جستجو

زیبایی شناسی شعر در فلسفه ابن سینا

مقدمه

در این جستار سعی بر آن است تا به گوشه ای از دیدگاه های ابن سینا در زمینه زیبایی شناسی متون ادبی، اشاره شود. به دست دادن تعریف درستی از مفهوم زیبایی، نخستین گامی است که باید در این زمینه برداشته شود، اما واقعیت این گونه است که در طول تاریخ، هر کس «زیبایی» را به گونه ای خاص تعریف کرده است.
با بررسی تعاریفی که از زیبایی داده شده، درمی یابیم که در تعریف زیبایی با دو دیدگاه کلی مواجهیم؛ گروهی زیبایی را امری ذهنی subjective می دانند و معتقدند که زیبایی آن کیفیتی است که ذهن انسان در برابر محسوسات از خود ایجاد می کند و گروه دوم زیبایی را یکی از صفات عینی موجودات می پندارند و معتقدند که زیبایی، صفتی است که ذهن انسان به کمک قواعد و اصول معینی آن را درک می کند. این ها زیبایی را جزو امور عینی و بیرونی objective برمی شمردند. در هر حال، زیبایی «محور ماهوی هنر» است و به دست دادن تعریف دقیقی از آن، مقوله ای است که در طول تاریخ فکری بشر، پیوسته ذهن صاحب نظران را به خود مشغول کرده است.

تاریخچه زیباشناسی در غرب

تاریخچه زیباشناسی در غرب با آراء افلاطون و بخصوص ارسطو که بانی این علم محسوب می شود، آغاز شد و پس از آن به وسیله فلوطین و برخی از روحانیون مسیحی از جمله سنت اگوستین و سنت توماس ادامه پیدا کرد. در دوره رنسانس نیز شاهد پیدایش حرکت های نو و اساسی در زمینه این علم هستیم تا این که در قرن هجدهم به دلیل ارتباط تنگاتنگ زیبایی شناسی غرب با فلسفه و منطق، این مبحث به عنوان یک شاخه علمی به وسیله شخصی به نام «باومگارتن» رسمیت پیدا کرد و افکار کانت و هگل زیبایی شناسی را هر چه بیشتر وارد دستگاه فلسفی کرد. سپس مارکس و انگلس با زمینی کردن مفاهیم زیبایی شناسی، این شاخه از علم را تداوم بخشیدند. پس از آن ها نیز مکتب های ادبی مدرنیسم، سوررئالیسم و رمانتیسم به ارائه نظریاتی در این باب پرداختند. بسیاری از منتقدان «هگل» را نقطه آغاز زیبایی شناسی مدرن می دانند و پیروان او را به دو گروه اگزیستانسیالیست ها و مارکسیست ها تقسیم می کنند که از پیروان گروه اول می توان به هایدگر و سارتر و از طرفداران گروه دوم می توان به لوکاچ و طرفداران انگلس اشاره کرد.

زیباشناسی در ایران قبل از اسلام

و اما درباره تاریخچه زیبایی شناسی در ایران می توان گفت که به احتمال زیاد در ایران قبل از اسلام این مقوله مطرح بوده و بخصوص در عهد ساسانیان که ایرانیان از فن شعر و خطابه ای ارسطو مطلع می شوند، توجه آن ها به این شاخه از علم بیشتر می شود. علاوه بر آن، توصیه های مؤکد اوستا و کتیبه های هخامنشی بر رعایت موازین اخلاقی، همراه با داستان هایی که از کتب قدیمی به دست آمده، وجود نوعی نقد اخلاقی را در ایران قبل از اسلام به اثبات می رساند. بنابراین، حساسیت ایرانیان بر معانی اشعار و آثار ادبی امری دیرینه است که تا کنون نیز شاهد آن هستیم.

زیباشناسی در ایران پس از اسلام

در ایران پس از اسلام، «فارابی» (339 – 260 ه.ق) از نخستین کسانی است که بحث زیبایی شناسی را بخصوص در هنر و خاصه در موسیقی مطرح می کند و به نظر می رسد که او مهمترین اصل را در زیبایی شناسی هنر، تأثیر بر مخاطبان می داند، به گونه ای که وی استادی خود را در نواختن تار زمانی کامل دانست که در مجلس سیف الدوله با تغییر آهنگ، شنوندگان را گاهی به به خنده، گاهی به گریه و گاهی هم به خواب وادار ساخت. هرچند فارابی، خود صاحب نظر و مؤلف کتب متعددی در زمینه زیبایی های هنری است، اما نمی توان منکر تأثیری که وی از یونانیان پذیرفته شد و تألیف کتاب هایی مانند «آراء اهل المدینه الفاضله» و «الجمع بین رأیی افلاطون الهی و ارسطو» دلیلی بر این مدعاست.
افکار فارابی بعدها بر فلسفه قرون وسطایی اروپا تأثیر بسزایی از خود بر جای گذاشت و در شرق نیز «ابن سینا» و گروه «اخوان الصفا» از وی تأثیرات فراوانی پذیرفتند. در ایران، پس از فارابی، شاهد نظریات ابن سینا در زمینه زیبایی شناسی هستیم و سپس شاهد نظریات گروه «اخوان الصفا» (قرن 4 هجری) هستیم که با تأکید بر مسایل فلسفی سخنانی در مورد کلام زیبا و ظاهر و باطن زیبا بیان می کنند.
غزالی (505 – 450 ه.ق) نیز از دیگر صاحب نظران زیبایی شناسی است که اصل حسن و جمال را «تناسب» می داند و معتقد است که هرچه متناسب است نمودگاری از جمال آن عالم است.
عین القضات (525 – 492 ه.ق) نیز زمانی که از زیبایی های قرآن سخن می گوید، ملاک درک زیبایی های آن را قلب پاک و بی زنگار مخاطب ذکر می کند که این اصل را می توان بر سایر آثار ادبی تعمیم داد؛ بدین معنی که اوج زیبایی از طریق دریافتی که دور از عادت و دنیاپرستی باشد، واصل می شود.
نظامی عروضی (قرن ششم) در کتاب چهارمقاله، همچون فارابی، محور اساسی زیبایی را در تأثیر شگفت بر مخاطب می داند، تأثیری که می تواند انگیزه و محرکی برای کارهای بزرگ باشد و بدین ترتیب او نیز سهمی در شناساندن اصول زیبایی شناسی به مردم زمان خود دارد.
سهروردی (587 – 549 ه.ق) نیز در رساله ای به نام «حقیقة العشق یا مونس العشاق» زیبایی و حسن را متعلق به فرسوی عالم مادی می داند و معتقد است که طالب زیبایی و عشق نخست باید وجود خود را مستعد دریافت آن بسازد. سپس به شناخت آن دست خواهد یافت. بالاخره به نظریات «خواجه نصیرالدین طوسی» (726 – 597 ه.ق) می رسیم. وی در مقاله نهم کتاب «اساس الاقتباس» که یکی از بهترین کتب فنی در زمینه زبان فارسی است به ماهیت و منفعت شعر می پردازد و نشانه شعر زیبا را بسط و قبضی که در روح ایجاد می شود، می داند و نظریاتی ابراز می کند که به نحوی می توان آن را جوهره زیبایی شناسی به حساب آورد.
نتیجه ای که از مباحث فوق می توان به دست آورد این است که سیر آراء و دیدگاه های زیبایی شناختی از زمان های کهن در ایران وجود داشته، گروهی به زیبایی از دیدگاه فلسفی نگریسته اند و گروهی دیگر آن را نقد ذوقی، مذهبی و برهانی کرده اند و بارزترین تفاوت دیدگاههای زیباشناسی در ایران و غرب «عرفان» است. عرفان به زیبایی نمی اندیشد، بلکه آن را می چشد و از آن لذت می برد و همین نکته است که باعث ایجاد موجی خاص بخصوص از قرن چهارم به بعد در شعر فارسی می شود.

نظریات ابن سینا در مورد زیبایی شناسی شعر

مهم ترین متن جهت دست یابی به نقطه نظرهای ابن سینا در باب زیبایی های متون ادبی، نهمین قسمت از کتاب «الشفاء» در منطق است. با بررسی این منبه، درمی یابیم که اساس کار شیخ در این نوشتار «فن شعر» ارسطو است؛ اما نکته قابل تأمل، اجتهاد و ابتکاری است که شیخ در تبیین افکار ارسطو از خود نشان داده است. بنابراین، این مبحث گرچه متأثر از اقوال ارسطوست، از افکار شیخ خالی نیست. وی هر جا گفته های ارسطو را مطابق با نظریات خود دانسته، عینا آن را نقل کرده و هر جا تفاوتی میان اندیشه های ارسطو و خود قایل بوده، بسیار استادانه به این تفاوت اشاره کرده است. دکتر عبدالرحمن بدوی در مقدمه ای که بر این قسمت از کتاب «الشفاء» نوشته است، امتیازاتی را برای ترجمه شیخ از «فن شعر» ارسطو بیان کرده است که از جمله آن ها می توان به این موارد اشاره کرد:
الف) اجتهاد ابن سینا از آراء ارسطو: دکتر بدوی معتقد است که این تلخیصی که شیخ از آراء ارسطو در مورد شعر ارائه کرده، توأم با اجتهاد است و این اجتهاد در موارد زیر بارز و مشخص است:
1- ایراد بعضی از شواهد از اشعار عربی. وی می گوید: گرچه شاید تطبیق شواهد عربی با فن شعر ارسطو مناسب نباشد، اما به قول ابن رشد، برای مجتهد اگر کاری را درست انجام دهد، باید دو اجر و اگر خطا کند یک اجر قایل شوند.
از جمله مواردی که شاهد بر این ادعای دکتر بدوی است، استفاده شیخ از اشعار متنبی است. به عنوان مثال، شیخ در تعریف صنعت تفصیل از این بیت متنبی بهره می جوید:
فتی کالسحاب الجون یخشی و یرتجی *** یرجی الحیامنه و تخشی الصواعق
2- در باب محاکات با صوری از اصحاب مانی استشهاداتی آورده است.
3- یک بار از کلیله و دمنه نام برده است و قصه های آن را به افسانه هایی که در تراژدی و عموما در اشعار نمایشی مطرح هستند، نزدیک می داند. شایان ذکر است که آنچه دکتر بدوی بیان می کند «تفاوت و امتیاز» است نه اجتهاد، چرا که در هیچ جا، ذکر شاهد «اجتهاد» محسوب نمی گردد.
ب) ترجمه به معانی اصلی: مورد دیگری که دکتر بدوی به عنوان امتیاز کار شیخ بدان پرداخته است توجه به معانی اصلی «کتاب الشعر» ارسطوست بدین معنی که تا قبل از شیخ بعضی از واژه ها و اصطلاحات صحیح معنی نمی شد، مثلا ابوبشر متی در ترجمه کتاب ارسطو واژه «المدح» را به جای تراژدی به کار می برد اما شیخ دائما از واژه «طراغوذیا» استفاده کرده و از کاربرد معادل های غلط این اصطلاح اجتناب می کند.
ج) ترجمه به تفاوت شعر عربی با شعر یونانی: نکته مهم دیگری که ابن سینا در اثر خود بدان توجه کرده است، تفاوت شعر عربی با شعر یونانی در قسمت الافعال و الاخلاق Caracteres است.
او پیوسته در باب های طراغوذیا و المحاکاه ذکر می کند caracteres در شعر عربی بر محور وصف موضوعات یا انفعالات دور می زند. نکته ای که اگر علمای نقد به آن توجه می کردند و آن را تفسیر می نمودند گام های بلندی به سوی پیشرفت در نقد برداشته می شد. دکتر بدوی همچنین مقاله «فی قوانین صناعه الشعراء» فارابی را از منابع کار ابن سینا برمی شمارد.
د) فصول کتاب الشعر شفاء: پس از بیان امتیازات بر حقی که دکتر بدوی برای ترجمه و تلخیص ابن سینا از کتاب شعر ارسطو قایل می شود، به بیان نظریات شیخ از کتاب شفاء می پردازیم. کتاب «الشعر» که نهمین قسمت از شفاء است مشتمل بر هشت فصل است که عبارتند از:
الفصل الاول: فی الشعر مطلقا و اصناف الصیغات الشعریه و اصناف الاشعار الیونانیه.
الفصل الثانی: فی اصناف الاغراض الکلیه و المحاکاة الکلیه التی للشعراء.
الفصل الثالث: فی الاخبار عن کیفیه ابتداء نشیء الشعر و اصناف الشعر.
الفصل الرابع: فی مناسبه مقادیر الابیات مع الاغراض و خصوصا فی اطراغوذیا و بیان اجزاء اطراغوذیا.
الفصل الخامس: فی حسن ترتیب الشعر و خصوصا الطراغوذیا فی اجزاء الکامل المخیل الخرافی فی الطراغوذیا.
الفصل السادس: فی اجزاء طراغوذیا یحسب الترتیب والانشاد، لایحسب المعانی و وجوه من القسمه الاخری، و مایحسن من التدبیر فی کل جزء و خصوصا مایتعلق بالمعنی.
الفصل السابع: فی قسمه الالفاظ و موافقتها لانواع الشعر و فصل الکلام فی طراغوذیا و تشبه اشار اخری به.
الفصل الثامن: فی وجوه تقصیر الشاعر، و فی تفضیل طراغوذیا علی ما شبیهه.
همان گونه که مشاهده می شود در این هشت فصل شیخ به هر آنچه که به نحوی موجب زیبایی شعر می شود پرداخته است.

کلام مخیل و تحقق زیبایی

فصل اول مهم ترین قسمت این مبحث است زیرا که شیخ اکثر نظریات ابتکاری خاص خود را در آن مطرح می کند. وی در مورد کلام مخیل و کیفیت تحقق زیبایی آن می گوید: «... والمخیل هوالکلام الذی تذعن له النفس فتنبسط عن امور و تنقبض عن امور من غیر رویه و فکر و اختیار و بالجمله تنفعل له انفعالا نفسانیا غیر فکری، سواء کان القول مصدقا به او غیر مصدق به؛ فان کونه مصدقا به غیر کونه مخیلا او غیر مخیل. فانه قد یصدق بقول من الاقوال و لاینفعل عنه؛ فان قیل مر – اخری و علی هیئه اخری، فکثیرا ما یؤثر الانفعال و لایحدث تصدیقا، و ربما کان المتیقن کذبه مخیلا و اذا کانت محاکاة الشیء بغیره تحرک النفس و هو کاذب، فلا عجب ان تکون صفه الشیء علی ما هو علیه تحرک النفس و هو صادق؛ بل ذلک اوجب، لکن الناس اطوع للتخیل منهم للتصدیق...»
شیخ می گوید: کلام مخیل کلامی است که نفس از آن در حالتی غیر حالت فکر و اختیار فرمان برد و انبساط و انقباضی برایش حاصل شود و خلاصه این که شخص را دچار انفعالی نفسانی و غیرفکری می کند. به تعبیر دیگر اثر شعری اهمیت دارد از حیث تأثیرش در نفس، چه این تأثیر معقول باشد چه غیر معقول. در این تعریف شیخ بین تخییل و تصدیق فرق قایل شده است؛ تخییل صمیم شعر است که مقصود از آن تحریک نفس است، هر چند که محرک غیرحقیقی باشد اما غرض از تصدیق، وصول به معرفت حقیقت شیء موجود است. تخیل باعث اعجاب و التذاذ است به نفس قول، اما تصدیق، اعتراف بر قبول شیء است و از مقارنت این دو مطلب به تفاوت خطابه و شعر می پردازد، زیرا که خطابه از تصدیق سود می جوید و شعر تخییل را به کار می برد. تصدیقات در خطابه محصور و متناهی هستند، اما تخیلات و محاکیات در شعر نه محدودند و نه متناهی. کیفیت محصور، قریب و مشهور است در حالی که شعر به واسطه ابداع و اختراع گاهی نادر و غریب است. در باب حیلی که این ابداع را ادا می کند: قسمتی آنچه که مربوط به معناست و نوعی دیگر آنچه مربوط به لفظ است. ابن سینا تبیین این حیل را بر تناسب مابین اجزاء مترتب می کند یا به واسطه مشاکله یا مخالفه. و مشاکله و مخالفه هر دو می توانند یا ناقص باشند و یا تام.
«و کل حیله فانها تحدث بنسبه مابین الاجزاء – و النسبه اما بمشاکله او بمخالفه. والمشاکله اما تامه و اما ناقصه...» سپس برای تمام انواع مشاکله و مخالفه انواعی ذکر کرده و بخصوص از اشعار عرب به عنوان شاهد مثال بهره می جوید.

اسباب تولید و خلق شعر

شیخ در فصل سوم به اسباب تولید و خلق شعر اشاره می کند. وی منشأ شعر را غریزه تقلید و لذتی که از تقلید و شباهت حاصل می شود می داند و معتقد است که همین نکته است که انسان را از دیگر جانوران ممتاز می کند و بر این عقیده است که هر چقدر این تقلید به طبیعت نزدیک تر و شبیه تر باشد لذت بیشتری را برای انسان تأمین می کند. بنابراین الحان و اوزان موسیقی و شعر براساس تقلید و محاکاتی از عالم واقع در طبیعت به وجود آمده اند و به دلیل همین مشابهت انبساط و نشاط در روح انسان ایجاد می کنند و همین امر در هنر بخصوص تصاویر نقاشی صادق است. بدین معنی که هر چقدر به طبیعت شبیه تر باشند، انسان لذت بیشتری از آن ها می برد. بنابراین از دیدگاه وی، تقلید و شباهت صحیح و براساس معرفت و تأمل، یکی از محورهای اصولی و اساسی «زیبایی شناسی شعر» است.

تناسب لفظ و معنی در شعر

یکی دیگر از اصول زیبایی شعر که بوعلی در فصل چهارم به شرح آن می پردازد «تناسب لفظ و معنی» است. وی می گوید: میزان واژگان، اوزان و تخیلات موجود در شعر باید با مفهوم و معنایی که شعر درصدد بیان آن است تناسب داشته باشد. بر این اساس، نه ایجاز و نه اطناب را به طور مطلق جایز نمی داند و معتقد است که ایجاز، اطناب و کلام متوسط هر کدام جایگاه خاص خود را دارند. در ادامه همین مبحث، در فصل پنجم می گوید: «بل یجب ان یکون لها طول و تقدیر معتدل کالطبیعی و ان تکون الاشتمالات التی فیه التی ذکرنا، انها توجب الانتقالات محدوده الازمنه، لاکما ظن ناس انه انما کان القصد فی الطراغوذیه الکلام فی معنی بسیط و لایلتفت الی جمیع مایعرض للشیء فیطول فیه...»
بدین ترتیب، شیخ زیبایی را در تناسب و داشتن اندازه معین می داند و به همین دلیل معتقد است که شعر یا داستان باید دارای اندازه ای معین و مناسب باشد تا حافظه بتواند آن را فرا گیرد و تمام آنچه را مقصود شاعر است در همان اندازه معین در خود جای دهد و شامل شود. وی همچنین یکی دیگر از اصولی را که به زیبایی شعر کمک می کند کیفیت ترتیب اجزاء می داند و بیان می کند که شعر باید از اول، وسط و آخر برخوردار باشد و شایسته است که زیباترین قسمت شعر در میانه آن جایگزین شود. در عین حال، مجددا بر اعتدال مقدار شعر تأکید می کند. بوعلی این ویژگی را برای کلیه آثار ادبی اعم از شعر و نثر لازم می داند و بخصوص به کتاب «کلیله و دمنه» اشاره می کند و می گوید ساختار آن به شعر و مخصوصا تراژدی نزدیک بوده و از این قاعده برخوردار است.

اجزاء تراژدی و فضای داستان

در فصل ششم به ترتیب قرار گرفتن اجزاء تراژدی که از مهم ترین گونه های ادبی است اشاره می کند و ترتیب اجزاء آن را که عبارتند از مدخل، مخرج، مجاز و تقویم، به قصاید عرب که از «نسبیت، مدخل و خاتمه» برخوردارند، شبیه می داند. وی معتقد است که در ترکیب اجزاء تراژدی و شعر باید حس های مختلف از قبیل ترس، حزن، سعادت و شقاوت با هم آمیخته شوند و ترس و شفقت را در مخاطب برانگیزد.
شیخ همچنین در زمینه فضای حاکم بر داستان ها، در مواردی امر غیرمعقول و محال را جایز می شمارد و یکی از این موارد جایز را اعتقادی که بین مردم شایع است، می داند.

تقسیم بندی الفاظ شعر

در فصل هفتم کتاب، شیخ به تقسیم بندی الفاظی که در خدمت شعر قرار می گیرد می پردازد و بیان می دارد که الفاظ و اسم هایی که شاعر آن ها را در شعر خود به کار می گیرد به شش نوع تقسیم می شوند که عبارتند از: حقیقی، لغت، زینت، موضوع، منفصل و متغیر و سپس برای هر کدام معانی ای ارائه می دهد؛ مثلا می گوید: اسم حقیقی واژه ای است که شاعر به همان معنی مصطلح در میان مردم آن قوم آن را به کار می گیرد، اما لغت واژه ای است که در میان دو گروه از مردم دو کاربرد و معنی مختلف دارد. مثلا فارسی زبانان واژه ای از زبان عربی گرفته اند و آن را به معنی دیگری به کار می برند و شاعر همان واژه را به معنی رایج در میان فارسی زبانان به کار می گیرد. اما شیخ زیباترین واژه ها را در شعر واژه های «موضوع» می داند و در تعریف آن می گوید: کلمه ای است که اختراع خود شاعر است و دیگران هرگز آن را در آن معنی که منظور شاعر است، پیش از او به کار نبرده اند و تنها شاعر است که از این کلمه برای نخستین بار این معنی را اراده کرده است.

تشبیه شعر به نقاشی

در فصل هشتم از کتاب نی شیخ شاعر را به نقاش تشبیه کرده و می گوید: شاعران نیز باید مانند نقاش ها در شعر خود به تقلید از طبیعت بپردازند و در توصیفات خود به این سه شیوه عمل کنند: یا اشیاء را باید چنان که بوده اند و هستند تقلید و تصویر کنند، یا آن ها را باید چنان که مردم می گویند و به نظرش می آیند تصویر کند یا آنها را طوری تقلید و توصیف کند که باید آن طور باشند.
بدین ترتیب شیخ نظرات خاص خود را در زمینه کیفیت زیبا شدن شعر در هشت فصل از نمط نهم کتاب شفاء بیان می دارد و به حق هر نکته ای که بدان اشاره می شود، پایه ای است برای زیبا ساختن کاخ رفیع شعر و هنر.

نتیجه گیری

همان گونه که اشاره شد، عمده نظریات شیخ در نمط نهم از کتاب شفاء، در مورد زیبایی های شعر و داستان، برگرفته از کتاب فن شعر ارسطوست، اما مهمی که شیخ بدان پرداخته، نخست این است که با ترجمه عربی روانی که از آن اثر ارائه کرده به ترویج افکار زیباشناختی ارسطو در میان ایرانیان کمک کرده است و دوم آن که با آوردن شواهد امثله ای از شعر و زبان فارسی یا عربی مطالب را بهتر تبیین کرده است. علاوه بر این ها، شیخ با کاربرد صحیح معادل واژه های یونانی، نواقصی را که در ترجمه ها یا شروح قبلی فن شعر ارسطو وجود داشته برطرف ساخته است.
سخن آخر این که ابن سینا با فراهم نمودن این بخش از کتاب شفاء به حق، سیر زیبایی شناسی متون ادبی را در ایران تداوم بخشید و از همین مجموعه مختصر بود که غزالی، عین القضات، نظامی عروضی، شیخ اشراق و خواجه نصیرالدین طوسی، بهره ها بردند و با اصول زیبایی شناسی آشنا شده و آن ها را به شکل کاربردی در آثار خود به کار گرفتند.

منابع

  • زرین واردی- اطلاعات حکمت و معرفت- سال دوم- شماره 5 مرداد 1386- صفحه 19-17

کلید واژه ها

فلاسفه اسلامی ابن سینا اندیشه زیبایی شعر ادبیات

مطالب مرتبط

دشواری تحقیق در طرز تفکر حافظ هماهنگی ماده و معنی یکی از عوامل جذابیت سخنان مولوی برتری اندیشه مولانا از حد معمول هیجان بی حد مولانا در دریافت و بیان حقایق شهودی بررسی علم ادبی قرض الشعر سایه سنایی بر نگرش و نگارش های مولانا (غزلیات) نگاهی به صنایع ادبی در شعر حافظ

اطلاعات بیشتر

ابزار ها