معجزه نقض قانون طبیعت

فارسی 4002 نمایش |

هگل فیلسوف معروف اروپائی کلامی دارد که بر اساس آن در فلسفه خود مسائل زیادی بنیان نهاده است. او می گوید: یک سلسله مسائل است که از ضرورتهای عقل محسوب گردیده و اجازه خلاف آن را هیچگاه نمی دهد یعنی اصلا خلاف آن امکان ندارد. مثل قضایائیکه در ریاضیات بکار می رود و او نامش را قضایای تحلیلی می گذارد. شما در ریاضیات می گویید مجموع زوایای مثلث 180 درجه است و یا مساوی دو قائمه است.
این حکم ضرورت عقل است، یعنی اگر عقل مثلث را درک کند که مثلث یعنی چه؟ بلافاصله حکم می کند که ضرورت ایجاب می کند و غیر آن محال است که باید مجموع زوایای مثلث 180 درجه باشد و حتی نیم درجه کم و زیاد نمی تواند باشد. قضایائیکه در فلسفه و منطق جزء قضایای ضروریه محسوب می گردند همه از همین قبیل هستند مثل اجتماع نقیضین و ارتفاع نقیضین. ولی یک سلسله مسائلی داریم که مسائل تجربی است، یعنی آنهایی که ما عقلا هیچگونه ضرورتی در آن درک نکرده ایم بلکه به حکم آنکه آنطور دریافته ایم میگوییم آن طور است.
مثالی که هگل برای این نوع مسائل ذکر می کند این است که می گوید: ما تا بحال هر چه در عالم تجربه کرده ایم این طور یافته ایم که آب در اثر حرارت صددرصد مثلا بخار می شود، بعد اسم آن را می گذاریم (علیت) و می گوییم حرارت علت بخار شدن آب است و یا اگر آب را می بینیم در سرمای زیر صفر منجمد می گردد می گوییم سرما علت انجماد است. وی می گوید: برای عقل انسانی هیچکدام ضرورت ندارد، ما چون اینطور دیده ایم اینگونه حکم کرده ایم. در حالیکه اگر از اول که متولد شده بودیم خلافش را مشاهده کرده بودیم، یعنی حرارت را موجب انجماد و سرما را باعث بخار شدن آب می یافتیم، از نظر عقل ما هیچ تفاوتی نمی کرد. یعنی انجماد در اثر برودت و تبخیر در اثر حرارت را ضرورت عقلی ایجاب نمی کند بلکه صرفا یک قضیه وجودیه است. در عالم تا بحال اینطور بوده بدون آنکه خلاف آن هم ضرورت داشته باشد. این کلام تا اینجا کلام بسیار درستی است و حتی امثال بوعلی هم که گویا به همین مطلب پی برده بوده اند در کلماتشان طرح شده که برای علوم طبیعی که همیشه بر تجربه استوار است و تجربه هم ضرورت به دست نمی دهد چه فکری باید کرد؟ با توجه به این نکته علوم و قوانین طبیعی که همیشه بر تجربه استوار است و تجربه هم ضرورت به دست نمی دهد چه فکری باید کرد؟ با توجه به این نکته علوم و قوانین طبیعی چه نحو اعتباری می تواند داشته باشد؟ آیا می توان قوانین تجربی را تحت ضابطه علیت فلسفی درآورد؟
در این زمینه می گویند در مواردی که تجربه رابطه ای را نشان می دهد مثل اینکه حرارت موجب تبخیر و برودت انجماد می آورد؛ در اینگونه موارد در واقع یک علیتی وجود دارد و بدون علیت نمی تواند باشد و آن علت واقعی محال است جای خود را به دیگری بدهد. ولی اینکه آن علت همین باشد که ما آن را با حواس خودمان به وسیله تجربه و آزمایش کشف کرده ایم مشکوک است. و لذا علوم تجربی روز به روز تغییر می کند؛ یک قانونش نسخ می شود و قانون دیگری جایگزین قانون قبلی می گردد. مثلا یک روز وقتی می دیدید سنگ را که از بالا رها کنیم به زمین می افتد، می گفتند کشش در خود سنگ وجود دارد که مایل است خود را به مرکز زمین برساند. و این حکمی بود که بر اثر تجربیات مکرر همه بر آن متفق بودند ولی پس از آمدن نیوتن، مطلب عوض شد و گفتند خیر، این سنگ نیست که میل به پائین آمدن دارد بلکه جاذبه در زمین است که سنگ را می کشد و پس از آن هم نظریه نسبیت مطرح گردید و در نظریه قبل تجدید نظر شد.
بنابراین این مقدار ثابت و متیقن است که رویدادها بدون علت نیستند ولی آیا علم به آن علتها خواهد رسید یا نه، معلوم نیست، و اینکه ما به مجرد آنکه رابطه ای را کشف می کنیم، نام آن را علت می گذاریم، خطاست؛ خیر؛ اینها علتهای حقیقی نیستند؛ نه حرارت علت تبخیر است و نه برودت علت انجماد؛ و نه جاذبه علت پائین آمدن سنگ و لذا این گونه روابط چه بسا تبدیل و تحول می یابد. اینجا فرق میان ناموس طبیعت و قانون علیت بخوبی روشن می گردد. مثلا به حسب ناموس طبیعی ما تا بحال هر چه دیده ایم یک انسان اگر بخواهد متولد شود، یک راه بیشتر ندارد، حتما باید جنس مذکر و جنس مؤنث هر دو باشند و نطفه آنان با یکدیگر ترکیب شود تا انسانی پدید آید.
اما آیا قانون اصیل علیت در اینجا حکمفرماست؟ یعنی آیا غیر این محال است و نمی شود که یک وقت سلولی که در رحم زن تکوین می یابد، چنان استعدادی را دارا گردد که هم کار سلول زن را انجام دهد و هم کار سلول مرد را؟ عقل در اینجا نفی نمی کند. بلکه می گوید: ما تا بحال اینطور دیده ایم و به این شکل نیافته ایم، ولی ممکن است به شکل دیگری که ما هنوز به رازش آگاه نشده ایم با دمیدن، اول زن استعداد اسپرم مرد را نیز پیدا کند و اگر چنین بشود قانون علیت نقض نشده بلکه ناموس طبیعت نقض گردیده است و این است معنای معجزه. یعنی؛ معجزه فرق نوامیس طبیعت است و با این معنی، معجزه ممکن خواهد بود.
حال باز می گردیم به کلام هگل. اگر در دنیا شخصی مدعی پیغمبری گردد و بگوید معجزه من این است که من می توانم مثلثی ترسیم کنم که زوایایش 190 درجه باشد بلافاصله باید او را تکذیب کرد. چون چنین عملی محال عقلی است و معجزه محال عقلی را ممکن نمی نماید و خود این ادعا دلیل بر کذب ادعای اوست. و یا اگر مدعی نبوت ادعا کند که من می توانم کاری بدون علت انجام دهم باز دلیل بر کذب ادعای اوست چون خلاف ضرورت عقل است. ولی اگر کسی مدعی گردد که من می توانم خلاف ناموس طبیعت کاری را انجام دهم، یعنی از همان قبیل کارهایی که به قول هگل ما هیچ دلیلی بر اعتبارش نداریم جز اینکه تا حالا اینطور دیده ایم، ما آن ادعا را قبول می کنیم.

منـابـع

مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 1 و 2- صفحه 211-214 سطر 3-20

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها