قسمتی از مواعظ حضرت مسیح (ع)

فارسی 440 نمایش |

در خلال سخنان حکیمانه حضرت عیسی بن مریم (ع) چنین آمده است: «ویلکم یا عبید الدنیا! الیس بالعلم اعطیتم السلطان علی جمیع الخلائق!؟، فنبذ تموه فلم تعملوا به و اقبلتم علی الدنیا؛ فبها تحکمون و لها تمهدون، و ایاها توثرون و تعمرون. فحتـی انتم للدنیا، لیس لله فیکم نصیب!؟»، «وای بر شما ای دنیاپرستان! نه مگر به خاطر «علم» است که شما را بر همه خلائق عالم برتری داده اند!؟ آنگاه شما آن را به دور افکنده، و به آن «عمل» نکرده اید، و رو به دنیا آورده اید؛ به انگیزه های دنیوی  حکم می کنید، و برای نیل به لذات دنیا زمینه سازی می نمائید، و آن را (بر آخرت) ترجیح می دهید و آبادش می کنید. پس تا کس باید شما از آن دنیا باشید، و خدا هیچ سهمی از شما نداشته باشد!؟»

«توشک الد نیا ان تقتلعکم من اصولکم، فتقلبکم علی و جوهکم، ثم تکبکم علی مناخرکم، ثم خطایاکم بنواصیکم، و یدفعکم العلم من خلفکم حتی یسلماکم الی الملک الد یان عراه فرادی، فیجزیکم بسوء ا عمالکم»، «نزدیک است دنیا شما را از بیخ و بن پر کنده و واژگونتان سازد به رو بر زمین افکنده و دماغتان را بخاک بمالد؛ سپس (روز جزا که فرا رسید) در حالی که گناهانتان شما را با لذت تمام از جلو می کشند و علو هم با خواری تمام، شما را از پشت سرتان می راند! تحویل ملک دیان شدید الانتقام بدهند- در حالی که عریان و تنها و بی یار و یاور هستند-تا  او را به کیفر اعمال زشتتان برساند!»

«ویلکم با علماء السوء! الم تکونوا امواتا، فا حیاکم؛ فلما احیاکم، متم!؟ ویلکم! الم تکونوا امیین فعلمکم؛ فلما علمکم، نسیتم!؟ ویلکم! الم تکونوا جفاه، فققهکم؛ فلما فقهکم، جهلتم!؟ ویلکم! الم تکونوا ضلالا، فهدیکم؛ فلما هدیکم ضلتم!؟ ویلکم! الم تکونوا عمیا، فلما بصرکم، عمیتم....!»

«ویلکم! الم تکونوا اذله فاعزکم، فلما عززتم قهرتم و اعتدیتم و عصیتم!؟ ویلکم الم تکونوا مستضعفین فی الارض تخافون ان یتخطفکم الناس، فنصرکم و ایدکم؛ فلما نصرکم استکبرتم و تجبرتم!؟ فیاویلکم من ذل یوم القیامه کیف یهینکم و یصغرکم!!»، «وای بر شما ای عالمان بد! آیا شما مردگانی نبودید که خدا (به سبب علم) زنده تان نمود، و پس از آنکه زنده تان نمود (مجددا) مردگی را برای خویشتن برگزیدند (حیات علمی خود را که اثرش «عمل» به آن علم است از دست دادید، و راه و رسم جاهلان مرده دل را پیش گرفتید)!؟ وای بر شما! آیا شما بیسوادهائی نبودید که خدا عالمتان کرد، و پس از آنکه عالمتان کرد، دانسته های خود را به طاق نسیان نهادید و از یاد بردید آنچنانکه گوئی از احکام دین چیزی نمیدانید)!؟ وای برشما ! آیا شما تندخویان غلیط القلب عاری از آداب تمدن نبودید که خدا شما را «فقیه» و آگاه از آداب زندگی با مردم نمود، و پس از آنکه فقیه و آگاهتان ساحت، دوباره به وادی جهل افتادید (دست به خشونت و غلظت در رفتار با مردم گشودید)!! وای بر شما! آیا شما گمراهانی نبودید که خدا هدایتتان کرد، و پس از آنکه هدایتتان کرد، دوباره گمراه  شدید و به کجروی افتادید!؟ وای برشما! آیا شما کورانی نبودید که خدا بینایتان نمود (و راه حق و چهره حق را نشانتان داد) پس از آنکه بینایتان نمود، کور شدید (آنچنانکه گوئی اصلا راه حق را نمی بینید، و چهره حق را نمی شناسید)! وای بر شما! آیا شما ذلیلاتی نبودید که خدا عزیزتان کرد، و پس از آنکه به عزت رسیدید، دست به عصیان و تجاوز زدید، و دیگران را به ذلت کشیدید!؟ وای بر شما! آیا شما ناتوانائی شکسته بال نبودید در روی زمین که پیوسته خائف از این بودید که مردم با کوچکترین وسیله ای شما را برانند و نابودتان سازند، خدا شما را یاری کرد و نیرومندتان ساخت،  و پس از آنکه به شما نصرت و نیرو داد از در «استکبار» در آمدید و جباریت و ستمگری آغاز نمودید!؟ پس وای بر شما از ذلت روز جزا که چگونه خوارتان خواهد کرد و صغیر و پست و موهونتان خواهد ساخت!؟

«بحق اقــول لکم: لا تکونوا کالمنخل یخرج الدقیق الطیب و یمسک النخاله؛ کذلک انتم تخرجون الحکمه من افواهکم و یبقی الغل فی صدورکم»، «بحق و راستی به شما بگویم مانند «غربال نباشید که آنچه آرد لطیف و خوب است از خود بیرون می ریزد، و آنچه که نخاله نامطلوب است در خود نگه می دارید؛ همچنین شما آنچه حکمت است از دهان خود، بیرون می ریزید، و آنچه که خصلت زشت و رذیلت است، در سینه ها و دلهای شما باقی می ماند!»

«بحق اقــول لکم:  لایجتمع الماء و النار فی اناء واحد، کذلک لا یجتمع الفقه و العمی فی قلب واحد»، «بحق و راستی به شما بگویم: آب و آتش دریک ظرف با هم مجتمع نمی شوند. همچنین «فقه» (بینائی یافتن نسبت به حقایق دین) و «کوردلی» در یک قلب با هم جمع نمی شوند».

«بحق اقــول لکم: انه لایکون مطر بغیر سحاب. کذلک لایکون عمل فی مرضات الرب الا بقلب نقی»، بحق و راستی به شما بگویم باران بدون ابر تحقق نمی یابد. همچنین «عمل» خداپسند، جز از قلب پاک صادر نمی شود».

منـابـع

سیدمحمد ضیاء آبادی –موعظه – از صفحه 61 تا 64

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها