جستجو

تشبیه مرگ به قیامت صغری از نظر غزالی

«غزالی» در یک قسمت از کلامش مقایسه ای بین «مرگ» و «قیامت» به عمل آورده، واژه «مرگ» را تعبیر به «قیامت صغری» کرده است با استناد به این حدیث که: «قال رسول الله صلی الله علیه واله وسلم: من مات فقد قامت قیامته»، «هرکس بمیرد، در واقع قیامتش برپا می شود»، لذا می گوید تمام آنچه که در «قیامت کبری» تحقق خواهد یافت و تحولات و دگرگونی های جهانی و وقایع موحش، همه شبیه و نظیر آن در موقع مرگ که قیامت صغری است برای انسان محقق می گردد، با این تفاوت که تحولات «محشر» همگانی است و مشهود عموم آدمیان است، ولی تحولات هنگام «مرگ» فردی است و تنها مشهود شخص «میت» می باشد و بس. سپس توضیح می دهد که هرچه در علم کون کبیر هست از زمین و آسمان، ماه و خورشید و ستارگان، دریا و کوه و درختان، نمونه ای از آن در ساختمان وجود انسان که «عالم صغیر» است قرار داده شده است. «زمین» این عالم کوچک، بدن او و سرش آسمان و قلبش آفتاب است؛ چشم و گوش و دیگر نیروهای درک و مشاعرش شبیه ستارگان و استخوان های بدن، مانند کوه ها و مجراهای عرق، بسان دریاها و دست ها و پاها و انگشتان و موهای بدن به منزله ی اشجار و نبات این زمین می باشند و همچنین سایر اجزاء و خصوصیات آنها که نیازی به شرح مفضل آن در نشان دادن اصل غرض نمی بینیم. بنابراین وقتی بر اثر هجوم «لشگر مرگ» بر «کشور تن»، تمام ارکان بدن تکان خورد و فرو ریخت، در واقع «زلزلت الارض زلزلها» (زلزال/1) زلزله ی کبرای قیامت درباره اش تحقق می یابد و آن وحشت و دهشتی که آن روز از زلزله ی سرتاسری زمین، عارض وی خواهد گشت، هم اکنون بر اثر زلزله ی ارض بدن بر او عارض می گردد؛ چه آنکه لطمه ی هر فرد از زلزله ی عالم، همان است که بر بدن یا مسکن خاص به او می رسد وگرنه چنانچه تمام عالم بلرزد، ولی خانه ی او نلرزد او از زلزله صدمه ای ندیده است، اما اگر خانه ی او بلرزد و هیچ جای دیگر عالم نلرزد، بدیهی است که او از زلزله آفت دیده است و هرگز سالم ماندن تمام عالم، به حال او نفعی نخواهد داشت و همچنین  باز هم گسستن  استخوان ها و متلاشی گشتن گوشت های بدن «حملت الارض و الجبال فدکتا دکه واحده» (حاقه/ 14)، کوه ها و زمین از جا برداشته شده و در هم کوبیده گشته اند و با پوسیذن استخوان ها «اذا الجبال نسفت» (مرسلات /10) یافته و کوه ها از جا کنده شده و خاک گردیده و برباد رفته اند. از کار افتادن قلب و از دست دادن نور حیات را، نشان دهنده ی این صحنه است که «اذا الشمس کورت»(تکویر/ 1) دگرگونی چشم و گوش و دیگر نیروهای حاسه اش مظهر این آیت است. «واذا النجوم انکدرت» (تکویر/2) جریان عرق بر بدن، نشان از «و اذا البحار فجرت» (انفظار/3) دارد. انشقاق «مغز» و شکافتگی آسمان «سر» یعنی «اذا السماء انشقت» (انشقاق/1)و «اذا السماء انفطرت»‌ (انفطار/1) به هم پیچیدن و از کار ماندن پاها که مرکب انسانند، نشان دهنده ی این حقیقت است که: «و اذا العشار عطلت» (تکویر/4) و سرانجام با مفارقت روح از جسد دیده می شود که: «و اذا الارض مدت والقت ما فیها و تخلت» (انشقاق/3-4) زمین، مسطح و هموار گردید، پست و بلندی هایش فرو ریخت و آنچه در دل داشت بیرون افکند و خالی شد. خلاصه آنکه با پیش آمدن داهیه ی عظمای «مرگ» تمام وقایع هول انگیز «قیامت» در نظر انسان مجسم می گردد و آنچه را که باید در محشر عظیم با همگان ببیند، در موقع جان دادن برای اولین بار به تنهایی می بیند. آری، در همان موقع که دیگران با بدنی سالم و فکر آرام بر روی زمینی مستقر و زیر آسمانی روشن در کنار بستر وی نشسته اند، او مشاهده می کند که زمین لرزید، سقف فرود آمد، آسمان شکافت، ماه گرفت، خورشید منکسف گشت، ستارگان فرو ریختند، زمین و آسمان به هم پیچید و جهان یکباره دگرگون شد.«فاذا برق البصر* و خسف القمر* و جمع الشمس والقمر» (قیامت/9-7).

اگرچه این جریانات را دیگران نمی بینند و همه چیز برای آنان برجای خود باقی است، اما بقای جهان برای دیگران چه نفعی به حال کسی دارد که بر اثر فرو ریختن ارکان تنش و از کار افتادن ابزار و وسایل ادراکش، از تمام مدرکات جهان بی خبر افتاده و همه چیز در حق او باطل گشته و از بین رفته است که آدم نابینا، شب و روز برای او یکسان است و انجلاء و انکساف خورشید در نظرش مساوی است. این، نمونه ای از «قیامت کبری» است که به هنگام برپا شدن «قیامت صغری» یعنی «مرگ» برای انسان نمودار می گردد و نسبتش با قیامت کبری و رستاخیز عمومی مانند نسبت «رحم مادر» است با فضای وسیع «دنیا» (البته این نسبت گیری و تشبیه نیز از باب تقریب به اذهان است). حال ای مسکین (که جملگی همه مسکینیم) بیندیش در این شدائد و سختی های عظیم که بر سر راه خود داری و مباش از غفلت زدگانی که نه از عروض مرض به خود می آیند و نه از سفیدی موهای صورت و سر بیدار می شوند: «یاحسره علی العباد ما یاتیهم من رسول الا کانوا به یستهزون» (یس/30). به راستی که گویی مصداق این آیه ی روشن شده ایم: «و جعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدافا غشیناهم فهم لایبصرون» (یس/9).

چشم باز و گوش باز و این عمی                                     حیرتم از چشم بندی خدا

«وسواء علیهم أ أنذرتهم ام لم تنذرهم لایومنون»‌(یس/10).

منابع

  • سیدمحمد ضیاء آبادی – تفسیر سوره قیامت – از صفحه 659 تا 662

کلید واژه ها

مرگ قیامت معاد غزالی

مطالب مرتبط

بقای روح، ملاک تشخص انسان در قیامت برخی از اصول حاکم بر زندگی آخرت مرگ و حیات های متوالی در دنیا، برزخ و قیامت سرنوشت انسان از مرگ تا قیامت از نظر اسلام آری برخاستن از قبرها نیز چنین است اثر تربیتی عقیده به معاد در روایات اسلامی تفسیر آیه 77 سوره نحل درباره اشکالات مشرکان بر وقوع قیامت

اطلاعات بیشتر

ابزار ها