فرضیات عمده فیلسوفان و دانشمندان درباره واقعیت ذاتی اشیاء

فارسی 9962 نمایش |

نظریات زیادی پیرامون واقعیت ذاتی اشیا از فیلسوفان و دانشمندان مطرح شده است که در زیر برخی از آنها را مطرح میکنیم:
یک- حقیقت یا حقایق معقول فوق محسوسات است که برخی از فلاسفه اصطلاح عقل کل را هم درباره آن به کار برده اند. از جمله کسانی که این نظریه را ابراز کرده اند عبارتند از:
1- افلاطون
2- سامکیا
3- وحدت موجودیهای هند
4- هراکلیتوس
5- زنون
6- پارمیند
7- مارک اورل
8- اکهارت
9- هگل
10- آلفرد فوویه
11- نیکولا مالبرانش
12- رویس
13- جلال الدین محمد مولوی
بدیهی است که استدلال برای اثبات حقیقت معقول فوق محسوسات عالم طبیعت و بیان ماهیت آن از راه حواس و تجارب معمولی علمی امکان پذیر نیست. و این که محسوسات در تغییر و تحول دایمی هستند و ادراکات ما درباره آنها نسبی است، نمی تواند دلیل مستقیم و قاطعی برای اثبات آن حقیقت معقول به عنوان زیربنای آن محسوسات و یا مورد استفاده آنها بوده باشد؛ زیرا این مطلب که واقعیت عالم طبیعت در هر لحظه مانند فوتونهای نور از عالمی فوق طبیعت به عرصه هستی سرازیر می گردد، می تواند نظریه معقول و عقل کلی را منتفی بسازد برای اثبات این مطلب بعضی از آیات قرآنی را می توان مورد استدلال قرار داد. مانند: «یسئله من فی السماوات والارض کل یوم هو فی شأن؛ هر کسی که در آسمانها و زمین است (فیض وجودی خود را) از خداوند مسئلت می دارد.» (رحمن/ 29)
حتی بعضی از متفکرانی که تمایلی به دخالت دادن فوق طبیعت در قلمرو طبیعت ندارند مانند راسل می گوید: اگر امور جهان را چنان تصور کنیم که از یک عالم ابدی خارجی وارد جهان ما می شوند و نه از این نظرگاه که زمان را خورنده هرچه که هست می نگرد در چنین صورتی من گمان می کنم که تصویر درست تری از جهان خواهیم داشت. اگر هم زمان واقعیتی داشته باشد توجه کردن به اینکه این واقعیت اهمیتی ندارد نخستین منزل در راه حکمت است.
بنابراین برای اثبات این نظر که واقعیت ذاتی عالم هستی عقل کل یا مثل عقلانی افلاطون است علم راهی ندارد.
دو- واقعیت ذاتی اشیا مجهول است: همه متفکرانی که معتقد به مجهول بودن فصل حقیقی اشیا هستند مانند حکما و دانشمندان اسلامی معتقد به مجهول بودن واقعیت ذاتی اشیا می باشند؛ از جمله: ابن سینا، فارابی، ابن رشد، بهمنیار، محمد بن زکریای رازی، ایرانشهری، خواجه نصیرالدین طوسی، میر داماد، صدرالمتألهین شیرازی، میرفندرسکی. همچنین متفکران پوزیتویست نیز معتقد به مجهول بود واقعیت ذاتی اشیا می باشند.
از جمله متفکرانی که واقعیت اشیاء را مجهول می دانند عبارتند از: کانت، فیلستی دولامنه، هربرت اسپنسر، هلمولتز، بلز پاسکال، ماکس پلانک، جان لاک، میس دوبیران، کنت، براناردو بولزانو، ولتر، ژرژ سانتانیا، جوزوف دومایستر، آنتوان کرنو، الیور لدژ، شوپنهاور، ژان فیلو، باروخ اسپینوزا، ویلیام هامیلتون، توماس کارلایل، هایدگر.
هیپولیت تاین می گوید وصول به درک واقعیت ذاتی اشیا محال نیست ولی خود او آن را تعریف نکرده است؛ ولی آیا این اصول از راه علم خواهد بود یا از راه دیگر قابل اثبات نیست. امیل بوترو، اومو، ازوالد، آلبرت اینشتین، وایسکوف، آرتور فاین، وایتسکو و دسپانیا (که تعبیر او درباره واقعیت ذاتی اشیاء واقعیت نقابدار است) و شرودینگر. این دو متفکر نیز واقعیت ذاتی اشیا را قابل درک می دانند ولی هنوز راه علمی برای این مقصد ارائه نکرده اند. با این عبارت که از شرودینگر معروف شده است: علم جدید همان قدر از آشکار کردن قوانین طبیعت دور است که علم یونانیان قدیم بود. لذا می توان او را هم جزء همین گروه معرفی کرد.
سه- ذرات غیرقابل تجزیه در قلمرو ذهنی: طرفدارانی این دیدگاه عبارتند از: دموکریتوس، لوکیپس.
چهار- آب نخستین: از قایلین به این نظریه باید تالس را نام برد.
پنج- هوا: طرفداران این نظریه عبارتند از: اناکیسانس، دپوژن لائرسی، ارخیلاوس
شش- عدد و امتداد موضوع علم هندسه نظری: متعهدین به این نظر این اشخاص هستند: فیثاغورث، رنه دکارت.
هفت- هیولی هیولی و صورت: از قایلین به این نظریه هم باید از این اشخاص نام برد: آناکساگوراس، و همه اصحاب هیولی، بوناونتورا.
هشت- حقیقت نخستین (جنس): ارثرینا از طرفداران این نظریه است.
بدیهی است که هر یک از این امور که به عنوان واقعیت ذاتی اشیا در عالم طبیعت گفته شده با نظر به وصعیت ذهنی گویندگان آن مورد توجه قرار گرفته است. به عنوان مثال عدد که برای فیثاغورث به عنوان فراگیرترین حقیقت در عالم طبیعت جلوه کرده و آنرا به عنوان واقعیت ذاتی موجودات مطرح نموده بدان جهت است که فیثاغورث جهان را با عینک ریاضی قابل شناخت می دانست. همان گونه که دکارت با عینک هندسی به جهان می نگریست و این دو متفکر را کمیت منفصل (عدد) و کمیت متصل (امتداد) به خود جلب کرده بود. بعید نیست هنگامی که فیثاغورث می گوید: جهان طبیعت برای انسان زندان است. با نظریه فراگیری کمیت بوده است که همه سطوح این جهان را فرا گرفته است ولی از این متفکر نقل نشده است که او علت زندان بودن جهان را برای انسان به جهت اسارت آن برای عدد در نظر گرفته باشد. جلال الدین محمد مولوی این تلازم را با بیان ادبی بسیار شیوا چنین بیان کرده است:
ای خدا جان را تو بنما آن مقام *** که در آن بی حرف می روید کلام
تا که سازد جان پاک از سر قدم *** سوی عرصه دور پهنای عدم
عرصه ای بس باگشاد و با فضا *** کاین خیال و هست زو یابد نوا
تنگتر آمد خیالات از عدم *** زان شود در وی قمر همچون هلال
باز هستی جهان حس و رنگ *** تنگتر آمد که زندانی است تنگ
علت تنگی است ترکیب و عدد *** جانب ترکیب حسها می کشد
زان سوی حس عالم توحید دان *** گر یکی خواهی بر آن جانب بران
در میان این مفاهیم محدود و کلی، ذرات (اتمها) و آب نخستین و هوا، بیشتر ارائه دهنده واقعیت خارج از ذات انسانی است؛ ولی محدودیت هویتهای آنها از تأمین برای همه جهان طبیعت قانع می باشد. با این حال علوم هیچ یک از مفاهیم فوق را به عنوان واقعیت، ذاتی اشیا تاکنون نپذیرفته است.
نه- ذرات زنده (مونادها)
جوردانو بورونو، لایب نیتز، هربرت، ماری گویو، هرمان لتسه، فخنر.
این نظریه هم از بعضی مکتبهای فلسفی مانند هیلوزیوییسم که معتقد به زنده بودن هیولی است نقل شده و هم مورد اعتقاد طرفداران نظریه عدم امکان تولد زنده از غیر زنده (جاندار از بی جان) است که مستند به استدلال علمی و فلسفی است. آیات قرآن در مواردی متعدد این مطلب را که همه موجودات تسبیح گویان خداوندی هستند گوشزد کرده است. مانند «یسبح لله ما فی السماوات و ما فی الارض؛ آنچه در آ
سمانها و آنچه در زمین است خداوند را تسبیح می گویند» (جمعه/ 1). و استدلال به اینکه
ذات نایافته از هستی بخش *** کی تواند که شود هستی بخش
خشک ابری که شود زآب تهی *** ناید از وی صفت آبدهی
«و فاقد الشی لایعطیه؛ چیزی که کمالی را ندارد نمی تواند آن را بدهد.» (تغابن/ 1)
یک استدلال علمی و عقلی قابل قبول است. زیرا چیزی که موضوعی را دارا نیست فرض اینکه باید آن چیز همان موضوع را از خود بروز دهد فرض تناقض صریح است. اگر ماده ریشه حیات را در خود نداشته باشد به وجود آمدن جانداران از آن همان تناقض است که هیچ مکتب فلسفی و هیچ قانون علمی آن را تجویز نمی کند.
ده- واقعیت با ذهن و ادراک بشری مشخص می گردد. طرفداران این نظریه عبارتند از: کوپرنیک، جرج برکلی، بوسکویچ، جان دیویی، جینز، نیچه.
اگرچه عبارات و خصوصیات فکری این گروه از متفکران مختلف است ولی در این معنای کلی اشتراک نظر دارند که ملاک تشخیص واقعیت را که مستلزم وجود عینی آن است ذهن تلقی می کنند.
البته بسیار بعید به نظر می رسد که بتوان بدیهیترین قضیه را که همانا واقعیت ذاتی اشیا است با ضرورت واقعیت از کانال حواس و قوای مغزی کارگاه درون منتفی ساخته و بگوییم: اگر ذهن ما چیزی را درک نکند آن چیز وجود ندارد.
یازده- واقعیت ذاتی اشیاء انتزاعی از من است.
نقش من در فلسفه فیخته همان نقش عقل در فلسفه هگل است با این تعبیر که من خود را بر نهاد در نتیجه جز من را برابر نهاد. پس کل هستی را از هم نهادن من و جز من در آورد این گونه طرز تفکری برای درک عظمت من اگرچه بسیار مؤثر است ولی برای ارائه اینکه واقعیت ذاتی فقط من است یا واقعیت ذاتی از من نشئت می گیرد، هیچ راه علمی وجود ندارد.
دوازده- من و جز من
شلینگ می گوید: جهان و من یا برون ذات و درون ذات از یک جنس و یک منشأست. و چون شلینگ وجود قوایی دیگر در طبیعت را که غیر از قوای ظاهر محسوس است می پذیرد و می گوید همان قوایی که در روح یا نفس در کار است در طبیعت نیز هست لذا می توان گفت: نظریه شلینگ نیز نمی تواند درباره واقعیت ذاتی اشیاء از راه علم محض به اصطلاح دوران معاصر قابل بررسی و اثبات بوده باشد.

منـابـع

محمدتقی جعفری- فلسفه دین- صفحه 461-468

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد