جدال سهروردی با مشائیان در باب تغییر و حرکت و پاسخ ملاصدرا
فارسی 4350 نمایش |مقدمه:
حکمای اسلامی پیش از صدرالمتألهین بر این عقیده بودند که حرکت تنها در چهار مقوله واقع میشود این چهار مقوله به ترتیب عبارتند از:
1- مقولهی «این»
2- مقولهی «وضع»
3- مقولهی «کیف»
4- مقولهی «کم»
وقوع حرکت در مقولهی «این» به اندازهای ظاهر و آشکار است که کمتر کسی میتواند در آن ابراز شک و تردید نماید، انتقال اجسام از یک مکان به مکان دیگر و جابه جایی آنها چیزی نیست که بتوان آن را مورد انکار قرار داد. دربارهی مقولهی «وضع» نیز چیزی جز این نمیتوان ابراز داشت زیرا حرکت در مقولهی وضع نیز به هیچوجه قابل انکار نمی باشد. هنگامی که یک جسم کروی بر محور خود می چرخد حرکت در وضع به روشنی آشکار می باشد. حرکت در مقولهی کیف نیز به آسانی قابل قبول بوده، زیرا شدت و ضعف در کیفیات چیزی نیست که بتوان آن را نادیده انگاشت و به آسانی از روی آن گذشت. اگر کسی به وقوع حرکت در مقولهی کم اعتراف داشته باشد ناچار باید به وقوع حرکت در کیفیات مخصوص به کمیات نیز اعتراف داشته باشد. به طور مثال وقتی اشخاص حرکت کمی یک جسم را می پذیرند ناچار باید حرکت در استقامت و انحناء یا راستی و کجی آن را نیز بپذیرند.
نقد سهروردی بر وقوع حرکت در مقولهی کم
سهروردی از جمله کسانی است که حرکت در مقولهی کم را به گونهای صریح و آشکار مورد انکار قرار داده است. کسانی که به وقوع حرکت در مقولهی کم اعتراف می نمایند تحقق رشد و نمو و بزرگشدن حجم یک جسم را شاهد مدعای خویش به شمار می آوردند، رشد و نمو عبارت است از بزرگشدن تدریجی حجم یک جسم که بر اساس یک نسبت مساوی و هماهنگ در آن انجام می پذیرد. سهروردی این سخن را مورد اشکال قرار داده و میگوید: اضافهی یک مقدار به مقدار دیگر جز نابودشدن مقدار اول و پدیدار گشتن مقدار دوم چیز دیگری نمی باشد. این فیلسوف در مورد انفصال و جدا ساختن یک مقدار از مقدار دیگر نیز این سخن را صادق میداند معنی سخن وی این است که وقتی یک مقدار معین را به دو مقدار کوچکتر تقسیم می نمایند مقدار نخست نابود گشته و بیدرنگ دو مقدار جدید در صحنهی هستی آشکار میشوند. سهروردی بر این عقیده است که انضمام یک مقدار به مقدار دیگر افزایش مقدار نخست نمی باشد. زیرا با انضمام یک مقدار به مقدار دیگر، بقاء مقدار نخست دستخوش نابودی گشته و هویت خویش را از دست میدهد.
اگر کسی آثار حکما را در مورد مقولهی کم مورد بررسی قرار دهد به آسانی درمی یابد که سخن این بزرگان درباب حرکت کمی تا حدودی پریشان بوده و از نوعی اضطراب و نا هماهنگی خالی نمی باشد صدرالمتألهین نیز حکما را درباب وقوع حرکت در مقولهی کم به نوعی پریشان گویی و اضطراب در کلام متهم ساخته است. همانگونه که در آغاز این مبحث یادآوری شد سهروردی به گونهای صریح و آشکار وقوع حرکت در مقولهی کم را مورد انکار قرار داده است.
این فیلسوف میان مقولهی کم و برخی از مقولات عرضی تفاوت قائل گشته و گفته است مقولهی کم به هیچوجه قابل شدت و ضعف نمی باشد به طور مثال یک عدد چهار به هیچ عنوان شدیدتر از عدد چهار دیگر به شمار نمی آید. این سخن در مورد خط نیز صادق است زیرا یک خط معین هرگز ضعیفتر از خط دیگر نمی باشد کمیت واحد و مقدار معین قابل زیادت و نقص نیز نمی باشد این حقیقت را نباید نادیده انگاشت که در اصل مقدار زیادت و نقص تحقق داشته و همانگونه که مقدار زائد موجود است مقدار ناقص نیز متحقق می باشد. ولی این مسئله نیز مسلم است که کمیت واحد و مقدار معین در حد ذات خود زیادت نمی پذیرد همانگونه که ذکر شد عدد چهار از آن جهت که عدد چهار است زیادتپذیر نمی باشد زیرا به مجرد اینکه چیزی بر آن افزوده گردد هویت خویش را از دست داده و دیگر عدد چهار به شمار نمی آید. این سخن در مورد نقص نیز صادق است زیرا به مجرد اینکه یک چیزی از یک مقدار معین کاسته شود آن مقدار هویت خود را از دست داده و دیگر آن مقدار نخواهد بود. نظر سهروردی در این است که، زیادت و نقص و هرگونه تغییر را در کمیت واحد، موجب ابطال و نابودی آن به شمار می آورد. دلیل این امر این است که هرگونه تغییر و حرکت در یک شیء نیازمند بقاء موضوع می باشد در حالی که اثبات بقاء موضوع در مورد حرکت کمی کار آسانی به شمار نمی آید.
عجز ابنسینا در اثبات بقاء موضوع حرکت
ابوعلی سینا نیز اثبات بقاء موضوع در مورد حرکت کمی را بسیار مشکل دانسته و در برخی موارد حتی به عجز و ناتوانی خویش در این باب اعتراف کرده است. حیرت و سرگردانی ابنسینا راجع به این مسئله در پاسخ نامهای که وی برای یکی از شاگردان خود نوشته است، منعکس می باشد. آنچه در اینجا جالب توجه است این است که شاگرد بوعلی سینا پس از دریافت پاسخ استاد خود دوباره به وی نوشت که اگر استاد بر ما منت گذارد و راجع به بقاء موضوع در مورد حرکت کمی نباتات توضیح دهد حق وی بر ما بزرگتر خواهد بود، بوعلی سینا در پاسخ می نویسد... اگر توانایی این کار را داشته باشم! و با این جمله پاسخ ابنسینا پایان می پذیرد. این نامه در کتاب اسفار نقل شده و به تفصیل مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
تبیین حرکت کمی از سوی صدرالمتألهین شیرازی
صدرالمتألهین شیرازی که با تدبیر خود گره کور بسیاری از مشکلات را در فلسفهی اسلامی گشوده است از عهدهی حل این مشکل نیز برآمده و مسئلهی بقاء موضوع در مورد حرکت کمی را به آسانی اثبات نموده است. این فیلسوف بزرگ اسلامی پس از اینکه به اثبات وقوع حرکت در جوهر جهان دست یافت به افسانهی انحصار حرکت در چهار مقوله پایان بخشید و حرکت را در سراسر جهان ماده مورد مطالعه و بررسی قرار داد.
صدرالمتألهین بر این عقیده است که آنچه موضوع یک حرکت کمی را تشکیل میدهد جسم معین است نه مقدار معین. کسی نمیتواند ادعا کند که تعین و تشخص جسم وابسته به یک مقدار معین و مشخص می باشد، زیرا تشخص جسم پیوسته با نوعی مقدار آن هم در حدود و درجات متفاوت همراه بوده و ملزوم آنها به شمار می آید. تعین جسم در مراتب مختلف و مقادیر گوناگون خود همانند مزاج است که در نظر اطبا دارای عرض عریض می باشد. اکنون اگر تشخص جسم ملزوم نوعی مقدار باشد حرکت جسم در خصوصیات مقادیر و مراتب متعدد آن تحقق می یابد. وقتی گفته میشود حرکت جسم در خصوصیات مقادیر و مراتب متعدد آن تحقق می یابد، معنی آن این است که آنچه از آغاز حرکت جسم تا پایان آن، باقی می ماند غیر از آن چیزی است که در هر لحظه تغییر و تبدیل می پذیرد. وصل و فصل نیز تنها مقدار و امتدادی را نابود می سازند که بدون مادهی طبیعیه در نظر گرفته شود.
به عبارت دیگر میتوان گفت وصل یا فصل آنگونه از جسمیت را نابود می سازند که جسم محض بوده و بدون هر گونه صورت نوعی در نظر گرفته میشود، زیرا وجود شخصی جسم از آن جهت که جسم است جز در یک مقدار معین تحقق نمی پذیرد. اما اگر جسم طبیعی نوعی مورد بررسی دقیق قرار گیرد به روشنی معلوم میشود که این جسم همانگونه که به صورت جسمیه متقوم و وابسته می باشد از یک صورت نوعی نیز خالی نمی باشد. به این ترتیب میتوان گفت هر یک از اجسام این جهان، علاوه بر اینکه از یک صورت جسمی برخوردار است پیوسته در یک صورت مشخص نوعی تحقق می پذیرد، صورت مشخص نوعی مبدء فصل اخیر جسم را تشکیل میدهد ولی صورت جسمیه به منزلهی جنس قریب آن می باشد. اکنون اگر جنس به عنوان جزء مبهم و فصل به عنوان عنصر محصل و مشخص در جسم شناخته شوند، تغییر آحاد جنس و تبدل ماده، بقاء موضوع جسم را در مراحل رشد و تکامل خدشهدار نمی سازد زیرا در هر تغییر و دگرگونی، جسم در یک صورت مشخص نوعی، تحقق می یابد. تغییر نیز چیزی است که پیوسته در جسم تحقق یافته و همواره آن را به پیش می راند.
در اینجا ممکن است گفته شود در مراحل رشد و تکامل یک جسم، انضمام یک مقدار به مقدار دیگر موجب ابطال و نابودی مقدار نخست گشته و در نتیجه بقاء موضوع خدشهدار میگردد. صدرالمتألهین در مقام پاسخ برآمده و میگوید: انضمام یک مقدار به مقدار دیگر هنگامی میتواند موجب ابطال و نابودی مقدار نخست گردد که هر دو مقدار، بالفعل در جهان خارج موجود باشند ولی اگر افزایش یک مقدار، بالقوه و به تدریج در جریان حرکت و تکامل انجام پذیرد هرگز نمیتوان ادعا کرد که این افزایش موجب ابطال و نابودی مقدار نخست می گردد. به این ترتیب باید گفت کسانی که انضمام یک مقدار را به مقدار دیگر موجب ابطال و نابودی مقدار نخست میدانند کسانی هستند که امور جهان را در حالت سکون و آرامش مورد بررسی قرار داده و از جریان دائم و حرکت همیشگی آنها غافل می باشند.
صدرالمتألهین مسئلهی وقوع حرکت در هر یک از مقولات را مورد بررسی قرار داده و نظر خویش را به عنوان یک اصل در این باب ابراز داشته است. این فیلسوف بر این عقیده است که وقتی گفته میشود حرکت در فلان مقوله واقع میشود یکی از چهار احتمال به ذهن انسان متبادر میگردد:
1- موضوع حقیقی حرکت نفس همان مقوله است.
2- موضوع حرکت جوهر است ولی حرکت به توسط همان مقوله عارض جوهر میگردد.
3- مقولهای که در آن حرکت واقع میشود جنس حرکت به شمار می آید.
4- تغییر و تبدیلی که در جوهر جسم حاصل میشود از نوع یا صنف مقولهای است که حرکت در آن واقع میشود این تغییر و تبدیل نیز به گونهای تدریجی انجام می پذیرد. صدرالمتألهین پس از اینکه درباب وقوع حرکت در هر یک از مقولات، چهار احتمال مزبور را به ترتیب ذکر میکند احتمال چهارم را موجه و منطقی دانسته و آن را بر سایر احتمالات، ترجیح میدهد.
تغییر در کیفیات از نظر سهروردی
سهروردی به فیلسوفان پیش از زمان ارسطو توجه مخصوص داشته و برای آراء و عقاید آنان ارزش و اهمیت بیشتری قائل میگردد. ولی این واقعیت را نیز نباید نادیده انگاشت که سهروردی با برخی از فلاسفهی قدیم به مخالفت برخاسته و عقاید آنان را سخت مورد انتقاد قرار داده است از جمله مواردی که این فیلسوف با برخی از قدما به مخالفت برخاسته مسئلهی انکار استحاله و تغییر در کیفیات را باید نام برد، گروهی از فلاسفهی قدیم هرگونه استحاله و تغییر در کیفیات را مورد انکار قرار داده و بر این عقیده بودند که کیفیات محسوسه جز صور عناصر چیز دیگری نمی باشند. این گروه که در تاریخ فلسفه، اصحاب نظریهی کمون و بروز نامیده می شوند هرگونه تغییر و استحاله در کیفیات را با نظریهی کمون و بروز تفسیر و توجیه می نمودند. به طور مثال حرکت در نظر این گروه به هیچوجه موجب پیدایش کیفیت حرارت در اجسام نمی باشد. در نظر این اشخاص اثر و خاصیت حرکت تنها در این خلاصه میشود که حرارت نهفته در جسم را ظاهر کرده و آنچه پنهان است آشکار می سازد به عبارت دیگر میتوان گفت استحاله در نظر این اشخاص جز آشکار شدن آنچه پنهان است چیز دیگری نمی باشد. سهروردی نظریهی کمون و بروز را مردود دانسته و استحاله در کیفیات را یک امر جایز دانسته است.
استحاله و انقلاب از نظر سهروردی
این فیلسوف نه تنها استحاله و تغییر در کیفیات را جایز دانسته بلکه انقلاب و دگرگونی در صور جوهری را نیز مورد تأیید قرار داده است. سهروردی در مقالهی چهارم از کتاب «حکمة الأشراق» که تحت عنوان «در تقسیم برازخ» به رشتهی تحریر در آمده ضمن دو فصل جداگانه مسئلهی استحاله و انقلاب را مورد بحث و بررسی قرار داده است. در اینجا مسئلهی استحاله و انقلاب را مورد بررسی قرار داده و آنچه در مورد تفاوت میان این دو مسئله از سوی حکما ابراز گشته است، آشکار نماییم باید توجه داشت که هرگونه تغییر و دگرگونی که در اجسام این جهان حاصل میگردد به طور کلی از دو صورت بیرون نمی باشد آن دو صورت به ترتیب عبارتند از:
1- تغییر و دگرگونی در کیفیت اجسام 2- تغییر و دگرگونی در صور جوهری اجسام
قسم نخست در اصطلاح حکما استحاله و قسم دوم انقلاب نامیده میشود کون و فساد نیز در نظر حکما جز تغییر و دگرگونی در صور جوهری اجسام چیز دیگری نمی باشد. کون و فساد یا انقلاب در نظر بسیاری از فلاسفه، از بستر تدریجی زمان بیرون بوده و تنها در «آن» انجام می پذیرد. نسبت «آن» به زمان همانند نسبت «نقطه» به خط می باشد یعنی همانگونه که نقطه پایان خط به شمار می آید «آن» نیز پایان زمان را تشکیل میدهد به عکس آنچه درباب انقلاب یا کون و فساد گفته میشود، استحاله در نظر حکما تنها در بستر تدریجی زمان صورت تحقق به خود می پذیرد علت این اختلاف و تفاوت را در تحقق شدت و ضعف و عدم تحقق آن باید جستجو نمود.
انقلاب یا کون و فساد نوعی تغییر و دگرگونی است که تنها در مورد صور جوهری اجسام انجام می پذیرد اکنون با توجه به اینکه بسیاری از حکما در مورد صور جوهری اجسام قائل به شدت و ضعف نمی باشند. ناچار باید گفت انقلاب یا کون و فساد نیز در ظرف زمان و جهان تدریج تحقق نمی پذیرد زیرا آنچه دارای شدت و ضعف نباشد دارای جریان تدریجی نیز نخواهد بود درست به همین جهت است که حکما در مورد کیفیات، عکس این سخن را صادق دانسته و هرگونه استحاله و تغییر در میان آنها را در جریان تدریج و ظرف زمان مورد بررسی قرار دادهاند. دلیل این امر آن است که تغییر و انتقال شیء از یک مرتبه به مرتبهی دیگری که کاملتر و شدیدتر از آن به شمار می آید جز به طریق تدریج و در ظرف زمان امکانپذیر نمی باشد.
به طور مثال افزایش درجات حرارت در یک جسم که چیزی جز استحاله در کیفیت آن نمی باشد همواره به طریق تدریجی و در ظرف زمان صورت می پذیرد در مورد سایر کیفیات نیز وضع به همین منوال است حکیم متأله شهابالدین سهروردی هماهنگ با بسیاری از حکما در مورد تغییر و انتقال یک صورت جوهری به صورت جوهری دیگر، از موضوع زمان و مسئلهی تدریج سخن نمی گوید بلکه آن را دفعی و به طور انقلاب به شمار می آورد. سهروردی بر این عقیده است که وقتی یک عنصر به عنصر دوم قابل تبدیل باشد باید عنصر دوم نیز به عنصر نخست انقلابپذیر به شمار آید.
سهروردی نسبت مادهی نخستین را به همهی صور عناصر یکسان و یکنواخت به شمار آورده است و وقتی نسبت مادهی نخستین به همهی عناصر یکسان به شمار آید معنی سخن وی این است که هرگونه تحول و انقلاب که در جهان انجام می پذیرد جز دو صورت خلع و لبس در ماده چیز دیگری نمی باشد. کسانی که تغییر و تحول جهان را از طریق خلع و لبس توجیه و تفسیر می نمایند معنی سخن آنان این است که مادهی نخستین جهان، در هر لحظه جامهای را از تن به در کرده و به جامهای دیگر آراسته میگردد.
تبیین استحاله و انقلاب از سوی ملاصدرا
اکنون در اینجا این پرسش پیش می آید که آیا دوام خلع و لبس در مادهی نخستین جهان با معنی تکامل، و حرکت اشتدادی یا پیشرفت چگونه سازگار می باشد؟ اگر خلع و لبس در ماده از دست دادن لباس صورت و به جای آن لباسی دیگر از صورت پوشیدن است واقعیت تکامل چگونه توجیه میگردد؟ در اینجا صدرالمتألهین شیرازی با استناد به دو اصل عمده و اساسی تشکیک در مراتب وجود و حرکت در جوهر جهان به این پرسش و بسیاری از پرسشهای دیگر پاسخ گفته و مشکلهای فراوان دیگری را در ارتباط با استحاله و انقلاب از میان برداشته است این فیلسوف بزرگ با تمسک به دو اصل تشکیک در مراتب وجود و حرکت در جوهر جهان، نه تنها مسئلهی خلع و لبس را در ماده به مسئلهی «لبس بعد لبس» تبدیل کرده بلکه دفعی بودن انقلاب در صور جوهری را نیز به گونهای معقول و منطقی توجیه و تفسیر نموده است.
براساس نظر صدرالمتألهین تحولاتی که در ماده به وقوع می پیوندد از طریق خلع و لبس صورت نمی پذیرد بلکه در هر تحولی که در جهان واقع میشود مادهی مستعد، لباسی از صورت تازه بر روی صورتهای سابق خود پوشیده و به این ترتیب راه خود را به پیش می گشاید بر طبق این نظر علاوه بر اینکه فاصلهی استحاله و انقلاب از میان برداشته میشود، انقلاب نیز در تحقق وجود خود بیرون از ظرف زمان و خارج از جریان تدریج نخواهد بود. همانگونه که گذشت استحاله در اصطلاح حکما نوعی تغییر و دگرگونی است که در کیفیات تحقق می پذیرد ولی بر اساس حرکت در جوهر جهان، استحاله نیز از نوعی انقلاب و کون و فساد خالی نمی باشد دلیل این امر آن است که تحول و دگرگونی در کیفیت بدون تحول و دگرگونی در جوهر انجام نمی پذیرد.
چکیدهی سخن و جوهر کلام صدرالمتألهین در این باب این است که میگوید: شدت و ضعف و تشکیک در مراتب شیء خصلت هستی و نحوهی وجود آن بوده و ماهیات در حد ذات خود از این خصلت برخوردار نمی باشند از سوی دیگر آنچه منشاء آثار و مبدء امور به شمار می آید جز درجات وجود و مراتب هستی چیز دیگری نمی باشد. صدرالمتألهین هیچ یک از اقسام حرکت را خالی از نوعی تشکیک نمیداند. در نظر وی حرکت اعم از اینکه در جوهر واقع شود یا در عرض همانگونه که یک جریان تدریجی را تشکیل میدهد معنی تشکیک را نیز آشکار می سازد، کسانی که با معنی تشکیک آشنایی دارند به خوبی میدانند که وقتی گفته میشود حرکت خالی از تشکیک نمی باشد. لازمهی آن این است که حرکت همواره اشتدادی بوده و دگرگونیهای یک شیء پیوسته از نقص به سوی کمال انجام می پذیرد.
به این ترتیب میتوان گفت حرکت در اشیاء هرگز از کمال به نقص یا از شدت به ضعف صورت تحقق نمی پذیرد. این سخن در مورد حرکت از یک مرحله به مرحلهی دیگر که مساوی با مرحلهی اول باشد نیز صادق می باشد. در اینجا ممکن است گفته شود: حرکتهایی را در این جهان میتوان یافت که از کمال به نقص یا از شدت به ضعف صورت می پذیرد در این صورت چگونه میتوان ادعا کرده که حرکت همواره اشتدادی بوده و از نقص به کمال پیش می رود؟
در پاسخ این سخن باید گفت اگر چه حرکت در برخی اشیاء آن هم در برههای از زمان، سیر نزولی داشته و از شدت به ضعف صورت می پذیرد ولی جریان کلی عالم و حرکت در جوهر جهان که منشاء سایر حرکات نیز به شمار می آید، پیوسته از نقص به کمال و از ضعف به شدت راه خود را به پیش می گشاید، وقتی حرکت در وجود جوهری اشیاء در صحنهی گستردهی جهان یک حرکت اشتدادی و استکمالی به شمار می آید. حرکت معکوس در برخی اشیاء آن هم در مدتی کوتاه، به هیچوجه از مسیر حرکت جوهری بیرون نبوده و در جریان جاودانهی آن خدشهای وارد نمی سازد. با توجه به آنچه تاکنون در اینجا ذکر شد به آسانی میتوان گفت حرکت در وجود جوهری اشیاء پیوسته و به تدریج تحقق پذیرفته و هیچ موجودی در این جهان از این جریان جاودانه بیرون نخواهد بود. لازمهی معنی تشکیک و تدریج در حرکت این است که گفته میشود طفره و جهش در موجودات نبوده و آنچه انقلاب و دگرگونی دفعی نامیده میشود جز نوعی تغییر در پاسخ پرسش به «ماهو» چیز دیگری نمی باشد.
منـابـع
کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت
محمدعلی فروغی- سير حكمت در اروپا نوشته، تهران، زوار، 1370
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها