سریه ذات السلاسل (عمرو عاص)

فارسی 6926 نمایش |

پیرامون آنچه در سریه ذات السلاسل رخ داده است سخنان بسیاری گفته شده که قطعا برخی از آنها مردود می باشد. ما برآنیم تا ضمن نقل مشهور اهل تسنن به نقد بخشهای لازم بپردازیم و سپس نقلی که معتبر تر است را ارائه نماییم انشاء الله جل جلاله:
گویند، سال هشتم بود به رسول خدا (ص) خبر رسید که دشمنان بی شمار سرزمین های «یابس» یا «وادی الرمل»؛ که سرزمینی بس صعب العبور و پوشیده از سنگلاخ بود، با یکدیگر این چنین سوگند خورده و هم پیمان گشته اند که در حمله ای متحدانه و شبانه به مدینه، شهر را درهم بکوبند و از محمد و علی حداقل یک تن را بکشند. نوشته اند اینان مردان جنگجو و کین توزان قبایل بنی سلیم بودند. بعضی مورخین، مردم قبیله قضاعه را نیز جزء ایشان نوشته اند. اینان در میان دره بس گسترده ای در پس حصار و حجب کوهستانی زندگی می کردند و دسترسی به ایشان بسی دشوار بود. ابن سعد صاحب طبقات نوشته است مکان ذات السلاسل بر کناره برکه ای پشت وادی القری بوده و مردمان این سرزمین به مقدار ده روز راه تا مدینه را فاصله داشته اند.

طبق روایت اهل تسنن
پیامبر (ص) عمرو عاص را فرا خواندند و براى او پرچم سپیدى بستند، و حدود سیصد نفر از برگزیدگان مهاجر و انصار را همراه او روانه کردند. برخى از مهاجران که همراه او بودند، عبارتند از: عامر بن ربیعه، صهیب بن سنان، ابوالاعور سعید بن زید بن عمرو بن نفیل، سعد بن ابى وقاص، و برخى از سران انصار که همراه او بودند عبارتند از: اسید بن حضیر، سلمة بن سلامه و سعد بن عباده.
پیامبر (ص) به عمرو عاص دستور فرمود که ضمن راه از قبایل عرب که در مسیر او هستند مانند قبیله هاى بلى، عذره و بلقین کمک بگیرد. این بدان جهت بود که مادر بزرگ عمرو عاص از قبیله بلى است و میان او و ایشان خویشاوندى بود و پیامبر به منظور جلب دلهاى ایشان عمرو عاص را بر این لشکر فرماندهى داده بود. و برخی گفته اند علت فرماندهی عمرو عاص کاردانی او در جنگ بوده است.

حرکت سپاه
عمرو عاص حرکت کرد. روزها را کمین مى کرد و شب ها راه مى پیمود تا به آبی در زمین جذام که سلاسل یا سلسل نام داشت رسید. سیصد تن از سران مهاجر و انصار به همراه سى اسب همراه عمرو بودند. عمرو عاص چون نزدیک دشمن رسید متوجه شد که تعداد دشمن زیاد است، لذا شب را در نزدیکى ایشان فرود آمد، و چون زمستان بود یاران عمرو مقدارى هیزم جمع کردند و خواستند آتش روشن کنند. عمرو عاص ایشان را از این کار منع کرد و این موضوع بر آنها دشوار آمد، چنانکه یکى از مهاجران اعتراض کرد و عمرو عاص نسبت به او با درشتى پاسخ داد و گفت: به تو دستور داده شده است که دستور مرا بشنوى و اطاعت کنى. آن مرد مهاجر گفت: هر چه مى خواهى بکن. عمرو عاص، رافع بن مکیث جهنى را به حضور پیامبر (ص) اعزام کرد و خبر داد که عده دشمن زیاد است و درخواست نیروى کمکى کرد. پیامبر (ص) ابوعبیدة بن جراح را همراه برخى دیگر از سران مهاجر و انصار که ابوبکر و عمر هم همراه آنها بودند اعزام فرمودند و پرچم را به ابو عبیده دادند و دستور فرمودند که به عمرو عاص ملحق شود، و ابو عبیده همراه دویست نفر به راه افتاد. پیامبر (ص) تأکید فرمودند که او و عمرو عاص با هم باشند و اختلافى با یکدیگر نکنند.
برخی نویسندگان اهل تسنن گفته اند: اینکه عمرو عاص فرمانده سریه شده ولی ابوبکر و عمر نشده اند دلیل بر فضیلت عمرو عاص بر آنها نیست. زیرا دلیل این مطلب کاردانی عمرو در جنگ بوده است نه برتری او بر ابوبکر. و روایتی از عمرو عاص نقل کرده اند که در آن گفته است: «پیامبر (ص) مرا به فرماندهی سپاه ذی السلاسل برگزید در حالیکه افرادی چون ابوبکر و عمر حضور داشتند. من با خود گفتم: پیامبر (ص) مرا بر ابوبکر و عمر برنگزیده است مگر بدلیل منزلتی که من نزدش دارم. پس نزد او (ص) رفتم و روبرویش نشستم و گفتم: ای رسول خدا (ص) دوست داشتنی ترین فرد کیست؟ فرمود: عایشه. گفتم: من در مورد خانواده ات نمی پرسم یعنی پس از خانواده ات چه کسی دوست داشتنی ترین فرد است فرمود: پدرش یعنی پدر عایشه، ابوبکر. گفتم: سپس چه کسی؟ فرمود: عمر. گفتم: سپس چه کسی؟ و همینطور گروهی را نام برد. من با خود گفتم: دیگر این سئوال را ادامه نمی دهم. و در روایتی آمده: پس ساکت شدم زیرا ترسیدم که مرا آخرین نفر نام ببرد!».
ما از این گروه می پرسیم: 1- آیا در امور جنگی کارشناس بودن فضیلت نیست؟ شما خود اعتراف میکنید عمرو در امور جنگی برتر از آن دو بوده آنگاه میگویید این دلیل بر فضیلت نیست؟
2- چطور یار غار بودن و امثاله دلیل بر فضیلت است اما امارت و فرماندهی دلیل بر فضیلت نیست؟

و اما در مورد روایت مذکور از عمرو عاص
باید بگوییم این روایت با روایات متعددی که اهل تسنن نیز آنها را نقل کرده اند در تضاد می باشد. به عنوان نمونه به دو مورد از این روایات اشاره می شود:
1- عایشه و عمرو عاص نقل کرده اند که از رسول خدا (ص) پرسیدند: کدامیک از مردم نزد تو دوست داشتنی تر است؟ فرمود: ابوبکر. پرسیدند: سپس چه کسی؟ فرمود: عمر. فردی از انصار پرسید: ای رسول خدا (ص) پس علی (ع) چه می شود؟ فرمود: گمانت نمی کنم کسی در مورد خودش مورد سئوال قرار گیرد یعنی علی به منزله ی نفس من است و قطعا او را آنچنان که هر فردی خود را دوست دارد دوست دارم.
2- در روایت دیگری عایشه نقل می کند که دوست داشتنی ترین فرد نزد نبی اکرم (ص) از میان زنان، فاطمه (س) و از میان مردان علی (ع) بود. (جهت مشاهده ی منابع به پاورقی 2 ص 174 از جلد 20 کتاب الصحیح من سیرة النبی الاعظم (ص) مراجعه شود. من جمله این منابع المسترشد طبری ص 449 و 450، سنن ترمذی ج5 ص 362، مستدرک حاکم ج3 ص 157 می باشد).
ابوعبیده و همراهانش که طبق نقل اهل تسنن دویست تن از سران مهاجر و انصار بودند حرکت کردند و چون به عمرو عاص رسیدند، ابوعبیده خواست که با مردم نماز بگزارد و بر عمرو مقدم باشد. عمرو گفت: تو به عنوان مدد و کمک به من آمده اى و من فرمانده و امیر لشکرم و حق ندارى که امام جماعت باشى که به هر حال رسول خدا (ص) تو را براى کمک فرستاده اند. مهاجران گفتند: هرگز چنین نیست، تو امیر یاران خودت هستى و ابو عبیده فرمانده یاران خودش. عمرو عاص گفت: همه شما به عنوان نیروى امدادى هستید. ابو عبیده مردى خوش خلق و ملایم بود و همین که متوجه این اختلاف شد به عمرو عاص گفت: این را بدان که آخرین دستور رسول خدا (ص) این بود که اختلاف نکنیم و هماهنگ باشیم و مطمئن باش که به خدا سوگند اگر تو از من اطاعت نکنى من از تو اطاعت خواهم کرد. و از عمرو عاص اطاعت کرد و عمرو عهده دار امامت نماز گردید و همگى با او هماهنگ شدند و شمار مسلمانان به پانصد نفر رسید. عمرو عاص شب و روز حرکت مى کرد و تمام سرزمینهاى قبیله بلى را پیمود. او به هر نقطه که مى رسید مى شنید گروهى از دشمن آنجا بوده و همینکه از آمدن عمرو عاص مطلع شده اند گریخته اند. عمرو عاص تا آخرین نقطه سرزمینهاى قبایل بلى، عذره و بلقین پیش رفت و در اواخر کار به گروهى از دشمن برخورد که نفرات زیادى نداشتند. ناگفته نماند که علت فرصت یابی دشمن برای عقب نشینی، تعلل اولیه عمرو و کمک خواهی او بود. او آن گاه که با گروه سیصد نفری خویش دشمن را دید نه تنها به آنها حمله نکرد بلکه توقف کرد و تا پیکی را نزد پیامبر (ص) بفرستد و قوای کمکی ابوعبیده برسد دشمن مسافت بسیاری را فاصله گرفته سامان های بسیاری را درنوردیده و از دسترس او ایمن و دور شده بود. بدین گونه بهترین فرصت ها را از کف داده بود و در نتیجه چون قبایل بلی، عذر، و بلقین را پشت سر گذاشت به گروهی اندک از مردمان صحرا، ده بیست نفر چوپان و چادرنشین های دوره گرد برخورد که به هیچ وجه دشمنان عمده و اصلی او نبودند. درگیری ای مختصر با آن جمع اندک، رخ داد. آنان تیری به بازوی عامر بن ربیعه انداختند و چون عمروعاص خواست بگیردشان تمامی شان به سرعت تمام گریختند و در صحرا و سرزمین های دیگر پراکنده شدند. دشمن اصلی گریخته بود و به جهت توقف اولیه از چنگ او فرار کرده بود. عمرو بن عاص، نیز فقط مدتی آن جا ماندگار شد و با هیچ کس درگیر نشد و نه غنیمتی از کسی گرفت، نه با لشکری جنگید و نه فتحی درخشان کرد. عمرو عاص همه آن بلاد را در نوردید چند روزى همانجا اقامت کرد و از تجمع دشمن چیزى نشنید و متوجه نشد که به کجا گریخته اند. پس تصمیم بر بازگشت گرفتند.
نکته: از شگفتی های تاریخ نویسی اهل تسنن (فی المثل واقدی) این است که وی با آن که خود به صراحت تمام می نویسد: «عمرو بن عاص فقط با گروه اندک از دور درگیر شد و آن اندک نیز گریختند» بعد نامنصفانه و جانبدارانه می افزاید: «عمرو بن عاص همه آن بلاد را تسخیر کرد»!....

منـابـع

سیدجعفر مرتضی عاملی- الصحیح من سیرة النبی الاعظم (ص)- جلد 20

محمود مهدوی دامغانی- ترجمه مغازی واقدی

میثاق امیرفجر- فتح مبارک

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد