استمرار حیات عقلانی و عرفانی ایرانیان بعد از اسلام

فارسی 3404 نمایش |

وجوه تشابه اسلام و زرتشت:
مبدأ الهی سنت های اسلامی و مزدانی
سخن گفتن از فلسفه به معنای سنتی آن و تصوف و عرفان به معنای اصلیشان که در زبان عربی و فارسی، طی دوران مدیدی در تاریخ ایران زمین، تصوف و عرفان نامیده می شوند به معنای سخن گفتن از سنت، استمرار، اصول متعالی و اشکال حکمتی است که دارای خاستگاه علوی و الهی است. همچنن سخن گفتن از دو جهان روحانی متمایز از هم یعنی جهان مزدانی و اسلامی است که با اصول روحانی متفاوتی اداره شده و در عین حال به طرق گوناگونی در ارتباط با یکدیگر هستند چرا که از همان مبدأ الهی سرچشمه می گیرند و نیز به دلیل برخی تشابهات ریخت شناسانه عمیقی که بین آنها وجود دارد، با یکدیگر پیوند می خورد.

عدم درک آموزه های الهی با روش تاریخی گری
پرسش از ارتباط بین آموزه های معرفت افزا و روشهای ادراک روحانی، طی این مرحله از تاریخ ایران، صرفاً نمی تواند از جنبه تاریخی گری که قادر به درک نبوغ مزداپرستی و اسلام نیست، حل شود و بالضروره نمی تواند به ابعاد متعالی، که در آنجا عمیق ترین ارتباط مابین آنها وجود دارد، راه یابد. انکار جهان متعالی و مثالی به عنوان مبدأ و سرچشمه برخی آموزه های معین، اشکال، تصورات و عقایدی که در این دو جهان متجلی شده و پدیدار می گردند، به معنای غفلت از رابطه علی اصیلی است که در بین آنها وجود دارد. این امر بدان معناست که در تاریکی، یعنی در روابط تاریخی و کاملاً افقی در زمان، به دنبال واقعیتی باشیم که در جهان درخشان روح ورای زمان قرار می گیرد؛ گرچه خود را در زمان ها و مکان های گوناگون متجلی و ظاهر می کند.

حیات روحانی عامل مشترک سنت های دینی
بررسی و مطالعه دین، فلسفه و عرفان ادوار مختلف در تاریخ ایران، مترادف با بررسی سنن، عمدتاً سنن زرتشتی و اسلامی است که بر مراحل گوناگونی از تاریخ آن، تسلط و نفوذ داشته اند. اگرچه این سنت های فلسفی و عرفانی دارای ماهیت و ساختار متفاوتی هستند، اما بیش از همه از طریق این حقیقت که همگی سنتی معتبر بوده و نه چیز دیگر، به یکدیگر مرتبط می شوند؛ به عبارت دیگر آنها پیام هایی از عالم روح هستند که در شکل خارجیشان متفاوت از همدیگر بوده اما در ماهیت درونیشان با یکدیگر متحد هستند. تأکید بر وحدت درونی سنت های فکری، در حقیقت یکی از صفات ویژه جهان بینی نخبگان دینی در سرتاسر تاریخ ایران است و همان طوری که هر پژوهشگر ادیان تطبیقی می داند، برخی از زیباترین و عالی ترین تجلیات «وحدت متعالی ادیان» در اشعار متصوفه ایرانی از عطار و مولانا جلال الدین رومی تا هاتف اصفهانی، یافت می شود.

علل طولی هستی عامل پیوستگی سنت های دینی
نتیجه این ویژگی سنتی در ادوار مختلف تاریخ ایران که تمامی آن را از ویژگی ضدسنتی تمدن جدید جدا می کند، تأکیدی است بر یک عالم روحانی، جهت گیری حیات بشری نسبت به حیات مافوق، حساسیت نسبت به زیبایی دنیوی به عنوان تصور زیبایی های بهشت و بسیاری از نظریات روحانی دیگری که در سرتاسر ادوار تاریخ ایران، جاری و ساری اند. علاوه بر عوامل وام گیری تاریخی و پیوستگی قومی ای که اساسا! به همراه تمامی آنچه که این پیوستگی بدان اشاره می کند موجود است، جریان اصلی این پیوستگی که در تاریخ ایران در قلمرو دین، عرفان و فلسفه مشاهده می شود، بیشتر معلول تشابه بین علل "عمودی" سنن مورد بحث است تا فقط معلول ادامه مجموعه ای از عوامل تاریخی و "افقی" مانند اینکه گویی جرقه های رعد و برق به طور پیوسته زمین را درخشان نموده و روشن بکنند؛ به گونه ای که اگر کسی غافل از منبع نور باشد، فقط روشنایی مستمر را لحظه به لحظه خواهد دید. با این تصور در ذهن و نیز با ملاحظه برخی عواملی که صرفاً به پیوستگی و وامگیری تاریخی مربوط بوده و این عوامل قطعاً وجود داشته اند، حال ما به برخی موضوضعات و آموزه های اساسی ای برمی گردیم که به اشکال مختلف در قلمرو دین، عرفان و فلسفه ایران در سراسر تاریخ آن ظهور یافته اند و حیات روحانی (معنوی) و عقلانی ایرانیان را در کلیت آن مشخص می کنند.

تشابه دو مفهوم الوهیت در اسلام و زرتشت
با مفهوم خود الوهیت، بررسی خود را آغاز می کنیم. هم در دین زرتشت و هم در اسلام، علی رغم اختلاف در بیان هر دو و ثنویت یکی از آن دو که می تواند با یکتاپرستی دیگری مقابله شود، نوعی تشابه قطعی در مفهوم الوهیت، به عنوان اصلی متعالی و برتر که ورای خلقت قرار گرفته و متمایز از آن است، وجود دارد. تابع بودن نظام مادی به اصلی روحانی و ماهیت مخلوق به معنای کلامی اش این نظم که محدودیت هایی را در زمان و مکان برای آن پدید می آورد، بین اسلام و آیین مزدانی مشترک است. در مقابل، مثلاً در جهان شناسی یونانیان، حداقل در تفاسیر فلسفه عمومی این کیهان شناسی ها آن گونه که به دست ما رسیده است بر تکرار بی نهایت ادوار، ورای مرزی محدود تأکید می شود. در سراسر تاریخ ایرانیان، جهان مادی به عنوان امر محدودی در زمان و مکان تصور شده که آغاز و انجامی دارد و هر دوی آنها فی نفسه ورای نظم مخلوق هستند و متعلق به قلمرو الوهیت اند.

خیر بودن خلقت در دین اسلام و زرتشت
اعتقاد به خیر بودن خلقت که به وسیله زرتشتیان و اسلام تأکید شده است، رابطه تنگاتنگی با مفهوم کلامی خلقت دارد، اگرچه این امر در آیین مانوی صادق نیست. در کیهان شناسی زرتشتیان، نظم مادی به دست اهورامزدا خلق شده است اما اهریمن، جهان مادی متشابهی از خودش، آن چنان که نظام جهان اهریمنان را خلق نموده است، خلق نکرد. همین طور در اسلام خلقت به منزله قلمروی از واقعیت شناخته می شود که نقش قطعاً مثبتی در حیات بشری بازی می کند؛ زیرا در اشاره به جهان، قرآن مجید می فرماید: «حقیقتاً ما جهان را عبث و باطل خلق نکرده ایم». شادی ایرانیان برای حیات و زندگی و درک زیباییهای نظام مخلوق، هم به معنای جسمانی (دنیوی) و هم به معنای معنوی اش، دقیقاً مربوط به تأکیدی است که دو سنت دینی عمده که بر تاریخ ایران تسلط داشته اند بر نقش مثبت نظام طبیعی با مخلوق، در حیات دینی انسان گذاشته اند یعنی سنت مزدانی و سنت اسلامی.

تشابه اسلام و زرتشت در مؤثر بودن خیر و شر بر سعادت روح
همچنین در تمامی ادیانی که بر ایران تسلط داشته اند، اعتقاد بر این بود که زندگی در این جهان دارای معانی غایی ورای این جهان است. البته ممکن است کسی بگوید که همه ادیان در مجموع بر اهمیت افعال بشری، با نظر به غایت نهایی انسان تأکید می کنند. اما ادیان ایرانی، آنجا که مربوط به زندگی انسان در روی زمین است، تصوری از فعل، اخلاق، قضاوت (داوری)، نهایی و آخرت انسان دارند که بیشتر شبیه آموزه های ادیان سامی است تا به آنچه که در ادیان هندی و شرق دور یافت می شود. نه تنها مفهوم نظم مخلوق بلکه همچنین مفهوم حیات بشری در این جهان و ارتباط آن عوالم مافوق، ثبات و استمراری را در سراسر تاریخ ایران نشان می دهد که شاید از طریق تکرار برخی از آموزه های ادیان مختلف، که در سرتاسر این سرزمین متداول بوده است، پدید آمده است. در اسلام همانند دین زرتشت، تأثیر خیر و شر بر روح انسان و نقش آنها در شکل دادن به روح، به گونه ای که حیات پس از مرگ آن را تحت تأثیر قرار می دهد، بسیار مورد تأکید قرار گرفته و یکی از آموزه های اصلی آن را تشکیل می دهد.

اعتقاد به روز داوری و ظهور منجی در اسلام و زرتشت
طبیعتاً، این تصور از حیات بشری که در آن، افعال از نظر خداوند ارزش غایی دارند، دقیقاً با اعتقاد به روز داوری که به صورت بسیار باشکوهی در قرآن مورد تأکید قرار گرفته و در منابع زرتشتی نیز از آن یاد شده است، پیوند دارد. حتی جزئیات "دورنمای" جهان دیگر، بدون اینکه کمترین پرسشی از وامگیری تاریخی وجود داشته باشد، تشابهاتی را در این دو دین بخصوص در تصور پل جهنم نشان می دهد. همین طور، باور به ظهور منجی قبل از داوری نهایی، بین اسلام و دین زرتشتی مشترک است؛ البته این امر در مورد ادیان دیگر نیز صادق است. به ویژه در اسلام شیعی، اعتقاد به ظهور مهدی (عج) که دوازدهمین امام است و تأثیر این اعتقاد بر حیات دینی روزمره، دقیقاً می تواند با اعتقاد زرتشتیان به سوشیانت و مفهوم "انتظار" که در برخی آموزه های زرتشتیان مندرج است مقایسه گردد. دیگر عناصر آخرت شناسی و مفاهیم جهنم و بهشت که هم در زبانهای اروپایی و هم در زبان عربی به شکل «فردوس» از کتاب اوستا گرفته شده است شباهتهای برجسته ای را نشان می دهد و خاستگاه مشترک همه این آموزه ها را در منبع روشن و واحد همه ادیان مبتنی بر وحی آشکار می کند.

سلسله مراتب وجود در اسلام و زرتشت
تا آنجا که به این عالم مثالی مربوط است، تشابهات صورت شناختی عمیق و گاهی نیز وام گیریهای تاریخی مثلاً در مورد هفت کشور ایرانیان باستان وجود دارد که به درون شاهنامه، نوشته های بیرونی، یاقوت و دیگر منابع اسلامی راه یافت. تشابهات کیهان شناختی عمیقی نیز وجود دارد که بیش از همه از نظریه سنتی در مورد کیهان که مبتنی بر مفهوم سلسله مراتب و درجات وجود است مشتق می شود. در سراسر تاریخ ایران، ایرانیان خود را در جهاتی مرکب از مراتب چندگانه ای دیده اند که در پایین ترین مراتب آن قرار دارند و در نظمی مقدس و صعودکننده یعنی یک سلسله واقعی در نهایت به الوهیت منتهی می شوند. این مفهوم سلسله مراتب واقعیت با تمامی مدلولات هنری و نیز عملی و اجتماعی اش، یکی از عمیقترین علایم همان ساختار روح ایرانی است که در طول قرن ها از طریق نیروهای فرهنگی و مذهبی که در حیات او نقش داشته اند، شکل گرفته است.

اعتقاد به وجود فرشتگان در اسلام و زرتشت
البته این نظام سلسله مراتب از نظام سلسله مراتب فرشتگان که بین خدا و انسان قرار می گیرد، تفکیک ناپذیر است. هیچ یک از ادیان قدیمی (باستانی) بر جهان فرشتگان و ویژگی کاملاً روحانی آن، به اندازه دین زرتشت تأکید نداشته اند، و در حقیقت می توان آن را به یک معنا «دین فرشتگان» و نه دین الهی نامید. اسلام نیز تأکید بسیار زیادی را بر فرشتگان می گذارد و اعتقاد به فرشتگان بخشی از ایمان یا اعتقاد است. بر اثر تأکید به جهان فرشتگان، ایرانیان در سرتاسر تاریخ خود در جهانی زندگی کرده اند که همواره جواهر فرشته ای یا روحانی که متعلق به مراتب والاتر وجود است، بر آن تسلط و فرمانروایی داشته و آن را در اختیار گرفته اند. ایرانیان همیشه آگاه بوده اند که این جهان و زندگی انسان در آن، سایه ای از جهان مینوی هستند که فانی و بی دوام بوده؛ با وجود این، زیبایی همیشگی و دایمی بهشت را منعکس می کنند. در هنر و نیز در فلسفه و حکمت که حتی سهروردی در مکتب اشراقی اش، فرشته شناسی مزدایی را در طرح اسلامی خود درهم آمیخت قلمرو و قدرت جهان مینوی چنان عظیم است که هر محقق مسائل ایران به سختی می تواند آن را نادیده انگارد.

وجوه تفاوت اسلام و زرتشت
عدم جدائی دین و حکمت در ایران باستان

به رغم وجود این موضوعات و بسیاری از مسائل دیگر، میان آموزه ها و نمادهایی که بین سنتهای مزدانی و اسلامی مشترک است، نوعی تفاوت وجود دارد که در ارتباط بین دین، فلسفه و عرفان طی دوران اسلامی و دوره قبل از اسلام تاریخ ایران، قابل مشاهده است.
طی دوره قبل از اسلام، فلسفه، به معنای سنتی اش، کاملاً در درون سنت دین منطوی بود. اگر ما به دنبال خرد یا حکمت ایرانیان باستان که در حقیقت فیلسوفان و حکیمان یونان در جستجوی آن بودند باشیم، انتظار یافتن آثاری شبیه متافیزیک ارسطو یا حتی محاورت افلاطون اشتباه خواهد بود؛ یعنی آثاری مشابه با آنچه که متعلق به دوره ای از تاریخ یونان هستند که دین، فلسفه و علم از یکدیگر جدا شدند. در ایران باستان همانند دیگر تمدنهای شرقی، جدایی دین و فلسفه که انسان در یونان باستان و روم و نیز در اروپای پس از قرون وسطی مشاهده می کند، هرگز به جز در موارد نادری که اهمیت ثانوی دارند، اتفاق نیفتاد. اگر به دنبال فلسفه ایرانیان باستان یا آنچه که سهروردی آن را حکمت خسروانی می نامید باشیم، باید در نوشته های دینی ای مانند بندهشن و شکند گمانیک ویچار کاوش کنیم و از آموزه های شفاهی ای آگاهی یابیم که قطعاً همراه آثار مکتوب وجود داشته اند. ما نباید به دنبال آثاری شبیه آثار فیلسوفان یونان باشیم، و چون آنها را نیابیم، نتیجه بگیریم که چنین آثاری موجود بوده اما بعدها از بین رفته اند.

تمایز فلسفه اسلامی در دوران اسلام با قبل از آن
این وضعیت در دوره اسلامی قطعاً متفاوت است. فلسفه اسلامی، گرچه واقعاً از صفت اسلامی برخوردار است، اما به رغم اخذ و وامگیری عناصری از سنت های قدیمی تر، به عنوان یک مکتب و دانش مستقل در درون تمدن اسلامی شروع به رشد کرد و به ویژه در طی قرون نخستین، در هیچ یک از مکاتب عرفانی و کلامی مندرج نبود. فقط بعدها پس از حملات غزالی علیه مکتب مشائی و ظهور مکتب اشراق بود که فلسفه یا حکمت تا اندازه ای با مکاتب عرفانی و کلامی درآمیخت. اما حتی در مورد ملاصدرا، بزرگترین حکیم صوفی اهل شیراز، که به ترکیب نهایی فلسفه، تصوف، کلام و شریعت دینی نائل شد، تمایز آشکاری بین مکاتب مختلف موجود در درون اسلام وجود دارد. مکتب حکمت در سراسر دوره اسلامی، در درون عالم عقلی اسلامی به عنوان یک دانش متمایز باقی مانده است. بنابراین به رغم تشابهات ریخت شناسی عمیقی که در بالا بدانها اشاره شد، ارتباط فلسفه با دین طی دوره اسلامی، تفاوتی را با آنچه که در دوره قبل از اسلام یافت می شود، به معرض نمایش می گذارد.

ظهور عرفان اسلام و استمرار آن در ایران
مسئله عرفان و تصوف، نقطه مقابل مسئله فلسفه است. طی دوره قبل از اسلام، مکاتب و نظامات عرفانی متفاوت از یکدیگر مانند دین مجوس یا "آیین های مذهبی" میترا از زرتشتی متمایز بودند البته هر چند در زرتشتی گری هم باید نوعی آموزه های سری و باطنی وجود داشته باشد. با این حال، در دوره اسلامی، عرفان که معروف به تصوف است، تقریباً با بعد درونی اسلام هماهنگ بود و این امر در درون شیعه نیز وجود دارد. هرگز در ایران طی دوره اسلامی، مکتب عرفانی واقعی و خالصی خارج از حیطه اسلام وجود نداشته است و عرفان در تمامی اشکالش به نحوی با بعد درونی و باطنی اسلام مرتبط بوده است. بنابراین طی دوران قبل از اسلام و دوره اسلامی، رابطه ای معکوس بین عرفان و دین در مقایسه با موقعیت و جایگاه فلسفه وجود دارد. در عین حال، در سراسر تاریخ این سرزمین، بسیاری از عمیقترین موضوعات در ارتباط با جستجو و طلب انسانی در پی خداوند، تقریباً با زبان واحدی تکرار می شوند؛ به نحوی که هم ماهیت ازلی طلب عرفانی و هم هدف آن را به انسان یادآوری می کنند.

توحید عامل جذب و ترکیب دین اسلام
چون مقدر بود که اسلام آخرین دین و خاتم دور نبوت باشد، این دین دارای قدرت یگانه جذب و ترکیب است. این خصوصیت ویژه اسلام را قادر ساخت که خود را کاملاً زنده نگه داشته و در عین حال به ایرانیان اجازه داد که نه فقط در حیات آن مشارکت جسته و کاملاً به بسط و تکمیل آن کمک نمایند؛ بلکه همچنین آنها را قادر ساخت که در آسمان پهناور و نیز درباره ستارگان درخشان عمیق ترین عناصر گذشته روحانی و مذهبی و باستانیشان، تفکر و اندیشه نمایند؛ گذشته ای که نه فقط از بین نرفته، بلکه تفسیر و تبیین جدیدی را به دست آورد و به یک معنا، تا اندازه ای در جهان روحانی جدیدی که با وحی اسلامی پا به عرصه وجود نهاد، حیات تازه ای یافت.

منـابـع

سیدحسین نصر- سنت عقلانی اسلامی در ایران- صفحه 61-55

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها