تعیین حدود آزادی انسان

فارسی 1896 نمایش |

چون وصف در اصل تحقق خود، تابع هستی موصوف است، در تمام شئون هستی نیز تابع وجود موصوف خود خواهد بود؛ یعنی اگر هستی موجودی، نامحدود و غیر متناهی بود، خصوص وصف ذاتی او نیز همانند اصل وجود ذات او بیکران است گرچه وصف فعل او محدود است. ولی اگر وجود موصوف، محدود و متناهی بود، حتما وصف او، اعم از وصف ذات یا وصف فعل، نیز متناهی و محدود خواهد بود، همان طوری که هستی انسان محدود است و اوصاف کمالی او از قبیل حیات، علم، قدرت، اراده و مانند آن متناهی می باشد، آزادی او نیز محدود خواهد بود، یعنی ممکن نیست اصل وجود بشر متناهی باشد، لیکن آزادی وی که از اوصاف او به شمار می آید و در اصل تحقق، تابع هستی اوست، غیر محدود باشد. بنابراین حتما آزادی انسان، مطلق و نامتناهی نبوده، بلکه مقید و مشروط و محدود می باشد.

مرجع تعیین حدود آزادی انسان
بعد از اثبات ضرورت تناهی وصف آزادی انسان، نوبت به این مطلب می رسد که عامل تعیین کننده محدوده آزادی انسان در شئون هستی خود اعم از اعتقاد، اخلاق، حقوق، اعمال، احوال، خلاصه سنت و سیرت چیست؟ آنچه می تواند پاسخگوی منطقی سوال مزبور باشد این است که تنها عامل تحدید آزادی او همان مبدا تحدید اصل هستی اوست، یعنی آن مبدا هستی بخش، که وجود محدود به انسان عطا کرد، تنها مرجع تعیین حدود آزادی اوست، چون غیر از آن مبدا هستی بخش، هیچ کس از حیطه هستی او آگاه نیست.
بنابراین تنها مرجع صالح برای تحدید آزادی بشر همانا خداوندی است که هستی محدود به او عطا فرمود، و برای هر چیزی اندازه خاص قرار داد، «انا کل شیء خلقناه بقدر؛ ماييم كه هر چيزى را به اندازه آفريده ‏ايم.» (قمر/ 49)
و اگر کسی خود را رهای از هر قیدی پنداشت و هوا مدارانه برنامه ریزی کرد، باید آگاه باشد که داعیه وصف نامحدود و برای موصوف محدود را در سر پروراند و ادعای ربوبیت برای موجودی که موسوم به شمه دایمی عبودیت است نمود. اگر صبغه فلسفی اصل بحث روشن شود، که موجود محدود حتما باید وصف محدود داشته باشد و تحدید وصف نیز قطعا باید از ناحیه محدود موصوف باشد، و از طرف دیگر بین طبیعت سرکش در برابر حق و فطرت سرسپرده در آستانه بندگی و خضوع خشوع فرق گذاشته شود، هرگز انسان را مالک آزادی نخواهیم دانست بلکه او را آمین حریت و آزادی می یابیم.
پس، آزادی که از زیباترین چهره های حقوقی است، ملک انسان نیست، بلکه ودیعت الهی است که به او سپرده شد، لذا انسان موظف است در حراست او دریغ نکند و هرگز او را به رای خویش تفسیر ننماید و برابر هوای خود آن را تحریف نسازد و طبق هوس خویش وی را تبدیل و تحویل نکند که سنت الهی مصون از آسیب تفسیر به رای و گزند تحریف است و محفوظ از آفت هر گونه تبدیل و تحویل می باشد. و چون اصل آزادی، ودیعه الهی است نه ملک انسان، لذا هیچ کس نمی تواند خود را بفروشد و خویش را بنده دیگران کند، یعنی آزادی خود را به بردگی تبدیل نماید؛ چه اینکه حیات انسان نیز ودیعه الهی است و کسی حق ندارد آن را با خود کشی باطل از بین ببرد، زیرا انتحار خیانت در امانت حیاتست.

منـابـع

عبدالله جوادی آملی- فلسفه حقوق بشر- صفحه 9 -10

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها