نمونه ای از تأخیر در استجابت دعا برای رسیدن به توفیق بیشتر

فارسی 1105 نمایش |

گاهی سبب تأخیر در اجابت دعا، رسیدن خیرات زیادی به بنده است زیرا که دعاء از بزرگترین عبادات است و استمرار آن موجب زیادتی قرب بنده به پروردگارش می باشد، و لذا آن هائی که مورد عنایت و لطف پروردگارند اجابت دعواتشان بیشتر به تأخیر می افتد. علامه مجلسی در حیوة القلوب گو ید: به سند صحیح از حضرت امام محمد باقر (ع) مرویست که ابراهیم خلیل (ع) در بیابان ها و شهرها می گشت که از مخلوقات خدا عبرت بگیرد. روزی در بیابان شخصی را دید که مشغول نماز است و صدایش به آسمانها بلند شده و جامه هایش از مو است، ابراهیم (ع) از نمازش متعجب شد. نزدش نشست تا از نماز فارغ شد؛ ابراهیم (ع) به او گفت: روش تو مرا خوش آمد و دوست دارم با تو دوستی کنم، بگو منزلت کجا است تا هر وقت بخواهم بیایم، گفت تو نمی توانی به خانه من بیائی زیرا که در میان دریائی است که نمی توانی از آن بگذری، فرمود تو چگونه عبور می کنی؟ عرض کرد من به روی آب می روم، فرمود آن خدائی که تو را از آب می گذراند  توانا است که آب را برای من نیز مسخر فرماید. برخیز تا برویم و امشب نزد تو باشم! چون نزدیک آب رسیدند آن مرد بسم الله گفت و از آب گذشت، ابراهیم(ع) هم بسم الله گفت و از آب عبور فرمود. آن مرد تعجب کرد تا هر دو  وارد منزل شدند. ابراهیم (ع) از او پرسید کدام روزها از تمام روزها سخت تر است؟ عابد گفت: روزی که خدا بندگانش را جزا می دهد بر کردارهایشان، ابراهیم(ع) فرمود: بیا تا دعا کنیم تا خدا ما را از شر چنین روزی در امان نگهدارد، و در روایت دیگر دارد که فرمود: بیا دعا کنیم برای گنهکاران مومنین. عابد گفت: من دعا نمی کنم زیرا سه سال است که حاجتی از خدا خواسته ام و برآورده نشده است و تا آن روا نشود حاجتی از او نمی طلبم. ابراهیم (ع) فرمود: ای عابد هرگاه خدا بنده ای را دوست دارد دعایش را حبس می کند تا او مناجات کند و از او بخواهد و چون بنده ای را دشمن بدارد دعایش را زود مستحاب می فرماید یا در دلش ناامیدی می افکند تا دعاء نکند. آن گاه از عابد پرسید: که حاجتت چه بود؟ گفت روزی در آن محلی که نماز می خواندم طفلی در نهایت حسن و جمال که نور از جبینش طالع بود، گاوی چند را می چرانید و گوسفندانی چند همراه داشت، از او پرسیدم این گوسفندها از کیست گفت از من است. گفتم: تو کیستی؟ گفت: اسماعیل پسر ابراهیم (ع) خلیل خدا، پس دعا کردم و از خدا خواستم که ابراهیم دوست خود را به من نشان دهد. ابراهیم (ع) فرمود: اینک دعایت مستجاب شده، منم ابراهیم. پس عابد شاد گردید و دست در گردن ابراهیم (ع) انداخته آن حضرت را  می بوسید و شکر خدا را می کرد پس با یکدیگر درباره مومنین و مومنات دعا کردند.

منـابـع

شهید عبدالحسین دستغیب- گناهان کبیره(باب اول)- از صفحه 87 تا 88

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها