دلایل جاذبیت مولوی

فارسی 2355 نمایش |

اثر جاودانی مثنوی مولوی همواره مطمح نظر صاحب نظران شرق و غرب بوده است. تنها در شبه قاره هند یکصد و بیست جلد شرح و تفسیر در مورد مولوی نوشته اند. حتی افراد بی دین که از معنویت به دور هستند هنگامی که برای آنها دو بیت از اشعار مولوی خوانده می شود سکوت و خضوع می کنند. اما چرا مولوی تا این اندازه جاذبیت دارد، دلایل زیر، تنها چند دلایل مهم می باشند.
یکم- مولوی با قرآن بسیار آشنا بود و به نظر من قرآن را از حفظ داشته است. چنانچه در 25 هزار بیت شعر، مولوی 2230 آیه را مورد استشهاد قرار داده است. هنگامی که آیه ای را در مطلبی بکار می برد با آنکه ممکن است آن آیه را بارها قبلا دیده باشیم اما معنایی که در کاربرد مولوی مشاهده می کنیم برایمان تازگی دارد.
دوم- تسلط و اطلاعات بسیار عمیق مولوی به احادیث و روایات.
در مثنوی حدود 600 حدیث نقل شده که اکثرا مورد اتفاق نظر شیعه و سنی است.
سوم- مولوی با آنکه ادعای فلسفه ندارد با این حال مطالبش اغلب مبانی مکتب های فلسفی قدیم و جدید شرق و غرب را در بر دارد.
چهارم- مولوی مطالب خیلی بالا و باعظمت را بسیار کوچک می بیند. مثل اینکه استادی یک مساله را در مدارس ابتدایی طرح کند. مثلا: مطلب جزء و کل در مساله هستی و هستی آفرین را که بسیار مهم است مولوی بسیار ساده طرح می کند. از داستانهای بسیار ساده که میل مردم رایج است عالی ترین حقایق را بیرون می کشد. در فارسی معروف است که قصاب درستکار قسمت سینه و ران گوسفند را با هم می فروشد.
مولوی در تشبیه جریان تضاد در کارگاه هستی چنین می گوید:
حکمت این اضداد را با هم ببست *** ای قصاب این گرد ران با گردن است
پنجم- حضور ذهن مولوی بسیار عجیب است. در عین حال وقتی درباره یک مساله کوچک و سطحی صحبت می نماید، یکباره ذهنش یک مطلب مهم را نیز مطرح می کند. مثلا وقتی درباره گل حرف می زند ناگهان با یک رابطه مخفی مطالب بسیار مهمی را درباره جهان شناسی استخراج می کند و خواننده باید متوجه این امر باشد.
ششم- مولوی بسیار متواضع است و در فعالیت های شگفت انگیز مغزی و روانی وی کوچک ترین اشاره ای به خودش ندارد. در مجموعه اشعارش ذکری از خودش ننموده است. بلکه احساس می شود حقایقی را که ابراز می دارد از عالم فوق طبیعت به مغزش سرازیر می شود و اندیشه بشری را سیراب می کند. سپس به راه خود می رود. مطالب بسیار زیادی که در قرون بعدی مطرح شده است مولوی مدت ها قبل به آن اشاره کرده است.
مثلا عقده های روانی که در قرن اخیر توسط زیگموند فروید طرح و بحث گردیده است. مولوی در قرن هفتم بیش از یکبار آنرا مطرح کرده است.
هفتم- مولوی هشتاد و پنج بار در اشعار خود تضاد را مطرح کرده است از جمله:
در عدم هست ای برادر چون بود؟ *** ضد اندر ضد خود مکنون بود

منـابـع

محمدتقی جعفری- پیام خرد- صفحه 223-225

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها