وصی بودن حضرت علی (ع) در احادیث صحابه و تابعین (2)

فارسی 754 نمایش |

7- وصیت در خطبه های امام علی (ع):

امام علی (ع) در خطبه 182 نهج البلاغه می فرماید: «ای مردم! من مواعظی را که انبیا با آنها امت خود اندرز می دادند، برای شما شرح و بسط دادم. و آنچه را که «اوصیا» به آیندگان بعد از خود رساندند، به شما رساندم.» و در خطبه 88 می فرماید: «و چگونه از خطای این فرقه ها در شگفت نباشم که با وجود اختلاف در براهین دین خود، نه اثر پیامبری را می جویند و نه عمل «وصی» ی را پیروی می کنند.» و در خطبه دوم آن می فرماید: «هیچ یک از افراد این امت با آل محمد (ص) مقایسه نشوند، و کسانی که نعمت ابدی شان بر این امت جاری است، با دیگران مساوی نباشد. آنان اساس دینند... و آنان را ویژگیهای حق ولایت است، و «وصیت» و وارثت در خاندان ایشان است..» و ابن ابی الحدید گوید: «علی (ع) خطبه خواند و در بین خطبه اش فرمود: «من بنده خدا و برادر رسول الله ام، و این سخن را هیچکس، پیش از من و بعد از من، نگوید مگر به دروغ. من از پیامبر رحمت ارث بردم، و سیده زنان این امت را به همسری گرفتم، و من «خاتم الوصیین» هستم.»

8- وصیت در خطبه امام حسن (ع):

امام حسن(ع) پس از شهادت پدرش در خطبه ای فرمود: «من حسن فرزند علی ام، من فرزند نبی ام و من فرزند «وصی» ام...».

9- وصیت در نامه تسلیت شیعیان به امام حسین (ع):

هنگامی که امام حسن(ع) رحلت کرد و خبر آن به شیعیان کوفه رسید، در خانه «سلیمان بن صرد» گرد آمدند و برای عرض  تسلیت به امام حسین (ع) چنین نگاشتند:

«بسم الله الرحمن الرحیم»

«به حسین بن علی، از شیعیان او و شیعیان پدرش امیرالمومنین. سلام بر تو. همانا ما به سبب وجود تو خدای بی همتا را ستایش می کنیم. اما بعد، خبر وفات حسن بن علی را دریافت داشتیم. ] و سلام بر او باد[ روزی که زاده شد و روزی که وفات کرد و روزی که زنده برانگیخته می شود.... و چه بزرگ مصیبتی بود که بر این امت، همگی، فرود آمد. بویژه بر شما و این شیعه، که فرزند «وصی» و زاده نبی را از میان ما برد و....». و در مروج الذهب گوید: «ابن عباس که در شام خبر وفات امام حسن را دریافت کرد، به معاویه گفت: «اگر امروز بدین مصیبت دچار شده ایم ]شکیبایی می ورزیم [ زیرا ما پیش از این نیز به فقدان وجود سید رسولان و امام متقیان و رسول رب العالمین دچار شده، و این پس از آن هم به فقدان وجود «سید اوصیاء»! و خداوند این مصیبت را جبران نماید...».

10- وصیت در خطبه امام حسین(ع):

امام حسین(ع) در روز عاشورا برای سپاه خلیفه یزید خطبه خواند و در مقام احتجاج بر آنها فرمود: «اما بعد. نسب مرا بکاوید و ببینید کیستم؟ سپس به درون خویش باز گردید و نفس خود را مورد عتاب قرار دهید که آیا کشتن من و شکستن حرمتم برای شما جایز است؟ آیا من پسر دختر نبی شما و فرزند «وصی» و پسرعموی او نیستم؟ همو که نخستین مسلمان قوم، و اولین مومن به خدا و پیشرو ترین مصدق رسول الله بود؟ آیا حمزه سید الشهدا عموی پدرم نیست؟ آیا جعفر شهید طیار ذوالجناحین عموی من نیست؟» و اینکه امام حسین(ع) پدرش امام علی (ع) را بدینگونه «وصی» رسول الله (ص) توصیف کرد، از آن روست که این صفت نزد آنان مشهور بود، همانند شهرت نبوت برای جدش رسول الله و اینکه حمزه سیدالشهدا عموی پدرش می باشد و جعفر طیار عموی خودش. و بدین خاطر آن را در نسب خود آورد و کسی بر او انکار نکرد.

11- وصیت در استدلال عبدالله بن علی عموی سفاح خلیفه عباسی:

عباسیان در آغاز کار خود مردم را به نام آل محمد(ص) به قیام بر ضد امویان فراخواندند و چنان بود که «ابو مسلم» امیر آل محمد نامیده می شد. آنها نصوص رسیده از رسول خدا (ص) در حق حاکمیت اهل البیت را دلیل خود گرفته و بر ضد دشمنان بدان استناد می کردند. و چون بر اریکه قدرت استیلا یافتند، به «آل محمد(ص)» پشت نمودند. و از جمله کسانی که به «وصیت» استناد می جست، عموی سفاح نخستین خلیفه عباسی بود. ذهبی از «عمرو اوزاعی» روایت کند که گفت: «هنگامی که عبدالله بن علی» سفاح و ار شام شد و بنی امیه را کشت، به دنبال من فرستاد و در سخنانش گفت: «وای بر تو! آیا «این امر» حق شرعی ما نیست؟» گفتیم: «چگونه؟» گفت: «آیا رسول الله (ص) علی را «وصی» قرار نداد؟ گفتم: «اگر او را «وصی» قرار داده بود که حکمین حکم نمی کردند.» پس ساکت و خشمگین شد و من منتظر بودم سر از تنم جدا شود که با دست اشاره کرد: بیرونش کنید و من بیرون رفتم...» اوزاعی در رد «وصیت» به همان چیزی احتجاج کرده که خوارج در برابر امام علی(ع) بدان احتجاج کردند و پاسخ او همان پاسخ امام به خوارج است.

12- وصیت در احتجاج محمد بن عبدالله بن حسن بر خلیفه عباسی منصور:

طبرسی و ابن اثیر در ذکر حوادث سال 145 هـ روایت کرده و گویند: «محمد بن عبدالله بن حسن بن علی هنگامی که بر ضد ابوجعفر منصور خلیفه عباسی خروج کرد و مردم مدینه با او بیعت نمودند، در پاسخ منصور نامه ای مشروح نگاشت و دلایل خود را در آن بیان داشت، که او برای خلافت شایسته تر از منصور است. و در آن نامه آمده است: «...همانا پدر ما علی «وصی» و امام بود، و شما چگونه، در حالی که فرزندانش زنده اند، ولایتش را به ارث برده اید؟!....» و منصور در نامه ای که پاسخش داد و به رد دلایلش پرداخت، پاسخ این برهان را مسکوت گذاشت، و سکوت منصور اقرار او به صحت آن در نزد بنی عباس است.

13-  خلیفه عباسی مهدی «وصیت» را به خاطر ذکر «وصی» در آن رد می کند:

در تاریخ طبری از «ابوالخطاب» روایت کند که گفت: «هنگامی که بر بالین «قاسم بن مجاشع تمیمی» از اهالی مرو رسیدم و او در قریه ای بود که «باران الوفاه» ش می گفتند، برای مهدی عباسی وصیت کرد و نوشت: «شهد اله انه لا اله الا هو و الملائکه و اولوا العلم قائما بالقسط لا اله الا هو العزیز الحکیم* ان الدین عندالله الاسلام...» (سوره آل عمران/ آیات 17- 18) سپس ادامه داد: «قاسم بن مجاشع گواهی می دهد که محمد بنده و رسول اوست و علی بن ابی طالب «وصی» رسول الله (ص) و وارث «امامت » بعد از اوست». گوید: «این وصیت را به «مهدی عباسی» دادند و چون بدین عبارت رسید، آن را به دور افکند و در آن ننگریست.»

14-  خلیفه عباسی هارون الرشید از اخبار اوصیاء می گوید:

در اخبار الطول از «اصمعی» روایتی آورده که فشرده آن چنین است: «گوید: وارد بر رشید شدم و او دو پسرش محمد و عبدالله را فراخواند و آمدند و آنها را در راست و چپ خود نشانید و به من دستور داد با آنها مباحثه نمایم، و من هر چه از فنون ادب پرسیدم به درستی پاسخ دادند و او گفت: «دانش ادبی آنها را چگونه می بینی؟» گفتم: «یا امیرالمومنین! همانند آنها در ذکاوت و تیزهوشی ندیده ام.....». گوید: آن دو را در آغوش کشید و دیده اش پر آب و اشکش روان شد. سپس اجازه شان داد تا برخیزند و برون روند و به من گفت: «آنگاه که دشمنی این دو آشکار و کینه هایشان پدیدار و جنگ میانشان برقرار شود و خونها بریزد و بسیاری از زندگان آرزو کنند که ای کاش مرده بودند، شما چه می کنید؟» گفتم: «یا امیرالمومنین! این چیزی است که منجمان از زمان تولد آن دو کشف و بدان حکم کرده اند، چیزی است که علما درباره آن دو بیان داشته اند» گفت: «بلکه چیزی است که علما از «اوصیا» و آنها از «انبیاء» درباره آن دو بیان کرده اند.» و گفته اند: «مأمون در زمان خلافتش می گفت: «رشید همه آنچه را که در بین ما ]دو برادر[ گذاشت از «موسی بن جعفر بن محمد (ع)» شنیده بود، و بدین خاطر آن سخنان را گفت.» مراد رشید از «اوصیاء» امامان اهل البیت(ع) بود یعنی: امام موسای کاظم و پدرش امام صادق و جدش امام باقر و جد پدرش علی بن الحسین و امام حسن و امام حسین و پدرشان علی بن ابی طالب علیهم السلام. و مرادش از انبیاء خاتم رسولان محمد مصطفی (ص) بود.

منـابـع

علامه سیدمرتضی عسکری- بازشناسی دو مکتب (جلد اول) – از صفحه 323 تا 329

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد