معنای صفات ثبوتیه و سلبیه
فارسی 9206 نمایش |مفاهیمی را که نشانگر ضعف مرتبه وجود و نقص و محدودیت آن است نمی توان برای خدای متعال اثبات کرد ولی سلب آنها را می توان به عنوان «صفات سلبیه» قلمداد کرد مانند: سلب شریک و ترکیب و جسمیت و زمان و مکان. یک دسته دیگر از مفاهیم ثبوتی از کمالات وجود حکایت می کنند و در بر دارنده هیچ نقص و محدودیتی نیستند و ممکن است بر مصادیق محدود هم اطلاق شوند مانند مفهوم علم و قدرت و حیات. اینگونه مفاهیم را می توان با شرط عدم محدودیت مصداق، به عنوان «صفات ثبوتیه» به خدای متعال نسبت داد و سلب آنها از خداوند صحیح نیست زیرا لازمه اش سلب کمال از موجود بی نهایت کامل است.
همه مفاهیمی را که حکایت از کمالات وجود می کنند و متضمن معنای نقص و محدودیتی نیستند می توان به عنوان صفات ثبوتیه برای خدای متعال اثبات کرد و هم چنین سلب همه مفاهیمی را که متضمن نوعی نقص و محدودیت هستند می توان به عنوان صفات سلبیه از خداوند سلب کرد و اگر تأکیدی نسبت به استعمال نکردن اسماء جعلی و ساختگی درباره خدای متعال شده است بدین جهت است که مبادا مفاهیمی به کار گرفته شود که متضمن معنای نقص و محدودیت باشد وگرنه خداوند را با هر وضعی که حاکی از حسن و جمال باشد و در حد اعلای حسن و کمال باشد و هیچ جهت نقص و عدم در آن نباشد می توان توصیف کرد.
قرآن کریم می گوید خداوند به همه صفات کمال متصف است: «له الاسماء الحسنی؛ نیکوترین نامها و بالاترین اوصاف از آن اوست» (حشر/ 24)، «و له المثل الاعلی فی السموات و الارض؛ صفات والا در سراسر هستی خاص اوست.» (روم/ 27)، از این رو خداوند حی است، قادر است، علیم است، مرید است، رحیم است، هادی است، خالق است، حکیم است، غفور است، عادل است و بالاخره هیچ صفت کمالی نیست که در او نباشد. از طرف دیگر جسم نیست، مرکب نیست، میرنده نیست، عاجز نیست، مجبور نیست، ظالم نیست. دسته اول که صفات کمالی است و خداوند به آنها متصف است " صفات ثبوتیه " نامیده می شود و دسته دوم که از نقص و کاستی ناشی می شود و خداوند از اتصاف به آنها منزه است " صفات سلبیه " نامیده می شود. ما خدا را، هم " ثنا " می گوییم و هم " تسبیح " می کنیم. آنگاه که او را ثنا می گوییم، اسماء حسنی و صفات کمالیه او را یاد می کنیم و آنگاه که او را تسبیح می گوییم، او را از آنچه لایق او نیست منزه و مبرا می شماریم و در هر دو صورت، معرفت او را برای خودمان تثبیت می کنیم و به این وسیله خود را بالا می بریم.
ثنای خدا به دو شکل است: یکی تسبیح و دیگری تحمید. تسبیح یعنی تنزیه، یعنی خدا را از آنچه که ذات او مبراست منزه کردن، و برتر دانستن او از آنچه که شأن مخلوقین است، از آنچه که حاکی از نوعی نقص و ناتوانی و نارسایی است. اصلا کلمه " سبحان " معنایش این است که من او را تسبیح و تنزیه می کنم از اینکه به چشم دیده شود، با دست لمس شود، او را جسم بدانم و بگویم در جایی قرار گرفته است، او را محتاج و نیازمند بدانم به هر چیزی از جمله به عبادت خودم، خیر، او منزه است از نیاز و احتیاج، تنزیه می کنم او را از اینکه به او نسبت ظلم و ستم بدهم، برای او شریکی قائل باشم، او را مرکب و دارای اجزاء بدانم، بگویم از چه درست شده و از کجا آمده است. پس تسبیح یعنی یک سلسله چیزهایی را که من می فهمم که خدا از اینها برتر و بالاتر است، با کلمه " سبحان " از او نفی می کنم.
ثنای الهی نظیر اقرار به توحید است که مجموع نفی و اثبات است، وقتی می گوییم " لا اله الا الله " نفی می کنیم معبودیت غیر را و اثبات می کنیم ذات او را. ثنای الهی هم همیشه نفی است و اثبات، نفی اش همین است: منزه است از...، ولی " حمد " توصیف پروردگار است به صفات اثباتی، او را ستایش می کنم که همه نعمتها از اوست، همه کمالات از اوست و به او برمی گردد، او به هر چیزی داناست «بکل شیء علیم» (بقره/ 29)، بر هر چیزی تواناست «و هو علی کل شیء قدیر» (شوری/ 9))، او سمیع است، او بصیر است، او حی است، او قیوم است، او ملک است، او مؤمن است، مهیمن است، عزیز است، جبار است، متکبر است. اینها صفات اثباتی می باشند. پس ما با یک «سبحان ربی العظیم و بحمده»، یا یک «سبحان ربی الاعلی و بحمده» یک دنیا نقص را به نظر می آوریم و می گوییم خدای ما از اینها منزه است، و یک سلسله کمالات را به نظر می آوریم و می گوییم خدای ما دارای چنین صفاتی است.
در نماز وقتی سوره توحید را می خوانیم می گوییم: «قل هو الله احد، الله الصمد، لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد؛ بگو اوست خداى يگانه، خداى صمد [ثابت متعالى]، [كسى را] نزاده و زاده نشده است، و هيچ كس او را همتا نيست.» هم صفات اثباتی در آن است و هم صفات سلبی. بعد می گوییم: «کذلک الله ربی؛ خدای من همانگونه است که در این سوره بیان شده است.» چنان است پروردگار من، آن صفات کمالی اثباتی را دارد و من او را به آن صفات ستایش و حمد می کنم. نقصی در او نیست، اینکه فرزند داشته باشد، فرزند چیزی باشد، مثل و مانند داشته باشد، در او نیست «کذلک الله ربی».
منـابـع
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 4- صفحه 164-165
مرتضی مطهری- جهان بینی توحیدی- صفحه 37-36
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها