آرامش و اطمینان یوسف(ع) و مناجات او در چاه

فارسی 2738 نمایش |

خداوند متعال در قسمتی از آیه 15 سوره یوسف می فرماید: "و أحینا الیه"، و ما به او وحی کردیم. خداوند در این قسمت از داستان، از ذکر مصائب حضرت یوسف خودداری کرده و با آوردن «واو» استیناف، به ذکر مطلب دیگری پرداخته است و حال یوسف را در میان چاه نشان می دهد و می گوید آن ها کار خود را کردند و یوسف را در میان چاه انداختند و رفتند. حالا نوبت کار ما رسیده است و ما پذیرایی از او را به عهده گرفتیم. ما او را مورد لطف خود قرار دادیم و به او وحی کردیم.  البته این وحی نبوت نیست. در قرآن وحی به معنای مختلف از جمله غریزه و الهامات قلبی آمده است. حتی درباره ی زنبور عسل نیز تعبیر به وحی شده است.

"و أوحی ربک إلی النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا" (نحل /68)

«خدا به زنبور عسل وحی کرد که چگونه در کوه ها لانه بگیر و چگونه زندگی کن.»

مراد از این وحی، ایجاد غریزه است یعنی در وجود او تکوینا این خصیصه را قرار دادیم. درباره ی مادر حضرت موسی علیه السلام می فرماید: "و أوحینا ألی أم موسی أن ارضعیه"(قصص/7به مادر موسی وحی کردیم که شیرش بده.

اینجا هم مراد، الهام قلبی است. حالا در آیه ی مورد بحث که می فرماید، به یوسف در میان چاه وحی کردیم، مراد، الهام قلبی است یعنی در همان قعر چاه، از عالم بالا دریچه ای به فضای قلبش باز کردیم و نسیم آرام بخش لطف ما در فضای قلبش وزیدن گرفت. نعمت بزرگ خدا همان آرامش سکینه قلبی است.

"فانزل الله سکینته علیه" (توبه /40)

«خداوند سکینه ی خود را بر او فرود آورد».

آن سکینه و آرامش در دل هرکسی پیدا بشود، دیگر هیچ احساس وحشتی نمی کند و اضطرابی ندارد. آدمی که قلبش آرام نیست و اضطراب دارد در بهترین باغ ها هم که زندگی کند، در زندان است؛ مثلا مصیبتی به او رسیده یا خطری در پیش هست و می خواهند مبتلایش کنند، او قلبا ناراحت است، هرچه به او رسیده یا خطری در پیش هست و بالای درخت ها چه چه بزنند و سفره ی رنگین برایش بگسترانند، در آرامش  روح او هیچ موثر نیست؛ اما آدمی که قلبا خوش است و شاداب و خرم، او در عمق زندان هم که باشد، خوشحال است، بالای چوبه ی دار هم که باشد مسرور است.

"الا إن اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون" (یونس/ 62)

آن ها که تحت ولایت الله درآمدند "و هو معکم این ما کنتم" (حدید/4) باورشان می شود هرجا که شما هستید، او با شماست یعنی ثروت بی پایان، قدرت بی پایان، رحمت بی پایان، کرم بی پایان، در کنار شماست و آنجا که خدا هست، نور هست و ظلمت نیست. "الله نور السماوات والارض" (نور/35). آنجا که خدا هست، وسعت هست و ضیق نیست..."إن الله واسع علیم» " (بقره/ 115). آنجا که خدا هست، انس هست و وحشت نیست، هر جا که خدا هست آنجا تنهایی نیست. اصلا معقول نیست که بگوییم تنها مانده ام! آن ها که از من جدا شده اند، از اصل جدا شدنی  بودند. آن که جدا شدنی نیست، تنها خدای من است و او همیشه با من است. این چنین قلب خداداری، همیشه آرام است.

"الا بذکر الله تطمئن القلوب" (رعد/28).

همین قدر  که ارتباط  با او پیدا کرده و باورش شد که خدا با اوست، دیگر هیچ چیز باعث وحشتش نمی شود. در چاه باشد، بی غذا باشد، تنها باشد، در هیچ حال، احساس وحشت نمی کند.

خوشا مرغی که در کنج رضا با یاد صیادش

                                                           چنان آرام بنشیند که پندارند آزادش

در عین حال که صیاد در کمین است و او مرغی افتاده در قفس چاه است؛ اما چنان آرام است که گویی هیچ مصیبتی به او نرسیده است؛ همه رفته اند، از پدر جدا شده، از مادر جدا شده، برادرها او را به چاه انداخته اند، هیچ کس را ندارد، فقط خدا را دارد "هو معکم"، خدا هم می فرماید به او گفتیم ما هستیم و با او رابطه برقرار کردیم. حال آنجا شروع کرد با خدا صحبت کردن. در همان عمق چاه از او مناجات هایی نقل شده است. در روایت داریم که فرشتگان آسمان گفتند: " الهنا نسمع صوتا و دعاائا الصوت صوت صبی و الدعاء دعاء نبی"، «خدایا! ما صدا و دعاهایی می شنویم؛ صدا، صدای کودکی است ولی دعا، دعای پیغمبری است».

تفسیر نمونه این چند جمله را از مناجات حضرت یوسف علیه السلام در چاه کنعان نقل می کند:

"اللهم یا مونس کل غریب و یا صاحب کل وحید"

«ای انیس و مونس هر دور افتاده ی از وطنی، ای هم نشین هر تنهای بی یار و یاوری»

"یا ملجا کل خائف و یا کاشف کل کربه"

«ای پناهگاه هر نگران و ترسانی، ای برطرف کننده ی هر غصه و اندوهی»

"و یا عالم کل نجوی و یا منتهی کل شکوی"

«دردهایی در دل هست که به کسی نمی شود گفت، اما با تو می شود در میان گذاشت.»

"یا حی یا قیوم اسئلک ان تقذف رجاءک فی قلبی"؛

«چیزی که از تو می خواهم ای خدا، این است که تنها به خودت امیدوارم سازی و فضای جانم را مملو از نور ایمان و یقین و امید به لطف و عنایتت گردانی».

"حتی لا یکون لی شغل ولا هم غیرک"؛

«طوری بشوم که هر جا هستم با تو باشم و به چیزی جز تو نیندیشم».

توسل حضرت یوسف علیه السلام به خمسه ی طیبه علیهم السلام
جمله ای هم دارد و آخرش توسل می جوید به خمسه ی طیبه ی اصحاب کساء. همه ی انبیاء برنامه ی کارشان این بوده که هرجا گرفتار شدتی می شدند، دست به دامن خمسه ی طیبه می زدند و اهل بیت اطهار را به پیشگاه خدا به شفاعت می بردند و لذا جناب یوسف اسیر در چاه کنعان نیز دست به دعا برداشت و گفت:

"اللهم انی اسئلک ان تصلی  علی محمد و آل محمد و ان تجعل لی فرجا  مخرجا مما انا فیه»"

«خدایا ! از تو می خواهم که رحمت خود را بر محمد  و آل محمد نازل فرمایی و مرا از  این گرفتاری که در آن هستم، نجاتم دهی».

منـابـع

سیدمحمد ضیاء آبادی- تفسیر سوره یوسف - از صفحه 72 تا 77

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها