ابوزید بلخی

English فارسی 7186 نمایش |

ابوزید بلخی، احمد بن سهل، ادیب، متکلم، فیلسوف. جغرافی دان و منفنن در علوم گوناگون. قدیم ترین منابع آگاهی ما درباره این دانشمند کتاب الفهرست ابن ندیم و کاملترین آنها معجم الادباء یاقوت است. منابع متأخر تمام اطلاعات خود را از یاقوت گرفته اند و یاقوت اخبار مربوط به ابوزید را از کتابی که ابوسهل احمد بن عبیدالله بن احمد تألیف کرده بود، به دست آورده است. منبع سخنان ابوسهل نیز ابومحمد حسن بن محمد وزیری است که از شاگران ابوزید بوده و کتابی با عنوان اخبار ابی زید داشته است.
ابوزید در ناحیه شامیستیان، از روستاهای نزدیک نهر غربنکی، یکی از از 12 نهر بلخ، متولد شد. پدرش سیستانی و معلم کودکان بود. ظاهرا ابوزید نیز یک چند همین شغل را داشته است. در جوانی همراه قافله حاجیان به عراق سفر کرد تا در مذهب امامیه ـ که خود از پیروان آن بود ـ تحقیق کند و «امام» را دریابد. در آنجا به محضر یعقوب بن اسحاق کندی راه یافت و نزد او به کسب علوم عقلی پرداخت. وی 8 سال در عراق به سر برد و با بزرگان و دانشمندان در ارتباط بود. در این مدت فلسفه، نجوم، طب و طبیعات را آموخت و در علم کلام و دیگر دانشهای متداول اسلامی تبحر یافت. سپس از راه هرات به بلخ بازگشت و به سبب دانش وسیع و اطلاعات فراوانی که در علوم گوناگون و زمینه های مختلف داشت. مورد توجه امرا و بزرگان قرار گرفت و نزد ابوعلی جیهانی، وزیر نصر بن احمد سامانی، راه یافت. جیهانی و همچنین بزرگانی مانند حسین بن علی مرورودی و برادرش صعلوک، مقدم او را گرامی شمردند و برای وی مستمری و عطایایی مقرر داشتند، اما پس از مدتی رابطه میان آنان تیره شد و صله ها و عطایا قطع گردید. علت این امر، چنانکه ابوزید خود اشاره می کند، این بود که وی دو کتاب تألیف کرده بوده است: یکی کتابی درباره کیفیت تأویل آیات قرآن و ایراد به تأویلات اسماعیلیا ـ روشی که مبلغان اسماعیلی از جمله مرورودی در آن مبالغه می کردند ـ و دیگری کتاب القرابین و الذبائج که به مذاق جیهانی ـ که تمایلات ثنوی (مانوی؟) داشت ـ خوش نیامد. کتابی که ابوزید درباره کیفیت تأویلات نوشت و موجب تیرگی رابطه او با مروردی گردید، بعدها مورد توجه دانشمندان اسلامی و تمجید و تحسین مجامع مذهبی قرار گرفت و حسن قبول یافت، تا بدانجا که یاقوت می گوید: «ما صنف فی الاسلام کتاب انفع للمسلمین من کتاب البحث عن التأویلات، صنفه ابوزید البلخی».

هنگامی که احمد بن سهل بن هاشم مروزی در 306 ق به بلخ آمد و بر آن سامان مستولی شد، وزارت خود را به ابوزید پیشنهاد کرد، اما او نپذیرفت؛ سرانجام ابوالقاسم بلخی کعبی را که با ابوزید دوستی داشت، وزارت داد و ابوزید را به کاتبی برگزید. کعبی نیز به ابوزید توجه خاصی داشت و در استفاده از مستمریها جانب او را مراعات می کرد. ابوزید به زادگاه خویش علاقه بسیار داشت. به همین جهت پس از بازگشت به بلخ و بهبود وضع معاش خود، در ناحیه شامستیان ضیاع و عقاری خرید. این املاک پس از او در اختبار خویشاوندان و فرزندان و نوادگان او بوده است. ابوزید در علوم اوایل و نیز علوم اسلامی دست داشت. در نوشته های خود از روش فلاسفه و اصحاب عقل پیروی می کرد، با این تفاوت که کتابهایش به نوشته های اهل ادب شبیه تر و به آنان نزدیک تر بود. به علت آگاهی از فلسفه و به کار بردن روشن فیلسوفان، متهم به کفر و الحاد گردید، اما به رغم این اتهامات، به گزارش برخی منابع مردی نیکو اعتقاد بود و در به جای آوردن وظایف مذهبی و عمل به احکام دین غفلت نمی رزید.
علما و فقهای بلخ نیز او را دارای اعتقادی نیک و مذهبی استوار می دانستند و بر آن بودند که در مصنفات انبوه وی کلمه ای که دلالت بر سستی عقیده و قدح در اعتقاد او کند، پیدا نمی شود. ابوالقاسم بلخی کعبی که از معاصران و دوستان نزدیک او بوده است، در رد این اتهامات می گوید: «ابوزید مردی مظلوم است؛ مردی است موحد و من به حال او آگاه تر از دیگران هستم، چرا که با یکدیگر بزرگ شده ایم و با یکدیگر منطق خوانده ایم و سپاس خدای را که ملحد نشده ایم.»

ابوزید به گفته معاصران و دوستانش هوای امامت (طلب امام) در سر داشت و گفته شده که یکی از انگیزه های سفر او به عراق همین امر بوده است. در مقابل این نظر، برخی عقیده دارند که ابوزید با اینکه در جوانی مذهب امامیه داشت، بعدها از آن بازگشت و به تسنن گرایید، اما ابوحیان توحیدی از زیدی بودن وی سخن گفته است. ابوزید با دانشمندان زمان خود مباحثه و مکاتبه داشت و از شهرهای دور و نزدیک سؤالات علمی و مذهبی برای او می فرستادند تا پاسخ گوید. رساله های اجوب، ابی اسحاق المؤدب، اجوی، ابی القاسیم الکعبی، اجوی، ابی الفضل السکری، اجوی، اهل فارس، جواب رسال، ابی علی بن المنیر الزیادی که از نوشته های او بوده است، شاهد بر این مدعاست.
ابوزید علاوه بر تألیفات گرانقدر، شاگردانی نیز داشته است که از آن جمله اند: ابن فریغون که کتاب جوامع العلوم از آثار اوست، ابوالحسن محمد بن یوسف عامری که در فلسفه از ابوزید استفاده کرد و همچنین ابومحمد حسن بن محمد وزیری که کتابی در شرح احوال استاد خود نوشته بوده است. برخی از محققان، محمد بن زکریای رازی را نیز در فلسفه از شاگردان ابوزید دانسته و گفته اند رازی به سبب تعلیمات او به فلسفه نوفیثاغوری متوجه گردید. ابوزید به سبب وسعت دانش و عمق اندیشه و فصاحت و بلاغت نوشته هایش، مورد ستایش و تمجید متقدمان و متأخران قرار گرفته است. ابوحیان توحیدی که مردی دشوارپسند بوده، او را «بحرالبحور» و «عالم العلماء» خوانده است و در کتاب الامتاع و المؤانس نیز از او با عبارت «سید اهل المشرق فی انواع الحکم» یاد کرده است. شهرستانی در کتاب الملل و النحل وی را در ردیف کندی، ابن مسکویه، ابوسلیمان سجستانی، فارابی، ابن سینا و ابوالحسن عامری و در شمار فلاسفه متأخر اسلامی ذکر می کند.

آثار:
از آنجا که ابوزید در علوم گوناگون دست داشته است، نوشته هایش بسیاری در زمینه های مختلف: فلسفه، کلام، احکام نجوم، طب، سیاست، تفسیر، تاریخ، جغرافیا، اخلاق و آداب امم، لغت، صرف و نحو، طبقه بندی علوم و حتی جانور شناسی، به او نسبت داده اند. به گفته علی بن محمد بن ابی زید، نوه ابوزید، وی نزدیک به 70 تألیف داشته است. ابن ندیم از 42 کتاب و رساله از جمله شرایع الادیان، اقسام العلوم، اختیارات السیر، السیاس، الکبیر، السیاس، الصغیر نام می برد و یاقوت بر این شمار 13 اثر و بیهقی دو اثر افزوده است. افزوده های بیهقی یکی الامد الاقصی و دیگری بیان وجوه الحکم، فی اوامر و نواهی الشریع، یا الابان، عن علل الدیان، است و نیز حمدالله مستوفی، در نزه، القلوب، ضمن برشمردن منابع کار خود، از کتاب صور الاقالیم ابوزید بلخی نام می برد. سیوطی نیز در بغی، الوعا،، کتاب المختصر فی الفقه را به ابوزید نسبت می دهد. تألیف دیگر او به گفته کحاله العلم و التعلیم است. اینک از میان تألیفات وی 2 اثر مهم را مورد بحث و بررسی قرار می دهیم:

1. صورالاقالیم یا کتاب الاشکال، درباره نقشه های جغرافیایی. اصل این کتاب از میان رفته و فقط قسمت عمده آن را اصطخری در کتابهای المسالک و الممالک و الاقالیم خود آورده است. محققان متأخر همگی برآنند که آثار اصطخری مأخود از صورالاقالیم ابوزید بلخی است، با این تفاوت که اصطخری در شرح بلاد و نواحی توضیحات بیشتری داده است و سپس ابن حوقل تألیفات اصطخری را تکمیل کرده است. با اینکه به گفته محمد بن احمد مقدسی، صورالاقالیم کتابی مختصر بوده و جزئیات فراوانی را در شرح بالا در بر نداشته است، باید ابوزید را از پیشگامان ترسیم نقشه های جغرافیایی در میان جغرافی دانان و دانشمندان اسلامی به شمار آورد. مولر در میان مخطوطات قدیمی به 60 نقشه جغرافیایی از آثار ابوزید بلخی برخورده، که خود مؤید تقدیم و اهمیت کار او در این مورد است. ظاهرا نسخه ای از صورالاقالیم بلخی در کتابخانه کلیددار امام حسین (ع) در کربلا موجود است؛ جرجی زیدان نیز از نسخه خطی این کتاب همراه با نقشه های رنگی در برلین خبر می دهد.

2. مصالح الابدان و الانفس، کتابی است درباره سلامت تن و روان و بیان ارتباط تنگاتنگ آن دو با یکدیگر، چنانکه گویی یک واحدند. این کتاب از روی نسخه خطی کتابخانه ساصوفیه به همت فؤاد سزگین در فرانکفورت منتشر شده است. بلخی در مقدمه کتاب یادآور می شود که باری تعالی انسان را به مزیت عقل و تمییز مخصوص گردانیده است تا چیزهای سودمند و زیان آور را بشناسد و از امور زیان آور اجتناب کند و بدین وسیله معاض و معاد او اصلاح پذیرد و خبر دنیا و آخرت حاصل شود. ابزاری که آدمی برای این منظور در اختیار دارد، تن و روان اوست و با به سامان شدن آنها زمینه ای برای رسیدن به سر منزل سعادت فراهم می گردد. تن و روان دو جنبه وجود آدمی و سبب بقای او در این عالم است و به همین جهت وظیفه هر خردمندی است که در کسب آنچه به صلاح و سلامت تن و روان او می انجامد و آفات و بیماریهای جسمی و روحی را از وی دور می سازد، کوشش کند و این امر را از مهم ترین وظایف خود به شمار آورد. مصالح الابدان و الانفس دو مقاله دارد، یکی در تدبیر مصالح تن و دیگری در تدبیر مصالح روان. مقاله اول شامل 14 باب است، درباره:
1. نیاز انسان به مراقبت بدن و فایده آن
2. عناصر اولیه و طبیعت هر یک از آنها، ابتدای خلقت آدمی از عناصر اربعه و طبایع چهارگانه، چگونگی پیدایش مزاجهای دموی، صفراوی، سوداوی و بلغمی و سهم هر یک از اخلاط اربعه در سلامت او و نحوه ترکیب اجزا و اعضای تن وی
3. مسکن، آب و هوای گوناگون
4. جامه ها و پوششهایی که انسان را از گرما و سرما محفوظ می دارد
5. خوردنیها
6. آشامیدنیها
7. بوییدنیها، (عطریات)
8. خواب
9. قوه باه
10. استحمام
11. حرکات ورزشی که برای تندرستی مورد نیاز است
12. مشت و مال در پی حرکات ورزشی
13. شنوایی
14. باز گردانیدن تندرستی
در مقاله دوم، ابوزید بلخی به آفات و بیماریهای روان می پردازد و ضمن بحث درباره قوای نفسانی و عوارض آنها به تهذیب اخلاق از طریق روان درمانی و خودشناسی اشاره می کند. این مقاله 8 باب دارد، درباره:
1. نیاز انسان به تدبیر مصالح روان
2. حفظ سلامت روان
3. بازگردانیدن سلامت روان
4. بیماریهای روان و برشمردن آنها
5. از میان بردن خشم
6. تسکین بیم و اضطراب
7. دفع حزن و اندوه و بی تابی
8. چاره جویی جهت دفع وسوسه های درونی و «احادیث نفس».
کتابی دیگر با عنوان البده و التاریخ به ابوزید نسبت داده شده است. کلمان هوار این کتاب را به نام وی در پاریس منتشر کرده است، اما چنانکه محققان نوشته اند و خود هوار نیز یادآور می شود، این کتاب ابوزید نیست، بلکه مؤلف آن مطهر ابن طاهر مقدسی است. مهم ترین دلیل بر اینکه نویسنده این کتاب جز ابوزید است، اینکه مؤلف در مقدمه آن تصریح می کند که کتاب را در 355 ق تألیف کرده است.

افکار و عقاید:
1. ابوزید از کسانی است که می کوشیدند میان شریعت و فلسفه تلقیق کنند و آن دو را با یکدیگر هماهنگ سازند. ابوحیان توحیدی در این باره می نویسد: «ابوزید بر آن بود که فلسفه هم سو با شریعت و شریعت همانند فلسفه است؛ یکی در حکم مادر است و دیگری به منزله دایه.»
2. وی از تفضیل صحابه و نیز از مفاخرت عرب و عجم بر یکدیگر خودداری می کرد و در این مورد به حدیث منسوب به پیامبر (ص): «اصحابی کالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم؛ یاران چون ستاره ها هستند که از هر یک پیروی کنید راه را پیدا می کنید» که در منابع حدیث اهل سنت نقل شده و نیز آیه های «فلا انساب بینهم یومئذ و لا یتسائلون؛ دیگر آن روز میانشان نسبت خویشاوندی وجود ندارد و از حال یکدیگر نمی پرسند» (مؤمنون/ 101) و «ان اکرمکم عند الله اتقیکم؛ ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست» (حجرات/ 13) استناد می کرد.
3. وی به مباحث و مسائل کلامی علاقه مند بود و در این فن مهارت داشت، تا آنجا که او را همردیف جاحظ دانسته و جاحظ خراسانش لقب داده اند. با توجه به این که از یک طرف استادش کندی به معتزله تمایل داشت و از طرف دیگر میان وی و ابوالقاسم کعبی، از بزرگان متکلمان معتزلی، دوستی نزدیک و مباحثه برقرار بوده است، شاید بتوان ابوزید را دارای تمایلاتی اعتزالی دانست. تبحر وی در علم کلام و عمق نوشته هایش چندان بوده است که گفته اند: «متکلمان بزرگ عالم اسلام، 3 نفرند: جاحظ بصری، علی بن عبیده لطفی و ابوزید بلخی، در میان این سه تن آنکه در آثارش لفظ بر معنی غالب است، جاحظ، آنکه معنی بر لفظش می چربد، علی بن عبیده و آنکه الفاظ و معانی در آثار او یکسان است، ابوزید بلخی است.»
4. ابوزید به فلسفه فیثاغوری جدید توجه داشت و این تمایل شاید در اثر شاگردی او نزد کندی باشد، چرا که در افکار کندی نیز چنین گرایشی دیده می شود.
5. هانری کربن در کتاب فلسفه اسلامی، بی آنکه به مأخذی استناد کند، می نویسد: ابوزید معتقد بوده است که نامهای خداوند که در قرآن آمده، از سریانی اقتباس شده است.
6. فخرالدین رازی در کتاب شرح اسماء الله الحسنی (یا لوامع البینات) می نویسد: ابوزید حدیث «ان لله تسع و تسعین اسما، من احصاها دحل الجنة؛ خداوند 99 اسم دارد که هر کس آنها را برشمرد و بر آن ها آگاهی یابد، به بهشت می رود» را مطعون میدانست.
7. ابوزید درباره تفسیر قرآن معتقد بود که باید به ظاهر آیات اکتفا کرد و از تأویلات بعید به روش اسماعیلیان اجتناب نمود. در این مورد کتابهای نظم القرآن و البحث فی التأویلات را نوشته بوده است.
8. وی درباره کیمیا و حقیقت آن عقیده داشت که «کیمیا محال است و اساسی ندارد و حکمت حق تعالی درستی آن را اثبات نمی کند و نیز برای عامه مردم تباهی آور است.

منـابـع

دائرةالمعارف بزرگ اسلامی

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها