چگونگی انتظار و وظیفه ما

فارسی 3041 نمایش |

خود مفهوم انتظار، در درون خود با چالش هایی جدی مواجه است که شاید مهم ترین آن ها این باشد که با توجه به این که در احادیث آمده ظهور، زمانی رخ می دهد که جهان پر از ظلم شده باشد، آیا هرگونه تلاش اصلاحی عملا ظهور را به تأخیر نمی اندازد؟ اگر باید منتظر ظهور بود، پس باید از اقدامات اصلاحی دست برداشت و این به معنای نفی وظایف اجتماعی است که در دین بر دوش انسان گذاشته شده است (نظیر امر به معروف و نهی از منکر) و اگر قرار است به آن وظایف عمل کنیم، دیگر چگونه می توان منتظر بود؟ به بیان دیگر اگر قرار است سیر بشر با این اصلاحات ما، سیر تکاملی باشد، این سیر به همین ترتیب به آخر می رسد و دیگر چه نیازی به ظهور امام مهدی (عج)؟
انقلاب حضرت مهدی (عج) تحولی عظیم در تاریخ بشر است. در خصوص تحولات تاریخی، دو نوع بینش وجود دارد که بر اساس هر یک، انتظار، معنای خاصی می یابد. یک دیدگاه این است که تحولات تاریخی ضابطه مند نیست یا اگر ضابطه مند است، اراده انسانی در آن نقشی ندارد و بر روند تاریخ، جبری حاکم است. کسی که معتقد باشد تحولات تاریخی ضابطه مند نیست، باید قائل شود به این که این تحولات قابل شناختن نیستند؛ پس قیام مهدی (عج) را هم نمی توان تحلیل کرد؛ آن گاه انتظار، یعنی منتظر یک حادثه عجیب و غریب ماندن و کاری نکردن تا بلکه دستی از غیب برون آید و کاری بکند.
این جا است که باب تأویلات نادرست در خصوص احادیث ظهور، باز می شود و حتی برخی خواهند گفت: چون جهان باید پر از ستم شود تا مهدی بیاید، پس ما هم به رواج ظلم کمک کنیم. کسی هم که قائل باشد تحولات، ضابطه مندند، اما اراده انسانی در آن ها نقشی ندارد نیز چاره ای ندارد جز این که بگوید: کاری نمی توان کرد و یگانه کار، حرکت در همین سیر جبری است و باز هم در این منطق، اصلاحات مردود است.
بر اساس هر دو رویکرد این دیدگاه، قیام مهدی صرفا ماهیت انفجاری دارد و فقط و فقط از گسترش و اشاعه ستم ها و تبعیض ها ناشی می شود؛ آن گاه که صلاح به نقطه صفر برسد، حق و حقیقت هیچ طرفداری نداشته باشد و باطل یکه تاز میدان شود، این انفجار رخ می دهد و دست غیب برای نجات حقیقت (نه اهل حقیقت، زیرا حقیقت طرفداری ندارد) از آستین بیرون می آید.
دیدگاه دوم آن است که تحولات تاریخی ضابطه مندند و اراده انسانی در آن ها نقش دارند که در این دیدگاه نیز دو گونه تصویر وجود دارد. یک تصویر اگزیستانسیالیستی است که در این تصویر، اراده انسان نقش بسیار مهمی دارد؛ اما هدفی ورای انسان قائل نیست و معتقد است که خود انسان باید هدف برای خود بیافریند. در واقع از دید آن ها، پذیرش هر هدفی ورای انسان و حرکت انسان به سمت آن هدف مستلزم از خود بیگانگی است؛ پس از پیش نباید هیچ هدفی را برای انسان قائل شد؛ بلکه هر کسی هر هدفی دلش می خواهد برای خود برگزیند و به سمت آن حرکت کند؛ اما اشکالات این تصویر اگر بیش تر از دیدگاه قبل نباشد، کم تر نیست. در این تصویر انتظار به معنای اعتراض همیشگی به هر وضعی است و مستلزم اصالت انقلاب است؛ یعنی اگر هیچ هدف خاص و معینی قبول نشود، آن گاه به هر حالتی انسان باید معترض باشد و هیچ هدفی را که عده ای پذیرفته اند نپذیرد؛ زیرا دیگر انتظار به پایان خواهد رسید.
در تصویر دوم از دیدگاه باید گفت: درست است که اراده انسانی نقش مهمی در تحولات تاریخی دارد؛ اما با توجه به اصالت فطرت و جهت گیری واقعی درون انسان به سمت هدف واقعی، این انتظار معنای خاصی می یابد و آن اولا قبول این است که حق از باطل قابل تشخیص است و ثانیا وظیفه اصلی منتظر تقویت دائم جبهه حق و تلاش برای مشخص تر کردن مرز حق و باطل برای به ثمر رسیدن آن نبرد عظیم جهانی خواهد بود. بدین معنا، انتظار، هم به لحاظ فردی و هم به لحاظ اجتماعی نه تنها حالت سلبی نیست، بلکه فعل ایجابی است که بر تمام افعال ما سایه می افکند و بدین سبب، افضل اعمال شمرده شده است. به لحاظ فردی کسی می تواند واقعا منتظر حکومت عدل باشد و آرزوی عدالت جهانی را در سر بپروراند که خودش با عدل خو گرفته باشد و مزاجش با عدل سازگار باشد.
کسی می تواند منتظر عدل جهانی باشد که عدل را دوست داشته باشد و کسی که عدل را دوست داشته باشد، در درجه اول خودش اهل عدل خواهد بود و این است که گفته اند: منتظران مصلح، خود، باید صالح باشند. به لحاظ اجتماعی نیز هر حرکت اصلاحی که در جهت پیروزی حق باشد، وظیفه منتظران است؛ پس اصلاحات جزئی و تدریجی نه تنها محکوم نیست، بلکه به نوبه خود، آهنگ حرکت تاریخ را به سود اهل حق تند می نماید و بر عکس، فسادها، تباهی ها و فسق و فجورها کمک به نیروی مقابل است و آهنگ حرکت تاریخ را به زیان اهل حق کند می کند؛ بنابراین در این بینش آن چه باید رخ دهد، از قبیل رسیدن یک میوه بر شاخه درخت است نه از قبیل انفجار یک دیگ بخار. درخت هر چه بهتر از نظر آبیاری و ... مراقبت گردد و هر چه بیش تر با آفاتش مبارزه شود، میوه بهتر و سالم تر و احیانا زودتر تحویل می دهد. بدین معنا، وظیفه کلی ما در برابر مسئله جهانی شدن نیز روشن می شود.
جهانی شدن در منظر اسلامی یعنی تحقق حکومت عدل جهانی که مقدمه آن نبرد نهایی حق و باطل است و برای این نبرد باید جبهه حق را تقویت کرد؛ البته باید توجه داشت که تقویت این جبهه پیش از آن که تقویت نظامی باشد، تقویت فرهنگی و معنوی است؛ زیرا اساس هویت این جبهه، معنویت است و مقصود این است که باید حق و عدل را هر چه واضح تر و صیقلی تر آشکار کرد و توان فهم مردم از حق و عدل را افزایش داد؛ به گونه ای که مردم بتوانند حکومت عدل را تحمل کنند! خوب است به این نکته توجه کنیم که حضرت مهدی (عج) بالاتر از امام علی (ع) نیست، پس ویژگی مهم حکومت عدل مهدی، به فاعل آن بر نمی گردد؛ بلکه به قابل بر می گردد؛ یعنی در زمان مهدی (عج) مردم به حدی از بلوغ فکری رسیده اند که بتوانند حق را از باطل تشخیص دهند و تسلیم دشمنانی نشوند که می کوشند لباس باطل بر چهره حق بپوشانند تا مردم را از آن رویگردان کنند و به جای آن باطلی که با حق مخلوط شده، به خورد آن ها بدهند؛ اما مردمی که درک صحیح و معقولی از عدل ندارند، حتی حکومت علی (ع) نیز بر آن ها تنگ می آید؛ هر چند که نمی دانند.
به تعبیر امیرمؤمنان: «من ضاق علیه العدل فالجور علیه افضیق» (نهج البلاغه، خطبه 15). بنابراین مفهوم حدیث که می گوید: ظهور در زمانی رخ می دهد که زمین پر از ستم شده باشد اینست که پر از ظلم شدن، از علایم ظهور است نه از علل ظهور. در واقع، دیدگاهی که می گفت باید به شیوع ظلم کمک کرد، از این پندار ناشی بوده که شیوع ظلم، علت ظهور است؛ در حالی که علت ظهور این است که مقدمات ظهور (همان مشخص شدن جبهه حق و باطل و تقویت جبهه حق) آماده شده باشد. در خصوص ظهور موارد متعددی گفته شده است؛ نظیر آمدن دجال. همان طور که معنا ندارد برای تعجیل در ظهور، بگردیم یک نفر به نام دجال بیابیم و از او حمایت کنیم که اقدامات خاصی را انجام دهد، به همین ترتیب معنا ندارد برای تعجیل در ظهور، به افزایش ظلم بپردازیم.
در این حدیث تکیه بر روی ظلم شده است و سخن از گروه ظالم است که مستلزم گروه مظلوم است و می رساند که قیام مهدی (عج) برای حمایت مظلومانی است که استحقاق حمایت دارند. بدیهی است که اگر در حدیث گفته شده بود زمین را پر از ایمان و صلاح و توحید می کند، بعد از این که پر از کفر و شرک و فساد شده بود، مستلزم این نبود که لزوما گروهی مستحق حمایت وجود داشته باشد. در آن صورت بود که می شد استنباط کرد که قیام مهدی موعود برای نجات حق از دست رفته و به صفر رسیده است، نه برای نجات گروه اهل حق ولو به صورت یک اقلیت..
شاید مقصود از پر شدن زمین از ظلم، به اقتضای درک انسان ها باشد، نه به اقتضای افعال خارجی ظالمانه آن ها، یعنی شاید مقصود این است مردم به رشدی می رسند که دیگر درک می کنند جهان پر از ظلم است و دیگر ظلم را تحمل نمی کنند و برای همین منتظر عدل می شوند. برای این که مسئله بهتر روشن شود می توان به تاریخ بشر نگاهی کرد؛ برای مثال مردم زمان فرعون در ظلمی بزرگ به سر می بردند؛ اما می توان گفت: اعتراض جدی به این ظلم نداشتند و گویی که به آن وضع راضی بودند.
در کنار این حدیث، احادیث دیگری نیز وجود دارد مبنی بر این که ظهور تحقق نمی پذیرد، مگر این که هر یک از شقی و سعید به نهایت کار خود برسد؛ یعنی سخن در این است که هر دو گروه به نهایت کار خود می رسند نه این که فقط اشقیا به نهایت درجه شقاوت برسند. همان طور که در روایات اسلامی سخن از گروهی زبده است که به محض ظهور امام، به آن حضرت ملحق می شوند. معلوم می شود در عین اشاعه و رواج ظلم و فساد، زمینه هایی عالی وجود دارد که چنین گروهی را پرورش داده است. این خود می رساند که نه تنها حق و حقیقت به صفر نرسیده است، بلکه فرضا اگر اهل حق از نظر کمیت قابل توجه نباشند، از نظر کیفیت ارزنده ترین اهل ایمانند و در ردیف یاران امام حسین (ع).
افزون بر این که از نظر روایات اسلامی، در مقدمه قیام و ظهور امام، یک سلسله قیام های دیگر از طرف اهل حق صورت می گیرد که به طور قطع این ها نیز ابتدا به ساکن و بدون زمینه قبلی رخ نمی دهد و حتی در برخی روایات سخن از دولتی از اهل حق است که تا قیام امام مهدی ادامه می یابد.
به هر حال امید و آرزوی تحقیق نوید کلی جهانی انسانی، در زبان روایات اسلامی، انتظار فرج خوانده شده است و عبادت -بلکه افضل عبادات- شمرده شده است. اصل انتظار فرج از یک اصل کلی اسلامی و قرآنی دیگر استنتاج می شود و آن اصل "حرمت یأس از روح الله" است. مردم مؤمن به عنایات الهی، هرگز و در هیچ شرایطی امید خویش را از دست نمی دهند و تسلیم یأس و نا امیدی و بیهوده گرایی نمی گردند. چیزی که هست این انتظار فرج و این عدم یأس از روح الله در مورد یک عنایت عمومی و بشری است، نه شخصی یا گروهی و به علاوه، توأم است با نویدهای خاص و مشخص که به آن قطعیت داده است.

منـابـع

مرتضی مطهری- تکامل اجتماعی انسان، به ضمیمه هدف زندگی و ...، صفحه 46-51

مرتضی مطهری- قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ- صفحه 56-67 و 14

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد