پاسخ استدلال به اصابه العین
فارسی 3718 نمایش |گفته اند: قرآن در مواردی به اصابة العین یعنی چشم زخم اعتراف کرده است و این جلوه ای دیگر از راه یابی خرافات به قرآن (که نتیجه تأثر آن از فرهنگ فضای نزول است) می باشد. این مسأله از دو جهت قابل بررسی است:
جهت اول؛ این که آیا قرآن کریم متذکر آن شده است یا نه؟
جهت دوم؛ این که قطع نظر از آنچه در قرآن آمده است، آیا واقعا چشم تأثیر سوء ذاتی دارد یا خیر؟
در ظاهر تعابیر قرآن چیزی که دلالت قطعی و انحصاری بر تأثیر چشم کند، نیامده است. چون همه موارد این اشکال محل اختلاف مفسران است و برای هر مورد تفسیرهای متعدد (که بعضا از تفسیر به چشم زخم بسیار قویترند)وجود دارد، بنابراین حتی اگر تأثیر چشم محض خرافه هم باشد (که در بررسی جهت دوم مسأله معلوم می شود، چنین نیست) ورود هیچ یک از این نمونه ها به قرآن کریم به معنای خرافه پذیری آن نیست؛ چرا که چشم زخم تفسیر انحصاری آیه نمی باشد. در مرحله بعد با نگاهی به نظرات دانشمندان در اصل تأثیر چشم و چگونگی آن نشان می دهد که اگرچه لطایف و دقایق این امر دانسته نیست و نیز بسیاری از اعتقادات رایج در بین اقوام مختلف در مورد این مسأله اوهام آلود و غیر معقول است، اما اعتراف اجمالی به واقعیت این امر مانع جدی ندارد، بلکه، عقل سلیم از پذیرش امکان آن، ابا ندارد و نقل صحیح به آن اشاره دارد.
بحث از جهت اول مسأله مؤکول به این است که آیات موهم این شبهه مورد دقت قرار گیرد.
مورد اول؛ قول خدای تعالی در حکایت از یعقوب است که فرمود: «و قال یابنی لا تدخلوا من باب واحد و ادخلوا من أبواب متفرقة و ما أغنی عنکم من الله من شی ء إن الحکم إلا لله علیه توکلت و علیه فلیتوکل المتوکلون؛ و گفت: ای پسران من (همه) از یک دروازه (به شهر) در نیایید، بلکه از دروازه های مختلف وارد شوید، و من (با این سفارش،) چیزی از (قضای) خدا را از شما دور نمی توانم داشت. فرمان جز برای خدا نیست. بر او توکل کردم، و توکل کنندگان باید بر او توکل کنند.» (یوسف/ 67) گفته اند: از آن رو امر به دخول پراکنده شده است که حضرت یعقوب (ع) بر فرزندانش (که جمال و کمال و هیبتی بی نظیر داشتند و به دلیل برادر بودن، اتفاقشان نظرگیر بود) از خطر چشم زخم بیمناک بود. ادعا را می توان به این صورت پرورد که قرآن هم پس از حکایت این قول موضع منفی با مضمون آن اختیار ننموده و بنابراین به باور بر خرافه ی چشم زخم تن داده است.
اما از آن جا که این کلام در بازگشت دوباره به مصر پس از سفر نخستین فرزندان حضرت یعقوب (ع) به مصر و بازگشت نومیدانه ایشان بوده است، برخی قرآن پژوهان معتقدند که اگر حضرت یعقوب بر ایشان از چشم زخم می ترسید؛ شایسته بود در سفر اول، بلکه در هر سفری این چنین امر کند و فرزندان را به کلی از همراهی در سفرها منع نماید؛ چرا که این مورد (دخول بر یوسف) خصوصیتی نداشت. شاید (چنانکه مفسران احتمال داده اند) حضرت یعقوب (ع) از اینکه عزیز مصر فرزندانش را برای آوردن برادرشان روانه کرد، آگاه شده بود که او عزیز مصر یوسف است. از این رو تدبیری اندیشید که از این امر مطمئن شود. تنها در صورتی که برادران یک یک بر یوسف وارد می شدند، عکس العمل و واکنش های ظاهری و حالت چشم و چهره یوسف در برخورد با بنیامین قابل تشخیص بود و این آگاهی حاصل می شد؛ زیرا آنگاه که بنیامین وارد شد، یوسف در استقبال از او آغوش گشود و شعفی مضاعف مبذول داشت و حال آن که چه بسا اگر با هم وارد می شدند، امکان نداشت و این سفارش از سوی حضرت یعقوب (ع) دال بر قوت فراست ایشان است. همچنان که خداوند درباره ی وی می فرماید: «و إنه لذو علم لما علمناه؛ و بی گمان، او از (برکت) آنچه بدو آموخته بودیم، دارای دانشی (فراوان) بود.» (یوسف/ 68)
ابراهیم نخعی می گوید: «یعقوب به فراست می دانست که عزیز مصر همان پسرش یوسف است، اما مأذون نبود که آن را تصریح کند. به این دلیل فرزندانش را امرکرد تا به تفرقه بر عزیز داخل شوند و بنیامین در خلوت و جدای از سایر برادران به یوسف برسد.»
نکته دیگری که احتمال بیم از چشم زخم را بعید می سازد؛ این است که تحرز از چشم زخم متوقف بر دخول از ابواب متفرقه نیست، بلکه برای تحقق این امر کافی بود که برادران با فاصله و در پی هم وارد شوند، به ویژه آنکه آنان در ازدحام قافله ها و بارهای گرانشان به مصر وارد می شدند و تشخیص این امر که آنان برادرانی از یک پدر هستند، برای مردم آسان نبود.
علامه طباطبایی امر به عدم اجتماع را از جانب یعقوب به خاطر ترس وی از توطئه علیه فرزندان یا قتل آنان می داند، اگر چه چشم زخم را نیز به عنوان یک احتمال مطرح می کند: «یعقوب (ع) می دانست که عزیز مصر همه آنها را نزد خود می طلبد، و ایشان در یک صف یازده نفری در برابرش قرار می گیرند، و عزیز هم می داند که ایشان همه برادران یکدیگر و فرزندان یک پدرند، این جای ترس نیست، بلکه ترس یعقوب به طوری که دیگران هم گفته اند، از این بوده که مردم ایشان را که برادران از یک پدرند در حال اجتماع ببینند و چشم بزنند، و یا بر آنان حسد برده (و برای خاموش ساختن آتش حسد خود، وسیله ی از بین بردن آنان را فراهم سازند) و یا از ایشان حساب ببرند و برای شکستن اتفاقشان توطئه بچینند، یا به قتلشان برسانند و یا بلای دیگری بر سرشان بیاورند. و جمله: "و ما أغنی عنکم من الله من شیء إن الحکم إلا لله" خالی از دلالت و یا حداقل اشعار بر این معنا نیست که یعقوب (ع) از این حوادثی که احتمال می داده جدا می ترسیده، گویا (و خدا داناتر است) در آن موقع که فرزندان، مجهز و آماده ی سفر شدند، و برای خداحافظی در برابرش صف کشیدند، این را به طور الهام درک کرد که این پیوستگی، آن هم با این وضع و هیأت جالبی که دارند، به زودی از بین می رود و از عدد ایشان کم می شود، و چون چنین معنایی را احساس کرد، سفارش نمود که هرگز تظاهر به اجتماع نکنند، و زنهارشان داد که از یک دروازه وارد شوند، و دستور داد تا از درهای متفرق وارد شوند، تا شاید بلای تفرقه و کم شدن عدد، از ایشان دفع شود.
علت دیگری که برای این دستور یعقوب (ع) ذکر شده، این است که ممکن بود، وارد شدن دسته جمعی آن ها به یک دروازه ی مصر و حرکت گروهی، قیافه های جذاب، و اندام درشت آنان، حسد حسودان را برانگیزد، و نسبت به آنها نزد دستگاه حکومت سعایت کنند، و آن ها را به عنوان یک جمعیت بیگانه که قصد خرابکاری دارند مورد سوء ظن قرار دهند، لذا پدر به آنها دستور داد از دروازه های مختلف وارد شوند تا جلب توجه نکنند. برخی مفسران، یک تفسیر ذوقی نیز برای آیه فوق گفته اند: این که یعقوب می خواست یک دستور مهم اجتماعی را به عنوان بدرقه ی راه به فرزندان بدهد، بدین عبارت که گمشده خود را از یک در نجویند، بلکه از هر دری باید وارد شوند؛ چرا که چه بسا انسان برای رسیدن به یک هدف، گاه تنها یک راه را انتخاب می کند و هنگامی که به بن بست رسید، مأیوس شده و به کنار می رود، اما اگر به این حقیقت توجه داشته باشد که معمولا گمشده ها یک راه ندارند و از طرق مختلف به جستجوی آن برخیزد، در اغلب مواقع پیروز می شود.»
مورد دوم؛ قول خدای متعال است که می فرماید: «و إن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر و یقولون إنه لمجنون؛ و آنان که کافر شدند، چون قرآن را شنیدند چیزی نمانده بود که تو را چشم بزنند، و می گفتند: "او واقعا دیوانه ای است".» (قلم/ 51) در این جا افکندن به نگاه، به معنای چشم زخم تلقی شده است و مورد دیگری از ادعای مورد بحث است. "الزلق" در لغت به معنای لغزش است و "الأزلاق بالأبصار" خیره شدن به چیزی با نگاهی تند، خشن و وحشت زا است، آن چنان که شخص در معرض چنین نگاهی (به خاطر ترس از اذیت صاحب نگاه) از آنچه به آن مشغول است، دست بکشد. و إن؛ مخففه از مثقله است، یعنی نزدیک است کافران تو را با شدت ارعاب و ارهاب و غضبی که از نگاهشان مشهود است، از جایگاهت بلغزانند. یا این که به جهت شدت عداوتشان به تو چنان با اعراض و غرض از گوشه ی چشم بنگرند که خواندن قرآن و بدگویی از بت هایشان گام هایت را بلغزاند، و موجب تزلزل و از دست رفتن ثبات تو شود.
این تعبیر، وصفی است برای نگاه های غیظ و کینه و حنق و شر که با دشنام و افترا همراه است. برخی گفته اند: دلیل بر چشم زخم نبودن، این است که چشم زخم هنگام شگفتی از چیزی رخ می دهد، نه هنگام تنفر و انزجار از آن. در حالی که در مراد آیه تنفر و خشمی آشکار است که به دشنام و ناسزا منجر می شود، نه اعجابی که حسد برانگیز است و به چشم زدن می انجامد.
زجاج گفته است: «معنای آیه این است که آنان هنگام تلاوت قرآن و دعوت به توحید، به چشم عداوت و بغض و انکار به تو می نگرند و نزدیک است با تیزی نگاه، تو را از موضعت بلغزانند و مصروع کنند و این در کلام استعمال می شود مثلا: "نظر إلی نظرا لو أمکنه معه أکلی أو یصرعنی لفعل؛ چنان به من نگریست که گویی اگر می توانست مرا بخورد یا مصروع کند، چنین می کرد."»
جبایی گفته است: «آنان به پیامبر (ص) به نگاه استحسان و اعجاب نمی نگریستند، بلکه به نگاه مقت و نقص به او نظر می کردند.» علامه طباطبایی اگرچه مراد از "ازلاق به ابصار" را چشم زدن دانسته است، اما احتمال دیگری را نیز نقل فرموده است. بعضی از مفسران گفته اند: معنای آیه این است که وقتی ذکر را یعنی قرآن را از تو می شنوند، با نظری سرشار از کینه و خشم به تو نظر می کنند، به طوری که می خواهند با همان نگاه تیزشان تو را بکشند.
ملاحظه می شود که حتی در مورد این آیه نیز که شاید مهم ترین مورد این ادعا باشد تأثیر چشم، تنها احتمال تفسیری موجود درخصوص آیه نیست.
مورد سوم؛ قول خدای تعالی در سوره ی فلق است که فرمود: «و من شر حاسد إذا حسد؛ و از شر (هر) حسودی آن گاه که حسد می ورزد.» (فلق/ 5)
برخی تفاسیر در ذیل این آیه به چشم زخم اشاره می کنند، اما بیشتر بر این باورند که معنای شر حسود این است که وقتی مبتلا به حسد گردد، مشغول اعمال حسد درونی خود می شود و علیه محسود دست به کار می گردد و تدابیری به کار می برد که محسود را در ضرر و خسران بیفکند. و ایقاع شر نسبت به محسود کند و بر وی بغی روا دارد.
اما جهت دوم بحث؛ که آیا چشم می تواند تأثیر سوء ذاتی داشته باشد؟ حد اثر سوء آن در نفوس و اموال چه قدر است؟ اگرچه اعتقاد به این مسأله در جوامع ابتدایی بسیار شایع تر است، اما در اجتماعات متمدن نیز نوعی اعتراف به آن وجود دارد. حکیمان، متکلمان و مفسران اسلامی سعی در تبیین و توجیه ماهیت آن دارند. روایات اسلامی نیز از اشاره به آن خالی نیست.
نمونه هایی از آن عبارتند: ابن سینا می گوید: «إن لبعض النفوس تأثیرا فی الخارج من بدنه بتعلق روحانی کتعلقه ببدنه؛ برخی نفوس با تعلقی روحانی نظیر تعلقی که به بدن دارند، تأثیری در خارج از بدن دارند.»
ابوعثمان جاحظ می گوید: «لاینکر أن ینفصل من العین الصائبة إلی الشئ المستحسن أجزاء لطیفة متصلة به تؤثر فیه فیکون هذا المعنی خاصیة فی بعض الأعین کالخواص للاشیاء؛ بعید نیست که از چشم اصابت کننده اجزایی لطیف و متصل به آن، به شیئی که نیکو شمرده شود و در آن شیء اثر کند. این خاصیتی است برای بعضی از چشم ها، از قبیل سایر خواص اشیاء.»
شریف رضی در شرح قول پیامبر (ص) که فرمودند: «العین حق تستنزل الحالق؛ چشم حق است و باعث سقوط و پایین آمدن شخص از جایگاه خود می شود.» کلامی لطیف دارد. خلاصه مضمون آن این است: خداوند متعال که مصالح همه عباد را می داند، ممتنع نیست که نعمت زید را برای مصلحت عمرو تغییر دهد و در عوض آن، بدلی عاجل یا آجل به او بدهد. وی می نویسد: روایات در این باره که چشم زدن حق است، فراوان است. «قد تناصرت (تضافرت) الأخبار بأن الإصابة بالعین حق» آن گاه به قولی از پیامبر (ص) اشاره می کند که: «ما رفع العباد من شیء إلا وضع الله منه؛ مردم چیزی را بالا نبردند؛ مگر آن که خداوند آن را پایین آورد.»
علامه طباطبایی می نویسد: «چشم زخم از تأثیرات نفسانی است و دلیلی عقلی بر نفی آن نداریم، بلکه حوادثی دیده شده که با چشم زدن منطبق هست، و روایاتی هم بر طبق آن وارد شده، و با این حال علت ندارد که ما آن را انکار نموده و بگوییم یک عقیده ی خرافی است.»
در برخی تفاسیر تحقیقات مفصل تری ارائه شده است. بسیاری از مردم معتقدند در بعضی از چشم ها اثر مخصوصی است که وقتی از روی اعجاب به چیزی بنگرند، ممکن است آن را از بین ببرند، یا درهم بشکنند، و اگر انسان است بیمار یا دیوانه کنند! این مسأله از نظر عقلی امر محالی نیست، چه این که بسیاری از دانشمندان امروز معتقدند؛ در بعضی از چشم ها نیروی مغناطیسی خاصی نهفته شده که کارآیی زیادی دارد و حتی با تمرین و ممارست می توان آن را پرورش داد. خواب مغناطیسی از طریق همین نیروی مغناطیسی چشم ها است. در این هنگام که شعاع نامرئی به نام "اشعه لیزر" می تواند کاری کند که از هیچ سلاح مخربی ساخته نیست، پذیرش وجود نیرویی در بعضی چشم ها که بتواند از طریق امواج مخصوص در فرد مقابل اثر بگذارد، چیز عجیبی نیست. بسیاری نقل می کنند که با چشم خود افرادی را دیده اند که این نیروی مرموز چشم را دارا بوده اند، و افراد یا حیوانات یا اشیایی را از طریق چشم زدن از کار انداخته اند. از این رو؛ نه تنها نباید اصراری در انکار این امور داشت، بلکه باید امکان وجود آن را از نظر عقل و علم پذیرفت. در روایات اسلامی نیز تعبیرات مختلفی دیده می شود که وجود چنین امری را به اجمال تأیید می کند.
در حدیثی آمده است اسمء بنت عمیس خدمت پیامبر (ص) عرض کرد: «گاه به فرزندان جعفر چشم می زنند، آیا "رقیه" ای برای آن ها بگیرم؟!» پیامبر (ص) فرمود: «نعم، فلو کان شی ء یسبق القدر لسبقه العین؛ آری، مانعی ندارد، اگر چیزی می توانست بر قضا و قدر پیشی گیرد، چشم زدن بود!»
در حدیث دیگری آمده است که امیر مؤمنان (ع) فرمود: پیامبر (ص) برای امام حسن و امام حسین "رقیه" گرفت، و این دعا را خواند: «أعیذکما بکلمات التامة و اسماء الله الحسنی کلها عامة، من شر السامة و الهامة، و من شر کل عین لامة، و من شر حاسد إذا حسد؛ شما را به تمام کلمات و اسمای حسنای خداوند از شر مرگ و حیوانات موذی، و هر چشم بد، و حسود، آن گاه که حسد ورزد می سپارم.» سپس پیامبر (ص) نگاهی به ما کرد و فرمود: «این چنین حضرت ابراهیم برای اسماعیل و اسحاق تعویذ نمود.» در نهج البلاغه نیز آمده است: «العین حق و الرقی حق؛ چشم زخم حق است و توسل به دعا برای دفع آن نیز حق است.» ذکر این نکته لازم است که هیچ مانعی ندارد که این دعاها و توسل ها به فرمان خدای متعال جلو تأثیر نیروی مرموز مغناطیسی چشم ها را بگیرد؛ همان گونه که دعاها در بسیاری از عوامل مخرب اثر می گذارد و آن ها را به فرمان خدا خنثی می سازد.
تمام واقعیات جاری در لایه های تو در تو و پیچیده ی عالم وجود را نمی توان به معیار غیر دقیق حس که ابزار ادراک محسوسات است و حتی در حوزه کارکرد خود نیز به شدت متهم به خطا و از دریافت دقایق این حوزه نیز قاصر است، سنجید. در مجالی فراخ تر و با نگاهی عمیق تر ممکن است ابعاد شناخته شده ای از این مسأله را کاوید و در عین حال به مجهول بودن وجوه افزون تری اقرار کرد. نیز لازم به یادآوری است که هر واقعیتی هر اندازه متعالی باشد، آن گاه که در دسترس توده ها قرار می گیرد، به اوهام خرافات مشوب خواهد شد. اما قبول اجمالی تأثیر چشم زخم به این معنا نیست که به کارهای خرافی و اعمال عوامانه در این گونه موارد پناه برده شود که هم بر خلاف دستورات شرع است، و هم سبب شک و تردید افراد ناآگاه در اصل موضوع می شود؛ همان گونه که آلوده شدن بسیاری از حقایق با خرافات این تأثیر نامطلوب را در اذهان گذاشته است.
منـابـع
زهرا اخوان صراف- مقاله نگاهی به نشر نوین شبهات کهن در مورد قرآن- نشریه نامه جامعه- تیر 1385، شماره 22 و آذر 1385، شماره 27
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 11 ص 298، جلد 19 ص 648، جلد 20 ص 682، جلد 2 ص 571-579، ذیل آیه 275 سوره بقره
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 24 ص 429- 427، جلد 10 ص 30
نشریه نامه جامعه- شماره 7- صفحه 63
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها