گزارشی از مناظره امام رضا (ع) با سران ادیان مختلف

فارسی 5400 نمایش |

پس از آنکه امام رضا (ع) بعد از پدر، مسئولیت رهبرى و امامت را به عهده گرفت، در جهان اسلام به سیر و گشت پرداخت و نخستین مسافرت را از مدینه به بصره ‏آغاز فرمود تا بتواند به طور مستقیم با پایگاه هاى مردمى خود دیدار کند و درباره‏ همه کارها به گفتگو پردازد. عادت او چنین بود که پیش از آنکه به منطقه‏ اى حرکت‏ کند، نماینده‏ اى به آن دیار گسیل می داشت تا مردم را از ورود وى آگاه کند تا وقتى وارد می شود، مردم آماده استقبال و دیدار او باشند. سپس با گروه هاى ‏بسیار بزرگ مردم اجتماع بر پا می کرد و درباره امامت و رهبرى خود با مردم‏ گفتگو مى‏ فرمود. آنگاه از آنان می خواست تا از و پرسش کنند تا پاسخ آنان ‏را در زمینه‏ هاى گوناگون معارف اسلامى بدهد. سپس می خواست که با دانشمندان‏ علم کلام و اهل بحث و سخنگویان، همچنین با دانشمندان غیر مسلمان ملاقات‏ کند تا در همه باب مناقشه به عمل آوردند و با او به بحث و مناظره پردازند پس از پایان کار به مردم کوفه خبر می داد که تا سه روز دیگر نزد آنان‏ خواهد بود و با پایگاه هاى خود تماس می گرفت و با بحث کنندگان و متکلمان‏ و یهود و نصارى و کسانى که در آن زمان در جهان اسلام یک خط فکرى‏ داشتند، تماس می گرفت تا در هر باب گفتگو کنند. به گروه اخیر از آن روى توجه‏ مى ‏فرمود و به جنبش و افکارشان اهمیت می داد که از راه ترجمه‏ ها و مجادله‏ هاى کلامى، توجه جهان اسلام را به خود جلب کرده بودند.

امام (ع) در این مسافرت ها با همه گروه ها و مکتب هاى علمى، بحث ها و گفتگو هاى رنگارنگ می داشت. محمدبن عیسى تقطینى گوید: «مسائلى که ‏از امام (ع) مى‏ پرسیدند گرد آوردم، به هیجده هزار مساله رسید که به آنها پاسخ‏ گفته بود.»، «ابراهیم بن عباس صورى‏» مى‏ گوید: «هرگز ندیدم که از رضا (ع) پرسشى ‏کنند و او پاسخ آن را نداند.»
پدران رضا (ع)، به همه این فعالیت هاى آشکار مبادرت نمی کردند. آنان‏ شخصا به مسافرت نمى‏ رفتند تا بتوانند بطور مستقیم و آشکار با پایگاه هاى‏ مردمى خود تماس حاصل کنند. اما در مورد امام رضا (ع) مسئله امرى طبیعى‏ بود. زیرا در این مرحله پایگاههاى مردمى بسیار شده بود و نفوذ مکتب امام ‏على (ع) از نظر روحى و فکرى و اجتماعى در دل مسلمانان که با امام به طور آگاهانه و همیارى عمل می کردند افزایش یافته بود. اما حادثه‏ اى روى داد: گروهى از یاران امام (ع) میان این تحول و دگرگونى ظاهرى که در خط پدران او بود، با شرایط و اوضاع جدید، نتوانستند رابطه ‏اى برقرار کنند و ازین روى بود که اعتراضاتى به امام وارد مى‏ آوردند. علاوه بر بحث و مناظره خود حضرت با گروه ها و مکتب های مختلف، مامون نیز در سیاست مزورانه‏ خود علیه امام، توطئه‏ هاى دیگرى اندیشیده بود، او که از عظمت مقام معنوى امام در جامعه رنج مى‏ برد مى‏ کوشید با روبرو کردن دانشمندان با آن حضرت، و به بهانه ‏بحث و مناظره‏ علمى و استفاده از دانش امام، شکستى بر آن گرامى وارد سازد تا شاید بدین وسیله از محبوبیت او در جامعه بکاهد و در نظر مردم امام را بیمایه و بی مقدار سازد،اما این خدعه و مکر مامون نتیجه ‏ای ‏جز افزایش عظمت امام و شرمسارى مامون نداشت و آفتاب دانش الهى امام در مجالس علمى چنان مى‏ درخشید که خفاش مزورى چون مامون را هر بار در آتش حسد کور تر مى‏ ساخت. «شیخ صدوق‏» فقیه و محدث بزرگوار شیعه که پیش از هزار سال پیش مى‏ زیسته است، مى ‏نویسد: «مامون از متکلمان گروههاى مختلف و گمراه افرادى را دعوت مى‏ کرد،و حریص بر آن بود که آنان بر امام غلبه کنند، و این به جهت رشگ و حسدى بود که نسبت‏ به امام در دل داشت، اما آن حضرت با کسى به بحث ننشست جز آنکه در پایان به فضیلت امام اعتراف کرد و به استدلال امام سر فرود آورد...» «نوفلى‏»مى‏ گوید: مامون عباسى به‏«فضل بن سهل‏»، فرمان داد سران مذاهب گوناگون هم چون‏ «جاثلیق‏» (رئیس اسقفان مسیحى) و«راس الجالوت‏» (رئیس علماى یهود) و بزرگان‏«صابئین‏» (فرشته پرستان یا ستاره پرستان یا کسانیکه به نوبت و شریعتى ایمان نداشتند) و «هربذ اکبر» (معرب‏ «هربد» است و به خادم آتشکده و قاضى گبران و آتش پرستان گفته مى ‏شود و پیروان زرتشت)، و«نسطاس رومى‏» (پزشک رومى) و متکلمان (کسانیکه در علم عقائد مهارت داشتند) را جمع کند،«فضل‏» ایشان را گرد آورد...

مامون به وسیله‏ ‏«یاسر» متصدى امور امام رضا (ع) از امام تقاضا کرد در صورت تمایل با سران مذاهب سخن بگوید، و امام پاسخ داد فردا خواهم آمد، چون یاسر بازگشت امام به من فرمود: «اى نوفلى! تو عراقى هستى و عراقى هوشیار است، از اینکه مامون مشرکان و صاحبان عقائد را گرد آورده است چه مى ‏فهمى؟» گفتم:فدایت‏ شوم، مى‏ خواهد شما را بیازماید و میزان دانشتان را بشناسد... فرمود: «آیا مى ‏ترسى آنان دلیل مرا باطل سازند؟» گفتم: نه به خدا سوگند، هرگز چنین بیمى ندارم، و امید مى ‏دارم خدا تو را بر آنان پیروز گرداند. فرمود: «اى نوفلى! دوست دارى بدانى مامون چه وقت پشیمان مى ‏شود؟» گفتم: آرى. فرمود: «آنگاه که من بر اهل تورات با توراتشان، و بر اهل انجیل با انجیلشان، و بر اهل زبور با زبورشان، و بر صابئین با زبان عبرى خودشان، بر هربذان با زبان پارسیشان، و بر رومیان با زبان خودشان، و بر اصحاب مقالات با لغتشان استدلال کنم، و آنگاه که هر دسته‏ را محکوم کردم و دلیلشان را باطل ساختم، و دست از عقیده و گفتار خود کشیدند و به گفتار من گراییدند، مامون در مى‏ یابد مسندى که بر آن تکیه کرده است‏حق او نیست و در این هنگام مامون پشیمان مى‏ گردد و بعد امام فرمود: «و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم...» بامداد دیگر امام به مجلس آنان آمد...،«راس الجالوت‏» عالم یهودى گفت:ما از تو به جز از تورات و انجیل و زبور داود و صحف ابراهیم (ع) و موسى (ع) نمى‏ پذیریم (راس الجالوت یهودى بود و به انجیل ایمان نداشت ولى به آن آشنائى داشت و مى ‏خواست از این راه نیز امام را در حضور مسیحیان بیازماید تقاضا کرد که امام به انجیل نیز استدلال کند)، ،آن حضرت قبول کرد، و با آنان به تورات و انجیل و زبور براى اثبات پیامبر اسلام (ص) به تفصیل استدلال فرمود،آن گرامى را تصدیق کردند و نیز با دیگران بحث کرد و چون همه خاموش ماندند فرمود: «اى گروه اگر در میان شما کسى مخالف است و پرسشى دارد بى‏شرم و بیم بگوید». «عمران صابى‏»که در بحث و علم کلام بى‏ نظیر بود گفت: اى دانشمند! اگر نه این بود که خود به پرسیدن دعوت کردى پرسشى نمى‏ کردم، زیرا من به کوفه و بصره و شام و جزیره رفتم،و با متکلمان آن سرزمین ها سخن گفتم،کسى را نیافتم که وحدانیت‏ خداى را بر من ثابت کند... امام (ع) به تفصیل برهان اثبات خداى واحد را براى او بیان فرمود، (برهان مفصل و ژرفى که امام (ع) در آن مجلس بیان فرمود در کتاب‏«توحید صدوق‏» ذکر شده است) عمران قانع شد و گفت:سرور من، دریافتم و گواهى مى‏ دهم که خدا چنان است که شما فرمودى، و محمد بنده‏ اوست که براى هدایت و با دینى درست‏ برانگیخته شده، آنگاه به قبله رو کرد و به سجده در افتاد و اسلام آورد. متکلمان چون سخن‏ «عمران صابى‏» را شنیدند دیگر چیزى نپرسیدند، و در پایان روز مامون برخاست و با امام (ع) به درون خانه رفتند، و مردم پراکنده شدند.

منـابـع

علامه مجلسی- بحار الانوار- جلد 49 صفحه 175- 176

شیخ صدوق- توحيد- صفحه 429- 427

حر عاملی- اثباة الهداة- جلد 6 صفحه 49-45

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد