تفسیر آیاتی از سوره یوسف درباره نجات بخشی آن حضرت از دو صحنه امتحان
فارسی 3326 نمایش |خداوند متعال در آیه 34 میبارکه سوره یوسف می فرماید:
34- "و لقد همت به و هم بها لو لا ان ابرهن ربه کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء انه من عبادنا المخلصین"
ترجمه:
«زن قصد یوسف کرد و یوسف نیز اگر برهان پروردگارش را نمی دید، قصد زن می کرد. ما این چنین کردیم تا بدی و زشتی را از دور سازیم؛ چرا که او از بندگان مخلص ماست.»
"و لقد همت به و هم بها"
زن نسبت به یوسف تصمیم گرفت و یوسف نیز نسبت به زن تصمیم گرفت اشاره به چه مطلبی دارد؟ این درست نیست که بگوییم مربوط به همان مسأله ی تهییج شهوت و دعوت به معصیت است زیرا این مطلب به طور وافی در آیه ی پیش، گفته و تمام شده است و نیازی به تکرار نیست. جملات "و راودته التی هو بیتها" و "غلقت الابواب" و «قالت هیت لک" در عین کوتاهی و اختصار، تمام وقایع و صحنه های مربوط به دلربایی و تحریک و دعوت از جانب زن را بیان کرده و جمله ی "معاذ الله انه ربی" نیز نهایت درجه ی ابا و امتناع از جانب یوسف را نشان داده است، حالا دوباره بگوید، آن زن قصد یوسف کرد و یوسف نیز قصد او کرد؛ اگر برهان خدایش را نمی دید، این تکرار است و خلاف بلاغت قرآن. پس باید مطلب دیگری از آن مراد باشد تا تکرار مطلب پیشین نشود.
در فهم مراد آیه، میان مفسران بحث و گفتگوست و وجوه و اقوالی دارند. دو قول از میان آن ها- که اهمیت بیشتری دارند را بیان می کنیم. یکی از آن دو قول که بسیاری از مفسران آن را قبول کره اند همان است که می گویند، مربوط به مسأله ی دعوت به معصیت است. "لقد همت به" یعنی زن قصد آمیزش با یوسف کرد "و هم بها" یوسف نیز قصدآمیزش با زن کرد، اگر برهان خدایش را نمی دید. یعنی اگر برهان خدا همراهش نبود، او هم مانند زن، قصد معصیت می کرد اما چون برهان خدا همراهش بود، او قصد معصیت نکرد.
ترتیب آیه به حسب معنا چنین می شود: "بها لو لا ان ابرهن ربه هم بها" اگر نه این بود که یوسف برهان ربش را دیده است، تصمیم بر گناه می گرفت ولی چون برهان ربش را دیده بود، تصمیم بر گناه نگرفت. این تفسیر اول است که بسیاری از مفسران آن را پذیرفته اند. البته این معنا در حد خود اشکالی ندارد؛ درست است و منتفی با مقام عصمت هم نیست زیرا «هم» به معنای قصد و تصمیم براساس میل و رغبت طبیعی، در هر انسان سالمی وجود دارد و این نه تنها نقص نیست، بلکه کمال است! یک جوان سالم در بحبوحه ی سن جوانی و در بحران عزیزه ی جنسی، میل به آمیزش با زن برای او یک کمال طبیعی است و اگر فاقد آن باشد، ناقص و بیمار است و شایسته ی مدح و ستایش نیست.
آری! اگر با داشتن این کمال طبیعی از جانب شرع مقدس مورد نهی واقع شد و روی امتثال نهی خدا، از اعمال آن عزیزه خودداری کرد، این کمال انسانی حساب می شود و شایسته ی مدح و ستایش می گردد. یک آدم روزه دار، در روز گرم تابستان که میل شدید به خورن آب سرد و زلال دارد؛ ولی برای اطاعت فرمان خدا نمی خورد، این کمال است و شایسته ی مدح. بنابراین اگر بگوییم حضرت یوسف علیه السلام به اقتضای طبع بشری، هم به آمیزش با زن به معنای میل و رغبت طبیعی داشت، به طوری که "لو لا ان رای برهان ربه لفعل»" اگر آن برهان رب و ملکه ی عصمت در او نبود، انجام می داد، درست گفته ایم و عصمت او را ثابت کرده ایم و مدحش نموده ایم. بنابراین اگر آیه را این طور معنا کنیم که اگر یوسف دارای ملکه ی عصمت نبود؛ تصمیم بر گناه می گرفت- اما چون واجد ملکه ی عصمت بود، تصمیم بر گناه نگرفت- هیچ اشکالی پیش نمی آید و لطمه ای به مقام عصمت آن حضرت نمی خورد زیرا معصوم، آن نیست که اصلا میل رغبت به آمیزش با زن نداشته باشد. این، چنان که گفتیم، موجودی ناقص و معیوب خواهد بود، بلکه معصوم آن است که با داشتن میل و رغبت کامل به آمیزش، برای اطاعت امر خدا از اعمال غریزه ی طبیعی خودداری نماید و در مقابل دعوت فریبنده ی زن بگوید: "معاذ الله انه ربی".
تکرار در کلام حکیم، خلاف بلاغت است
پس اگر ما آیه را چنین معنا کنیم، هیچ اشکالی پیش نمی آید و نتیجتا نه گناه بلکه کوچک ترین ترک اولی نیز از جناب صدیق علیه السلام صادر نشده است. منتها آن چه مورد بحث است، این است که اگر آیه را این طور معنا کنیم، مستلزم در کلام حکیم می شود؛ زیرا تمام این مطالب در آیه ی پیشین که فرمود: "غلقت الابواب و قالت هیت لک" به گونه ای دقیق تر و عمیق تر آمده است و صاحبان ذوق به خوبی درک می کنند که تعبیر "قالت هیت لک" کجا و تعبیر "لقد همت به" کجا؟
"لقد همت به" مرحله ی ابتدایی کار است و "قالت هیت لک" مرحله ی نهایی و حساس ترین صحنه ی آن است و این خلاف بلاغت است که متکلم حکیم، اول مرحله ی دقیق تر و عمیق تر را بگوید و آن گاه برگردد مرحله ی ابتدایی و نازل را بیان کند در حالی که قبلا جواب رد حضرت صدیق را به طور قاطع ارائه کرده که فرمود: "معاذ الله انه ربی" این کار اصلا و ابدا شدنی نیست و بسیار روشن است که دیگر برای بیان آن پیشنهاد و این جواب، نیازی به جمله ی "و لقد همت به و هم بها لو لا ان ابرهن ربه»" نمی ماند و بلکه مستلزم تکراری برخلاف حکمت و بلاغت می باشد و لذا تفسیر دیگری بر این آیه شده است و آن بهتر به نظر می رسد که مستفاد از «تفسیر المنار» است که می گوید، این آیه ارتباطی به مسأله ی دعوت به معصیت ندارد که دعوت از زن باشد و استنکاف از یوسف زیرا این مسله قبلا بیان شده است؛ بلکه این آیه، صحنه ی دیگری را نشان می دهد و آن صحنه ی اظهار خشم و غضب است و انتقام گیری از یوسف. یعنی وقتی آن زن جواب منفی قاطع از یوسف شنید و فهمید او به هیچ وجه در قبال او تسلیم نخواهد شد تغییر قیافه داد و قیافه ی خشم و غضب به خود گرفت و تصمیم برضرب و جرح و انتقام گیری از یوسف گرفت. چه آن که یک زن قدرتمندی که نفوذ کامل در دستگاه حکومت دارد؛ اینک خود را می بیند که در صحنه ی عشق به یک جوان – آن هم برده و غلام زر خریدش – شکست خورده است، طبیعی است که تحمل این ذلت برای او بسیار سخت و دشوار است و فکر می کند اگر او از کاخ بیرون برود چه حرف ها خواهد زد و چه رسوایی ها برای او به بار خواهد آورد، لذا تصمیم گرفت با او به زد و خورد بپردازد یا او را مجروج کند و یا خودش مجروح شود و به هر حال یوسف را متهم کند که او به قصد تجاوز به سوی من آمد و من از خود دفاع کردم و زد و خورد به میان آمد. در نتیجه صحنه به کلی عوض شد و صحنه ی طغیان شهوت، به صحنه ی طغیان غضب تبدیل گردید و همچون پلنگ تیر خورده با خشم تمام به یوسف حمله برد. یوسف هم وقتی دید مورد حمله قرار گرفته است؛ طبیعی است که باید در مقام دفاع از خود برآید و قهرا زد و خورد پیش می آید؛ در نتیجه یا او مجروح یا کشته می شد و یا زن و به هرحال، یوسف مورد تهمت قرار می گرفت. یعنی وقتی زن از صحنه بیرون رفت خواهد گفت: او به من حمله کرد و من در مقام دفاع برآمدم و ناچار زد و خورد پیش آمد. پس اگر یوسف در آن صحنه مقاومت می کرد و به زد و خورد با زن می پرداخت به طور مسلم متهم می شد و محکوم به زندان و اعدام و مایه ی آبروریزی و رسوایی خود و خاندانش می گردید.
ترجیح فرار بر قرار با مشاهده ی برهان رب
در آن لحظه ی بسیار حساس بود که برهان رب به سراغ یوسف آمد و از جانب خدا ملهم شد که اینجا، جای ایستادن نیست و باید پا به فرار گذاشت. اگر بمانم متهم می شوم و دنبالش مفاسد بسیار خواهد آمد. تنها راه نجات از صحنه ی تهمت، فرار است و پس از آن اقرار به ماوقع و لذا بی درنگ پا به فرار گذاشت و رو به در خروجی کاخ شتافت و خود حال فرار، دلیل روشنی است بر اینکه صحنه ی "لقد همت به و هم بها" صحنه ی شهوت نبوده است زیرا خروج از صحنه ی شهوت، نیاز به فرار نداشت بلکه کافی بود با حال امتناع از قبول دعوت زن، به آرامی از او اعراض کرده و رو به در خروجی کاخ برود. ولی وقتی دید آن زن که چند لحظه پیش چهره ای سراسر عشق و محبت و رحمت و عطوفت داشت، اینک تبدیل به یک گربه ی وحشی و یک موجود درنده ای شد که قصدی جز زدن و کوبیدن و کشتن ندارد، طبیعی است که او نیز هیچ چاره ای برای نجات از این صحنه جز فرار نخواهد داشت. بنابراین اگر آیه ی شریفه را که این گونه گفته شد تفسیر کنیم، معنایی جدا و مستقل از معنای آیه ی پیشین خواهد داشت و تکرار که خلاف بلاغت در کلام حکمیم است، به وجود نخواهد آمد. یعنی آیه "غفلت الابواب وقالت هیت لک" نشان دهنده ی صحنه ی طغیان شهوت است و آیه ی "و لقد همت به و هم بها لو لا ان برهان ربه" نشان دهنده ی صحنه ی طغیان خشم و غضب است و معنای آن چنین می شود: زن در مقام زدن یوسف برآمد و یوسف نیز اگر برهان رب و الهام الهی به سراغش نمی آمد، در مقام دفاع از خود و زدن زن برمی آمد و آن مفاسد که اشاره کردیم محقق می شد، ولی برهان رب به سراغش آمد و از جانب خدا الهام شد که باید فرار کنی. این فرار کردن، نتیجه ی رویت برهان رب بود که در اینجا نایستد. اگر بایستد دنباله ی بدی خواهد داشت. البته همان گونه که در اول بحث اشاره شد، مفسران در تفسیر این آیه، اقوال و وجوه متعدد دارند و معتبرترین آن ها دو تفسیر بود و گفته شد تفسیر دوم مناسب تر از اولی به نظر می رسد؛ آن هم به طور احتمال، نه به طور قاطع و جازم.
بیان امام رضا علیه السلام در خصوص آیه ی "و لقد همت به"
روایتی هم که از امام ابوالحسن الرضا علیه السلام نقل شده، با هر دو معنای قابل انطباق است. یعنی از آن استفاده نمی شود که معنای دوم مراد نباشد. در روایت آمده که مأمون از حضرت امام رضا علیه السلام سوال کرد، شما معتقد هستید انبیا معصوم می باشند؛ پس آیه ی: "و لقد همت به و هم بها لو لا ان برهان ربه" چگونه است؟ امام علیه السلام فرمود: بله؛ "همت به لولا ان رأی برهان ربه هم بها"، «زن قصد یوسف کرد و یوسف نیز اگر رویت برهان نداشت، قصد زن می کرد.» ولی یوسف معصوم بود و معصوم نه قصد گناه می کند و نه ارتکاب گناه. از این بیان امام نیز احتمالا ممکن است استفاده شود که مقصود از آن گناه که اگر رویت برهان نبود، آن را مرتکب می شد، همان به دفاع از خود ایستادن و با زن به زد و خورد پرداختن است که پی آمد آن، اتهام یوسف به قصد تجاوز به زن می شد و مفاسد پس از آن! و لذا به جهت رویت برهان رب، به دفاع از خود نپرداخت و پابه فرار گذاشت.
سربلندی حضرت یوسف علیه السلام در دو صحنه ی امتحان
"کذلک لنصرف عنه السوء الفحشاء"
موید دیگر تفسیر دوم، همین جمله ی "السوء الفحشاء" است که می فرماید، ما به این کیفیت، بدی و فحشا را از یوسف برگرداندیم. ما اگر تفسیر اول را بگیریم که مقصود از "همت به و هم بها" همان دعوت به معصیت است، در این صورت، سوء و فحشا هر دو به یک معنا خواهند بود و آن زناست و این از داب قرآن بعید است که برای افاده ی یک معنا، دو لفظ آورده باشد؛ ولی اگر تفسیر دوم را بگیریم، مقصود از کلمه ی سوء موضع دفاع از خود و زد و خورد کردن با زن می باشد و مقصود از فحشا، زنا و ارتکاب خلاف عفاف یعنی ما یوسف را از هر دو صحنه نجات دادیم.
بنابراین تفسیر دوم، دو صحنه را نشان می دهد و در هر دو صحنه، حضرت صدیق علیه السلام را پیروزمندانه از صحنه ی امتحان بیرون می آورد؛ بدون اینکه تکراری در کلام حکیم به وجود آمده باشد. نکته ی دیگری که در آیه "کذلک لنصرف عنه السوء الفحشاء" باید به آن توجه داشت این است که نفرموده: "کذلک لنصرفه عنه السوء الفحشاء" یعنی ما یوسف را از بدی و گناه برگرداندیم؛ بلکه فرموده است: "کذلک لنصرف عنه السوء الفحشاء" یعنی ما بدی و گناه را از یوسف برگرداندیم. یک وقت انسان خودش به سمت بدی می رود و او را برمی گردانند؛ اما یک وقت بدی رو به انسان می آورد و بدی را از او برمی گردانند. درباره ی حضرت صدیق علیه السلام این چنین شد. توفانی سخت سهمگین و شدید از طغیان شهوت یک زن فتانه و آشوبگر به سوی او حمله ور شد؛ اما برهان حضرت رب، آن را برگردانید. بار دیگر توفان شکننده ی طغیان خشم و غضب از سوی همان زن به او هجوم آورد؛ باز امداد حضرت رب، آن را هم برگردانید که می فرماید: "کذلک لنصرفه عنه السوء الفحشاء"، «ما به این کیفیت، دو صحنه ی سوء و فحشا را از یوسف برگرداندیم».
مراد از رویت برهان نیز رویت وجدانی و قلبی است که همان داشتن اعلا درجه ی تقوا و ایمان است که از آن تعبیر به ملکه ی عصمت می کنیم که حاکم بر اعماق روح و جان انبیاء و اولیاء علیهم السلام می باشد.
«انه من عبادنا المخلصین»
حقیقت آنکه یوسف از بندگان مخلص ماست، یعنی در مسیر عبودیت به درجه ی اعلایی از اخلاص رسیده و از جرگه ی مخلصین (به کسر لام) نیز بالاتر رفته و در زمره ی مخلصین (به فتح لام) قرار گرفته است. مخلص (به کسر لام) کسی است که می کوشد تا اخلاص را به دست آورد ولی مخلص (به فتحص لام) کسی است که از شدت اخلاص، مورد عنایت خاص خدا قرار گرفته و راه های نفوذ شیطان و اهواء نفسانی از هرجهت به روی او بسته شده و جز خدا، به حومه ی وجود او راه ندارد و فضای او برای خدا قرق گشته و محضا تحت ولایت خدا قرار گرفته و از خالص شدگان خدا گردیده است. تا آنجا که شیطان نیز اقرار کرده که من نمی توانم به قلب چنین بنده ی مخلصی نفوذ کنم؛ چنان که خداوند از زبان او نقل می کند که گفت: "فبعزتک لاغوینهم اجمعین* الا عبادک منهم المخلصین" ( ص/83-82)، «قسم به عزتت ای خدا! تمام آدمیانم را به انحراف از صراط مستقیم می کشانم؛ مگر آن بندگان مخلصت که به آن ها راه نمی یابم».
پس حضرت یوسف صدیق علیه السلام از کسانی است که شیطان در مقابل او به زانو درآمده و اقرار به ناتوانی کرده و خداوند علیم نیز شهادت به مخلص بودن او داده است.
منـابـع
سیدمحمد ضیاء آبادی- تفسیر سوره یوسف - از صفحه 169 تا 178
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها