شیرینی حق برای اهل حق
فارسی 4153 نمایش | آیا حق تلخ است؟
جمله معروفی بین ما است و این جمله قابل شرح و تفسیر است و ما خودمان هم همیشه می گوییم و آن این که «الحق مر» حق تلخ است، و حال آنکه معنی ندارد که حق تلخ باشد، باطل باید برای انسان تلخ باشد، چرا حق تلخ است؟ درست است که تلخی از یک نظر کیفیتی است که در آن شیء است و ذائقه ما آن را احساس می کند ولی این را هم باید توجه کرد که گاهی ذائقه انسان یک حالت انحرافی پیدا می کند که یک شیرین را تلخ احساس می کند. حق فی حد ذاته تلخ نیست ولی برای انسان تلخ می شود. باید دید چه زمانی حق برای انسان تلخ می شود؟ آن وقتی که انسان آنچنان در جناح ضد حق قرار گرفته است که حق با او ضدیت پیدا می کند یعنی وجود حق ضد وجود و هستی خودش و ضد تمنیات و آرزوها و خواسته های اوست. و الا معنی ندارد که حق تلخ باشد.
حال چگونه می شود حق تلخ باشد؟ فرض کنید که شما با شخصی در یک امر مالی اختلاف نظر دارید. شما دو حالت ممکن است داشته باشید: یکی اینکه واقعا یک آدم جستجوگر هستید، یعنی اگر شما به یک حاکم شرعی و قاضی شرعی و داور مراجعه می کنید می خواهید بفهمید قضیه چیست: ما یک چنین اختلافی با فلان کس داریم، تو بیا ببین حق با من است یا با او؛ ولی واقعا هم شما حق را می خواهید، دنبال حق می گردید و می خواهید بفهمید اصلا شما ذی حقید یا او. وقتی که چنین حالت بیطرفی نسبت به منافع خودتان و حالت طرفداری از حق داشته باشید، او هرچه که حکم کند شما خوشحال هستید.
اگر گفت که اینجا مال توست او بیخود می گوید، شما خوشحال می شوید که حق را به دست آورده اید و اگر گفت مال آن شخص است و مال تو نیست، به همان اندازه خوشحال می شوید و می گویید خدا پدرت را بیامرزد، خیال ما را راحت کردی، پس من دیگر دست نمی زنم. انسان باید این گونه باشد. ولی یک وقت انسان می خواهد در این اختلاف این مال به هرحال به او تعلق بگیرد، تمام کوشش وی این است که این مال (از آن او شود) قضاوت و حکم فلان حاکم شرعی یا قاضی شرعی یا غیرشرعی را می خواهد وسیله ای قرار بدهد برای استنقاذ و به دست آوردن این مال؛ هدفش این است. در اینجاست که اگر او حق را بگوید و حق بر ضد منافعش باشد برایش تلخ و ناراحت کننده است.
پس این امر بستگی به حالت خود انسان دارد. انسانهایی تعالی یافته و با ایمان واقعی و انسانهایی که خودشان را اهل حق می دانند، همیشه می گویند ما که حقیم، (پس باکی نیست) ما که حقیم یعنی چه؟ ما همیشه می گوییم ما که بر حقیم، ما که اهل حقیم؛ خیال کرده ایم با انتساب ظاهری به اهل حق، انسان اهل حق را روی خودمان گذاشته ایم، اسم حضرت امیر را مثلا روی خودمان گذاشته ایم؛ در صورتی که علی، علی بودنش به این است که «علی مع الحق والحق مع علی یدور معه حیث ما دار؛ علی با حق است و حق با علی است و همراه با او می گردد». خیلی تعبیر عجیبی است! حق با علی است، حق از علی جدا نمی شود و علی هم از حق جدا نمی شود. این جور نیست که علی از حق فرار می کند، حق دنبال علی می آید. چون علی با حق است حق با علی است. چرا علی با حق است؟
یک مثال کوچکش این است: وقتی که در زمان خلافت خودش زره را که به دزدی رفته بود به تن یک نفر آدم عادی آنهم ذمی پیدا می کند آن را مطالبه می کند. باید هم مطالبه کند، اگر مطالبه نمی کرد نقص بود. حقش است، «لایعاب المرء باخذ حقه؛ هیچ انسانی به واسطه این که حقش را می گیرد نباید سرزنش شود». ولی وقتی که مطالبه می کند نمی گوید من که می دانم مال خودم است، من خلیفه و امام مسلمینم، در مقابل من که تو حق حرف زدن نداری، زود باش، باید زره را بدهی؛ می گوید این مسئله باید از طریق قانونی و شرعی حل بشود. او ذمی و در ذمه مسلمین است، قانون باید درباره او اجرا بشود، قاضی باید حکم کند؛ برویم پیش قاضی. نزد قاضی می روند. ادب قضاوت این است که قاضی موظف است که طرفین دعوا را در کنار یکدیگر بنشاند نه اینکه یکی را کنار خود بنشاند و احترام کند و دیگری را دم در بنشاند؛ باید اساسا رعایت شئونات شخصی طرفین را نکند. این در فقه مطرح است و جزء سنن اسلامی است که قاضی باید با طرفین دعوا به طرز مساوی رفتار کند.
داستان در داستان عرض می کنم: مردی به عنوان مهمان بر امیرالمومنین وارد شد ایشان هم مثل مهماندار از او پذیرایی می کرد، بعد از یک یا دو شبانه روز گفت: یا امیرالمؤمنین! ما کاری هم خدمت شما داریم. من و فلان کس بر سر مسئله ای اختلاف داریم، قرار شده که هر دو نفرمان نزد شما بیاییم و شما داوری کنید. فرمود: اگر این جور است من معذرت می خواهم از اینکه دیگر به عنوان یک میزبان از تو به عنوان یک میهمان پذیرایی کنم. اگر این طور است تو باید بیرون بروی و دو نفری با همدیگر بیایید. من نمی توانم یکی از دو طرف دعوا را مهمان در خانه خودم داشته باشم دیگری مثلا به مسافرخانه برود؛ این درست نیست.
حال، قاضی برای اینکه این ادب را رعایت کرده باشد به امام علی (ع) عرض کرد: «قف یا اباالحسن بجانب خصمک» برو در کنار خصم خودت بایست. علی (ع) از این جمله متغیر شد. قاضی خیال کرد از این جهت متغیر شده که تو چرا به من که خلیفه هستم می گویی برو در کنار او بایست. گفت: یا امیرالمؤمنین! چرا ناراحت شدی؟ من دستور اسلام را اجرا کردم. فرمود: نه، من نه از آن جهت که تو خیال کردی ناراحت شدم؛ از این جهت ناراحت شدم که تو او را به اسم صدا کردی و مرا با کنیه. «یا اباالحسن» احترام است. یا باید هر دویمان را با کنیه صدا می کردی و همان احترامی که برای من قائل شدی برای او قائل می شدی، یا اگر به او گفتی –مثلا– یا خالد، باید به من می گفتی یا علی، چرا به من گفتی یا اباالحسن؟ این «اباالحسن» احترام زیادی بود که برای من قائل شدی.
این را می گویند اهل حق، به این می گویند انسانی که امام و پیشواست و باید الگو قرار بگیرد؛ در وجود او چیزی که وجود ندارد «من» است و منافع من و شخص من، آنچه هست فقط حق و حقیقت است. حال آیا برای علی (ع) هم «الحق مر» حق تلخ بود؟ یا برای علی حق از هر شیرینی شیرین تر بود. پس حق تلخ است برای چه کسی؟ برای آن که خودش تلخ است. آن تلخی در واقع از خودش است نه تلخی از حق. او تلخی ذائقه خودش را دارد احساس می کند نه اینکه (حق) تلخ باشد. بهترین تابلویی که قرآن از بشر مجسم کرده است آنجاست که بشر با حق مجانب می شود یعنی در جانب خلاف قرار می گیرد، در همان حدی قرار می گیرد که حق و حقیقت برایش تلخ است؛ گاهی حق و حقیقت آنقدر برای انسان تلخ می شود که نمی تواند زنده باشد و آن را ببیند؛ می گوید اگر حق همین است پس من نباشم که نبینم.
حال از اینجا آدمی می فهمد که انسان به چه صورتی درمی آید، چقدر این ماهیت حق خواه و حق طلب و این «فطرة الله التی فطرالناس علیها؛ با همان فطرتی که خدا مردم را بر آن سرشته است» (روم/ 30) انسان عوض می شود که او تجسم تلخی و عذاب می کند. حالا شما معنی عذاب را اینجا بفهمید. انسان کی راضی به خودکشی می شود؟ کی راضی می شود که یک عذابی بیاید فورا خودش را از بین ببرد؟ آن وقتی که حیات و زندگی برای او آنقدر تلخ و دردآور است که دیگر قابل تحمل نیست. اکنون حال این آدم را مجسم کنید وقتی که می میرد. بعد از مردن چه می شود؟
منـابـع
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 9- صفحه 82-78
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها