حکایت ملاقات آیت الله گلپایگانی با ارواح و حوریان بهشتی

فارسی 11009 نمایش |

مرحوم آقا سید جمال الدین گلپایگانی میفرمود: من وقتی از اصفهان به نجف أشرف مشرف شدم تا مدتی مردم را بصورتهای برزخیه خودشان میدیدم؛ بصورتهای وحوش و حیوانات و شیاطین، تا آنکه از کثرت مشاهده ملول شدم. یک روز که به حرم مطهر مشرف شدم، از امام علی (ع) خواستم که اینحال را از من بگیرد، من طاقت ندارم. حضرت گرفت و از آن پس مردم را بصورتهای عادی می دیدم. و نیز می فرمود: یک روز هوا گرم بود، رفتم به وادی السلام نجف أشرف برای فاتحه اهل قبور و ارواح مؤمنین. چون هوا بسیار گرم بود، رفتم در زیر طاقی که بر سر دیوار روی قبری زده بودند نشستم. عمامه را برداشته و عبا را کنار زدم که قدری استراحت نموده و برگردم. در اینحال دیدم جماعتی از مردگان با لباسهای پاره و مندرس و وضعی بسیار کثیف به سوی من آمدند و از من طلب شفاعت میکردند؛ که وضع ما بد است، تو از خدا بخواه ما را عفو کند. من به ایشان پرخاش کردم و گفتم: هرچه در دنیا به شما گفتند گوش نکردید و حالا که کار از کار گذشته طلب عفو می کنید؟ بروید ای متکبران!
ایشان میفرمودند: این مردگان شیوخی بودند از عرب که در دنیا متکبرانه زندگی می نمودند، و قبورشان در اطراف همان قبری بود که من بر روی آن نشسته بودم و میفرمودند: روزی نشسته بودم، ناگاه وارد باغی شدم که بسیار مجلل و با شکوه بود و مناظر دلفریبی داشت. ریگهای زمین آن بسیار دلربا بود، و درخت ها بسیار با طراوات و خرم، و نسیم های جان فزا از لابلای آنها جاری بود. من وارد شدم و یکسره به وسط باغ رفتم، دیدم حوضی است بسیار بزرگ و مملو از آب صاف و درخشان، بطوریکه ریگهای کف آن دیده می شد. این حوض لبه ای داشت و دختران زیبائی که چشم آنها را ندیده، با بدنهای عریان دور تا دور این حوض نشسته و به لبه و دیواره حوض یک دست خود را انداخته و با آب بازی می کنند، و با دست آبهای حوض را بروی لبه و حاشیه می ریزند. و آنها یک رئیس دارند که از آنها مجلل تر و زیباتر و بزرگتر بود، و او شعر میخواند و این دختران همه با هم رد او را می گفتند و جواب میدادند. او با آواز بلند یک قصیده طولانی را بندبند میخواند، و هر بندش خطاب به خدا بود که به چه جهت قوم عاد را هلاک کردی، و قوم ثمود را هلاک کردی، و فرعونیان را غرق دریا کردی، و و و...؟ و چون هر بند که راجع به قوم خاصی بود تمام می شد این دختران همه با هم می گفتند: به چه حسابی به چه کتابی؟ و همینطور آن دختر رئیس، اعتراضات خود را بیان میکرد و اینها همه تأییدا و تأکیدا پاسخ میدادند. من وارد شدم، ولی دیدم اینها همه با من نامحرمند، لذا یک دور استخر که حرکت کردم از همان راهی که آمده بودم به بیرون باغ رهسپار شدم.
مرحوم آقا سید جمال یک شاگرد مؤمن از شاگردان قرآن کریم بود، و یک تربیت شده به چندین واسطه از مکتب رسول خدا (ص)؛ ولی چون این مکاشفه قبل از وصول به مقام کمال روحی برای ایشان رخ داده است و در سر وجود ایشان مسأله هلاکت قوم عاد و ثمود و نوح بدست عوامل غیبیه کاملا حل نشده بوده است، لذا در عالم معنی بصورت اعتراض حوریه های بهشتی تجلی نموده است، و گرنه در عالم معنی و تجرد اعتراضی نیست و تمام اهل ملا أعلی در تسبیح و تقدیس وجود و صفات و افعال حضرت احدیت هستند.
و نکته مهم که بشارتی برای آن مرحوم بوده است اینکه ایشان آن حوریه ها را بر خود نامحرم دیده است؛ و این یک مژده روحی است که از این منزل که محل شبهه و اعتراض است عبور خواهد نمود و به منزلگاه تسبیح و تقدیس مطلق ذات حضرت احدیت عزوجل خواهد رسید. کما آنکه در مکاشفاتی که در اواخر عمر برای ایشان حاصل شده است این معنی بخوبی روشن و مشهود است که به این مقام نائل شده اند؛ رحمة الله علیه رحمة واسعة .

منـابـع

علامه سید محمد حسینی تهرانی- معادشناسی 1- صفحه 147-145

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد