شیخ محمدتقی بهلول گنابادی
English فارسی 11187 نمایش |نام شیخ بهلول این مجاهد راه حق و حقیقت در تاریخ معاصر ایران با قیام خوش و آزادی خواهانه قیام مسجد گوهرشاد علیه واقعه کشف حجاب قرین شده، به طوری که با صحبت از یکی به ناگزیر باید از دومی نیز سخن به میان آورد. اکنون پس از هفتاد سال هنوز صدای این عالم ربانی در شبستان مسجد گوهرشاد طنین انداز است و خشت خشت آن بر شجاعت و ظلم ستیزی وی گواه است. شیخ محمدتقی بهلول گنابادی فرزند نظام الدین در سال 1297 شمسی در روستای بیلند گناباد چشم به جهان گشود. در کودکی به مکتب پدر رفت و به فراگیری قرآن کریم همت گمارد و در سن هشت سالگی موفق به حفظ کل قرآن گردید و سپس به تحصیل در رشته علوم قدیحه پرداخت و دوره سطح مراکز تحصیلاتش از قبیل: شرح لمحه، مطول تفتازانی، حاشیه را نزد پدر فرا گرفت.
در همین ایام نیز در مجالس روضه خوانی می کرد. مرحوم شیخ بهلول خود در این باره می گوید: «در سنین کودکی برای زنان منبر می رفتم. در زمان رضاشاه نیز که قرار بود تذکره شناسنامه بدهند شهرت مرا بهلول گرفتند». شیخ در سن 27 سالگی به منظور تکمیل دروس حوزوی رهسپار شهر مقدس مشهد شد و به محضر درس آیت الله حسین قمی راه یافت. اولین برخورد سیاسی شیخ با اعمال ننگین رضاشاه اندکی پس از ورود او به مشهد رخ داد و آن نیز در برچیدن بساط لهو و لهب در اول ماه محرم در باغ ملی سبزوار به منظور آمدن همسر شاه و امان الله خان پادشاه افغانستان به سبزوار بود. از آن پس همیشه تحت تعقیب عوامل دولتی رژیم پهلوی قرار داشت از این رو پیاده رهسپار قم شد.
مهمترین حرکت سیاسی شیخ پس از تصمیم جدی رضاشاه مبنی بر گشودن دروازه های ترقی و رشد و توسعه به روی مردم ایران با کشف حجاب زنان و کلاه شاپو گذاشتن بر سر مردم شریف و مذهبی ایران به وقوع پیوست. رضاشاه به تاثی از امان الله خان و مصطفی کمال پاشا (آتاتورک) برداشتن حجاب از زنان و بر سر نهادن کلاه شاپو و کراوات را برای مردان الزامی کرد و خود چون همتایان اش اولین بار به این کار مبادرت ورزید. این امر با مخالفت جدی روحانیون مواجه شد و زمینه های مخالفت روز به روز گرمتر می شد. در شهر مذهبی مشهد روحانیون با تجمع در منزل آیت الله یونس اردبیلی تصمیم گرفتند که نمایندگانی از جانب حوزه علمیه مشهد انتخاب کنند و برای مذاکره با رضاشاه به تهران بفرستند. در این جلسات آیت الله حسین قمی انتخاب شد که با شاه در این باره گفتگو کند، اما در شهر ری به هنگام توقف در باغ مهراج الملک بازداشت و ممنوع الملاقات شد. با رسیدن این خبر به مشهد، مردم در مسجد گوهرشاد تجمع کردند و ضمن سر دادن شعارهایی علیه سلطنت رضاشاه و بی حجابی خواستار آزادی آیت الله قمی شدند.
در این بین شیخ بهلول در فردوس به منبر رفت و علیه دستگاه دیکتاتوری سخنرانی کرد. شهربانی درصدد دستگیری او برآمد، ولی با کمک آقا نجفی موفق به فرار شد و به تربت حیدریه و سپس به مشهد رفت. شهربانی مشهد نیز درصدد دستگیری او بود، اما قبل از آنها شیخ توسط مأموران آستان قدس بازداشت و در یکی از حجره های صحن مطهر زندانی شد. با مطلع شدن مردم وی را آزاد و روی دوش گرفته و به حرم بردند و شیخ در آنجا به منبر رفت و سخنان تندی علیه دستگاه ایراد کرد. در روز 18 تیر 1314 شیخ در حرم مطهر مورد تعقیب مأموران آگاهی قرار می گیرد. آنان قصد داشتند به بهانه ای ایشان را از حرم بیرون بکشانند و دستگیر کند، اما با زیرکی شیخ کاری از پیش نبردند. در حدیقه الرضویه دراین باره آمده است: «شیخ چهار ساعت به غروب؛ سه بعد از ظهر از حرم بیرون آمده می رود میان ایوان عباسی صحن کهنه و ناهاری خورد، بعد کفش خود را در زیر سر می گذارد می خوابد. بالجمله نزدیک غروب آفتاب از صحن خارج می شود. مأمورین شهریانی در صدد دستگیری او بر می آیند. بهلول آنها را دشنام داده، به طرف صحن مراجعت می نماید. مأمورین جسورانه او را تعقیب کرده، درب کشیک خانه میان دربانها و ایشان مشاعره شروع می شود، اما شیخ رهایی می یابد و پس از کشمکش های فراوان با میرزا طاهر متولی مسجد و آقا عبدالحمید مولوی در جامع کبیر به منبر می رود و می گوید: مردم اسلام خراب شد؛ دختر نه ساله حرام و زن فاحشه حلال (همهمه مردم) بهلول با دست اشاره می کند. ساکت و آرام باز می گوید: مردم شما گله اید و آقای حاج اقا حسین قمی شبان و من هم سگ گله و پهلوی هم گرگ گله. ولوله ای عجیب در میان مردم برپا شد. شب جمعه 20 تیر دوباره بهلول در صحن رو منبر می رود و تا طلوع فجر روی منبر قرار می گیرد و گاهی میان ایوان طلای صحن حرف می زند و زمانی ساکت است، گاهی می خوابد لکن بعد از مدت زمانی بیدار می شود. در این میان افرادی چون نواب احتشام شیخ حسین اردبیلی نیز به منبر می روند و مردم را از فجایع به وجود آمده توسط رضاشاه مطلع می کنند. سرانجام در ساعات اولیه 21 تیر پاکروان استاندار و مطبوعی، فرمانده لشکر مشهد بسیج شده به مسجد ریخته و با مسلسل و تفنگ به تیراندازی و قتل عام مردم می پردازند. عده بسیاری کشته و مجروح می شوند و بهلول از معرکه می گریزد.
سالهای هجرت
شیخ بهلول پس از واقعه مسجد گوهرشاد به دلیل تحت تعقیب بودن به افغانستان هجرت می کند و در آنجا نیز دست از مبارزه سیاسی برنمی دارد تا اینکه در آنجا به زندان می افتد و مدت 30 سال به اسارت می گذراند. پس از آزادی از زندان به دمشق رفته و از آنجا وقتی وارد مصر می شود، جامعة الازهر مکان دائم حضور او می شود. عده زیادی از دانشجویان مشکلات علمی خود را با ایشان مطرح می کنند، ایشان پس از اقامت کوتاهی در مصر، برای خداحافظی بین دانشجویان می آید، اما دانشجویان با سروصدا خواستار اقامت ایشان می شوند. شیخ می گوید: «من که موقعیت را مناسب داشتم و از قراری هم جایی را نداشتم که بروم گفتم: مدت اقامتم تمام شده و الا نمی رفتم.» یکی از دانشجویان بلند شد و گفت درد من از وزرا دربار است فردا مشکل شما را حل می کنم و همانطور هم شد. دولت مصر اجازه داد که شیخ در آنجا بماند و شیخ یکسال و نیم در مصر اقامت می گزیند و از طرف جمال عبدالناصر که مخالف رضا شاه بود به سمت رییس بخش فارسی صدا و سیمای مصر منصوب شد و سپس برای دیدن خواهر و مادرش به نجف مسافرت کرد و پس از چند سال اقامت در جوار حرم حضرت امیر (ع) به ایران بازگشت و همان زمان نیروهای رژیم وی را دستگیر و روانه زندان می کنند.
وی در سالهای پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در خراسان به سر می برد و به وعظ و هدایت و راهنمایی مشغول بود. این عارف ربانی علاوه بر تسلط بر ادبیات عرب از ذوق سرودن اشعار نغز و طنز نیز برخوردار بود. بیش از 200 هزار بیت شعر سروده بود و 50 هزار بیت شعر از دیگر شاعران از برداشت. این مجاهد فی سبیل الله حتی در روزهای آخر عمر نیز دست از تلاش و کوشش برنداشت و همواره با وجود کهولت سن به ورزشهایی چون شنا، کوهنوری، پیاده روی های زیاد می پرداخت. شیخ بهلول در روزهای آخر عمر در بیمارستان خاتم الانبیاء بستری شد و بالاخره در روز یکشنبه 8 مرداد 1384 پس از 105 سال عمر با برکت چشم از جهان فرو بست و رخ در نقاب خاک کشید. یاد و خاطره اش گرامی و راهش پررهرو باد.
منـابـع
سایت عرفان واقعی چیست؟
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها