جستجو

تحولات و ساختار الهیات مسیحی (به مثابه رشته ای علمی)

1- تعریف کارآمد الهیات واژه Theology
(الهیات)، را به آسانى مى توان ترکیبى از دو واژه یونانى theos (به معناى خدا) و logos (به معناى کلمه) دانست. از این رو، «الهیات» به معناى سخن گفتن درباره خداست و از این جهت بسیار شبیه واژهbiology به معناى سخن گفتن درباره زندگى است. (واژه bios در یونانى به معناى زندگى است.) اگر تنها یک خدا هست و آن خدا، از قضا، «خداى مسیحیان» است (این عبارت وام گرفته از ترتولیان، نویسنده قرن دوم است)، در این صورت ماهیت و قلمرو الهیات نسبتا خوب تعریف شده است: الهیات عبارت است از تأمل درباره خدایى که مسیحیان او را مى پرستند و ستایش مى کنند. با این حال، مسیحیت در جهانى چند خدایى قدم به عرصه هستى نهاد که اعتقاد به خدایان بسیارى رواج داشت. به نظر مى رسد که بخشى از رسالت نویسندگان اولیه مسیحى، تفکیک خداى مسیحیت از سایر خدایان در بازار دین بوده است. گاهى پرسیده مى شد که مسیحیان از کدام خدا سخن مى گویند، و ارتباط این خدا با «خداى ابراهیم، اسحاق و یعقوب»، که در عهد عتیق آن چنان روشن و آشکار ترسیم مى شود، چیست. به نظر مى رسد که آموزه تثلیت تا حدى واکنش در برابر فشار براى معرفى خدایى بود که الهیدانان مسیحى از آن سخن به میان مى آوردند. با گذشت زمان، چندخدایى موضوعى منسوخ و تا حدى ابتدایى تلقى شد. این تصور که تنها یک خدا وجود دارد و این خدا همان خداى مسیحى است، چنان رواج یافت که در اوایل قرون وسطى در اروپا امرى بدیهى به نظر مى رسید. از این رو، توماس آکویناس هنگام ارائه براهین اثبات وجود خدا، تصور نمى کرد که باید به اثبات این نکته نیز بپردازد که خدایى که وجودش را اثبات کرده، همان «خداى مسیحیان» است، به هرحال، چه خداى دیگرى وجود داشت؟ اثبات وجود خدا، بنا به تعریف، با اثبات وجود خداى مسیحى برابر بود. از این رو، الهیات همان تحلیل نظام مند ماهیت، اغراض و کارهای خدا دانسته می شد،و در کانون آن، این باور قرار داشت که این کوششی، هر چند ناتمام، برای سخن گفتن درباره وجودی الهی و متمایز از آن آدمیان است. «الهیات» در ابتدابه معنای «آموزه خدا» بود، اما این اصطلاح در قرون دوازده و سیزده معنای ظریف و تازه ای پیدا کرد و این به هنگامی بود که دانشگاه پاریس رو به رشد نهاد. لازم بود که برای مطالعه نظام مند ایمان مسیحی در سطحی دانشگاهی اصطلاحی یافت می شد. واژه لاتینی theologia تحت تاثیر نویسندگان پاریس مانند پیتر آبلار و ژیلبر دلاپوره به معنای «رشته آموزش های مقدس» به کار رفت که شامل تمام آموزه هاى مسیحى، نه صرف آموزه خدا، مى شد. در همین اواخر تحول دیگرى رخ داده است. از آغاز جنبش روشنگرى، تا حدى در واکنش به تحولات مربوط به جامعه شناسى و انسان شناسى، توجه انسان از هر چیزى فراتر از مدار تحقیق بشرى مانند خدا، به مطالعه پدیده بشرى دین معطوف شده است. در «مطالعات دینى» یا «مطالعه ادیان» به بررسى موضوعات دینى مانند باورها یا آیین هاى دینى مسیحى یا بودایى توجه مى شود.

تحول معناى الهیات
همزمان با این تحول، معناى الهیات نیز دستخوش تحول شد. همه ادیان به یک خدا ایمان ندارند. از باب نمونه، نیروانه آیین بودا و ادویته آیین هندو اساسا الحادی اند، در حالی که شکل های دیگر آیین هندو چند خدایی هستند. از این رو، اگر زمانی الهیات بحث درباره خدا تلقی می شد، امروزه عبارت است از تحلیل باورهای دینی. حتی اگر این باورها هیچ اشاره ای به خدایا خدایان نداشته باشد، مانند مجمع خدایان آیین هندو حتی تعریف سودمند جان مک کواری، الهیدان آکسفورد، نیز در اینجا تا حدی مخدوش است، «الهیات را می توان به مطالعاتی تعریف کرد که ضمن مشارکت و تامل در ایمان دینی، در پی آن است که محتوای این دین را به روشن ترین و منسجم ترین زبان ممکن بیان کند.» نویسندگان الحادی به ویژه در دوران اوج جنبش «مرگ خدا» در دهه 1960 اصطلاح «ضد الهیات» را براى اشاره به نظامى از باورها به کار بردند که بر مبانى الحادى استوار بود. افزون بر این، واژه یونانى theos واژه اى مذکر است. در نتیجه، واژه «الهیات» براى اشاره به خداى مذکر است. بسیارى از نویسندگان فمینیست از این موضوع رنجیده خاطر شده اند. بعضى از این نویسندگان تأکید کرده اند که به جاى این واژه، باید واژه thealogy (برگرفته از واژه یونانى theaبه معناى «الهه»)، را به کار برد. بدون شک اصطلاحات دیگرى نیز هست که یک نمونه را در این جا مى توان ذکر کرد: واژه کهن تر انگلیسى divinity(الوهیت) که هم به معناى «خدا» است و هم به معناى «نظامى فکرى که مى کوشد با قبول زحمتى عقلانى، مفهومى از خدا را به دست آورد.» با این حال، theology به رغم مشکلاتى که به بار آورده، ماندگار است. عبارت Christian Theology (الهیات مسیحى) در سراسر این کتاب، فارغ از هر گونه جنسیت، براى اشاره به مطالعه نظام مند اندیشه هاى اساسى ایمان مسیحى به کار مى رود. «الهیات، دانش دین و تبیین و شرح آگاهانه و روشمند مکاشفه الوهى است که به وسیله ایمان درک شده و به کف آمده است» (کارل رانر).

دیدگاه توماس میشل
توماس میشل در کتاب خود کلام مسیحی می نویسد: علم الهیات یا به اختصار، الهیات نزد مسیحیان به تمامى مظاهر تلاش آنان براى فهم ایمان مسیحى اطلاق مى گردد. علماى الهى بنیادگرا بر این مسأله تأکید مى کنند که ما نمى توانیم شناختى از خدا داشته باشیم، مگر آنچه را که خود او بر ما مکشوف سازد، و بر این اساس، علم الهیات به معناى دقیق آن، «علم وحى» است. الهیات نزد مسیحیان، زمینه هایى از مطالعات دینى را شامل مى شود که از علم کلام در سنت اسلامى گسترده تر است. شاید علم الهیات مسیحى با مباحث علم فقه اسلامى تناسب بیشترى داشته باشد.

2- تحولات الهیات مسیحی به مثابه رشته اى علمى
الهیات مسیحى یکى از ارزشمندترین و جذاب ترین موضوعات علمى است که مطالعه درباره آن امکان پذیر است. اما این موضوع چگونه ظهور یافت؟ «الهیات» چگونه به محافل علمى راه یافت؟ نخست، تاریخچه این واژه چیست؟

تاریخچه واژه الهیات مسیحی
واژه «الهیات» در کتاب مقدس وجود ندارد، بلکه گه گاه در اوایل دوره آباء کلیسا براى اشاره به دست کم بعضى از ابعاد باورهاى مسیحى به کار رفته است. از این رو، کلمنت اسکندرانى، که در قرن دوم به کار نگارش مشغول بود، میان theologia در مسیحیت با mythologia در میان نویسندگان مشرک تقابل مى دید و به وضوح الهیات را براى اشاره به «مدعیات صدق و کذب پذیر مسیحى در باب خداوند» مى دانست که مى توان آن را با داستان هاى دروغین اساطیر مشرکان مقایسه کرد. سایر نویسندگان دوره آباء، مانند یوسیبیوس اهل قیصریه، نیز از این اصطلاح براى اشاره به چیزى شبیه به «فهم مسیحى از خدا» استفاده کرده اند. با این حال، به نظر مى رسد که این واژه نه براى اشاره به کل مجموعه تفکر مسیحى، بلکه تنها به آن جنبه هایى به کار رفته که مستقیما به خدا مربوط مى شود.

چگونگی راه یابی الهیات مسیحی به محافل علمى
شاید مهم ترین لحظه در تاریخ الهیات به عنوان یک رشته علمى، تأسیس دانشگاه هایى در غرب اروپا در قرن دوازدهم بود. دانشگاه هاى قرون وسطى مانند پاریس، بولونیا و آکسفورد همه داراى دانشکده هاى چهارگانه علوم انسانى، پزشکى، حقوق و الهیات بودند. دانشکده علوم انسانى مقطعى مقدماتى بود که دانشجویان را براى ادامه مطالعات پیشرفته تر در سه «دانشکده عالى تر» آماده مى ساخت. این الگوى عمومى در قرن شانزدهم نیز ادامه یافت که شاهد آن پیشینه هاى آموزشى دو الهیدان برجسته این دوره است. مارتین لوتر در ابتدا علوم انسانى را در دانشگاه ارفورت فرا گرفت و براى ادامه مطالعات، به دانشکده عالى الهیات رفت. ژان کالون حیات دانشگاهى خود را با مطالعه علوم انسانى در دانشگاه پاریس آغاز کرد و سپس به مطالعه حقوق در دانشگاه اورلئانز پرداخت. نتیجه این تحول آن بود که الهیات در دانشگاه هاى اروپا به مثابه مؤلفه مهمى در مطالعات پیشرفته تثبیت شد. با تأسیس روز افزون دانشگاه ها در اروپاى غربى، مطالعه علمى و دانشگاهى الهیات رواج بیشترى یافت. در ابتدا، مرکز مطالعات مسیحیت در غرب اروپا، مدرسه هایى بود که به کلیساهاى جامع و صومعه ها وابسته بود. به طور کلى، الهیات موضوعى دانسته مى شد که به موضوعات عملى مانند عبادت و معنویت توجه دارد نه موضوعى نظرى. اما با تأسیس دانشگاه ها، مطالعات علمى مسیحیت به تدریج از کلیساهاى جامع و صومعه ها به محافل عمومى کشیده شد. واژه «الهیات» به تدریج و به گونه اى گسترده در دانشگاه هاى پاریس در قرن سیزدهم براى اشاره به بحث نظام مند درباره باورهاى مسیحى به طور کلى به کار رفت، نه صرفا باورهایى درباره خدا. در آثار اولیه، مانند نوشته هاى پیتر آبلار، این کلمه به صورتى محدود به این معنا به کار رفته است. با این حال، مهم ترین کتابى که این اصطلاح را به صورت گسترده به کار برد، کتاب کلیات الهیات اثر توماس آکویناس در قرن سیزدهم بود. الهیات، به رغم ملاحظاتى درباره این تحول، به شکل روزافزونى موضوعى نظرى، ونه عملى، تلقى شد.

الهیات رشته اى نظرى و تئوریک
بسیارى از الهیدانان در اوایل قرن سیزدهم مانند بوناونتوره نگران پیامدهاى غفلت از بعد عملى الهیات بودند. با این حال، این استدلال توماس آکویناس که الهیات رشته اى نظرى و تئوریک است، توجه بسیارى از الهیدانان را به خود جلب کرد. این موضوع زنگ خطر را براى بسیارى از نویسندگان معنوى قرون وسطى مانند توماس ا. کمپیس به صدا در آورد که احساس مى کردند که نتیجه این کار تأمل ورزى درباره خداست نه پرستش او. در آستانه نهضت اصلاح دینى، نویسندگانى مانند مارتین لوتر کوشیدند تا ابعاد عملى الهیات را احیا کنند. آکادمى ژنو، که کالون در سال 1559 آن را تأسیس کرد، در ابتدا به آموزش الهیات به کشیشان توجه داشت و سمت و سوى آن، نیازهاى عملى مقام کشیشى در کلیسا بود. در بسیارى از مدارس و کالج هاى پروتستانى، این سنت ادامه یافت که الهیات به دغدغه هاى عملى توجه دارد. با این حال، نویسندگان پروتستان متأخر که در فضایى دانشگاهى مشغول به کار بودند، همگى به فهم قرون وسطایى از الهیات بازگشتند که آن را موضوعى نظرى مى دانست، حتى اگر روشن مى ساختند که الهیات پیامدهاى عملى خاص و معینى در حوزه هاى معنویت و اخلاق دارد.

ظهور جنبش روشنگرى
ظهور جنبش روشنگرى در قرن هیجدهم، به ویژه در آلمان، جایگاه الهیات را در دانشگاه زیر سؤال برد. نویسندگان جنبش روشنگرى معتقد بودند که تحقیق علمى و آکادمیک باید فارغ از هر گونه فشاربیرونی باشد. به الهیات با بدگمانی نگریسته می شد، زیرا چنین تلقی می شد که اساس آن «اصول دین» است، مانند آنچه در اعتقادنامه هاى مسیحى یا در کتاب مقدس آمده است. الهیات روز به روز از چشم مى افتاد. کانت معتقد بود که دانشکده هاى فلسفه در جستوجوى حقیقت اند، اما سایر دانشگاه ها (مانند الهیات، پزشکى یا حقوق) به موضوعاتى توجه دارند که بیشتر جنبه عملى دارند، مانند اخلاق و تندرستى. روز به روز، چنین تصور مى شد که فلسفه با موضوعات ناظر به حقیقت سروکار دارد، و ادامه وجود دانشکده الهیات را باید بر مبناى دلایل دیگرى توجیه کرد.

شلایرماخر و ضرورت دانشکده هاى دانشگاه هاى الهیات
یکى از نیرومندترین توجیهات براى ضرورت دانشکده هاى دانشگاه هاى الهیات در اوایل قرن نوزدهم از سوی اف.دی.ای. شلایر ماخر ارئه شد. وی معتقد بود که هم کلیسا و هم دولت به کشیشان فرهیخته و تربیت شده نیازمندند. وی در کتاب شرحی کوتاه درباره مطالعات الهیات (1811) چنین استدلال کرده است که الهیات دارى سه مؤلفه است: الهیات فلسفى (که «ماهیت مسیحیت» را تعریف مى کند) الهیات تاریخى (که به بررسى تاریخ کلیسا براى درک وضعیت موجود و نیازهایش مى پردازد) و الهیات عملى (که به «فنون» رهبرى و رفتار کلیسا مى پردازد). چنین رویکردى به الهیات موجب برقرار شدن پیوندى میان اعتبارات علمى آن با این توافق عمومى شد که داشتن کشیش تربیت شده براى جامعه موضوع با اهمیتى است. این تصور در برلین، پایگاه شلایرماخر، در اوایل قرن نوزدهم کاملا پذیرفتنى بود، اما با ظهور سکولاریسم و پلورالیسم در غرب روز به روز از اعتبارش کاسته شد.

الهیات مسیحى در کشورهای سکولار
الهیات مسیحى در کشورهایى که رویکردهاى نیرومند سکولارى را پذیرفتند، عملا از برنامه درسى دانشگاه ها خارج شد. انقلاب فرانسه در سال 1789 به رشته اى از اقدامات انجامید که هدف آن حذف الهیات مسیحى از برنامه آموزش همگانى در همه سطوح بود. بسیارى از دانشگاه هاى قدیمى در استرالیا (مانند دانشگاه هاى سیدنى و ملبورن) بر پایه تصوراتى قویا سکولاریستى شکل گرفت و الهیات به عنوان یک ماده درسى اصلى کنار زده شد. امروزه این ایدئولوژى هاى قویا سکولار رو به ضعف گراییده، به گونه اى که هم اکنون در استرالیا مدارج کارشناسى در الهیات یا توأم با مواد الهیاتى بسیار، دایر است.

وضعیت الهیات مسیحی در آمریکاى شمالى
با این حال، آنچه امروزه در غرب به ویژه در آمریکاى شمالى بیشتر رواج دارد، رویکردى کثرت گرایانه است نه رویکردى سکولار. در این جا، موضع ممتاز الهیات مسیحى در آموزش هاى همگانى زیر سؤال رفته است، زیرا اعتقاد بر این است که این موجب امتیاز دادن یک دین بر سایر ادیان است. یکى از نتایج این روند، شکل گیرى «دانشکده هاى دین» در دانشگاه هاى دولتى بوده است. امروزه در این دانشگاه ها به دیدگاه هاى بسیارى از ادیان به تساهل نگریسته مى شود. از این رو، الهیات مسیحى در این فضا تدریس مى شود، اما تنها به مثابه یک بعد از مطالعات دینى در مجموع. بدین سبب، امروزه مراکز بسیار مهم آموزش و پژوهش الهیات مسیحى، در مدارس دینى است که رویکرد متعهدانه ترى به موضوعات را پذیرفته اند. در دهه هاى اخیر، در آمریکاى شمالى و اطراف آن رویکرد جدیدى درباره کارکرد شایسته الهیات مطرح شده است. اولین جرقه هاى مربوط به این مباحثات در کتابى بود که ادوارد فارلى در سال 1983 به نام تفرقه و وحدت در تعلیم و تربیت دینی منتشر کرد. فارلی معتقد بود که االهیات از معنای کلاسیک «معرفت قلبی اشیای الوهی» تغییر یافته و امروزه به معنای مهارت در فنون مختلف و نامرتبط است. الهیات به مجموعه ای از رشته های ناپیوسته نظری و عملی تبدیل شده و فاقد هر گونه معنای منسجمی است. از این پس الهیات دیگر نه یک رشته یک پارچه، بلکه مجموعه ای از تخصص های نامرتبط است. هم اکنون دامنه مباحثات از این نیز گسترده تر شده و پرسش هالیی را در «ساختار الهیات»به دنبال داشته است که نمونه آن، پیوند میان مطالعات کتاب مقدسى و الهیات نظام مند، یا الهیات نظام مند و شبانى است.
(ادامه دارد...).

 

منابع

  • آلیستر مک گراث- درسنامه الهیات مسیحی- مترجم بهروز حدادی- ناشر مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- تاریخ نشر 1384
  • توماس میشل- کلام مسیحی- مترجم حسین توفیقی- ناشر مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- تاریخ نشر 1377

کلید واژه ها

علم کلام مسیحیت الهیون نظریه دین الهیات تاریخ

مطالب مرتبط

تحولات و ساختار الهیات مسیحی (مطالعات اصلاح دینی) منابع الهیات مسیحی (جایگاه تجربه دینی) دیدگاه های کلامی و الهیاتی (پاننبرگ) گستره و محدودیت های الهیات طبیعی (در سنت مسیحی) الهیات مسیحی در قرون وسطی (الهیات اکویناس) وضعیت الهیات مسیحی در دوره معاصر (زبان و نمادگرایی) وضعیت الهیات مسیحی در دوره معاصر (الهیات به عنوان یک رشته فلسفى)

اطلاعات بیشتر

ابعاد تاریخی اندیشه های راست دینی و بدعت در الهیات مسیحی تعهد و بی طرفی در الهیات مسیحی تحولات و ساختار الهیات مسیحی (مطالعات اصلاح دینی) تحولات و ساختار الهیات مسیحی (انواع الهیات) تحولات و ساختار الهیات مسیحی (دیدگاه میشل و مرتن)

ابزار ها