نقش تصادف در تاریخ از نظر بعضی از متفکران

فارسی 3544 نمایش |

سخن منتسکیو در باب علت و معلول در تاریخ بر سر علل کلی است؛ یعنی تصادف در دنیا زیاد رخ می دهد ولی آنچه که مسیر را تعیین می کند تصادفات نیست، آنچه که مسیر را تعیین می کند همان علل کلی و عمومی است. مثل علل کلی و عمومی مثل کاروانی است که تصمیم گرفته از شهری به شهر دیگر برود. این علت کلی است در بین راه علل جزئی پیدا می شود که مثلا در فلان نقطه به عللی مثلا راه خراب است یا پل خراب شده است باید بپیچد به سمت راست و از راه اصلی خارج شود ولی بعد بازمی گردد به همان جاده مقدار دیگری می رود و دوباره علتی پیدا می شود این بار می پیچد به سمت چپ ولی دوباره می افتد در همان جاده؛ یعنی آن علل جزئی مؤثر هست ولی مؤثر جزئی است و مسیر اصلی را او تعیین نمی کند.
منتسکیو حرفش این است که، برخی علل کلی بر تاریخ حاکم است که علل جزئی گاهی ناشی از همان علل کلی است و اگر احیانا ناشی از آن علل کلی نباشد تأثیر زیادی در وضع ندارد. مثلا ما خیال می کنیم که ادرار مروان حمار سبب انقراض بنی امیه شد. انقراض بنی امیه یک سلسله علل کلی حاکم بر تاریخ دارد که بر تاریخ فرعون زمان خودش حاکم بود و بر تاریخ فرعونهای زمانهای دیگر نیز حاکم است. انقراض بنی امیه معلول یک سلسله علل کلی آن است. ادرار مروان حکم در آن روز یک بهانه است. شاید این امر فقط چند روز قضیه را تسریع کرده است مسیر را عوض نکرده است؛ یعنی اینجور نیست که اگر او ادرار نمی کرد دولت بنی امیه مثلا پانصد سال دیگر هم بر سر کار بود، بلکه در آن صورت نیز تاریخ دنیا به همین طرف که سیر کرده سیر می کرد و این جریان نقش تعیین کننده ندارد.
مارکس مدعی شده است که اگر تصادف نبود تاریخ صددرصد در اختیار اراده انسان بود چون می شد یک امر کلی و انسان می توانست آن را تحت ضابطه در آورد. این تصادفات است که تاریخ را از اختیار انسان خارج کرده است. ولی تصادفات نقش زیادی ندارد یک تصادف اگر پیدا شد تصادف دیگری پیدا می شود و آن را خنثی می کند. یعنی می خواهد بگوید علل اصلی تاریخ غیر از علل تصادفی هستند.
تروتسکی حرف بهتری دارد و می گوید: نقش تصادف در تاریخ مانند نقش تصادف است در زیست شناسی.
در نظریه داروین، انتخاب طبیعی و انتخاب اصلح مطرح است، ولی تصادف هم نقشی دارد؛ به این معنا که در میان یک عده موجودات، طبیعت، اقوی و اصلح را انتخاب می کند. مثلا در میان چند بچه که به دنیا می آیند یکی ژنهایش ضعیف است و دیگری قوی. طبیعت، آن قوی را انتخاب می کند. حال چطور این قوی شده و آن ضعیف، این تابع یک علت تصادفی است. قانون اصلی طبیعت، قانون انتخاب طبیعی است ولی تصادف همین مقدار نقش دارد که کأنه برای طبیعت زمینه می سازد که چه را انتخاب کند.

منـابـع

کتاب فلسفه تاریخ صفحه 208 و 209

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد