غدیریه ابوالحسین جزار

فارسی 4009 نمایش |

ابوالحسین جزار اشعار زیادى در مورد امامت و از آن جمله مسأله «غدیر» دارد که برخى از آنها ذیلا آورده مى شود:
یهنیک یا صهر النبی محمد *** یوم به للطیبین هزیز
أنت المقدم فی الخلافة ما لها *** عن نحو ما بک فی الورى تبریز
صب الغدیر على الألى جحدوا لظى *** یوعى لها قبل القیام أزیز
إن یهمزوا فی قول أحمد أنت مو *** لى للورى فالهامز المهموز
لم یخش مولاک الجحیم فإنها *** عنه إلى غیر الولی تجوز
أ ترى تمر به و حبک دونه *** عوذ ممانعة له و حروز
أنت القسیم غدا فهذا یلتظی *** فیها و هذا فی الجنان یفوز
«اى داماد رسول خدا گوارا باد تو را روزى که براى پاکان نشاط انگیز بود. تو در خلافت از همه مقدمى زیرا چنانکه شرائط در تو جمع است در دیگران وجود ندارد: داستان غدیر براى کسانى که منکر آنند چون شعله آتشى است که آژیر آن پیش از قیامت آگاهشان خواهد کرد. اگر گفته رسول خدا را که فرموده: «تو مولاى مردمى» عیب گرفتند عیب گیرنده خود معیوب است. دوست و ارادتمند تو از جهنم نمى ترسد زیرا جهنم با دوست تو کارى ندارد و مخصوص دشمنان تو است. کسى که دوستى تو را به همراه داشته باشد، حرزى است که او را از آتش جهنم محفوظ مى دارد. تو قسیم الجنه و النار هستى که دشمنت را مى سوزانى و دوستت را در بهشت رستگار مى کنى.»
این قصیده که خیلى طولانى است در بسیارى از مجموعه هاى خطى کهنه موجود است و بعضى از ابیاتش در کتب ادبى پراکنده است.

آشنائى با این شاعر
یحیى بن عبد العظیم بن یحیى بن محمد بن على جمال الدین ابوالحسین جزار مصرى یکى از شعراء فراموش شده شیعه است. با آنکه فرهنگهاى قدیمى کمتر شرح حال او را نوشته اند، اشعارش در کتب ادبى و قاموسها به مناسبت زیبائى و جذابیتى که داشته زیاد آمده است. و اگر شرح حال نویسان از تاریخ او غافل مانده اند او شخصا شرح کاملى از زندگى خود نوشته که هر کس با اشعارش آشنائى داشته باشد، چاره اى جز این ندارد که اعتراف به فوق العادگى و نبوغش کند و او در فن «توریه» و «استخدام» مهارت خاصى دارد و از دیگران مقدم است. «ابن حجة» در کتاب «الخزانه» مى گوید: «جزار» و «سراج وراق» و «حمامى» با هم پیمان بستند که براى یکدیگر شعر بگویند و البته شغل و القابشان در نظم توریه کمکشان مى کرد تا آنکه درباره «سراج وراق» گفته شده: اگر لقب و کارت نبود نصف شعرت از بین رفته بود. آنچه که درباره «جزار» در خزانه ابن حجه و فوات الوفیات کتبى جلد 2 صفحه 319 و البدایة و النهایة ابن کثیر جلد 13 صفحه 293 و شذرات الذهب جلد 5 صفحه 364 و نسمة السحر یمنى و الطلیعه فى شعراء الشیعه علامه سماوى آمده دون مقام اوست و شخصیت او بالاتر از اینهاست. استاد ما علامه سماوى از اشعار او دیوان بزرگى گرد آورده که بیش از 1250 بیت شعر دارد و البته براى او دیوان دیگرى نیز بوده که در فرهنگ هاى پیش از آن توصیف شده که مشهور است، و نیز او داراى قصیده اى است درباره حکام و خلفاء و عمال مصر که صاحب «نسمة السحر» آن را مفید دانسته است، و گویا آن قصیده در کتابخانه هاى یمن بوده که صاحب «نسمة السحر» از آن آگاهى یافته است.
او در مرثیه امام حسین (ع) اشعارى گفته که «تمام المتون» صفدى صفحه 156 و غیره آن را نقل کرده اند که ترجمه قسمتى از آن چنین است: «و عاشورا مى آید و مرا به یاد مصیبت جانکاه حسین (ع) مى اندازد و ای کاش نیامده بود. روزى که مى گذرد ولى هرگاه به یادش مى افتم صبر و قرار از من ربوده مى شود، ای کاش چشمى که در آن روز سرمه مى کشد سالم نماند و دستى که به عنوان شماتت خضاب مى کند بریده گردد، مگر حسین در این روز کشته نشده؟ پس پدر او در این روز از همه محزون تر است.»
او درباره حریق حرم پیامبر اکرم چنین سروده است: «در آتش گرفتن حرم پیامبر اکرم به گفتار ابلهان اعتناء نکنید زیرا قطعا از ناحیه خدا در آن سرى بوده که بر عقلا پوشیده نیست و آن اینکه: از آثار بنى امیه در ساختمان آن چیزى باقى نماند.»
مسجد شریف نبوى شب جمعه اول ماه رمضان سال 654 ه بعد از نماز تراویح (نماز مستحبى ماه رمضان) وسیله فراش ابوبکر مراغى که چراغ از دستش افتاده بود آتش گرفت، سقف و دیوارهاى آن سوخت و سربهاى آن آب گردید، و این آتش سوزى پیش از خوابیدن مردم صورت گرفته بود، و از این آتش سوزى سقف حجره شریفه نیز طعمه حریق گردید و در میان آن فرو ریخت!! شعراء در این باره شعرها گفتند و گویا «ابن تولو المغربى» از ابیات یاد شده «جزار» چنین پاسخ گفته است: «به روافض (شیعه هاى) مدینه بگو: چه چیز شما را وادار مى کند که در مذمت کردن، از سفیهان پیروى کنید؟ حرم پیامبر اکرم آتش نگرفت مگر به خاطر آنکه شما در آن صحابه رسول خدا را مذمت مى کردید!!»
ابن حجه در «الخزانه» صفحه 338 گفته است که او در سال 601 متولد شده و در سال 672 ه در مصر وفات کرده است. و ابن کثیر در «البدایة و النهایة» روز و ماه وفاتش را نیز ذکر کرده و گفته است او در دوازدهم شوال سال 672 ه فوت کرده است. و تمام مورخان ولادت و وفاتش را اینطور نوشته اند مگر صاحب «شذرات الذهب» فوت او را در سال 679 ه دانسته و گفته است: «او در شوال سال 679 ه فوت کرده و سنش در آن وقت 76 سال یا همانند آن بوده و در «قرافه» دفن شده است.» و در هر صورت خدا داناتر است.

منـابـع

عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 5 صفحه 661، جلد 10 صفحه 329

خليل ابن أيبك الصفدي- تمام المتون- صفحه 207، 56، 64، 285

ابن عماد- شذرات الذهب- جلد 7 صفحه 636 حوادث سنة 679 ه‏

عبدالقادر بن عمر البغدادي- خزانة الأدب- جلد 2 صفحه 48

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد