ابان بن سعید

فارسی 11124 نمایش |

از اصحاب پیامبر اکرم (ص) و از کاتبان وحی.
پدرش: سعید بن عاص بن امیه بن عبد شمس بن عبدمناف، از قبیله معروف بنی امیه و از دشمنان سرسخت پیغمبر (ص).
مادرش: صفیه و به قولی «هند»، دختر مغیرة ابن عبدالله.
چون جد پنجم «ابان»، عبدمناف است، لذا او را هم نسب پیامبر هم می دانند.
دو برادرش «خالد» و «عمرو»، قبلا مسلمان شده و دور از چشم پدرشان به پیامبر اسلام گرویده، و به دستور آن حضرت همراه دیگر مسلمانان از مکه به حبشه هجرت کرده بودند.
ابان، هوش و درایت خاصی داشت، باسواد بود و خواندن و نوشتن می دانست و طبق گفته مورخان: زمانی که پیغمبر اکرم (ص) در مکه مبعوث به رسالت شد، فقط 17 نفر باسواد بودند که یکی از آنها «ابان» بود و از همین رو، بعد از مسلمان شدنش، در زمره اولین کاتبان وحی می باشد.

از ظلمت به نور
ابان در خانه ای پر از ظلمت و تاریکی در مکه رشد کرد و همیشه تحت تاثیر سخنان و ستم پاشی های پدرش بر مخالفت با محمد (ص) و آئین او قرار داشت، شاید هم از ترس پدر، هیچگاه جرأت نمی کرد پیرامون آئین نو اسلام، تحقیق و تفحص کند، اما حادثه ای کوچک مسیر زندگیش را عوض کرد. در سفری که برای تجارت از مکه به شام می رفت، در بین راه با راهبی نصرانی (مسیحی) برخورد کرد و برای او می گوید که: «شخصی از میان ما قریش، برخاسته و مدعی است که مانند «موسی و عیسی» پیامبر خداست.» راهب نام او را می پرسد، می گوید: «محمد (ص).» راهب که کتابهای پیامبران پیشین را خوانده، می گوید: «من اوصاف آخرین پیامبر آسمانی را به تو می گویم، اگر او همین نشانه ها و اوصاف را دارا بود بدان که همان پیامبری است که ظهور او در «انجیل» مژده اش داده شده است.»
سپس راهب، تمام اوصاف پیامبر اسلام و نسب و نژاد و... یک به یک بیان کرد و گفت: «او بر تمام اعراب پیروز می شود و آئین او در همه نقاط جهان، گسترش می یابد.»
ابان می گوید: «تمام اوصافی که گفتی، در او هست.»
راهب گفت: «پس وقتی به مکه برگشتی، سلام مرا به او برسان!»
این ملاقات به ظاهر کوچک، آنچنان تحولی در روح و روان «ابان» ایجاد و کشش مرموزی، او را به سوی پیامبر اسلام (ص) کشاند، و چون دیگر پدرش از دنیا رفته و کسی نیست که مانع او شود، در انتظار فرصتی است که به پیامبر بپیوندد.

ابان مسلمان می شود
سال 6 هجری، پیامبر اکرم (ص) با گروهی از مسلمانان، برای زیارت خانه خدا تا سرزمین «حدیبیه» (سرزمینی نزدیک مکه بود) پیش رفتند، اما نیروهای قریش، مانع ورود آنها به مکه شدند. «عثمان بن عفان» به نمایندگی از طرف پیغمبر (ص) عازم مکه شد تا از طریق مذاکره با سران قریش، آنها را به اسلام دعوت کند. عثمان در بین راه با «ابان بن سعید» برخورد نمود و «ابان» که گرایش خاصی بعد از سخنان راهب نسبت به اسلام پیدا کرده بود، از نماینده پیامبر استقبال نیکی کرد و اشعاری خواند بدین مضمون: «وارد سرزمین حرم شو و از هیچ کس مترس که فرزندان سعید، عزیزان حرم می باشند». و او را بر اسب خود نشاند و داخل شهر برد و عثمان در پناه او، رسالتش را به خوبی انجام داد و نزد پیامبر بازگشت.
و چون پیامبر از «حدیبیه» به مدینه بازگشت، مهاجران حبشه که جزو آنها «خالد و عمرو» دو برادر ابان بودند و دانستند که دوران فشار و شکنجه مسلمین به پایان رسیده، به مدینه آمدند و چون انقلاب روحی ابان و تمایل او را نسبت به اسلام شنیدند توسط نامه، او را به اسلام دعوت کردند. این مرد بزرگ، فورا پذیرفت و بین سال ششم و هفتم هجری، قبل از جنگ خیبر و فتح مکه مسلمان شد.
او پس از مسلمان شدنش از طرف پیغمبر از شهر مدینه مأمور سریه ای شد و غنایمی از آن به دست آورد و بعد از جنگ خیبر همراه دوستانش نزد پیغمبر آمد و مجددا مأموریت برای «سریه نجد» سال نهم هجرت، پیامبر او را فرماندار «بحرین» و به جای «علاء بن حضرمی» منصوب کرد. و به او مأموریت داد تا جزیه و زکات و مالیات از سود تجارت هر مرد و زن یهودی، مسیحی و مجوسی بگیرد. و اسلام را بر آن ها عرضه کند.
فرمان پیامبر درباره گرفتن جزیه از مجوسان بحرین که اهل کتاب نبودند، با اعتراض گروهی از عربها روبرو شد که «بلاذری»، آنها را منافقین عرب می داند.
ابان بن سعید تا موقع رحلت پیغمبر اکرم (ص) در آن منطقه و همان منصب بود و بعد از وفات آن حضرت که عده ای از عربهای بحرین (از جمله اهل هجر)، عصیان کرده و اسلام را ترک کردند، به قصد بازگشت با صدهزار درهم، بحرین را ترک و به مدینه برگشت و در جواب و اصرار ابوبکر، (خلیفه وقت) بر اینکه به حوزه مأموریتش برگردد، گفت: «بعد از وفات پیامبر هرگز از طرف کسی، هیچ منصبی را نمی پذیرم.»
او هیچگاه خلافت ابوبکر را به رسمیت نشناخت و در ابتدا، حتی با ابوبکر بیعت نکرد ولی پس از بیعت بنی هاشم و علی بن ابیطالب (ع) بنابر مصالحی، بیعت نمود.
با توجه به رویدادهای بالا در اینکه ابوبکر او را برای رسیدگی به قتل یکی از مردم، به یمن فرستاده و او نیز پذیرفته باشد، جای تردید است. اما در جبهه های جنگ شرکت می کرد. و مانند یک سرباز مجاهد، شمشیر می زد، و جانبازی در راه اسلام می نمود.
تاریخ شهادت و یا مرگ او به روایات گوناگونی است.
برخی معتقدند که او در زمان خلافت عثمان (27هـ.ق) به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. ولی بیشتر مورخین او را شهید و شهادتش را در سال 15 هـ.ق، در یرموک شام، و یا سال 13 هـ.ق یوم اجنادین، و یا 14هـ در «مرج الصفر» گفته اند.

منـابـع

دائرة المعارف بزرگ اسلامی به نقل از: فتوح البلدان، معجم الرجال آیه الله خویی، تنقیح المقال مامقانی، امتاع الاسماع و چند منبع دیگر.

جعفر سبحانی- فروغ ابدیت

گزیده‌هایی از سایت ایران پخش

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها