه 112
یاقوت حموی- معجم الأدباء- جلد 9 صفحه 191 - 198
ابنشهرآشوب- معالم العلماء- صفحه 152
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها