بررسی سخنان انیشتین درباره خداگرایی
فارسی 3504 نمایش |اشراف بر هستی و شهود جلال و عظمتی که از عالم فوق طبیعت و جان های پاک آدمیان می تابد، از مهم ترین عوامل دریافت خداست. لذت و ابتهاج و شکوفایی با عظمتی که از این اشراف بر هستی و شهود جلال و عظمت عالم ملکوت در عرصه عالم و جان های پاک آدمیان برای انسان های خدایاب درمسیر عرفان به وجود می آید، واقعا قابل توصیف نیست. تنها کسانی می توانند این لذت و ابتهاج و شکوفایی را دریابند که بیدار شده و حرکتی کنند. اما باید بدانیم که در مواقع بروز این حالت ها مخصوصا درجات شدید آن، ابدیت در یک لحظه قرار می گیرد و شدت ابتهاج و شکوفایی به حدی می رسد که انسان عارف تا حد قالب تهی کردن پیش می رود و می خواهد رو به ملکوت به پرواز درآید.
به گفته بعضی از انسان شناسان بزرگ: «دراین حالت، شدت انبساط و ابتهاج به درجه ای است که یا باید انصراف پیدا کرد و یا باید به عالم ابدیت پرواز نمود.» این اشراف و شهود و انبساط و ابتهاج فوق توصیفی که برای انسان عارف دست می دهد، با مراتبی کم و بیش، به هر دانشمندی که توانسته باشد از دانش محدود خود و غرور به آن گامی فراتر نهد، نصیب می شود. عبارت زیر را یکی از بزرگ ترین فیزیک دانان قرن ما، پس از بیان دو عامل خداگرایی وپذیرش مذهب اظهار داشته است: «ولی فراموش نشود که در این بین، عده قلیلی از افراد و اجتماعات یافت می شود که یک معنای واقعی از وجود خدا را در ماورای اوهام دریافته اند که واقعا دارای خصایص و مشخصات بسیار عالی و تفکرات عمیق و معقول بوده، و به هیچ وجه قابل قیاس با عقیده عموم نیست. اما یک عقیده و مذهب ثالث بدون استثنا دربین همه وجود دارد، گرچه با شکل خالص و یک دست درهیچ کدام یافت نمی شود. من آن را احساس مذهبی آفرینش وجود می دانم. بسیار مشکل است که این احساس را برای کسی که کاملا فاقد آن است، توضیح دهم. به خصوص که دراین جا، دیگر از آن خدایی که به اشکال مختلفه تظاهر می کند، بحثی نیست. در این مذهب، فرد کوچکی آمال و هدف های بشر و عظمت و جلالی که در ماورای امور و پدیده ها در طبیعت و افکار تظاهر می نماید، حس می کند. او وجود خود را یک نوع زندان می پندارد، چنان که می خواهد از قفس تن پرواز کند و تمام هستی را یکباره به عنوان یک حقیقت واحد دریابد. ابتدای این مذهب و آثار شروع آن، به اوایل شروع تمدن بشری می رسد.. . نوابغ اعصار گذشته، به وسیله این نوع احساس مذهبی که نه وصول دین کار دارد و نه با خدایی که با خدایی به تصور آدمیان درآید، مشخص شده اند، به طوری که اکنون هیچ کلیسایی وجود ندارد که اصول آموزش آن، متکی بر این عقیده باشد. به این معنی که فقط در بین بدعت گذاران قرون، می توان به طور صریح، اشخاصی را یافت که مملو از عالی ترین احساسات این مذهب بوده و در احوال مختلف، مورد احترام معاصرین خویش قرار گرفته اند. بی دینان و گاهی از مقدسان، مردانی نظیر دموکریتوس، فرانسیس آسی سی و اسپینوزا (که تقریبا همه شبیه یکدیگرند) از این راه گذشته اند... . به نظر من، این مهم ترین وظیفه هنر و علم است که این حس را بر انگیزد و آن را در وجود کسانی که صلاحیت دارند، زنده نگاه داردو از طرف دیگر، من تایید می کنم که این مذهب وجود، یا مذهب عالم هستی، قوی ترین و عالی ترین محرک تحقیقات و مطالعات علمی بوده است.»
در عبارات مذکور، نکاتی را باید مورد بررسی قرار داد: نکته یکم- می گوید: «عده قلیلی از افراد و اجتماعات یافت می شوند که یک معنای واقعی از وجود خدا را در ماورای این اوهام دریافته اند....»
در ادامه این عبارت، درباره خدا دو اصطلاح به کاررفته است: 1- خصایص و مشخصات بسیار عالی. 2-تفکرات عمیق ومعقول. باید در نظر گرفت که منظور از مشخصات، صفات خاصه خداوندی است، نه آن تشخص هایی که موجب محدودیت آن خصایص و صفات باشد. اما تعبیر «تفکرات عمیق و معقول» درباره خدا، به هیچ وجه صحیح نیست، زیرا ارتباط خداوند با «خود» و «واقعیات جز خود»، شهودی بی واسطه بوده و بی نیاز از تنظیم مقدمات بدیهی برای رسیدن به نتایج است. چه، این مقدمه چینی و رسیدن به نتایج، همان تفکر و تعقل است، بلکه از یک جهت اسناد تفکر به خدا محال است. عبارات بعدی به طرزی بسیار عالی، ابتهاج و شکوفایی فوق العاده، ناشی از اشراف به هستی و شهود جلال عظمت ماورای طبیعت است که بر عرصه طبیعی می تابد را کاملا تایید می کند.
نکته دوم: «آثار شروع آن به اوایل تمدن بشری می رسد.» انیشتین به عنوان مثال می گوید: «مثلا در مزامیر داوود، گفته های بعضی ازانبیا.. . حاوی جوهر این مذهب است.»
باید گفت: منظور این متفکر از تمثیل به مزامیر داوود (ع) به عنوان قدیمی بدون این دریافت عالی است، ولی شروع تمدن بشری مخصوصا شروع سلسله انبیاء الهی علیهم السلام خیلی پیش از ظهور پیشوایان یهود و قدیمی تر از زمان بروز و مزامیر داوود (ع) بوده است.
نکته سوم: «نوابغ مذهبی اعصار گذشته به وسیله این نوع احساس مذهبی (که نه اصول دین می شناسد و نه خدایی که تصور آدمیان درآید) مشخص شده اند. به طوری که اکنون هیچ کلیسایی وجود ندارد که اصول آموزش آن، متکی بر این عقیده باشد.»
در این جملات، چند نکته ضعف وجود دارد که باید متذکر شویم:
الف: درعبارت «.. . به وسیله این نوع احساس مذهبی که نه اصول دین می شناسد و نه خدایی که تصور آدمیان درآید، مشخص شده اند،» جملات دوم کاملا صحیح است. چرا که خدا شکل و صورت و محدویتی ندارد که قابل انعکاس تصویری باشد. اما درجمله اول که می گوید: این نوع احساس مذهبی، اصول دین را نمی شناسد» اگر منظور اصول مذهبی ساخته شده توسط کلیساها باشد، همان گونه که از پاراگراف بعدی استفاده می شود باز مطلبی صحیح است. اما اگر مقصود این باشد که چنین مذهبی فقط به نظاره بر هستی و شکوه و عظمتی که از ماورای طبیعت به آن می تابد، قناعت می کند و از شدت لذت و انبساط می خواهد کالبد را بشکافد از قفس تن پرواز کند، چنین مطلبی صحیح به نظر نمی رسد، زیرا اگر اهمیت یا هدف از مذهب، چنین انبساط و لذتی باشد، بدان جهت که ریشه در لذت دارد (هر چند لذتی معقول و مجرد) چه نقشی در تکامل آدمیان می تواند داشته باشد؟ لذت هر اندازه هم که معقول باشد، بالاخره فقط نوعی از خودخواهی را اشباع می نماید، اگرچه فوق لذت پرستی اپیکوری باشد.
ب: آیا فطرت پاک و عقل سلیم ما، اجازه می دهد که اشتیاق وصول به کمال را در احساس لذت از مشاهده کمال هستی و هستی خلاصه کنیم؟
ج: آیا امثال این تفکر که از فضیلت و اصول اخلاقی انسانی دفاع می کنند، احساس چنین تکلیفی را مربوط به اصول همین مذهب عالی نمی دانند؟ آیا برای رسیدن به چنین مقام والایی از عرفان هستی شرطی وجود ندارد؟
اصولی که آدمی را در این مذهب به مرحله بالاتر از لذت رهنمون می شود و موجب تکاپو برای دفاع از این مذهب می گردد و هر آن چه که عامل وصول به چنین مقام والایی شود، اصول دین همین مذهب است.
منـابـع
علامه محمدتقی جعفری- عرفان اسلامی- صفحه 50-53
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها