افضل الدین کاشانی و جهان فلسفی خواجه نصیرالدین طوسی

فارسی 14200 نمایش |

گر عرض دهد سپهر اعلی *** فضل فضلا و فضل افضل
از هر ملکی به جای تسبیح *** آواز آید که افضل افضل

حلقه فلسفی نصیرالدین

تحقیقات و پزوهشهای عالمانه چند دهه گذشته، به تدریج اهمیت عظیم حلقه خواجه نصیرالدین طوسی را در ایران پس از حمله مغول، به دلیل احیای علوم اسلامی به ویژه در حوزه ریاضیات و نجوم، که گرچه حوزه ای بکر و دست نخورده است و هنوز در این دوره باروری اما اخیرا مغفول تاریخ علوم اسلامی نکات زیادی باید کشف شود، آشکار ساخته است. ولی عجیب اینکه توجه بسیار کمتری به این تجدید حیات فلسفی مهم قرن هفتم/ سیزدهم که در آغوش آن اشکال گوناگون فعالیت علمی روی داده، شده است.
کتاب اخلاق ناصری نصیرالدین در غرب مشهور است؛ همچنان که برخی از رسائل اسماعیلی و بعضی از مقالات او که به آرا و نظریه های فلسفی گوناگونی اختصاص یافته است نیز معروفند، ضمن اینکه اهمیت دینی و کلامی او نیز لااقل شناخته شده است. اما حتی این شخصیت عظیم تفکر اسلامی و یکی از بزرگترین فیلسوفان اسلامی نیز تا آنجا که به آثار متعددش که دارای ماهیتی عقلانی بوده و از منطق تا متافیزیک محض را دربرمی گیرد مربوط می شود، بندرت مورد تحقیق و بررسی کامل و دقیق قرار گرفته است. این غفلت و بی توجهی حتی در مورد دیگر شخصیتهای عقلانی مهمی که معاصر او بودند، بیشتر قابل مشاهده است مانند دوست و شاگرد او قطب الدین شیرازی که خود در زمره بزرگترین فیلسوف- دانشمندان مسلمان بوده و در بین محققان غربی تا آنجا که به آثار فلسفی تاریخیش مانند درةالتاج مربوط می باشد، توجه کمی به او شده است.
با این حال قرن هفتم/ سیزدهم از نقطه نظر تاریخ عقلانی بعدی اسلام به ویژه در ایران و سرزمینهای مجاور، قرن بااهمیتی بود زیرا این قرن معرف احیای فلسفه ابن سینا، تکامل آموزه های اشراقی سهروردی و تثبیت اصطلاحات بسیار روشمند فلسفه عرفان بود، که به موجب آن زمینه را برای آنچه که طی سه قرن بعد دنبال شد، فراهم ساخت و نهایتا منجر به تألیف برجسته مهم عصر صفوی به ویژه آثار صدرالدین شیرازی شد.
این عامل عقلانی که نصیرالدین در آن زیست، شاهد شماری از فیلسوفان و متافیزیسین های مهم اسلامی بود که برخی از آنها مستقیما مربوط به حلقه نصیرالدین می شدند و بقیه نقش غیر مستقیم تری را در خلق آن عالم عقلانی که نصیرالدین به آن تعلق داشت، ایفا کردند.

فلاسفه بی واسطه بین نصیرالدین و ابن سینا

فیلسوف مهمی که حلقه واسطه بین نصیرالدین و ابن سینا بود، فریدالدین داماد، اهل نیشابور بود. فریدالدین که شاگرد صدرالدین سرخسی و نیز فخرالدین رازی بود، هم فیلسوف و هم عارف بود و بسیار مورد احترام و تکریم فیلسوفان این عصر در خراسان واقع شده است. معاصر فریدالدین به نام کمال الدین یونس الموصلی نه تنها موسیقیدان و ریاضیدانی بی نظیر بود بلکه فیلسوفی بود با علاقه بخصوص به تمامی ادیان ابراهیمی با دانشی بسیار درباره کتاب مقدس؛ به حدی که گفته می شود تورات را به یهودیان و اناجیل را به مسیحیان تعلیم می داده است.
معاصر دیگر، صدرالدین قونیوی است، بزرگترین شارح تعالیم ابن عربی؛ در حالی که شخصیت دیگر همین دوره جمال الدین بحرانی به عنوان مفسر برجسته ابن سینا معروف است که شروحی بر رسالة الطیر، القصیدة العینیه و الاشارات و التنبیهات از آثار استاد فلسفه مشائی اسلامی نگاشته است. شخصیتهای برجسته دیگری نیز در این عصر وجود دارند مانند شمس الدین کیشی، استاد قطب الدین شیرازی، شمس الدین خسروشاهی که آثار ابن سینا به ویژه عیون الحکمة را تعلیم می داد؛ نجم الدین دبیران کاتبی، نویسنده حکمة العین و یک رساله مشهور در منطق با عنوان الرسالة الشمسیه و نیز استاد قطب الدین شیرازی؛ اثیرالدین ابهری، نویسنده کتاب معروف کتاب الهدایة، که ملاصدرا شرح بسیار معروف خود را بر آن نوشت؛ و نیز نویسنده اثری با عنوان اشارات که عنوان اثر ابن سینا را که ابهری در آرای فلسفی خود از آن تبعیت می کرد، منعکس می سازد.

حیات افضل الدین کاشانی

یکی از برجسته ترین افراد در این کهکشان شخصیتهای عقلانی مهم و شاید پس از نصیرالدین و قطب الدین شیرازی مهمترین فرد در ایران آن عصر، افضل الدین محمد کاشانی بود که در ایران به باباافضل معروف است که در اوایل قرن هفتم/ سیزدهم زندگی می کرد و احتمالا در حدود نیمه همان قرن از دنیا رفته باشد. به رغم شهرت زیادش هم به عنوان پیر و مرشد و هم شاعر، از زندگی او اطلاع کمی در دست داریم.
گرچه برخی از منابع نخستین، تاریخ وفات او را اواخر سال 08-1307/707 دانسته اند، اما تحقیقات جدید نشان داده است که وی احتمالا پنجاه یا شصت سال جلوتر، یا شاید در حدود اوایل 14-1213/610 وفات کرده باشد؛ چرا که او قبلا برای نصیرالدین فردی شناخته شده بود؛ به جهت اینکه خواجه در آخرین کتاب تصنیفیش شرح الاشارات از افضل الدین نام می برد.
آنچه در مورد او با یقی می توان گفت این است که او بیشتر حیات خود را در کاشان سپری کرد و مدتی را به اتهام جادوگری در زندان گذراند و نزدیک شهر مرک به خاک سپرده شد؛ جایی که در آن آرامگاه او تا به امروز مرکز زیارت است. در حقیقت او به عنوان یکی از بزرگترین اولیا در ناحیه مرکزی ایران به شمار می رود. در آرامگاه او مقبره دیگری قرار دارد که ادعا می شود مقبره پادشاه کشور زنگبار است. به هر حال معروف است که شهرت او حتی در طول حیاتش نیز تا دوردستها گسترش یافته بود و نصیرالدین برای او احترام فوق العاده ای قایل بود؛ همان گونه که رباعی مذکور در ابتدای این مقاله، این مطلب را تأیید می کند. لکن این ادعای برخی از تواریخ متقدم را که او عموی نصیرالدین است، نمی توان اثبات کرد.

مقام عرفانی و فلسفی باباافضل

افضل الدین یا باباافضل هم شاعر و فیلسوف و هم پیر و عارف بود. او به عنوان یک عارف مجرب و صاحب بالاترین مقام معنوی لقب «بابا» را که در این زمان به برخی از اساتید برجسته تصوف داده می شد، به خود اختصاص داد. او در ضمن تألیف زیباترین رباعیات زبان فارسی، نوشتن بسیاری از رسائل فلسفی، تعلیم شاگردان و پذیرش مشتاقانی از همه طبقات گوناگون در سرزمین بومیش، کاشان، زندگی شخصی بسیار ساده ای داشت. زندگی او به پیروی از سنت تصوف، تفکر و تأمل، اندیشه و تعقل و دعا و نیایش اختصاص یافته بود؛ اما او فیلسوفی بسیار خلاق به معنای سنتی واژه و هنرمندی برجسته نیز بود که زیبایی عبارات را با لطائف و دقایق اندیشه درهم آمیخت و آثاری نوشت که از پیچیدگیهای منطق تا جذبه وحدت الهی را دربرمی گرفت.

منابع افضل الدین و دیدگاه عقلانی او

در بحث از منابع آموزه های افضل الدین، محقق باید قبل از هر چیز منابع "عمودی" الهامات او را ذکر نماید؛ یعنی آن نفسی که او در هر نوبت از ادراک و تعقل آن سخن می گوید. (افضل الدین) چون پیری بزرگ بود، جهان بینی و نظریات او آشکارا فقط مبتنی بر منابع تاریخی نبود. حتی کاربرد او از منابع متقدم، مشروط و مقید بوده و به تصور او از واقعیتی که دیدگاه عقلانی او را از عالم بالا تعیین می کرد، شکل می بخشید. لکن محقق می تواند تا اندازه ای از بهره گیری آثار او از منابع (عناصر مکاتب گوناگونی که پیش از او وجود داشته اند) تاریخی ای سخن بگوید که به عنوان علل "افقی" نقش مهمی را در شکل گیری آموزه های او ایفا کرده اند.

آشنایی وسیع باباافضل با سنت اسلامی و یونان

افضل الدین قبل از هر چیز یک مسلمان دیندار و در حقیقت پیر و مرشدی مسلمان بود و بیش از هر چیز دیگر از قرآن و حدیث و سنت اسلامی الهام می گرفت که با اتکا به آن و در آغوش آن قادر شد که به تصور مستقیمی از عرش حکمت الهی دست یابد. او همچنین در آثار متصوفه ای که مقدم بر او بودند، به ویژه نخستین اساتید و "مشایخ المعرفة" (عرفان) و نیز غزالی، بسیار متبحر و مطلع بود و در اشعارش از زمینه های پیشین اشعار صوفیه فارسی تبعیت می کرد. افضل الدین در مکاتب گوناگون فلسفه اسلامی نیز، آن گونه که قبل از او به ویژه در ایران تکامل یافته بود، مطلع و متبحر بود. او منطق صوری فارابی و ابن سینا را می شناخت و به ویزه با تعالیم ابن سینا نه تنها در منطق بلکه در تمامی شاخه های فلسفه آشنایی داشت. مایه تأسف است که تفسیر افضل الدین بر حی بن یقظان چاپ نشده و مورد تحقیق و بررسی قرار نگرفته است؛ زیرا تعالیم او نوعی ارتباط با الحکمة المشرقیة ابن سینا را منعکس می کند؛ ارتباطی که این تفسیر طبیعتا بیش از هر اثر موجود افضل الدین آن را روشن و آشکار می کند.
گرایش افضل الدین به مطالعه نفس در ترجمه هایی که از متون فلسفی یونانی به فارسی انجام گرفته، انعکاس می یابد. هر چهار ترجمه به نفس مربوط است و دو تای آنها مستقیما نوشته ارسطوست و به مطالعه نفس و قوا و استعدادهای آن مربوط می شود؛ در حالی که کتاب التفاحة و ینبوع الحیات (زجرالنفس) نیز به ماهیت و جوهر نفس مرتبط است. مشخصه عمده افضل الدین این است که وی فراتر از مکاتب سنتی فلسفه عمل می کند تا نه تنها متون ارسطویی و نوافلاطونی بلکه متونی را که منشأ هرمسی دارند نیز در بر بگیرد. او در این کار تا حدی از برخی فیلسوفان اسماعیلی متقدم و نیز سهروردی، که در پیش از یک جهت به او شبیه است، تبعیت می کند اما شاید به استثنای تعریف سهروردی از فضا و اجسام، در تعالیم اختصاصی دیگرش از او تقلید نمی کند.

قرن هفتم و آغاز تحولی در فلسفه اسلامی

تعالیم افضل الدین در حقیقت سرآغاز تغییر و تحولی مهم را نشان می دهد که از قرن هفتم/ سیزدهم به بعد، در فلسفه اسلامی روی داده است. در آغاز با استحکام مکاتب گوناگون تفکر اسلامی و تا آن زمان، نظریات عقلانی گوناگونی مانند فلسفه مشائی، فلسفه اسماعیلی، مکاتب مختلف کلامی، تصوف و در قرن ششم/ دوازدهم مکتب اشراقی به طور جداگانه توسعه و تکامل یافته و تقویت شدند؛ گرچه تأثیرات متقابلی بین فلسفه مشائی و کلام وجود داشت. حتی شخصیتهایی مانند فارابی و نصیرالدین طوسی که استاد مکاتب مختلف اندیشه بودند، بدون اینکه نظریات مکاتب دیگر را که در آنها نیز استاد بودند شایع سازند، آثاری درباره هر یک از این مکاتب نوشتند. نصیرالدین در کتاب شرح الاشارات خود یک فیلسوف مشائی سینوی است؛ به جز در یک مورد، در مسئله علم خدا به عالم که در آنجا از تعالیم سهروردی نام می برد.
همین طور در تصورات، نصیرالدین همانند یک فیلسوف اسماعیلی سخن می گوید و کتاب تجرید او شالوده کلام شیعی دوازده امامی است. تا به امروز، در محافل سنتی که فلسفه اسلامی تعلیم داده می شود، متعلم یاد می گیرد که در ابدا هر یک از مکاتب اندیشه را به طور جداگانه خوب فرا گیرد و نباید مسائل را با هم اشتباه کرده و باعث این شود که مباحث مکاتب گوناگون با هم خلط شوند (خلط المباحث). در حقیقت فقط پس از تسلط و مهارت یافتن جداگانه در هر یک از دیدگاههای مکاتب عقلانی است که مکاتب بعدی، که در آنها تلفیقی صورت می پذیرد، مورد تحقیق و بررسی قرار می گیرد.

نقش افضل الدین در تقرب و ترکیب معارف اسلامی

افضل الدین در ابتدای این جریان تلفیق تدریجی مکاتب فلسفی و حکمی مختلف در اسلام قرار می گیرد که منجر به اثر تاریخی و ماندگار صدرالدین شیرازی در قرن یازدهم / هفدهم شد. افضل الدین هم صوفی، شاعر، متکلم و هم فیلسوف بود. او همزمان به منطق، جهان شناسی، معرفت شناسی، متافیزیک (فلسفه) و عرفان پرداخت. وی در صدد برآمد که عناصر گوناگون علوم سنتی را اما در عین حال متحد با نور عرفان یا معرفتی که نهایتا عالم را با معلوم متحد کرده و از همان جوهر عقلانی صادر می شود، نشان دهد. در عالم او تلفیق کاملی بین تمامی شاخه های معرفت (دانش) و امر مقدس بر اساس ادراک یقینی عقل وجود دارد؛ همانند اشعه ای که از ذات الهی صادر شده و نهایتا انسان را نه تنها به شناخت خود بلکه به شناخت ذات هر نفسی قادر می سازد. در آثار او شعب گوناگون معرفت سنتی، ابزار دسترسی به علم الهی هستند که به نظر او همان خودشناسی است.

منـابـع

سیدحسین نصر- سنت عقلانی اسلامی در ایران- صفحه 302-299 و 309-307

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها