برتری اندیشه مولانا از حد معمول
فارسی 2464 نمایش |احساس این که اغلب سخنان مولوی (مخصوصا در مثنوی) از مقامی بالاتر از مغز یک انسان دارای معلومات و معارف معمولی، سرازیر می شود، و این حالت شگفت انگیز روانی، بدون رهایی از زنجیر معلومات و معارف تحمیلی محال است. فرزند مولوی در کتاب فیه ما فیه که تقریر دروس پدر اوست، این مضمون را می گوید: «مولانا فرمود: سخن من به اختیار من نیست، و از این رو می رنجم، چون می خواهم دوستان را موعظت کنم، سخن منقاد (مطیع) من نمی شود و از آن رو شادم که سخن از حق است.»
مثنوی پویان کشنده ناپدید *** ناپدید از جاهلی کش نیست دید
چون که جمع مستمع را خواب برد *** سنگ های آسیا را آب برد
رفتن این آب فوق آسیاست *** رفتنش در آسیا بهر شماست
چون شما را حاجت طاعون نماند *** آب را در جوی اصلی باز راند
ناطقه سوی زبان تعمیم راست *** ورنه خود این آب را جویی جداست
می رود بی بانگ و بی تکرارها *** تحتها الانهار تا گلزارها
به نظر می رسد، استناد سخنان مولوی به افقی بالاتر از ادراکات و وسایل معمولی علم و معرفت، مانند حواس و تعقل و اندیشه های متنوع، مطلبی است صحیح، زیرا مغز معمولی بشر هر اندازه هم که نیرومند باشد، قدرت این همه فعالیت و تموج و دریافت را ندارد.
مولوی با داشتن عالی ترین مقام رسمی روحانیت در جامعه و شهرت فراگیر در جوامع اسلام به عنوان یک مرد فقیه، اصولی، متکلم، حکیم ادیب و غیر ذلک، با دیدن شخصی به نام شمس تبریزی که سیمای وابستگی به حق و حقیقت را در او شهود کرده بود، دست از همه مقامات و علوم و موقعیت بزرگ اجتماعی کشیده و از یک وضعیت بسیار بالا تا حد صفر خود را تنزل داده است و بدیهی است که چنان گذشت و فداکاری در راه حق، چنین نتیجه و پاداش با عظمتی را هم به دنبال می آورد و این حالت روانی و روحی که ناشی از یک انقلاب بسیار عظیم درونی و دست برداشتن از هرگونه تعلقات است، کاملا استثنایی است. آن چه قابل توجه است، این که با تنزل به درجه صفر در برابر مردی که او را به حق دیده، موجب بروز فعالیت مغزی و روانی بی نهایت در وی شده است.
آری، اکثر روان شناسان معاصر که می خواهند با گرایش پوزیتیویستی (عینی گرایی محض) حرکت فرمایند و تکلیف هویت بشر را با ابعاد بیکرانش در چند رفتار سطحی خلاصه کنند!! محال است چنین پدیده ای را درک کنند، چه رسد به این که آن را بتوانند تفسیر کنند. دقت کنید:
زین دو هزاران من و ما ای عجبا من چه کنم *** گوش بده عربده را دست منه بر دهنم
چون که من از دست درره من شیشه منه *** هر چه نهی با بنهم هر چه بیابم شکنم
لطف کنی لطف شوم قهر کنی قهر شوم *** با تو خوشم ای صنم لب شکر خوش ذقنم
سجاده نشین با وقاری بودم *** بازیچه کوی کودکانم کردی
به طور خلاصه، از جالب ترین عوامل جذابیت گفتار مولوی، جریان سیل آسای واقعیت و حقایق عالم هستی است از اقیانوس سطوح ناآگاه «من» وی به سطح خود آگاه او که کشف از یک حالات رهایی از اصول و معارف تحمیلی می نماید که در همه موارد اکتشفاف و ابداع وجود دارد.
منـابـع
محمدتقی جعفری- علل و عوامل جذابیت سخنان مولوی- صفحه 100-102
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها