نقد نظریه مارکس درباره ارزش کار
فارسی 3613 نمایش |در کتاب "تاریخ عقاید اقتصادی" تألیف "لوئی بدن"، نظریه ارزش مارکس را نقد می کند.
یکی از این انتقادات این است که می گوید:
"عصاره نظریه مارکس این است که اساس ارزش تنها بر کار دستی نهاده شده و تنها بازوی انسان ممکن است خلاق ارزش باشد، نه اختراع، تولید ارزش می کند نه سازمان گذاری و نه مدیریت." (تاریخ عقاید اقتصادی، ص 142). این بیان از نظر مولد ارزش بودن سازمان و مدیریت، بیان تازه ای است، از آن نظر که با این که قبول کنیم که منشأ ارزش، کار است، باید قبول کنیم که سازمان و همچنین مدیریت، در ایجاد کار مؤثر است.
در صفحه 143 آن کتاب می گوید:
"کار به خودی خود به وجود آورنده ارزش نیست. یک تابلوی نقاشی زننده نازیبای نامأنوس، ارزشی ندارد ولو آن که ساعت های طولانی برای ساختن و پرداختن آن به هدر رفته باشد."
این بیان، چندان تازه نیست. فقط مؤید این نظر است که کار، مساوی ارزش نیست، موجد ارزش است؛ همچنان که جنس و فرم و ابتکار نیز موجد ارزش است. حقیقت ارزش عبارت است از مفید و مطلوب بودن در زمینه عدم عمومیت و رایگانی، و به عبارت دیگر، در زمینه ندرت، و یا به عبارت دیگر، در زمینه قابلیت تخصیص و انحصار.
ایضا در همان صفحه می گوید:
"نتیجه منطقی نظریه مارکس این است که ارزش، در زمان تغییر نمی کند، ولی همه می دانیم که این طور نیست، شراب خوب با گذشت زمان ارزش بیشتری می یابد، حال آن که...". این ایراد باید به دو ایراد تجزیه شود:
یکی این که عامل زمان، بما هو هو، ایجاد ارزش می کند به عنوان قدمت، مثل عتیقه ها، سکه های قدیم، خطوط قدیم، بناهای قدیمی و...، دیگر این که خود طبیعت در طول زمان تأثیراتی می کند که ارزش را بالا می برد. ترشی کهنه، سیر هفت ساله و غیره از این قبیل است.
معلوم می شود که طبیعت مرده، البته طبیعت نه صنعت نیز احیانا مانند طبیعت زنده، مولد ارزش می شود؛ از راه این که عمل می کند، با این تفاوت که طبیعت زنده، مولد مثل است و افزایش دهنده است، ولی طبیعت جامد فقط تغییرات کیفی می دهد.
منـابـع
مرتضی مطهری- نظری به نظام اقتصادی اسلام- صفحه 130-128
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها